• وبلاگ : سراي انديشه
  • يادداشت : آقايان سبز از امام زاويه نگيريد .
  • نظرات : 14 خصوصي ، 45 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محسن 

    سلام عليكم

    جمهوري اسلامي:

    كلمه ي جمهوري شكل حكومت را مشخص ميكند و كلمه ي اسلامي محتواي آنرا.

    مسئله ي جمهوري مربوط است به شكل حكومت كه مستلزم نوعي دموكراسي است.يعني اينكه مردم حق دارند سرنوشت خود را خودشان در دست بگيرند و...

    و اما كلمه ي اسلامي چنان كه گفته شد محتواي اين حكومت را بيان ميكند. يعني پيشنهاد ميكند كه اين حكومت با اصول و مقررات اسلامي اداره شود و در مدار اصول اسلامي حركت كند.

    به نقل از کتاب آينده ي انقلاب اسلامي اثر استاد شهيد مطهري(ره)

    شبيه اين سخنان در بيانات و آثار استاد شهيد بهشتي(ره) نيز وجود دارد.

    در بيانات حضرت امام (ره) هم سخناني دال بر اينكه اسلام انتخاب خود مردم بوده و اين خود مردم بودند كه در كمال آزادي و با راي و نظر خودشان خواستار تشكيل يك حكومت بر مبناي اصول و قوانين اسلام شدند وجود دارد.

    اين طور كه من از مجموع اين مطالب برداشت ميكنم در واقع مردم ايران در جريان تشكيل حكومت جديد بعد از انقلاب در يك روند دموكراتيك و آزاد به اسلام به عنوان مبناي حكومت راي دادند و پذيرفتند كه حكومت جديد و به طور كلي اداره ي جامعه بر اساس اصول اسلامي باشه.

    نكته ي به نظرم ظريفي كه در اينجا وجود داره اينه كه در واقع خود مردم با راي خودشون در كمال آزادي پذيرفتن و قبول كردن كه اين دموكراسي و جمهوري محدود به قيود و اصول اسلامي باشه.

    يعني با راي خودشون پذيرفتند كه راي و نظرشون تا اونجايي پذيرفتني باشه كه مخل اصول و قوانين اسلام نباشه.

    جالبه كه از خود دموكراسي استفاده شده براي محدود كردن دموكراسي!

    البته انتقادي وارد نيست چرا كه ما اگرچه از نظر ابزار و لوازم دموكراسي - مثل انتخابات و راي گيري و رفراندوم و احزاب و پارلمان و قانون و نظارت عمومي مردم و امثالهم - با كشورهاي غير مسلمان و غربي با اندك تفاوتي يكسان هستيم اما به هرحال بدون تعارف بايد گفت در واقع زمين تا آسمان بين دموكراسي ما و اونها تفاوت وجود داره چرا كه ما در اصول و مباني فكري تفاوتهاي زيادي با غرب داريم و به تبع اون بسياري از مسائل ديگه - ازجمله حكومت - براي ما كاملا متفاوت با اونها تعريف ميشه.

    ضمن اينكه به هر حال راي عموم مردم در يك فضاي آزاد و آگاهانه بوده. (بگذريم كه حتي خيلي از افراد رده بالاي انقلاب هم تصور روشن و تلقي درستي از جمهوري اسلامي نداشتن. همچنين توده ي مردم صرفا به دليل مسلمان بودن و علاقه ي به اسلام و همچنين رهبري امام(ره) به جمهوري اسلامي راي دادن وگرنه تصور روشني از جمهوري اسلامي نداشتن)

    كاملا واضح است كه اين راي به اسلام به دليل مسلمان بودن اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران و علقه و علاقه ي اونها به اسلام بوده و اساسا انگيزه اصلي و غالب در انقلاب نيز همين اسلام و مسلماني مردم ايران بوده.

    اما نكته ي باز هم به نظرم ظريفي كه هميشه ذهن من رو به خودش مشغول كرده و ديدم كه بعضي هم متوجه اين نكته هستن اينه كه با اين حساب جمهوري اسلامي به معناي واقعي خودش تا زماني امكان ادامه حيات داره كه عموم مردم - و نه فقط اقشار خاص و محدودي - حقيقتا مسلمون باشن و قلبا و عقلا معتقد به اسلام.

    چرا كه مردم در زماني كه به جمهوري اسلامي راي دادند در واقع آگاهانه و از روي علاقه و اعتقاد به اسلام قبول كردند كه دموكراسي محدود به قيود و اصول اسلامي باشه .

    پس ميبينيم كه سلامت و دوام جمهوري اسلامي وابسته ي به مسلموني حقيقي و قلبي توده ي مردم هستش تا اونها همواره از روي اختيار و رضايت پذيراي قوانين اسلام باشند و محدوديت هاي ناشي از اون رو بپذيرند

    در غير اين صورت جمهوري اسلامي دچار يك پارادوكس عجيب و يك سلسله مشكلات بغرنجي ميشه كه با توجه به اينكه نام اسلامي رو هم به يدك ميكشه عواقب بسيار بدي خواهد داشت.

    از اينجا معلوم ميشه كه جمهوري اسلامي چه وظيفه ي سنگين و خطيري در زمينه تربيت اسلامي نسل هاي بعدي داره چرا كه بايد بتونه نسل هاي بعدي رو لااقل به لحاظ عقيدتي حقيقتا مسلمان و علاقه مند به اسلام و داراي بينش و منش اسلامي تربيت كنه تا بتونه به حيات حقيقي خودش ادامه بده.

    يعني جمهوري اسلامي فرضا اگر هيچ وظيفه اي هم در تربيت اسلامي جامعه و نسل هاي جديد نداشته باشه - كه البته به عنوان يك حكومت اسلامي داره - براي بقاي خودش هم كه شده موظف به اين كار هستش. يعني بايد مرتبا در حال پرورش و تكثير انسانهاي حقيقتا مسلمون باشه.

    چرا كه اگر نسل جديد با تربيت اسلامي رشد نكنه و علاقه مند و معتقد به اسلام و مسلح به بينش و منش اسلامي نباشه عملا جمهوري اسلامي تهي و بي معني ميشه و در مقياسي بزرگتر انقلاب اسلامي از اهداف خودش باز ميمونه.

    در اين صورت شايد جمهوري اسلامي ظاهرا پابرجا باشه اما در واقع ظاهري بيش نيست و از محتواي خودش تهي شده ضمن اينكه همون پابرجا بودن ظاهري هم با بحرانهاي زيادي روبرو ميشه و نسل جديد حكومت رو پس ميزنه و قبول نميكنه.

    اينجاست كه حكومت رو متهم ميكنه به اينكه چرا بايد در سيستمي زندگي بكنه كه هيچ نسبتي با افكارو خواسته هاش نداره و اساسا افراد ديگه اي به اون راي دادن.

    و البته شما خوب ميدونين كه عواقب و آثار به مراتب وحشتناكتري خواهد داشت.

    در چنين شرايطي جمهوري اسلامي در بهترين حالت ميتونه فقط اوضاع رو كنترل كنه و شما خيلي بهتر از من ميدونين كه بين كنترل كردن با حكومت كردن - اون هم حكومتي كه اسلام داعيه ي اون رو داره - تفاوتها هست.

    اميدوارم منو متهم به سياه نمايي و نااميدي نكنين ولي از همن حالا كه 30سال از عمر نظام و انقلاب گذشته و نسل هاي جديد كم كم دارن به اصطلاح رو ميان آثار و عواقب بدي كه خدمتتون عرض كردم داره خودشو نشون ميده و تازه اين از نتايج سحر است!

    ديگه سالهاي بعدي و نسل هاي جديدتر چه شود...!!

    به اينها اضافه كنين ناكارآمدي جمهوري اسلامي در اين 30سال رو كه در بسياري از عرصه ها خودش رو نشون داده و به طور طبيعي مخالفين و معترضيني رو به وجود آورده.

    فارغ از نوع و چگونگي حكومت و به اصطلاح فلسفه ي سياسي هر حكومتي كارآمدي حكومت مسئله ي مهمي هستش چرا كه ارتباط مستقيم و تنگاتنگ با زندگي مردم داره و اساسا بسياري از مردم -درست يا غلط - حقانيت و مشروعيت يك حكومت رو نه در فلسفه ي سياسي اون حكومت و مثلا منشا الهي اون كه در كارآمدي حكومت و تاثيرات مستقيم و ملموس اون بر روي كيفيت زندگي مادي و معنوي خودشون ميدونن.

    ميبخشيد كه خيلي طولاني شد.

    اميدوارم منو از نظرتون محروم نكنين.

    التماس دعا

    پاسخ

    به نام خدا و با سلام . محسن عزيزم سلام . با تشكر از متن خوبي كه نوشتي . اجازه بده مسئله رو از دو زاويه مورد بررسي قرار بديم . از منظر حقوقي دوام جمهوري اسلامي به عنوان يك نظام حكومتي منوط به استمرار حضور و خواست مردمه . خواه اين مردم يا شهروندان مؤمن باشند يا نباشند .چون مي داني كه مسلمان بودن چيزي است و مؤمن بودن چيزي ديگر . بنا بر اين از نظر حقوقي گسترش بي ايماني نمي تواند ناقض حق حاكميت مزبور باشد . اما از منظر آسيب شناسي حاكميت حق با شماست . اگر علاقه و باور مردم به كارآيي و توانايي اسلام براي ايجاد دنيايي آباد و آخرتي آباد تر از بين رفته يا كمرنگ شود به همان ميزان بنيانهاي اساسي جمهوري اسلامي نيز متزلزل خواهد شد چرا كه جمهوري اسلامي در اين منظر نه تنها به عنوان يك نظام حكومتي بلكه به عنوان يك ساختار برآمده از ايدئولوژي اسلامي مطرح مي شود . طبيعي است كه وقتي آن ايدئولوژي دچار آسيب شود ساختارهاي مبتني بر آن هم دچار آسيب خواهد شد . متاسفانه پس از سالهاي جنگ با رويكرد صحيحي در جهات فرهنگي رو به رو نبوديم . گاهي به افراط و گاهي به تفريط گرائيديم و همين عدم ثبات برنامه فرهنگي به انضمام برنامه هاي هماهنگ و مديريت شده ضد فرهنگي دشمنان انقلاب اسلامي در بخشي از جامعه ما فضاي فرهنگي خاصي را به وجود آورده كه امروزه شاهد آنيم . در بعد كارآمدي جمهوري اسلامي فكر مي كنم بي انصافي است اگر يكسره نظام را ناكارآمد توصيف كنيم . ترديدي نيست كه در برخي حوزه ها كارآمدي لازم را نداشته ايم و در برخي از حوزه هاي ديگر نيز ضعفهايي دامنگيرمان بوده اما دستاوردهاي صنعتي