سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

روزگاری امام راحلمان فرمود " شما (خانواده شهدا ) چشم وچراغ ملّتید " 1. نمی دانم چه شد که هر قدر از آن روزها فاصله گرفتیم این جمله امام راحل هم برایمان بی معنا تر شد .

هنوز جنگ تمام نشده بود که تخریب خانواده های شهدا و جانبازان آغاز شد . اولین تیرهایی که سینه سوخته و درد آلود این چشم و چراغهای ملّت را نشانه رفت ، تیرهای زخم زبان و اتهام و بدگویی بود . کمکهای محدود و اولیه ای که از سوی بنیاد شهید به برخی از آنان صورت می گرفت در زبان آنان که هیچ هزینه ای برای انقلاب و جنگ نکرده بودند به آلاف و الوف رسید و چنان شایعه بهره مندی خانواده شهدا از بیت المال قوّت گرفت که گوئی هر خانواده ای تعمداً حاضر به فدا کردن جگر گوشه یا سرپرست اش شده است تا در عوض از کرور کرور غنائم بنیاد شهید استفاده کند .

این اولین حربه ای بود که چشم بیدار ملت و چراغ نوربخشش را نشانه گرفت و البته گلوله اش به هدف نیز نشست. اگر چه اغلب خانواده های شهدا دردمندانه و صبورانه سختی از دست دادن عزیزانشان را و گذران زندگی دشوارشان را تحمل می کردند و زخم زبانها را نیز برای رضای خدا به جان می خریدند اما خدا می داند که دشمنان بیدار نظام و دوستان نادان آن با چنین لجن پراکنی چه زخمها که بر دل داغدار بازماندگان شهدا ننشاندند.

بعدها که خدمات بیشتری برای خانواده های شهدا ارائه شد از سهمیه دانشگاه تا اولویت استخدام و امثال آن ، حجم بیراه گویی ها و کینه توزیها نیز افزایش پیدا کرد . گویی اینک دیگران طلبکار خانواده های شهدا بودند . من که خود از آبان سال 60 به جرگه خانواده های شهدا پیوسته بودم شاهد بودم که غالب خانواده ها هیچ طلبی از نظام و ملّت نداشتند و اگر هر از گاهی کسانی هم از خانواده های شهدا پیدا می شدند که مطالباتی داشتند آنقدر کم بودند که در مقابل خیل عظیم دیگر خانواده ها به حساب نمی آمدند . اما آنان که کمر به ترور شخصیت خانواده های شهدا بسته بودند همین گروه اندک را با هو و جنجال به جای اکثریت نشاندند و تمام خانواده های معظم شهدا را به چوب آن عده نادر راندند . این سلاح هرگز از تیر تهی نشده و هنوز نیز سینه مجروح اسوه های صبر و اسقامت را آماج گلوله های خود قرار می دهد .

این همه در حالی است که در کشورهای نامسلمانی که درگیر جنگ جهانی بوده اند پس از گذشت ده ها سال ، رزمندگان به جای مانده از آن نبردها را همچنان تقدیس می کنند و خانواده های به جا مانده از کشته شدگانشان هنوز بر قله افتخار آن جوامع خیمه زده اند . من این را به چشم خود دیدم .

این همه گذشت تا کار به انتخابات دهم ریاست جمهوری در سال 88 کشید . اوج کینه ورزی با خانواده های شهدا خودش را در قالب خیر خواهی برای نظام نشان داد و دروغ ها بر علیه آنان بزرگتر و اتهام ها سهمگین تر شدند . به جرم اختلاف سلیقه سیاسی ( به لجن کشیده شده ، منحرف ، حامی سکولار ، غرب زده ، خائن به راه شهدا و ...) خوانده شدند و به مجازات این که چون برخی دیگر نمی اندیشند و به گناه این که خانواده شهید هستند هر چه را که تا دیروز نثار دشمنان انقلاب اسلامی می کردند ، نثارشان کردند . درد آور تر این بود که امروز کسانی بر علیه آنان به میدان آمده بودند که هر چه دارند و داشتند را مدیون صبر و گذشت همین خانواده ها و رشادتهای شهدایشان هستند .

امام ما (قدس الله نفسه) خانواده های شهدا را چشم ملّت خواندند چرا که آنان به حکم ایثار و نثارشان ، درخت انقلاب را که با خون عزیزانشان و درد و رنج و صبوری دلهای داغدارشان قد کشیده ، با دقت و وسواس رصد می کنند، آفتها را می شناسند و می بینند و فریاد می کشند . پیر به ملکوت پر کشیده مان آنان را چراغ ملّت خواندند چرا که آنان به حکم روایت شریف ( أهل البیت أدرى بما فی البیت ) - که یعنی اهل خانه به آنچه در خانه می گذرد آگاه ترند - 2 بیش از دیگران به اهداف و آرمان و مقصود شهیدان واقفند و چون چراغی نوربخش که راه را بر رهروان روشن می کند ، مسیر ، مقصد ، مقصود و سیره شهیدان را همواره روشن نگاه می دارند تا دست تحریف و مصادره به مطلوب دیگران از آستان راه شهیدان به دور بماند .

البته این همه به معنای مصونیت خانواده های شهدا از خطا و یا حتی انحراف نیست . نه آنان که هیچ کس و در هیچ موقعیت و مقامی مصون از خطا و انحراف نیست . هم از این رو لازم است تا آحاد جامعه اسلامی در برابر یک دیگر احساس مسئولیت کرده و همواره یکدیگر را در پیمودن مسیر نورانی شهیدان که همانا طریق قرآن و عترت است یاری دهند . اما آنچه در این چند ماهه اخیر شاهدش بودیم نه خیر خواهی و نصیحت و نقد اندیشه و بیان ، که بدگویی و افتراء و ناسزا و تهمت بود. هجمه نامبارکی که دامنه آن تا بیت امام راحل (قدس الله نفسه) نیز رسید . رفتار منحوسی که اگر چه با ادعای انقلابی گری و دفاع از اسلام و نظام اسلامی صورت می گیرد اما نه با آموزه های اسلامی سازگاریی دارد و نه با سفارش های امام راحل و رهبر معظم انقلاب، قرابتی .

 جایی که معصومی چون امیر المؤمنین علی (ع) با وجود عصمت الهی و در مقام امام مسلمین می فرماید (پس، از گفتن حق، یا راى زدن در عدالت باز مایستید، که من نه برتر از آنم که خطا کنم، و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.) 3 دیگر کیست که در جامعه دینی از حوزه نقد خارج باشد؟ اما نقد و نه تخریب و ناسزا .

به هر حال باور دارم که این بار دشمن نظام نه با لباس ضد انقلاب ، که با لباس حمایت از انقلاب و اسلام و ولایت فقیه و در دامنه افراط و تفریط مدعیان و نه با زبان بیگانه ، که از دهان خودی ، می کوشد تا چشم ملت را کور و چراغ ملت را بی نور کند . نقد منصفانه و عالمانه را چون لقمه ای جویده شده به دور انداخته و شمشیر تهمت و ناسزا و بدگویی بیرون کشیده است . به هوش باشیم که تیغ مذهب علیه مذهب از شمشیر کفر بر علیه آن ، برنده تر است.

----------------------------------------------------------

پ . ن . 1 = صحیفه امام ، جلد 14 ، صفحه 80

پ . ن . 2 = به نقل از مرحوم علامه مجلسی در بحارالأنوار ، ج 78 ، ص 273

پ . ن . 3 = نهج البلاغه ، خطبه 216


اگر چه این بلا ، ابتلای تازه ای نیست اما چه کسی است که نداند در این 10 - 12 ساله اخیر فضای سیاسی و فرهنگی جامعه ما بیش از همیشه به اهانت ، تهمت ، لعن ، نفرین و دشمنی آلوده شده است ؟ و باز چه کسی است که نداند حجم سنگینی از این بی اخلاقی ها و بد اخلاقی ها با نام دینداری ، غیرت دینی و دفاع از اسلام و نظام اسلامی انجام می شود ؟ و کیست که بخواهد و نبیند که این خطاهای مکرر و توجیهات بدتر از آنها چه بلائی بر سر جامعه ما نیاورده و چه افکار جوانی را به دینداری بد بین نکرده و چه بهانه ها که برای کوبیدن دین به دست مخالفان اسلام نداده و چه دلهایی را به کینه یکدیگر آلوده نکرده است ؟

اما آیا به راستی آموزه های اصیل دینی چنین روشی را بر می تابد ؟ آیا می توان به عنوان یک مسلمان و تنها با نام دفاع از دین ، نظام دینی ، ولایت فقیه و ... دهان را به ناسزا گشود و مخالفین خود را لعن و نفرین کرد ؟ آنچه در پی می آید پاسخی است به این سؤال .

قرآن کریم که کتاب هدایت و تربیت انسان هاست در آموزه ای نورانی دستور می دهد که : و آنها- یعنى خدایان مشرکان- را که به جاى خداى یکتا مى‏خوانند دشنام مدهید که آنان نیز خداى را از روى ستم و دشمنى و بى‏دانشى دشنام گویند. 1

حضرت آیت الله علامه طباطبائی (قدس سره) مفسر بزرگ قرآن عصر ما در ذیل تفسیر همین آیه می فرماید : این معنا غریزه انسانى است که از حریم مقدسات خود دفاع نموده با کسانى که به حریم مقدساتش تجاوز کنند به مقابله برخیزد و چه بسا شدت خشم او را به فحش و ناسزاى به مقدسات آنان وادار سازد. سپس اضافه می کنند: لذا به آنان دستور مى‏دهد که به خدایان مشرکین ناسزا نگویند، چون اگر ناسزا بگویند و آنان هم در مقام معارضه به مثل به ساحت قدس ربوبى توهین کنند در حقیقت خود مؤمنین باعث هتک حرمت و جسارت به مقام کبریایى خداوند شده‏اند.3  

با توجه به بیان نورانی مرحوم علامه (قدس سره ) دستوری که قرآن می دهد دستوری است مبتنی بر یک اصل عملی در رفتار غریزی انسانها و از سوی دیگر ناسزا نگفتن به خدایان دیگران حتی اگر خدایانی دروغین باشند نه به عنوان انحصار حکم به موضوع که تنها به عنوان یکی از صدها مصادیق مقدسات است . نتیجه آن که قرآن کریم اهانت به مقدسات و آنچه که برای دیگران محترم است را بر نمی تابد چرا که این رفتار موجب شعله ور شدن غضب طرف مقابل شده و کار را تا دشنام به مقدسات دیگری نیز دامنه دار می سازد . مهمتر این که در صورت وقوع چنین اتفاقی ، قرآن کریم اهانت کننده مسلمان را در توهین به مقدسات ، بیشتر مقصر می داند تا طرف دیگر ، چرا که رفتار طرف دیگر را بر مبنای جهل و نادانی او می شمارد و آن را که مسبب بر افرخته شدن این آتش بوده را مقصر اصلی می داند .

علاوه بر آموزه های قرآنی سیره پیامبر اعظم خدا حضرت محمد بن عبدالله (ص) و عترت طاهره او خاصّه سیره حضرت مولی الموحدین امیر المؤمنین علی (ع) نیز چنین منطقی را بر نمی تابد و مردود معرفی می کند .

جنگ صفّین بود ، هر دو لشگر صف آرایی کرده بودند و مهیای جنگ با یکدیگر . لشگر معاویه می کوشید تا با ناسزا گفتن جنگ روانی ایجاد کند و موفق هم شد . بعد از لحظاتی صف مقابل نیز درگیر همان روشی شد که لشگر معاویه به کار گرفته بود . آنان هم به معاویه و لشگریانش ناسزا می گفتند و لعن و نفرین می کردند .

فرمانده غیور لشگر حق ، علی (ع) ناسزاگویی رزمندگان لشگرش را شنید . نزدیک آمد و رو به آنان کرد و فرمود: من کراهت دارم که شما اهل فحش و ناسزا باشید ولى اگر رفتارشان را بازگو کنید و حالاتشان را یادآورى نمائید بهتر و در عذر آوردن رساتر است.

آنگاه آمیزه ای والاتر را به آنان آموخت و فرمود : خوب است به جاى ناسزاگویى به آنها بگویید پروردگارا ما و ایشان را در ریختن خون یکدیگر حفظ فرما و کار ما و آنها را اصلاح کن و آنها را از راه خطا رفتن رهایى ده تا کسى که حق را نمى‏داند بشناسد و آن که به راه دشمنى مى‏رود و به آن حرص مى‏ورزد منصرف شود. 3

به راستی برخی از ما چگونه مسلمانانی هستیم که وقتی تعصّبات و اهواء سیاسی و غیر سیاسی مان بر علیه گروهی تحریک می شود هر آنچه می خواهیم می گوئیم و انجام می دهیم و بدتر این که با نام غیرت دینی و دفاع از اسلام و نظام و رهبری و ... رفتارمان را توجیه می کنیم بی آنکه به این آموزه های قرآن و عترت توجه کنیم؟ تعجب می کنم که خودمان را شیعه قرآن و عترت می دانیم اما گاهی چنان از آموزه های آنها فاصله می گیریم که نه انگار قرآنی هست و عترتی ! نه انگار که خدا اولین معلّم است و عترت طاهره نیز مربیان انسانند  و نه انگار که ما وقتی مسلمان و شیعه راستین خواهیم بود که در مکتب جامع قرآن و عترت تربیت شده باشیم ! گویا قرآن در مسلمانی ما تنها ابزار مجلس آرائی و تقدیس است و کارکرد عترت ، تنها توسل و عزا برپاساختن و ارادت ورزیدن اگر چه از محتوا هم خالی باشد .

به نظرم اکنون همه ما مخاطبان حقیقی این آیه از قرآن کریم هستیم  که فرمان می دهد :

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیداً 4

اى کسانى که (به زبان) ایمان آورده‏اید، (به حقیقت و از دل هم) ایمان آورید به خدا و رسول او و کتابى که به رسول خود فرستاده و کتابى که پیش از او فرستاده (تورات و انجیل). و هر که به خدا و فرشتگان و کتابها (ى آسمانى) و رسولان او و روز قیامت کافر شود به گمراهى سخت و دور (از سعادت) درافتاده است.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ . ن . 1 = سوره مبارکه انعام آیه 108

پ . ن . 2 = المیزان ، جلد 7 ، صفحه 434

پ . ن . 3 = کلمات کوتاه نهج البلاغه – شماره 206

پ . ن . 4 = سوره مبارکه نساء ، آیه 136


زمان: 28 شهریور 1367/ 7 صفر 1409

مکان: تهران، جماران‏

موضوع: ابراز علاقه و تأکید بر وحدت و برادرى‏

مخاطب: ناطق نورى، على اکبر (نماینده مجلس شوراى اسلامى)

 [بسمه تعالى. محضر مقدس رهبر عظیم الشأن انقلاب، حضرت امام- مد ظله العالى‏

با تقدیم سلام و آرزوى طول عمر براى آن وجود مبارک، احتراماً معروض مى‏دارد، همان طورى که مستحضر هستید در رابطه با رأى اعتماد به اعضاى محترم دولت از حضرت عالى راجع به حجت الاسلام جناب آقاى محتشمى، وزیر محترم کشور سؤالى شد که پاسخ آن، روز رأى‏گیرى بین نمایندگان پخش و از تریبون مجلس خوانده شد و ایشان مجدداً به عنوان وزیر کشور انتخاب شدند لکن بعضى در سطح مجلس حتى از تریبون مجلس چنین منعکس نمودند: کسانى که به آقاى محتشمى رأى مثبت ندادند مخالفت با فرمان شما کردند. چنانچه مصلحت بدانید بیان فرمایید آیا نظر مبارک رأى مثبت دادن به ایشان بود؟ و کسانى که رأى ندادند خداى ناکرده خلاف فرمان حضرت عالى که قهراً خلاف شرع هم هست عمل نمودند یا خیر؟

24/ 6/ 67- مقلد کوچک شما: على اکبر ناطق نورى‏].

بسمه تعالى‏

جناب حجت الاسلام آقاى ناطق نورى- دامت افاضاته‏

با سلام، در جمهورى اسلامى جز در مواردى نادر که اسلام و حیثیت نظام در خطر باشد، آن هم با تشخیص موضوع از طرف کارشناسان دانا، هیچ کس نمى‏تواند رأى خود را بر دیگرى تحمیل کند؛ و خدا آن روز را هم نیاورد. من تمام سعى خود را مى‏نمایم که با نسبت مطلبى به من، کسى مظلوم نگردد. من شما را هم فردى متدین، متعهد، مبارز و داراى هوش سیاسى مى‏دانم. براى من شما و آقاى محتشمى فرقى ندارد. من هر دوى‏ شما و همین طور همه دست‏اندرکاران صدیق نظام و تمامى افرادى که چون شما قلبشان براى اسلام و ایران مى‏تپد را فرزندان اسلام و انقلاب مى‏دانم. همه باید سعى کنیم تا روح وحدت و پاکى را بر محیط کارمان حاکم گردانیم، تا بتوانیم تمامى قدرتها و ابرقدرتها را به زانو درآوریم. باید تلاش کنیم زهد و قدس اسلام ناب محمدى را از زنگارهاى مآبى و تحجرگرایى اسلام امریکایى جدا کرده و به مردم مستضعفمان نشان دهیم. ما اگر توانستیم نظامى بر پایه‏هاى نه شرقى نه غربى واقعى و اسلام پاک منزه از ریا و خدعه و فریب را معرفى نماییم، انقلاب پیروز شده است. توفیق جنابعالى را از خداوند متعال خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

28/ 6/ 67

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

صحیفه امام، ج‏21، ص: 142-143

-----------------------------------------------------------------------

پ . ن . 1 = در جمله (باید تلاش کنیم زهد و قدس اسلام ناب محمدى را از زنگارهاى مآبى و تحجرگرایى اسلام امریکایى جدا کرده ) ترکیب - زنگارهای مقدس مآبی - صحیح به نظر می رسد که چون در اصل نامه هم از قلم مبارک حضرت امام افتاده بود ترجیح دادم در پانویس آن را توضیح دهم .


ماه رمضان که در خدمت خواهران و برادران ایرانی ام در اوکراین بودم چندین بار پیش آمد که مراسم تشرف به اسلام و عقد چند زوج ایرانی - اوکراینی را برگزار کنم . عروس خانمهای مسیحی اوکراینی به همراه آقا دامادهای ایرانی تشریف می آوردند و پس از شهادتین گفتن و مسلمان شدن عروس خانم ، خطبه عقد دائم را می خواندیم و یک خانواده تازه جان می گرفت .

یکی دو روز پیش با چند نفر از دوستان طلبه و غیر طلبه در این باره صحبت می کردم . می گفت که این چه جور مسلمان شدنیه! طرف به خاطر ازدواج با پسره شهادتین می گه نه به این خاطر که مسلمان بشه ! اصلا معلوم نیست تو دلش اسلام رو قبول داره یا نه ! به همین خاطر هم از مسلمانی فقط شهادتین گفتن رو یاد می گیره و گر نه نه نمازی ، نه حجابی ، نه ... این مسلمانی به هیچ دردی نمی خوره و اصلا قبول نیست . می گفتم : قبل از مسلمان شدنشان می پرسیدم که آیا شما با اختیار و آزادی ، خودتان و به میل خودتان مسلمان می شوید ؟ و عروس خانم ها هم جواب مثبت می دادند . می گفت: خوب اونا که نمی آن به تو بگن به خاطر این پسره مسلمان می شن ! گفتم : برادر من به من و تو چه ربطی داره طرف توی دلش چی میگذره ! یا اسلام این بنده خدا قبوله یا قبول نیست ! خدا می گه کسی که ازش شهادتین شنیدی مسلمانه و تمام حقوق اولیه یک مسلمان برای او ثابت میشه . همین که شهادتین گفت جان و مال و آبرو و ناموسش در پناه اسلامه ، می شه باهاش ازدواج دائم کرد و ارث هم می بره . کی گفته برای بار شدن این آثار حقوقی بررسی دل مردم هم لازمه ؟ مگه ابوسفیان که تا وقتی شمشیر پیامبر رو بالای سرش ندید مسلمان نشد و آخر هم با تردید و نفاق شهادتین گفت ، پیامبر از توی دلش و انگیزه اش چیزی پرسید با این که تکلیفش برای همه روشن بود؟ رفتار پیامبر با او چگونه بود ؟ اسلامش رو پذیرفت یا نه ؟ تازه این بندگان خدا کجا و اون بابا کجا ؟ اصلا نمی شه مقایسه هم کرد . بعد هم،  گیرم که طرف بعد از اسلام ، عالماً و عامداً به وظایف مسلمانی عمل نکرد ، اونوقت می شه مسلمان فاسق نه این که حق داشته باشیم مسلمان بودنش رو هم منکر بشیم و حقوق اولیه اسلامیش رو هم نادیده بگیریم!

چه درد سرتان بدم ! این گفتگو به درازا کشید و حرفهای ما هم به نتیجه روشنی نرسید . اما یک درد روی دلم نشست و زخمی کهنه در قلبم دوباره تازه شد.

به راستی چرا برخی از ما سلیقه های خودمان را به جای دین می گیریم ؟ چرا دین داری مردم را با معیار سلیقه ها و برداشتهای خودمان متر می کنیم و می سنجیم ؟ چرا دین داری برخی از ما موجب بی دینی برخی از مردم میشه؟ چرا دینداری پیامبر و عترت طاهره و اصحاب خاصّ آن بزرگواران و بلکه بسیاری از آنانی که در زمان ما در مکتب قرآن و عترت خودشان را تربیت کرده اند ، دیگران را به مسلمان بودن و مؤمن شدن مشتاق می کرد و می کنه امّا دینداری من و برخی امثال من ، مردم را به دور شدن از دین و بلکه بیزاری از دین تشویق می کنه؟

من فکر می کنم یک بخش از عوامل چنین بلائی همین مسئله است که سلیقه من و ما به جای متن دین می نشینه و معیار سنجش دیگران می شه ! خوب و بد دیگران را نه با متن دین و سیره قطعی و جامع پیامبر خدا و عترت طاهره بلکه با سلیقه دینی خودمان تعریف و درباره آنها قضاوت می کنیم .

نه فقط توی این زمینه که در بسیاری از مسائل شاهد همین مشکل بوده ام که سلیقه برخی از ما اهل تدیّن ، رنگ اسلام به خودش گرفته و حتی از مردم خواسته ایم طبق سلیقه ما رفتار کنند تا متدین باشند .

خدا شاهده دلم برای شریعت منوره مصطفوی سوخت و می سوزه . دلم می سوزه که این دین حنیف ، فطرت پسند ، زندگی ساز و تربیت کننده در حصار تنگ سلیقه برخی از ما اسیر شده است .

فکر می کنم باید دست از این سلیقه گرایی و سلیقه سالاری برداشت و تن به متن دستورات دین سپرد . حلال خدا را حلال دانست و حرام خدا را حرام . آن طور که او گفته و می گوید نه آنطور که ما می پسندیم و فکر می کنیم . باید که به جای خدا تصمیم نگیریم و برای بندگان خدا دایره بندگی را تنگ نکنیم . اجازه بدهیم تا همه ما آنطور که پیامبر خدا و عترت طاهره تبیین کرده اند مسلمان باشیم و مسلمان زندگی کنیم و مسلمان بمیریم . البته ایمان داشتن چیز دیگریست و مستلزم رعایت بسیاری از امور ، اما مگر می شود بی آنکه مسلمان راستین شد مؤمن هم بود ؟ مگر می شود مسلمان راستین بود و سلیقه خود را به جای امر خدا نشاند ؟ مگر خداوند در آیه 36 سوره مبارکه احزاب نفرمود که: " و هیچ مرد و زن مؤمنى را در کارى که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختیارى نیست (که رأى خلافى اظهار نمایند) و هر کس نافرمانى خدا و رسول او کند دانسته به گمراهى سختى افتاده است  ". چرا فکر می کنیم رأی خلاف امر خدا و رسول تنها به معنی کم گذاشتن و ردّ کردن و تفریط است ؟ مگر نه این که از خدا سختگیر شدن هم به این معناست که خدایا تو گفتی فلان کار به این نحو کافی است اما من می گویم باید کمی هم بیشتر باشد و گر نه سنگ روی سنگ دین تو بند نمی شود ؟

مشکلی با تقوی داشتن ، بلکه ورع ورزیدن ، بلکه زهد عاقلانه و دینی و صحیح ندارم و منکر آن هم نیستم اما می گویم این نحوه زندگی کردن ، انتخاب و سلیقه ماست ، ما حق نداریم انتخاب و سلیقه خودمان را معیار اسلام بدانیم و از همه هم بخواهیم چنین انتخابی داشته باشند آنچه ما باید در میان عموم مردم به آن دعوت کنیم و التزام به آن را بخواهیم متن اصیل و عمومی دین است همین . بقیه راه را تبلیغ می کنیم ،  هرکس خواست خودش انتخاب کند ، آمدن یا نیامدنش تکلیف ما نیست .


زمانی بنا شده بود آثار مرحوم دکتر شریعتی که آن روزها در قید حیات بود توسط برخی علماء مانند آیت الله شهید مرتضی مطهری و شهید مظلوم آیت الله بهشتی مورد بازنگری و نقد قرار گیرد . مرحوم دکتر شریعتی هم در جریان امر بود و با مسئله موافقت کرده بود . نظر شهید مطهری این بود که موارد خطا حذف شود و به جای آن مطالب صحیح و منطبق بر مبانی شرعی در متن کتاب گنجانده شود . شهید بهشتی با ایشان مخالفت کردند و فرمودند : به نظر من چیزی را حذف نکنیم ، ما نظرمان را در هر موردی که خطا تشخیص می دهیم در پاورقی کتاب بنویسیم و اجازه بدهیم متن کتاب دست نخورده باقی بماند ، ممکن است در آینده معلوم شود ما اشتباه کرده ایم و حق با ایشان بوده .

مقصودم از بیان این حکایت طرح یک خاطره نیست بلکه مطرح کردن سیره و روشی است که ریشه در آموزه های ناب اسلامی و دینی دارد . آموزه هایی که براساس آنها بنا بود که سیاست ما عین دیانت ما باشد. روش و سیره ای که امروزه نه تنها رنگ و اثری از آن به چشم نمی خورد بلکه برخی مدعیان پر سر و صدای انقلاب و نظام ، چنین روشی را محکوم می کنند و آن را لیبرال منشی و مخالف دین می پندارند .

اگر قبول داشته باشیم که انقلاب اسلامی ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی مرهون اندیشه و سیره عملی رهبران آن است آنگاه باید در برخی از آنچه امروزه به نام انقلاب و نظام مرتکب می شویم  تجدید نظر کنیم چرا که وقتی برخی واقعیتهای امروزین را با مبانی علمی و سیره عملی رهبران انقلاب اسلامی و بنیانگزاران جمهوری اسلامی تطبیق می کنیم در بسیاری از حوزه ها ، کمتر قرابتی را میان آنها مشاهده می کنیم .

امروزه عده ای چنان خودشان و تفکرشان را مطلق می دانند که هر کس چیزی بر خلاف آنها بگوید یا بنویسد ، ناچار باید از صفحه بیان و اندیشه حذف شود ولو گوینده فردی باشد که از نخبگان و خبرگان جامعه بوده و رصد کردن شرایط و راهنمایی و نقد اوضاع مختلف اجتماعی – سیاسی از کمترین وظایفش باشد . اگر به هر دلیلی حذف اندیشه و صاحبان آن ممکن نشود ، انگ زدن و متهم کردن به انواع اتهامات به منظور زمین­گیر کردن مخالف مرحله دوم پروژه است که اجرا می شود .

آن چه در مورد آیت الله دستغیب در مجلس خبرگان پیش آمد (فارغ از صحت و سقم سخنان ایشان) اگر با برخورد پسندیده و صریح رهبری معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای (دام ظله)مواجه نمی شد قطعاً سرآغازی بود برای بستن هر دهانی که حرفی مخالف سلیقه قوم مطلق گرا به میان می آورد . به راستی اگر فردی مجتهد که نماینده مردم در مجلسی است که یکی از وظایف اش رصد استمرار ویژگی های رهبری است ، در مسیر وظیفه اش به نتیجه ای برسد (فارغ از این که به نتیجه درستی رسیده باشد یا نه ) باید برای ابراز نظرش با حرکت حذفی برخی از افراد همان مجلس رو به رو شود ؟ اگر قرار باشد در خبرگان رهبری و در میان مجتهدینی که مورد تأیید نظام و منتخب مردم اند ، نیز کسی حق زدن حرف مخالف با اندیشه حاکم نداشته باشد خاصیت مجلس خبرگان رهبری چه خواهد بود ؟

نقطه تمرکز حرف من ، آیت الله دستغیب یا تأئید و ردّ محتوای فرمایشات ایشان نیست . حرف من چرخش سیره عملی کسانی است که خود را حافظان انقلاب اسلامی می دانند . حرف من در فاصله ایست که میان اندیشه و عمل رهبران راستین این نهضت اسلامی با مدعیان امروزین و کاسه های داغ تر از آش آن به وجود آمده .

از دیگر سوی ، وقتی عکس العمل شخصی مانند سردار سعید قاسمی را نسبت به سخنان فرزندان شهدای والا مقامی مانند همّت و باکری می خوانم . وقتی می بینم ایشان با تأسف می گوید که در دانشگاه ها اساتید سکولار موجب چیز خور شدن ! فرزندان باکری و همت شده اند ، وقتی می بینم که همسر باکری را آقایان مدعی میراث بری از شهید و شهادت ، به چه اتهاماتی متهم می کنند ، وقتی می بینم که سردار رضائی را به خاطر طرح کمیته مستقل انتخاباتی مهره بیگانه می خوانند ، وقتی می شنوم که فرزند شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی را برای چندمین بار بی آنکه دلیل مشت پرکنی برای دستگیریش داشته باشند دستگیر می کنند ، وقتی می بینم کار تهمت و بد گویی را از آنها گذرانده و بیت امام را نیز از تهمت طرفداری سکولارها بی نصیب نمی گذارند به این فکر می کنم که این کمیت لنگ تا کجا ادمه پیدا خواهد کرد ؟

از آنانی نیستم که بگویم خانواده شهدا یا منسوبین به امام ، معصوم اند . اما از سوی دیگر هم نمی توانم قبول کنم که این چشم و چراغهای ملت ایران و نظام اسلامی ، کسانی که شجره هویت و وجودشان ریشه در خاک اسلام ناب محمدی و انقلاب نورانی امام راحل دارد به یکباره بدل به اصحاب سکولاریسم شده و مهره بیگانگان شده باشند. چگونه کسانی که عزیزترین عزیزانشان را در مسلخ عشق به اسلام ، نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه قربانی کرده اند متهم به هواداری از اندیشه ای می خوانیم که زخم تیغش هنوز بر پیکر مجروحشان باقی است؟ جالب تر اینکه خانواده امام راحل که میراث دار اندیشه معمار بزرگ انقلاب و جمهوری اسلامی اند را به حمایت از اندیشه ای متهم می کنیم که شعله های مبارزه با آن ، از خانه و خاندان آنان زبانه گرفته و اگر امروز ما مدعی تفکر انقلابی و نظام اسلامی هستیم در پرتو همان زبانه است . به راستی چگونه به سادگی به خودمان اجازه می دهیم خویش را چنین مطلق بپنداریم و چنین قلدر مأبانه به دنبال لجن مال کردن حیثیت و هویت کسانی باشیم که مثل ما فکر نمی کنند ؟

بیاد دارم که از استاد شهید آیت الله مطهری نقل می کردند که می فرمود برای نقد اندیشه کمونیست و ماتریالیسم باید در دانشگاه کرسی های تدریسی افتتاح شود که اساتید ماتریالیست و مارکسیست در آنجا تدریس کنند نه آنان که به این ایدئولوژی باور ندارند آنگاه ما و سایر نقادان آن مکاتب در همان کلاسها به نقد خواهیم پرداخت .  

چقدر تشنه افکار و اندیشه های والای امثال استاد علامه شهید آیت الله مطهری و شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی هستم . کسانی که تفکرشان را حق مطلق نمی دانستند اگر چه به حقانیّتش ایمان داشتند و کسانی که حتی نقد گفتار ماتریالسیم ها را نیز بدون آزادی بیان ممکن نمی دانستند .

نامشان زنده و راهشان زنده تر باد .

--------------------------------------------------------------------------------

در همین زمینه مطالعه کنید :

انتقاد دکتر علی مطهری از اقدام اخیر افراطیون خبرگان