سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

به رغم برخی افکار و اندیشه های نا آشنا با مسئله ولایت در اندیشه اسلامی ، ولایت فقیه اصل مهمی در فقه پویای شیعه و قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی است ، اصلی که شاید بتوان از آن به عنوان ستون فقرات نظام سیاسی شیعی در عصر غیبت نام برد . دفاع عاقلانه ، منصفانه و روشمند از این باور اسلامی وظیفه هر مسلمان معتقدی است و به موازات آن آسیب شناسی اجتماعی ولایت فقیه نیز اصل مهمی است که اگر نادیده انگاشته شود دیر یا زود موجب آسیب دیدن این شجره طیبه شده و مقبولیت عمومی آن را مورد تهدید قرار می دهد. رکن مقبولیّت عمومی در حوزه فعلیّت و تحقق ولایت فقیه به همان میزان اهمیت دارد که رکن مشروعیّت در حق حاکمیت آن . رکنی که امیر مؤمنان علی (ع) وجود آن را حجّتی الهی می شمارد و پذیرش خلافت مسلمین را به واسطه تعهدی الهی و حضور چنین حجّتی ناچار می بیند : لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ ... لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا یعنی : اگر این بیعت کنندگان نبودند، و یاران، حجّت بر من تمام نمى‏نمودند، ... رشته این کار را از دست مى‏گذاشتم. نهج البلاغه ، خطبه 3

قوّیاً بر این باورم که آسیبهای عمده تری که می تواند متوجه چنین جایگاه مهمی شود بیش از آنکه متوجه دشمنان بیرونی و مخالفان ریشه ای ولایت فقیه باشد از درون معتقدین به آن شکل می گیرد چرا که هجمه دشمن بیرونی در صورتی که مبانی اندیشه اعتقاد به ولایت فقیه و ریشه های انگیزه التزام عملی به آن ، در درون مرزهای باورمندان به ولایت فقیه محکم باشد نتیجه ای جز مقاوم تر کردن ایمان مؤمنین و راسخ تر کردن نفوذ احکام اسلامی به بار نخواهد آورد . همچنان که در طول هشت سال دفاع مقدس و 10 سال مبارزه با ضد انقلاب مارک دار و منافقین نشان دار نظام جمهوری اسلامی این واقعیت به اثبات رسید .

وَ سَیَهْلِکُ فِیَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ وَ خَیْرُ النَّاسِ فِیَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ  یعنی : و به زودى دو دسته به خاطر من تباه شود: دوستى که کار را به افراط کشاند، و محبّت او را به راه غیر حق براند، و آن که در بغض اندازه نگاه ندارد، و بغضش او را به راهى که راست نیست در آرد. حال آن دسته در باره من نیکوست، که راه میانه را پوید و از افراط و تفریط دورى جوید. همراه آنان روید. نهج البلاغه ، خطبه 127

افراط و تفریط دو لبه یک قیچی را می ماند که نه تنها مُفرطین و مُفَّرطین را هلاک می کند که گاهی رشته هدایت جامعه را نیز قطع می کند . روی من در این مقاله با یاران اعتدال گرا و دوستان افراطی است و نه دشمنان افراطی.  چرا که از دشمن ، دشمنی انتظار می روند و از دوست ، دوستی ؛ و کیست که نداند خنجر دوست کشنده تر است تا شمشیر دشمن .

افراط و زیاده روی در محبّت به ولایت فقیه یا دفاع غیر منطقی و غیر عاقلانه از آن ، از جدی ترین مخاطراتی است که می تواند منجر به زمین گیر کردن اندیشه ایدئولوژیک و اجرای عملی ولایت فقیه شود . مسئله ای که در این 12 سال اخیر به شدت شاهد آن بوده ایم . اعتراضهای برخی دلسوزان و شیطنت برخی دشمنان نیز بیش از آن که ناظر بر جنبه های علمی و نظری ولایت فقیه باشد متوجه همین رفتارهای اجتماعی کسانی است که به حسب ظاهر خود را دلباخته این جایگاه ارزشمند می دانند .

خلط شخصیت حقیقی عهده دار منصب ولایت فقیه با جایگاه حقوقی آن ، افراط در مسئله نیابت از امام عصر (عج) به گونه ای که توهّم تحقق نیابت خاصّه را درباره شخصیت حقیقی ولی فقیه تقویت می کند اگر چه برخی از این فراتر رفته کار را به تطبیق شخصیت حقیقی ولی فقیه با امام معصوم (ع) می کشانند ، افراط در تقدّس قائل شدن برای شخصیت حقیقی ولی فقیه به گونه ای که توهّم عصمت ایشان و خارج بودن از حوزه نقد علمی را موجب شود ، انحصار مفهوم و جایگاه ولایت فقیه در ولی فقیه مبسوط الید به گونه ای که توهّم فقدان ولایت سایر فقهاء را دامن زده و شأن آنان را مورد تعرض قرار دهد ( اگر چه از باب تعارض در حکم ، حکم ولی فقیه مبسوط الید اولی به عمل است ) ، بستن باب گفتگوها و تضارب آراء در حوزه مبانی نظری ولایت فقیه به بهانه تضعیف آن ، معصوم دانستن منتسبین و منصوبین ولایت فقیه در حوزه عمل و تسری دادن انتقاداتی که متوجه آنها می شود به انتقاد بلکه دشمنی با ولایت فقیه و ده ها مطلب دیگر از آفتها و آسیبهایی است که امروزه دامن گیر اصل اصیل ولایت فقیه شده است . آفاتی که دفع آنها وظیفه تمام کسانی است که اعتقاد دارند ولایت فقیه استمرار ولایت معصومین در عصر غیبت است و بر این اساس خود را ملتزم به اطاعت از آن می دانند .

خلط مقام ولایت کبرای اهل بیت (ع) با ولایت فقیه یکی از افراطی ترین باورها و رفتارهائیست که امروزه در حوزه حامیان و مدافعین ولایت فقیه اتفاق افتاده است . تردیدی نیست که در اندیشه شیعی ، یکی از اقتضائات ولایت کبرای اهل بیت (ع) ، حجیّت علمی و عملی بیانات و رفتار آن بزرگواران است و از آنجا که آنان صاحبان عصمت الهی اند ، دست هر گناه و اشتباهی از دامان پاک آنان به دور و به واسطه اتصال آنان به معدن علم الهی دستورات و اعمال آنان عین مصلحت ، صلاح و  صواب است . همچنین در حوزه ولایت نیز واجد بودن ولایت تکوینی،‌ اولویت امام معصوم (ع) بر نفوس مؤمنین ، تسلط امام (ع) امور شخصیّه آنها و ... از مواردی هستند که جزء ویژگی های مقام امامت معصومانه است .

ولایت فقیه استمرار ولایت معصومین (ع) در سه حوزه افتاء شرعی ، قضاء و اداره امور سیاسی و اجتماعی مجتمع اسلامی از طریق نیابت عامّه است . 1 به بیان دیگر ولایت فقیه زیر مجموعه ولایت معصوم و استمرار برخی شئون نیابت پذیر آن و عین آن شئون است نه عین ولایت تامّه اهل بیت (ع) و بر همین اساس نسبت ولایت فقیه با ولایت معصوم (ع) نسبت عام و خاص مطلق است نه نسبت تساوی .

بنا بر آنچه گذشت اگر در دفاع از ولایت فقیه چنان سخن به میان آید که گویی ولایت فقیه عین ولایت کبرای اهل بیت (ع) است و موجب در آمیخته شدن این دو حوزه با یکدیگر گردد ، نه تنها به هیچ روی دفاع یا حمایتی از ولایت فقیه صورت نگرفته و موجب نفوذ بیشترش در دلها نمی شود بلکه موجب آسیب پذیر شدن ولایت فقیه می گردد . چرا که چنین تلقی موجب می شود تا از سویی حوزه اَعمال ولایت فقیه عیناً با مقیاس ولایت کبرای اهل بیت (ع) سنجیده شود و همان خطا ناپذیری ، همان تقدّس و همان جامعیّت ولایت کبرای معصومین از آن انتظار برود در حالی که نه حکم عقل چنین چیزی را بر می تابد و نه هیچ یک از علماء مدافع اصل ولایت فقیه چنین باوری را در مورد حاکمیت ولی فقیه مطرح کرده اند . از سوی دیگر چنین تلقی غلطی موجب می شود تا کسانی که به این اندیشه افراطی باور پیدا می کنند هر گونه نقد یا مخالفتی (ولو مخالفت نظری) با ولایت فقیه را مخالفت با ولایت کبرای معصومین (ع) تلقی کرده و منتقدان ولایت فقیه را مخالفان ولایت کلیّه اهل بیت (ع) شناخته و معرفی کنند و از سوی سوّم موجب می شود تا ضعفهای احتمالی اجرایی در حوزه عملی ولی فقیه و یا نظام تحت امر ایشان ، به عنوان دستآویزی در دست معاندان با ولایت کلّیه اهل بیت (ع) قرار گرفته و نه تنها با اتکاء به شاخصه های ولایت معصومین (ع) و فاصله عملی نظام تحت امر ولایت فقیه با آنها ، به محکوم کردن اساس ولایت فقیه بپردازند بلکه کار را از این فراتر برده و بکوشند تا ولایت ائمه معصومین (ع) را نیز مورد هجوم قرار دهند . (چنانکه در این ایّام به وضوح چنین رویکردی را شاهد هستیم ).  

علاوه بر بیانات متعدد مقام معظم رهبری (دام ظله) در تبیین فاصله ولایت فقیه از ولایت معصومین (ع) و شخص ولیّ فقیه از شخص معصوم (ع) ، توجه به این آفت اساسی از منظر امام راحل (قدس الله نفسه الزکیه) دور نمانده و در نامه ی مورخه 1 آبان سال 64 خطاب به نمایندگان مجلس مرقوم می دارند‌:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

با تشکر وافر از نمایندگان محترم مجلس شوراى اسلامى، چون گفتار آقایان پخش مى‏شود و ممکن است سوء تفاهمى بین مردم حاصل شود، لازم است عرض کنم آیات و روایاتى وارد شده است که مخصوص به معصومین- علیهم السلام- است، و فقها و علماى بزرگ اسلام هم در آنها شرکت ندارند، تا چه رسد به مثل این جانب. هر چند فقهاى جامع الشرایط از طرف معصومین نیابت در تمام امور شرعى و سیاسى و اجتماعى دارند و تولى امور در غیبت کبرا موکول به آنان است، لکن این امر غیر ولایت کبرا است که مخصوص به معصوم است. تقاضاى این جانب آن است که در صحبتهایى که مى‏شود و پخش مى‏گردد ابهامى نباشد، و مرزها از هم جدا باشد. و السلام علیکم.  صحیفه امام ،‌ج 16 ، ص 403

-----------------------------------------------------------------------

پ . ن . 1 = رجوع کنید به فصل پنجم  از کتاب (ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت) اثر حضرت علامه آیت الله جوادی آملی دام ظله .


چهل روز فراق گذشت و ما هنوز ناباورانه به تصویر تو خیره می شویم . گویا منتظریم تا دوباره از سفر باز گردی و شمع جمع باشی .

عزیز به معراج رفته ما

از ما نپرس که یک اربعین بی تو چه کرده ایم ! از داغ فراقت سؤال کن که در این چهل روز با ما چه کرده است ؟ از خودت بپرس که غم نبودنت را دلهای داغ دیده ما چگونه به صبر نشسته است ؟ و از آتش هجرانت که حتی آب چشمهایمان نیز چاره آن را نمی کند.

عجب تلاقی عجیبی دارد چهلمین روز به خون نشستنت با شب عرفه ! شب مسلم بن عقیل (ع) ! شب هانی بن عروة ! شب غربت ! شب تنهایی ! شب مظلومی ! شب میهمان کشی و نامردی کوفیان ! شب شهادت .

 راستی امسال چقدر در دعای عرفه جای تو میان دوستان خالیست و شاید درست تر اینکه بگویم چقدر جای ما پیش تو خالی است .

 

هدیه نثار یار سفر کرده ما صلوات

نمی خواهم غمنامه بنویسم چرا که این غم ، نوشتنی نیست . نمی خواهم با واژگان بر صفحه مجازی وبلاگم مویه کنم چرا که اشگهای حقیقی ام نیز که بر صفحه صورتم جاری می شوند هرگز تکافوی خاموشی آتش این هجران را نمی کند ! می نویسم تا فقط اندکی سبک شوم .

بگذار تا دلم به تو بگوید که یک لحظه از پیش چشمش دور نشده ای ! بگذار تا به تو بگوید که هنوز گرمای نگاهت را حس می کند و طنین صدایت در خاطره اش پژواک دارد ! بگذار تا به تو بگوید که در این چهل روز ، چگونه چهل بار مرد و زنده شد و چهل سال پیر !

بگذار تا دوباره به غم خودم باز گردم و دست از غم تو بر دارم چرا که تو غم نداری تا غمخوار و غمخواری بخواهد . امروز این منم و این مائیم که در به در به جستجوی غمخوار می گردیم و افسوس ... .

اما با تو ، چه چیز تازه ای دارم که بگویم و چه رنجنامه ای برایت بخوانم که خودت فصلی از آن نباشی ؟ با تو چه بگویم که تو خودت نیز ، داغ هجر یاران را دیده بودی و تلخی زهر هلاهل جاماندگی را مزمزه کرده بودی .

آری عباس من !

دردم از رفتن حسرت بر انگیز تو نیست ! کور باد چشمی که کربلائی شدن عزیزانش برایش گران بیاید و منفور باد دلی که بخل بورزد از وصال عاشق و معشوق ! تنگ باد سینه ای که وصل دوستداران را نخواهد و ننگ باد بر قلبی که نوشیدن باده مستانه شهادت را برای پاره های جگرش نا خوش بدارد !

نه برادرم ،‌ تو با آنچه فضل خدای بزرگ به تو ارزانی داشته خوش باش !

اما به من پاسخ این چند سؤال را بده .

به من بگو چه کنم ؟ چه کنم با دلی که هر روز به در و دیوار می کوبد تا شاید روزنه ای بیابد و از قفس تنگ تن خلاص شود اما هر بار جز رنجوری حاصلی نمی بیند ؟ دلی که مرغ مجروحی را می ماند که نه قرار ماندن دارد و نه توان پر کشیدن ! دلی که رنج ماندگان و بازماندگان به دردش می آورد و تا می آید که فریاد بزند اندیشه سوزناک آشفته ساختن سینه هایی که برایش محبوبند ،  از سویی و دست قهار کینه نامردان از سویی دیگر ، دهان بندش می کند ! دلی که نه نای فریاد کردن دارد و نه در آرامش ، سکوت کردن می تواند ! تو بگو ، چه کنم با این دل ؟

تو هر حسرتی که داشتی ، اکنون دیگر نداری ! اکنون که از کنار صاحب قلبت ، برای دل ما غمزه می کنی و  ناز می فروشی و سر از کربلای عالم بالا در آورده ای ! یقین دارم که دیگر اندوهی نداری .

اما ما داریم . ما درد جاماندن داریم و حسرت پر کشیدن ، هر چند نه بالی برایمان مانده و نه حالی اما آرزویش باقی است .

نه ! مثل این که دوباره دارم پریشان می گویم . اصلا نمی دانم این چهل روز چه شده که هر وقت با تو حرف می زنم دچار پریشان گویی می شوم . انگار تو شیرازه نظم فکرم و انسجام سلسله سخن و قلمم را از هم می دری و سخنانم را به ورطه آشفتگی می کشانی . چیزی مثل آشفتگی شب تاسوعا تا بعد از ظهر عاشورا . یادت که هست ؟

نمی خواهم بیش از این گرافه بگویم . آشفتگی هایم را ، پریشان گویی هایم را ،‌شکوه هایم و دردهایم را با تو در خلوتی دیگر خواهم گفت . جایی که آشفتگی الفاظ و عبارات و موضوعاتش دیگران را به رنج نیاورد . جایی که فقط من باشم و تو ، تو باشی و من . آن جا که آشفتگی خریدار داشته باشد و گوش ها ، معنای ربط بی ربطی ها را خوب درک کنند .

یار سفر کرده من

در اربعین پرواز سرخت ، از ورای این عالم بی رنگ و نور ، از جوار خورشیدهای آسمان هستی ، دستی بردار و صورتی بالا کن و لبی باز کن ، باشد که دعای تو در حق من اثر کند و بال زخمی ام شفا یابد و پرواز را دوباره به خاطر بیاورم.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چهلمین روز شهادت برادر شهیدم کربلائی عباس گودرزی را به همسر داغدار ، مقاوم و صبورش و فرزندان سربلندش و خانواده محترم گودرزی تبریک و تسلیت عرض می کنم .


یادم هست قبل از انتخابات در دو مقاله با نامهای " قانون یگانه راه اتحاد " و " قانون گرایی از دیدگاه امام خمینی " از محوریت قانون و فصل الخطاب بودن آن سخن گفتم . فکر می کنم تا باید با یاد آوری آنچه نوشتم به نکته دیگری نیز اشاره کنم .

هر حکومتی (فارغ از نوع ساختارش) در گستره حکمرانی خود ناچار با افراد متفاوت و تفکرهای مختلفی رو به رو خواهد بود که ممکن است موافق یا مخالف آن حکومت باشند . به حکم صریح و مستقل عقل ( که صد البته مورد تأئید و امضاء اندیشه وحیانی اسلام نیز قرار گرفته است) هر حکومتی موظف به حفظ حقوق شهروندی شهروندان و یا تابعین خویش است .

حقوق شهروندی شهروندان هر حکومتی ، منبعث از حکم عقل و مرهون زندگی در حوزه تابعیت قوانین آن حکومت است . چنین حقّی فارغ از نوع تفکر اعتقادی ،‌ مکتب فکری یا اندیشه سیاسی شهروندان به صرف زندگی در قلمرو حاکمیت آن حکومت و برای همه آنها به نحو مساوی ثابت است . جمهوری اسلامی نیز به عنوان یک نظام سیاسی از این حکم کلی مستثنی نیست .

در نامه حضرت امیر المؤمنین علی (ع) به مالک اشتر (رض) که به حق می توان آن را منشور حاکمیت دینی خواند امام علی (ع) رعایت حق شهروندی تمام شهروندان را اینچنین به مالک (رض) دستور می دهند : لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ یُؤْتَى عَلَى أَیْدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِه... یعنی : مباش همچون جانورى شکارى که خوردنشان را غنیمت شمارى چه رعیّت دو دسته‏اند: دسته‏اى برادر دینى تواند، و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند. گناهى از ایشان سر مى‏زند، یا علتهایى بر آنان عارض مى‏شود، یا خواسته و ناخواسته خطایى بر دستشان مى‏رود. به خطاشان منگر، و از گناهشان در گذر، چنانکه دوست دارى خدا بر تو ببخشاید و گناهت را عفو فرماید ... .

ملاحظه می کنید که حضرت در یک تقسیم بندی کلّی ، همه انسانهای تحت قلمرو حاکمیت مالک (رض) را در برخورداری از رفتار صالح حاکمیت محقّ می شمارد بی آنکه میان هم کیشان و برادران دینی مالک و بین آنان که با او هم کیش نیستند تفاوتی قائل شده ‌باشد و آنان را به واسطه اختلاف عقیده به شهروندان درجه یک و دو تقسیم کرده باشد . و ضایع نمودن حقوق عمومی و شهروندی مردم را مساوی با درنده خویی معرفی می فرماید .

در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز که قانونی بر آمده از متن آموزه های دینی و دستاوردهای ارزشمند عقلی بشر است به حقوق شهروندی همه افراد تأکید شده است . مسئله حقوق شهروندی و رعایت آن تا بدان پایه در قانون اساسی مهم تلقی گردیده است که فصل مستقلی از این قانون را به خود اختصاص داده است . فصل سوم از فصول قانون اساسی جمهوری اسلامی در بر دارنده حقوق ملت است که با صراحت تمام به آنها اشاره کرده است . در اصل نوزدهم از این قانون ، مردم ایران را از هر قوم و قبیله که باشند در برخورداری از حقوق مصرح در این قانون برابر می شمارد و در اصل بیستم نیز تصریح می کند که همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی ،‌سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند .

تا اینجا اجمالا مشخص شد که با توجه به دیدگاه آموزه های بلند اسلامی و اصول مصّرح قانون اساسی جمهوری اسلامی ما برای رعایت حقوق مدنی و شهروندی تمام مردم ، از نظر ایدئولوژی اسلامی و زیر ساختهای قانونی مشکلی نداریم .

در خصوص مجرمان نیز ، این قانون است که تعیین جرم و مجازات می کند و در عین حال فرد مجرم همچنان شهروند محسوب شده و از حقوق قانونی خود برخوردار خواهد بود مگر در مواردی خاص که به حکم قانون و بنا به مصلحت جمعی جامعه ، فرد خاطی از برخی از حقوق اجتماعی اش برای مدت معینی محروم می شود . بدیهی است تا قبل از اثبات جرم در دادگاه های صالح هر گونه رفتاری که فرد را مجرم معرفی کرده و حیثیتش را در مخاطره قرار دهد خود جرم محسوب می شود . (رجوع کنید به اصول 36، 37،38و 39 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران).

اکنون این سؤال باقی می ماند که چرا عده ای در بدنه اجرایی کشور و یا در توده مردم ، که خویش را مدافع انقلاب ، نظام جمهوری اسلامی و ولایت معظم فقیه می دانند چگونه و با چه توجیهی شرعی یا عقلی و قانونی خویش را پایبند به رعایت حقوق شهروندی دیگران نمی دانند ؟ چگونه در برابر گروه فوق گروهی که خود را سردمدار مبارزه با بی قانونی و مدعی آزادی ، قانونگرایی و دموکراسی می دانند قانون را تا جائی تاب می آورند که نظرات آنان را تاب بیاورد ؟ چگونه است که در هر دو طرف فضای سیاسی – اجتماعی جامعه مان به راحتی یکدیگر را متهم می کنیم  و بر اساس همین اتهام ها یکدیگر را مجرم می دانیم و محکوم می کنیم بی آنکه هیچ دادگاه صالحی در این باره حکم کرده باشد؟ چگونه است که برخی از ما همه را در برابر قانون شکنی مسئول و مقصر می دانیم به جز خودمان را ؟

اگر چه مشکل مصادره به مطلوب کردن قانون ، مشکلی است که در هر دو سوی جریانات سیاسی کشور دیده می شود اما به نظر من وقتی چنین رفتاری از آنان که قدرتهای اجرائی را در دست دارد سر می زند نه تنها اعجاب برانگیز و شایسته اعتراض بلکه بسیار برای نظام جمهوری اسلامی و آینده نظام مبارکمان مخاطره بر انگیزتر خواهد بود . به راستی اگر کسانی که متولیان قانونی کشور و پاسداران قوانین آن شناخته می شوند قانون را محترم ندانسته و بدون تنازل به اجرای آن نپردازند آیا حرمتی برای این امام زاده خواهند ماند ؟ آیا در حدیث نبوی شریف (ص) که فرمود حکومت با کفر باقی می ماند اما با ظلم داوم نمی آورد ،‌ معنای چنین ظلمی جز فرو ریختن پیکر ستبر قانون و در افتادن در وادی تضییع حقوق مردم خواهد بود ؟

ظلم از هر کسی بد است اما از آنان که خویش را منتسب به قرآن و شجره نبوت و امامت و دلباخته دین می دانند بسیار بد تر ، همانطور که امام صادق (ع) به شقرانی که بواسطه دوران خدمتگزاری پدرش به رسول خدا (ص) به خاندان عصمت منتسب شده بود فرمود : قَالَ یَا شَقْرَانِیُّ إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَحْسَنُ لِمَکَانِکَ مِنَّا وَ إِنَّ الْقَبِیحَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ قَبِیحٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَقْبَح یعنی ای شقرانی خوبی از هر کسی زیبنده است اما به خاطر انتسابت به ما از تو زیبنده تر و زشتی از هر کسی زشت است اما از تو]  به خاطر همان پیوند و انتساب [ زشت تر .


 منطق "0 و 1 " ،‌ تفکر " یا همه یا هیچ " ، دیدگاه " یا سیاه یا سفید " . این نوع منطق ،‌ سازمان تفکر برخی از آدمهاست . عادت کرده اند که به همه چیز با یک نگرش مطلق و بی کم و کاست نگاه کنند . همه چیز در نظر آنان لزوما یا سیاه است یا سفید ،‌ یا باید همه چیزش خوب باشد یا اگر نقص و عیبی داشته باشد کلاً به درد نخور می شود . انگار در اندیشه این آدمها جز 0 و 1 هیچ چیزی وجود ندارد ، همه یا باید 1 باشند یا 0 .

این جور آدمها تا از یک فرد ، گروه ، باور و یا هر چیز دیگری که با آن رو به رو می شوند چیزی ببینند که با سلیقه یا تفکر آنها جور در نمی آید کلاً با آن دشمن می شوند و خانه را از اساس ویران می کنند .

من جز درباره معصومین ( که در خصوص عصمت آنها دلیل عقلی دارم ) و نیز آنچه با برهان عقلی فلسفی برایم به اثبات برسد آن هم به نحوی که به امور بدیهی و اولیّات منتهی شود ،‌ در مورد هیچ انسان ، اندیشه اجتماعی ، گروه یا  ‌هر چیز دیگری با چنین منطقی نمی اندیشم . اساساً معتقدم چنین نگرشی نه تنها در حوزه اندیشه اجتماعی نمی تواند تفکر کار آمدی باشد بلکه در حوزه رفتار اجتماعی نیز نتیجه مثبتی نخواهد داشت .

کسانی که با چنین منطقی در زندگی اجتماعی شان زندگی می کنند علاوه بر این که در روابط اجتماعی شان دچار مشکلات عملی می شوند ، در نگرش های اجتماعی نیز نمی توانند موضعی معتدل ، منطقی و جمعگرا داشته باشند .

به عنوان مثال آنچه امروز در افراط گرایان دو جبهه اصلاح طلبی و اصولگرایی مشاهده می کنیم در حقیقت محصول همین نوع نگاه است . اصلاح طلبانی که از چنین رویه ای پیروی می کنند به خاطر برخی رفتارهای غلط مجریان کشور که البته لزوما هم قابل دفاع نیستند ، اساس نظام و ساختار جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را نفی می کنند و اصولگرایان اینچنینی نیز هر فرد یا گروهی را که با ساختار فکری و ذهنی آنان در مسائل اجتماعی مخالف باشند را با چوب ضدیت با نظام یا رهبری انقلاب می رانند .

اصولا آدمهایی که با چنین منطقی به مسائل اجتماعی نگاه می کنند هیچ تفکری مغایر با تفکر خویش را به جرم مغایرت با تفکرشان بر نمی تابند و به جای این که به تحلیل نقاط قوت و ضعف اندیشه یا عمل گروه مخالفشان بپردازند و درست آن را از نادرستش تفکیک کنند ، یا همه چیز را یا یکسره می پذیرند یا یکسره نفی می کنند .

نگرش تشکیکی به افراد حقیقی یا حقوقی در عرصه روابط اجتماعی ، نگاه دیگریست که که شخصا به آن تمایل دارم . نگاهی که همه آدمها را موجوداتی مرکب از خوبی ها ،‌بدی ها ، ضعفا و قوّت ها می شناسد و در میان مرتبه نهایی خوبی و قوّت که می توان آن را " سفیدی محض " نامید تا پائین ترین مرتبه بدی و ضعف که می توان آن را " سیاهی مطلق " نام داد مراتب مختلف و متعددی قائل است . مراتبی که یک انسان در موضوعات مختلف می تواند در این مراتب بی نهایت تردد کند ، گاهی اوج گرفته و گاهی افول کند . خوبی هایی داشته باشد و بدیهایی ،‌ضعفهایی داشته باشد و قوّت هایی ؛‌ بی آنکه ضعفها ، قوّتها را نفی کنند و قوّتها موجب توجیه ضعفها شوند .

اگر نگاه تشکیکی داشته باشیم آنوقت می توانیم قبول کنیم که انسانی خوب ، صفاتی ناپسند هم داشته باشد و آنگاه است که می توانیم برای جبران کاستی ها و قوّت ضعفایش برنامه داشته باشیم بدون این که به خاطر ضعفهایش مجبور به نفی آن باشیم و به خاطر خوبیهایش ناچار از توجیه ضعف هایش .

جالب این است که در روایات مختلفی از عترت طاهره (س) نیز چنین نگرشی نفی شده و نگاهی تشکیکی توصیه می شود که در پرتو آن انسانها خواهند توانست با تفاوت قائل شدن میان خوبی ها ، بدیها ، ضعفها و قوّت ها ی دیگران ضمن تصحیح روابط خویش با آنان از در افتادن به وادی ملامتگری نیز به دور ماند .

حدیث زیر تنها نمونه ای از این روایات است که آن را مرحوم علامه ملا محسن فیض کشانی (رض) در مقدمه کتاب اعتقادی خود موسوم به " علم الیقین " از کافی شریف نقل فرموده که ترجمه اش چنین است  :

امام صادق (ع) فرمودند : ایمان دارای حالات ، درجات و طبقات و منازل مختلفی است که مرتبه ای از آن مراتب در انتهای کمال و بالاترین آنهاست و مرتبه ای در پائین ترین مرتبه و ناقص ترین آنها است و  برخی مراتبی هستند که کمال ایمان در برخی از آنها بر برخی دیگر رجحان و برتری دارد .

نیز امام باقر (ع) فرمود : اهل ایمان هر یک در مرتبه ای هستند ، برخی در مرتبه اول اند و برخی در مرتبه دوم و برخی سوم و برخی چهارم و برخی پنجم و برخی ششم و برخی هفتم . تو اگر آنچه را ] از ایمان  [از صاحب مرتبه دوم توقع داری بر صاحب مرتبه اول تحمیل کنی تحمّل نخواهد کرد و اگر آنچه را که برای مرتبه سومی است بر مرتبه دومی تحمیل کنی او توانایی نخواهد داشت .

اگر چه موضوع این روایات در خصوص مراتب ایمان است اما چنین نیست که وجود مراتب ، متعّین و منحصر در موضوع ایمان باشد بلکه روایات مذکور در مقام تبیین یک اصل کلّی در مورد مصداق واحدی از مصادیق متعدد است . بر همین اساس است که مرحوم شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی (رض) در کتاب ارزشمند " سه گونه اسلام " و در موضوع نتیجه بخش بودن فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی چنین می فرماید :

اگر با کوشش های تان کمی بهتر از امروزتان بشوید ، موفقیت بزرگی است . با مقداری خصلتهای خوب آمده اید ، این ها را هم که از دست ندهید و بدتر نشوید ، موفقیتی است در خور ملاحظه . اگر بدتر هم می شوید یک خرده کمتر بد بشوید ؛ کند تر بد بشوید ، این هم موفقیت است .

اکنون اگر با چنین نگاهی به مسائل اجتماعی نگاه کنید آن وقت نه مانند اصلاح طلبان افراطی به خاطر خطاهایی که مشاهده می کنید نظام اسلامی را نفی خواهید کرد و نه مانند اصولگرایان افراطی هر مخالفی را معاند تلقی کرده و با چوب ضدیت با نظام و رهبری خواهید راند ، بلکه همراه در مسیر نقد و اصلاح نا راستی ها و کژی ها و تقویت خوبی ها و درستی ها خواهید بود بی آنکه به مطلق گرایی بیافتید .

من اینچنین می اندیشم .


تظاهرات روز قدس و 13 آبان با تمام دلشوره ها و التهاب ها تمام شد . گذشته از برکات بین المللی حضور ارزشمند هموطنانمان ، این راهپیمائی ها پیامهایی را هم با خود داشتند که به نظرم جا دارد به آنها توجه کنیم .

استکبار ستیزی و پایبندی بخش زنده جامعه با وجود تمام اختلاف سلیقه هایی که دارند ، به اصول و مبانی نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه اصلی ترین پیام این تجمعات بود . پیامی که مثل همیشه سرخوردگی دشمنان قسم خورده انقلاب را به همراه داشت . این پیامها به قدری درخشان است که نه تنها رسانه های داخلی که حتی رسانه های خارجی نیز از منعکس کردن آن چاره ای ندارند .

اما در این میان پیام دیگری نیز وجود دارد که به باور من بسیار دلگرم کننده ، وحدت بخش و واقع نماست . من این پیام را ( طیف متفاوت سبزها ) می نامم . قطعا نمی توانیم بگوئیم که تمام آنان که در این تجمعات با شکوه شرکت کرده اند لزوما در انتخابات هوادار دکتر احمدی نژاد بوده اند اگر چه قسمت قابل توجهی از آنان را هواداران ایشان تشکیل می دهند . مضاف بر این که مشاهدات عینی ما هم این یکدستی را انکار می کند . همین واقعیت مرا بر آن داشت تا پس از گذشت این چند ماه تحلیلی دوباره داشته باشم روی جماعتی که به آقای دکتر احمدی نژاد رأی نداند و به سبزها مشهور شدند .

بر اساس یک استقراء ناقص (که اگر چه نمی تواند حجت قاطعی باشد اما برای من ظّن آور بود) به این نتیجه رسیدم که امروز سبزها به گروههای متفاوتی تقسیم شده اند . دانستن این طیف رنگی در تلقی ما از این مجموعه می تواند مفید باشد . کمترین فایده آن روشن شدن بیراهه گفتن افراطیونی است که هر مخالفی را با چوب وابستگی به اجانب ،‌ بی بصیرتی ، همصدایی با بیگانه ، عامل غافل امریکا و ... می رانند .

ابتدا یادآور شوم که عده ای به دلائل مختلف پس از انتخابات تصمیم گرفتند که دیگر سبز نباشند و به طور کلّ از این دایره بیرون رفتند و ما در این طیف بندی از آنان سخنی نخواهیم گفت .

اما گروه غالب سبزها که معتقد به نظام جمهوری اسلامی ، ولایت فقیه و قانون اساسی بودند ، بعد از مشاهده اغتشاشاتی که به نام آنها انجام شد و به تبعیت عملی از رهبری معظم انقلاب صفشان را از صف دیگر سبزها جدا کردند و در عین این که منتقد دولت دهم باقی ماندند ، با رفتارهای نامطلوب و استراتژی معیوب سران جنبش سبز نیز با نگاهی انتقادی برخورد کردند . این گروه هرگز گوش به زبان بیگانه و ضد انقلاب ندوختند و منافع ملّی را در گرو حمایت از نظام جمهوری اسلامی ، قانون اساسی و ولایت معظم فقیه و رهبری انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای (دام ظله) دیدند ، هر چند که ممکن بود هنوز سؤالاتی برایشان باقی مانده باشد . اینان با پذیرفتن قانون و تمکین در برابر آن ، به همراه سایر خواهران و برادران هموطنشان که به گونه ای دیگر و با سلیقه سیاسی دیگری می اندیشند ، حرکتشان را به سوی تأمین منافع ملّی و حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی جهت دادند و بی آنکه تشنج آفرین و تفرقه انگیز باشند با سایرین همگام شدند . این گروه همچنان در بیان اعتراضاتشان به رعایت قانون و مصالح عالیه نظام معتقدند و به هیچ روی حاضر نیستند خارج از این چهار چوب عمل کنند . اینان رنگ سبزشان را رنگی جدانشدنی از پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی و اعتقاد به خاندان عصمت (ع) می دانند و شعارشان همچنان ( استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی ) است .

من این گروه را " سبزهای موافق ولی معترض" می نامم .

گروه دیگری از سبزها اگر چه نتوانستند یا نخواستند عملکردی مانند گروه اول داشته باشند اما به خاطر مصالح خودشان یا سرخورده شدن از ماجراهایی که در این چند ماهه گذشته بود و سلب اعتماد از داعیه داران جلوداری جنبش سبز ، راه بی تفاوتی پیمودند و در عین این که از لحاظ نظری با سبزهای خوش رنگ سازگاری ندارند ، از لحاظ عملی راکد و غیر فعال شدند . شعار این گروه ( به جهنم اول و آخر همشون ) است . من این گروه بی تفاوت را " سبزهای آرام " می نامم .

اما گروه آخر کسانی هستند که تصمیم گرفته اند با جوّ سازی ، سر و صدا ، اغتشاش ، آشوب ، تحریک ، بد اخلاقی و ... همچنان جامعه را ملتهب نگه دارند . این گروه که اغلبشان را سکولارها ، لائیک ها ، سلطنت طلب ها و امثال آنها تشکیل می دهند نه به مخالفت با دولت آقای دکتر احمدی نژاد که به مخالفت با نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه پرداخته اند . بلکه در مواردی کار را از این هم فراتر برده به مخالفت و عناد با اسلام و قرآن می پردازند . این گروه لجام گسیخته حتی داعیه داران جنبش سبز آقایان خاتمی ، موسوی و کروبی را به خاطر موضع گیری در برابر بیگانگان و شعارهایی که بوی دلبستگی به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی می دهد مورد تاخت و تاز و توهین قرار می دهند و اگر احیانا نامی از آنها و حمایت از آنان می برند صرفاً برای سنگر گرفتن پشت سر آنهاست. اینان با صراحت می گویند که موسوی و کروبی و خاتمی به خاطر عدم مخالفت صریح با نظام جمهوری اسلامی و تکرار نام دین و اعتقاد به عصر طلائی امام خمینی (ره) در گفتارها و بیانیه هایشان لیاقت ندارند تا رهبران جنبش سبز باشند . با این وجود این گروه پر مدعا از مماشات رهبران جنش سبز در خصوص شفاف سازی مرزشان با آنان ، همچنان سود می برند . این گروه اندک با تغذیه خبرگزاری های معاند و بیگانه به منبع خبری آنها بدل شده اند و از سوی دیگر برنامه شان را از همان شبکه ها دریافت می کنند .  این گروه اگر چه در میان طیف موسوم به سبز ، کم تعدادند اما دقیقا همانند پول خرد ، اندک و کم بهاء اما پر سر و صدا هستند . شعار ( استقلال ،‌آزادی ، جمهوری ایرانی ) را از این گروه شنیده ایم . من این گروه را " سبزهای مخالف " می نامم .

معتقدم به استثناء برخی افراطیون حامی دکتر احمدی نژاد که با رفتارهای افراطی شان بزرگترین کمک را در بقاء سبزهای مخالف می کنند ، ما بقی اصولگرایان و سبزهای موافق والی معترض می توانند با رعایت حقوق قانونی یکدیگر و با محوریت التزام عملی به قانون و احکام ولایت فقیه و رهبری معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای (دام ظله) ضمن به وجود آوردن فضای سیاسی ای آزاد و عاقلانه اما پر شور ، توطئه های دشمنان نظام را خنثی کرده و با خلع سلاح کردن سبزهای مخالف بار دیگر خواب آشفته آنان و اربابانشان را برای براندازی نظام جمهوری اسلامی آشفته سازند.

حضور پر سر و صدا اما کم تعداد سبزهای مخالف در این دو راهپیمایی با همه تبلیغاتی که برای آن کرده بودند نشان روشنی از تنها ماندن این گروه در برابر خیل عظیم ملّت ایران اعم از سبزهای خوش رنگ و غیر آنان بود . از سوی دیگر حضور شکوهمند و همگانی مردم قهرمان و همیشه در صحنه ایران اسلامی مان ، شاهدی گویا بود بر این که سبزهای خوش رنگ به همراه سایر هموطنانشان طیف تازه ای را رقم زده اند که من آن را  "سبز همه رنگ و همرنگ " می نامم . رنگ سبزی که نه نماد یک سلیقه سیاسی بلکه نماد ایرانی متحّد ، آباد ، آزاد ، مستقل و سر بلند در عین وجود سلیقه های مختلف سیاسی است . ایرانی که در پناه پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی و با پرچم داری مقام شامخ ولایت فقیه می رود تا در آینده ای نه چندان دور شاهد تحقق آروزهای بلند اسلامی و میهنی ملّت قهرمانش و به ثمر نشستن خونهای سرخ شهیدانش باشد .

-----------------------------------------------------------------------------

پ . ن . 1 = اگر بپرسید که آقایان موسوی ، کروبی و خاتمی در کجای این طیف قرار دارند عرض می کنم این آقایان اگر چه هر از گاهی با حرفهایشان خود را در میان سبزهای موافق ولی معترض نشان می دهند اما متأسفانه به خاطر مماشات توجیه ناپذیرشان در تعیین دقیق ، صریح و شفاف مرزهای نظری و عملی شان با مخالفین ، گاهی در جبهه آنان قرار گرفته و گاهی هم در میان این طیف وسیع ، دچار سر در گمی اند . امیدوارم این آقایان هم هر چه زودتر با پیوستن به سبزهای موافق ولی معترض و نشان دادن پایبندی عملی به آن چه قبل از انتخابات شعارش را می دادند حضورشان را در صف واحد و سبز همه رنگ و هم رنگ ملت ایران از تزلزل به استقرار رسانند . ضمنا برای جلوگیری از اعتراض برخی از دوستان عرض می کنم اگر چه در روز قدس و 13 آبان درگیریهای پراکنده ای بین سبزهای مخالف و نیروهای انتظامی وجود داشت اما اگر فرض بگیریم که در تمام شهرهای ایران جمعیتهایی نظیر آنچه در تهران بود به نام جنبش سبز دست به حرکتهای خیابانی آشوبگرانه زده باشند و فرضا 5 میلیون هم باشند آنوقت باز هم نسبت به 13 میلیونی که طبق آمار اعلام شده به آقای موسوی رأی داده بودند باز هم مخالفین در اقلیت هستند و این یعنی نزدیکی تخمین من به واقعیت .

پ . ن . 2 = به دلیل طولانی بودن و علمی شدن سلسله مقالات " ولایت چیست ؟ ولایت پذیری کدام است ؟ " ادامه آن را در وبلاگ صهبای اندیشه می نویسم و هم اکنون قسمت سوم از این سلسله مقالات با محوریت بررسی دیدگاه شهید استاد آیت الله مطهری (قدس سره ) در خصوص مراتب ولاء در دو بخش در آن وبلاگ در معرض مطالعه علاقه مندان قرار دارد .  

پ . ن . 3 = از دوست خوب و برادر بزرگوارم جناب آقای محمد محمودیان به خاطر تذکر به جائی که درباره نامهایی که در طیف سبزها انتخاب کرده بودم دادند تشکر می کنم و به همین دلیل هم عناوین این طیف ها را تغییر دادم . امیدوارم در بیان مقصودم رساتر باشد .