سلام.
كم پيدايي سيد! تحويل نمي گيري!!
خوب نوشتي اما امايي دارد.(هر چند الان خيلي نميتوانم حواسم را جمع كنم و خوب بنويسم).
* يك اشكال جدي كه در طرفداران متعصب وجود دارد و اغلب در بحثها و نوشته هايشان وجود دارد(البته بيشتر در مورد عوام و كم سوادتر ها) ديده ميشود روش مند نبودن استدلالات و استنتاجاتشان است(كه شما هم به حق به روشمندي اشاره كرده ايد) و همچنين منطبق نبودن بر اصول منطق است، به عنوان مثال ميتوان گفت كه بسياري از اين دوستان كه در همين بلاگ شما هم تشريف ميآورند و مباني و ماخذ مورد استنادشان مشخص نيست و دوم اينكه روش خاصي در انديشه ايشان ديده نميشود مانند اينكه مثلا بعضي اوقات يه نص سخنان مرحوم خميني و آقاي خامنه اي استناد كرده (روش اخباري)و بعضي مواقع به تفسير و تحليل پرداخته و بعضي مواقع كشف الضمير مي فرمايند. در مورد تطبيق مصاديق وقايع كنوني(حوادث الواقعه) با وقايع صدر اسلام هم كه ديگر وضع روشن است.
** پيشنهاد ميشود حضرت عالي مانند مقاله منطق صفر و يك مقاله اي هم كلا در مورد منطق كه همانا روش درست انديشيدن ميباشد و نيز در مورد روش شناسي در بحث و تفكر مخصوصا در مسائل ديني بنگاريد كه به زعم حقير بسيار سودمند ميباشد.
* اما اماها
1- من هم با اين كه فرموده ايد ولايت فقيه شعبه اي از ولايت معصومين است(البته در نظريه اصلي نظريه پردازانش وگرنه من كه قبول ندارم) موافقم چرا كه خود مرحوم خميني هم به صراحت چنين ميگويد اما سيره وي چندان مؤيد نظرش نيست چرا كه در مقابل تقديس شدنش موضع نمي گرفت. هر چند شما مثالي در اين مورد آورده ايد اما مثالهاي نقض فراواني هم وجود دارد.
2- متاسفانه نظرات آيت الله مصباح يزدي در مورد منظور واقعي مرحوم خميني از ولايت فقيه مانند فوق قانون بودن ولي فقيه بيشتر منطبق با سيره ايشان است تا تفسيري كه مدافعان نظريه مشروعيت دوگانه از نظرات ايشان ارائه ميكنند هرچند نمي توان منكر اين واقعيت شد كه مشي مرحوم خميني بسيار دموكراتيك تر از رهبري فعلي مي باشد.
3- نظريه ولايت فقيه آن چنان امر بديهي عقلي كه مرحوم خميني معتقد بوده اند نيست واز نظر نقلي و هم كه خدشه هاي فراواني بر آن وارد است. مانند اينكه هيچ روايت صحيحه اي در اين مورد وجود ندارد. چنانكه معتبرترين آنها يعني مقبوله عمر بن حنظله خدشه هاي فراواني از نظرسند و رجالي دارد و اصولا خود ايشان ثقه بودنشان محل اشكال است و در صورت درستي همه اينها باز هم اشكالاتي بر آن مطرح است مانند اينكه به نظر بنده "چرا چنين موضوع پايه اي را امامان قبلي مطرح نكرده اند و اينكه سيره حضرت علي در زمان خلافت خلفا و پذيرفتن خلافت ايشان و حتي شركت در حكومت و مشاوره دادن به آنها(حتي جلوگيري از مرگشان) و حتي شركت نمودن امام حسن و امام حسين در فتوحات زمان خليفه دوم اصلا مويد نظريه مطرح شده در روايت نيست مگر اينكه خلافت خلفاي سه گانه را طاغوت ندانيم!" و در مورد مشهوره ابي خديجه هم كه خود مرحوم خميني آنرا مثبت ولايت امر نميداند و به توقيع شريف هم كه خدشه جدي هم از نظر سندي و هم مضموني وارد كرده است.
اما از نظر عقلي هم به نظر من اشتباه يا مغالطه بزرگ ايشان اين است كه اختيارات معصومين را از ناحيه عصمت ايشان متاثر نمي داند. اما با استناد به آيه 124 سوره بقره "«و اذ ابتلى ابراهيم ربّه بكلمات فأتمّهنّ قال انّى جاعلك للنّاس اماما»" و همچنين آيه عصمت مي توان مشاهده كرد كه امامت و رهبري الهي مشروط به گذراندن ابتلائات سخت الهي و همچنين داشتن عصمت است كه اين هر دو شرط علي رغم تفاوت مقام معنوي پيامبر اسلام و امامان معصوم در هر دو ايشان ميباشد. كه ميتوان شرط رهبري الهي جامعه دانست اما در مورد هيج فقيهي صدق نميكند و اين سرچشمه اشتباه و مغالطه مرحوم خميني در اثبات عقلي ولايت فقيه است.
در مورد استخراج ولايت فقيه از قران هم كه البته در مقوله اثبات نقلي است اگر نگوييم تفاسير مخالف بيشتر است لااقل كمتر نيست و در ضمن علماي مخالف از درجات علمي به مراتب بالاتري ميباشند. مانند علامه طباطبائي، خوئي، بروجردي،آخوند و ...
4- اما ، اماي بزرگتر اينكه اين نقد به خود شما هم وارد است. مانند اينكه شما و همچنين بسياري دوستان ديگر كه از رهبري فعلي دفاع ميكنيد به خيال اينكه اگر ايشان را نقد كنيد به جايگاه ولايت و كل نظام ضربه وارد ميشود، به توجيه روي آورده و ايشان را مسئول هيچ خطا و خبطي نمي دانيد و حاظر نيستيد هيچ گونه نقدي به ايشان را بپذيريد. لطفا نفرمائيد كه نقد رهبري راهكار قانوني دارد و بايد از طريق خبرگان ارجاع داد چون بنا به نص گفته خود مرحوم خميني "هر كسي ميتواند ولي فقيه را در حظور ديگران استيضاح كرده و ايشان موظف به به جوابگويي است" كه بنده اين را جمله اي راهبردي ميدانم كه متاسفانه خود ايشان هم در عمل آنرا رعايت نكرد. خود شما هم ميدانيد كه خبرگان فعلي وضيفه نظارتي اش را انجام نميدهد.(اما متاسفانه به جاي نقد ايشان و اذعان به اينكه با راهكار فعلي قانوني نميتوان نظارت بر رهبري را افاده كرد و ترويج لزوم رفع نقص قانون به جهت توجيه نمودن و فرار از موقعيت آنرا به راهكار قانوني حواله ميدهيد)
4-1- مثلا لطفا به اين سوال بنده جواب دهيد(منطقي): چگونه ميشود كه مثلا فردي مثل محسن رضائي(كه فكر كنم شما با ايشان قرابت فكري داشته باشيد) معتقد باشد كه احمدي نژاد كشور را به ته دره ميبرد و ايشان را تا اين حد فاقد صلاحيت رياست جمهوري بداند اما در عين حال قائل به اين باشد كه كسي كه آنقدر حامي ايشان است و ايشان را لااقل اصلح تر از خود ايشان به رياست جمهوري ميداند واجد شرط "تدبير" ولايت فقيه باشد. و يا استاد گرامي شما حضرت آيت الله جوادي شخصي را كه از آدمي كه در حضور ايشان حرفي زده و دفتر ايشان هم تاييد كرده و بعد بارها و در تلويزيون آنرا تكذيب ميكند و مرتكب گناه كبيره دروغگويي ميشود.،تا آن اندازه حمايت ميكند، واجد شرط "عدالت" ولايت فقيه ميداند.(بنده واقعا از نظر منطقي در اين موضوع گيج شده ام)
4-2- در مورد رهبر فعلي ، هم ايشان از نظر قانوني در زمان انتخاب شدنشان شرايط قانوني را نداشته اند و هم شرط مصرح اعلميت را كه خود ايشان هم در مجلس بازنگري قانون اساسي به آن اذعان فرموده اند را شرعا نداشته اند.
5- جناب مخبر عزيز راه نجات نظام فعلي از مسير انحراف و سقوط دست برداشتن از توجيه و تقيه و نقد بي رحمانه ناراستي ها است . شما كه بهتر از بنده ميدانيد كه شرايط آزادي بيان در زمان رسول الله چنان بود كه حتي سالها پس از مرگ ايشان يك عرب بيسواد و باديه نشين در مقابل خليفه دوم با آن صلابت و خشونت مي ايستد و به او ميگويد كه اگر بخواهي از راه خدا كج بروي با همين شمشير راستت ميكنم و كسي هم او را به جرم انتقاد از ولي امر وحكوم نمي كند. انصافا بفرماييد چقدر فضا با آن زمان تفاوت دارد.