بسم الله
ببخشيد كامنتم غلط املايي و تايپي داشت؛ درباره اشباح الرجال يا اشباه الرجال هردو واردند!
همچنين ببخشيد كه صدر و ذيل سياهه پايين بي ربط به نظر ميايد. به هر حال بنده اهل تايپ نيستم و تا حوصله ام از تايپ كردن سر ميره سرو ته هم ميارم كه ماحصل متن پايين شد. به هر روي كسي ما را مجبور به اظهار نظر نكرده و اميدوارم خداوند به ما شفا و عقل و به شما عقل بيشتر به همراه يك دوجين از حوريان انسي وغير آن البته در بهشت رضوانش در هردو سراي عاجل و آجل عنايت فرمايد.
راستي بايد اعتراف كنم اكثرا در انتهاي تايپ كردن كامنتهام بسم الله ر ا به صدر آنها اضافه ميكنم. به هر حال نقل مي كنند دم مرگ فرعون، فرعون كه ميبينه اين تو بميريها از اون تو بميريه نيستش، دهنشو مياد باز بكنه كه توبه كنه و اظهار ايمان بكنه كه ظاهرا عزرائيل (ع) يك مشت گل به دهان اون فرو مي كنه و فرعون به درك واصل ميشه،كه البته خداوند رحمان به نوعي عزرائيل (ع) را مورد عتاب قرارميده كه چرا همين فرصت توبه را هم از بنده ام صلب كردي؟ (البته ظاهرا روايت اشكال كلامي داره كه فرشته گان اعمالشان همه بر اساس عقل است اما خب شايد نه براساس عقل كامل اما به هر حال حكم عقل درجه دو، درجه نبايد ضد درجه يك باشه! غير اينه؟! والله اعلم و من عنده علم الكتاب(البته نه در يك طراز!)) القرض اينكه شايد در انتهاي كار هم ذكر بسم الله كار خودشو بكنه...
سوال:
فرموده ايد: ((در خصوص مرجعيت و مسئله اطلاعات و داده ها بايد معروض بدارم که مرجعيت پايگاه اطلاع رساني (و تعيين تکليف علمي) نيست بلکه مرجعيت راهکار نجات يافتن از حيرت عملي (و نه علمي) است . ولايت فقيه هم از اين ويژگي مستثني نيست . اگر کسي در ميان صاحبان سلايق سياسي گوناگون و با جمع اطلاعات که به هر روي به دست ميآورد به نتيجه علمي رسيد همان نتيجه براي او حجت علمي خواهد بود ولو بر خلاف نظر رهبري معظم در آن زمينه باشد ، اما اگر به نتيجه علمي نرسيد يا ميبايد نظر رهبر معظم انقلاب را رعايت کند تا از حيرت عملي بيرون بيايد و يا از نظر علمي و عملي سکوت کند و کار را به صاحبان کار و انديشه بسپارد .( علمش را به اهلش واگذارد )
به هر شکل در مقام عمل ، قانون فصل الخطاب بوده و در فقدان يا نارسايي قانون حکم حکومتي ولي معظم فقيه براي همگان از هر فکر و سليقه و جناح سياسي واجب الاطبّاع است .))
و در جائي اشاره كرده بودم ((که در نوشته شما پاسخ روشني برآن نيافتم و شايد اگر هم باشد به نظر خيلي دور از واقعيت خواهد بود)).
نكته در اداره امور جامعه اين است كه فضاي جامعه ،نه ايده آل آن، بيش از آنكه فضاي فكر و انديشه تأمل باشد فضاي مبتني بر فضاسازيست يعني همان جو. از طرف ديگر مسائل رودرروي يك جامعه و رهبريت آن خيلي اوقات مستلزم عكس العمل سريع و در عين حال محاسبه شده از سوي رهبريت جامعه و ترتيب اثر دادن آن از سوي عوامل اجرايي در بدنه حاكميت و به نوع ديگر آن در بدنه ملت است. حال فرض كنيد بر مبناي اين حكم صحيح كه ولايت مطلقه فقيه به معناي تعطيلي تعقل نيست، از سر تا چاي جامعه به نقد رفتارهاي رهبري بپردازند و براساس واقعيت جوامع عده اي خناس هم در اين ميان سم پاشي كرده و فضاي نقد حاصل از تعقل را با انبوهي از اطلاعات درست و نادرست مسموم كنند و خيلي از نيروهاي نخبه ها مصروف پالايش چنين فضايي بشود و در اين ميان اتفاقي افتد كه عكس العملي قاطع بطلبد و از آنجايي كه در اين گونه لحظات احساسات غالب است تصور كنيد چه پيش ميايد وقتي رهبري جامعه حكمي كند كه اجراي آن عزمي راسخ بطلبد. ممكن است بگوييد فضاي تعقل همگاني احساسات را در درازمدت به احساسات عقلاني و عقلانيات را به ايمان تبديل مي كند و اين اتفاقا در چنان شرايطي مفيدتر خواهد بود. خواهم گفت خوشا به حال شما! آدرس جايي كه هستيد را بفرماييد ما هم بياييم حظش را ببريم!! اما به قول امير مؤمنان(ع): ما اكثرالعبر و اقل الاعتبار. همه حرف ما اين است كه قبول عبرتها و سبل سلام زياداند و باز و فراخ. اما به قول همان بزرگوار: لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلة اهله، فان الناي قداجتمعوا علي مائدة شبعها قليل و جوعها طويل. و البته خود را نيز از اين قماش ناس تافته اي جدابافته نمي بينيم. اما چه كنند كساني كه چراغ هدايتشان دادش به هواست كه اقترب الناس حسابهم و هم في غفلة معرضون! خود قرآن هم در لايه اول زبان و ادبياتش بي آنكه تحليلي به نظر رسد بيشتر تبشير و بيش از آن انذار است، هرچند بسيار به تعقل سفارش كرده اما وقتي مردم را خطاب ميكند چه از زبان پروردگار و چه از زبان پيامبران بيشتر موعظه وتذكر گو اينكه مي خواهد اشخاصي خواب يا خوابزده اي را بيدار كند آنگاه كه آنان در خطر تهديد قريب الوقوع بلايي خانمانسوز اند. در اين ميان فرض كنيد ابن سينا وشي(!) ظاهر و شخصي كه سعي در بيدار كردن آن جمع دارد را كنار زده و شروع كند با گروه خوابزده صغري كبري كند و انتظار مجدانه داشته باشد كه اي اشباح الرجال (إن دين الله لا يعرف بالرجال بل بآية الحق و اعرف الحق تعرف أهله)
و حق را نمييابيد مگر آنكه گفتماني عقلاني و فضاي نقد فرهنگ شما شود. آن بنده خداي اولي دستش را بر دوش آن ابن سينا وش صدراگونه ي بهمنيار رخ، گذاشته و مي گويد : اخوي صبح بخير، بذار كارمونو بكنيم دست از سر اين بندگان خدا بردار شما را چه به اين جماعت؟! .....
ببخشيد! ظاهرا شب زياد خورده بودم!
سلام عليكم
واقعا مفيد و روشنگر بود.
در رابطه با مشروعيت و مقبوليت ولي فقيه و كلا نظام اسلامي لااقل از زماني كه من خاطرم هست بحث هاي زيادي صورت گرفته كه بيشترش هم هيچ سودي نداشته!
همه ظاهرا در مورد مقبوليت و مشروعيت و ميزان اهميت و نقش آراي عمومي تقريبا يك جور حرف ميزنند و ظاهرا اختلافي نيست.
اما در بزنگاه هاي خاصي (مثل حوادث اخير يا حتي حوادث خيلي معمولي تر) از نوع نگاه و سخنان جريانهاي مختلف ميشه به كنه انديشه ي اونها پي برد.
مثلا بين نظريات علامه جوادي آملي(دامت بركاته) و آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) ظاهرا اختلافي وجود نداره (البته در حد مطالعات اندك و فهم ناقص خودم عرض ميكنم) اما وقتي در بسياري از جريانات و مسائل روز به سخنان و نحوه ي نگاه آيت الله مصباح و شاگردانشون دقت ميكنيم كاملا مشخص هستش كه نظريات اين جريان به خلافت اسلامي نزديكه يا لااقل نظرياتشون قابليت اين برداشت رو داره و در مقابل نوع نگاه و و سخنان آيت الله جوادي آملي(دامت بركاته) در رابطه عموم مسائل جامعه در هر زمينه اي بسيار متين تر و معقول تر و قانع كننده تر هست و عموما راهگشا.
ممنون
سلام
ممنون از از حوصله اي که براي پاسخ به سوالات و کامنتها به خرج مي دهيدو قطعا اين رويکرد حس تعامل با يک محيط پويا را به مخاطب مي بخشد و موجبات انگيزش پيگيري مطالب وبلاگ را فراهم مي کند.
خدا قوت
اگر قادر نيستي خود را بالا ببري همانند سيب باش تا با افتادنت انديشهاي را بالا ببري