• وبلاگ : سراي انديشه
  • يادداشت : مباحثه اي در موضوع ولايت ، وكالت يا خلافت فقيه ؟
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سوال:

    فرموده ايد: ((در خصوص مرجعيت و مسئله اطلاعات و داده ها بايد معروض بدارم که مرجعيت پايگاه اطلاع رساني (و تعيين تکليف علمي) نيست بلکه مرجعيت راهکار نجات يافتن از حيرت عملي (و نه علمي) است . ولايت فقيه هم از اين ويژگي مستثني نيست . اگر کسي در ميان صاحبان سلايق سياسي گوناگون و با جمع اطلاعات که به هر روي به دست مي­آورد به نتيجه علمي رسيد همان نتيجه براي او حجت علمي خواهد بود ولو بر خلاف نظر رهبري معظم در آن زمينه باشد ، اما اگر به نتيجه علمي نرسيد يا مي­بايد نظر رهبر معظم انقلاب را رعايت کند تا از حيرت عملي بيرون بيايد و يا از نظر علمي و عملي سکوت کند و کار را به صاحبان کار و انديشه بسپارد .( علمش را به اهلش واگذارد )


    به هر شکل در مقام عمل ، قانون فصل الخطاب بوده و در فقدان يا نارسايي قانون حکم حکومتي ولي معظم فقيه براي همگان از هر فکر و سليقه و جناح سياسي واجب الاطبّاع است .))

    و در جائي اشاره كرده بودم ((که در نوشته شما پاسخ روشني برآن نيافتم و شايد اگر هم باشد به نظر خيلي دور از واقعيت خواهد بود)).

    نكته در اداره امور جامعه اين است كه فضاي جامعه ،نه ايده آل آن، بيش از آنكه فضاي فكر و انديشه تأمل باشد فضاي مبتني بر فضاسازيست يعني همان جو. از طرف ديگر مسائل رودرروي يك جامعه و رهبريت آن خيلي اوقات مستلزم عكس العمل سريع و در عين حال محاسبه شده از سوي رهبريت جامعه و ترتيب اثر دادن آن از سوي عوامل اجرايي در بدنه حاكميت و به نوع ديگر آن در بدنه ملت است. حال فرض كنيد بر مبناي اين حكم صحيح كه ولايت مطلقه فقيه به معناي تعطيلي تعقل نيست، از سر تا چاي جامعه به نقد رفتارهاي رهبري بپردازند و براساس واقعيت جوامع عده اي خناس هم در اين ميان سم پاشي كرده و فضاي نقد حاصل از تعقل را با انبوهي از اطلاعات درست و نادرست مسموم كنند و خيلي از نيروهاي نخبه ها مصروف پالايش چنين فضايي بشود و در اين ميان اتفاقي افتد كه عكس العملي قاطع بطلبد و از آنجايي كه در اين گونه لحظات احساسات غالب است تصور كنيد چه پيش ميايد وقتي رهبري جامعه حكمي كند كه اجراي آن عزمي راسخ بطلبد. ممكن است بگوييد فضاي تعقل همگاني احساسات را در درازمدت به احساسات عقلاني و عقلانيات را به ايمان تبديل مي كند و اين اتفاقا در چنان شرايطي مفيدتر خواهد بود. خواهم گفت خوشا به حال شما! آدرس جايي كه هستيد را بفرماييد ما هم بياييم حظش را ببريم!! اما به قول امير مؤمنان(ع): ما اكثرالعبر و اقل الاعتبار. همه حرف ما اين است كه قبول عبرتها و سبل سلام زياداند و باز و فراخ. اما به قول همان بزرگوار: لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلة اهله، فان الناي قداجتمعوا علي مائدة شبعها قليل و جوعها طويل. و البته خود را نيز از اين قماش ناس تافته اي جدابافته نمي بينيم. اما چه كنند كساني كه چراغ هدايتشان دادش به هواست كه اقترب الناس حسابهم و هم في غفلة معرضون! خود قرآن هم در لايه اول زبان و ادبياتش بي آنكه تحليلي به نظر رسد بيشتر تبشير و بيش از آن انذار است، هرچند بسيار به تعقل سفارش كرده اما وقتي مردم را خطاب ميكند چه از زبان پروردگار و چه از زبان پيامبران بيشتر موعظه وتذكر گو اينكه مي خواهد اشخاصي خواب يا خوابزده اي را بيدار كند آنگاه كه آنان در خطر تهديد قريب الوقوع بلايي خانمانسوز اند. در اين ميان فرض كنيد ابن سينا وشي(!) ظاهر و شخصي كه سعي در بيدار كردن آن جمع دارد را كنار زده و شروع كند با گروه خوابزده صغري كبري كند و انتظار مجدانه داشته باشد كه اي اشباح الرجال (إن دين الله لا يعرف بالرجال بل بآية الحق و اعرف الحق تعرف أهله)

    و حق را نمييابيد مگر آنكه گفتماني عقلاني و فضاي نقد فرهنگ شما شود. آن بنده خداي اولي دستش را بر دوش آن ابن سينا وش صدراگونه ي بهمنيار رخ، گذاشته و مي گويد : اخوي صبح بخير، بذار كارمونو بكنيم دست از سر اين بندگان خدا بردار شما را چه به اين جماعت؟! .....

    ببخشيد! ظاهرا شب زياد خورده بودم!

    پاسخ

    اگر چه به فرموده حقّتان فضاي جامعه بيشتر فضاي احساسي است تا تعقلي اما قويّا بر اين باورم كه اگر احساسات جامعه آلوده مي شود محصول آلوده بودن تعقل آن جامعه است . اگر قرار باشد به جرم جوّ گير شدن اكثريت جامعه دست از انتشار عقلانيت برداريم روزي را خواهيم ديد كه گوساله سامري را به جاي خداي موسي بپرستند و هارون هم كاري از پيش نبرد . بايد به وظيفه عمل كرد نتيجه با خداست .