سلام عليكم
چقدر خوشحال شدم از اينكه بطور كاملا اتفاقي با وبلاگتان آشنا شدم ..
راستش از وبلاگ آقاي صادق شيرازي به اينجا ره يافتم و كامنت شما را در پاسخ به مطلب ايشان كاملا خواندم ... بايد بگويم كه جانا سخن از زبان ما گفتي ....
البته اگر شهر را كه يك اشتباه تايپي بوده به شعر كه مراد شما بوده تغيير دهيد خواننده ي بي سوادي مثل من زودتر به مراد مي رسد و نيازي به چند بار خواندن ندارد ..
قبلا ذكر خيرتان را از دكتر شيري شنيده بودم و تاثير كارهاي قشنگتان را هم در اين دو سه شب فرهنگسراي شفق شنيده بودم .. چيزي كه ادامه ي كار را براي من مشكل مي نمود همين زيبايي ارائه مطالب شما بود. اما نمي دانستم كه مي نويسيد در وبلاگستان ..
خوشحالم حضرت استاد
نظر من درباره سخنان آن شب شما به بدترين نحو ديدن و قضاوت كردن درباره يك شخص بود. ...شايد آنقدر خصلتهاي مثبت كه سالها ما آرزوي ديدنش را در يك آخوند داشتيم در شما زياد بود كه شوكه شده بودم و خيال مي كردم نه بابا حتما اين يه جاي كارش مي لنگه...وقتي يه ديوارو تازه رنگ كردي و تميزه اون موقع تازه رويه اي آغاز ميشه بنام اشكالتراشي درباره لكه هاي اندازه دوزاري روي ديوار..... وگرنه ديوار زخم و زيلي كه كلهم اجمعين كثيف و كدره اصلا انسان حال نداره درباره صدها لكه روي اون صحبت كنه... . ديوار نحوه تعلم شما تازه رنگ شده و همين باعث ميشه من با اميدي كه از ديدن اين سفيدي ميبينم با يه حالتي همراه با خوشحالي بگم كه اه اون لكه اون گوشه چيه...بعد به من بگن نه بابا اون سايه هست كه افتاده روش و اينجوري خيالم راحت شه كه با ديواري ذاتا صاف و تميز طرفم و اون لكه ها بخاطر مژه چشم خودمه كه جلوي چشممو گرفته بوده و اميدوارم كه براحتي پراندن اون مژه بتونم بدبينيهايم رو كه بر پايه توهم بناشدن ، به حق بيني تبديل كنم.....
در باب ناراحتي شما از گذاشتن نظرم به شما در وبلاگم ، تعارضش را با صداقت اينگونه براي خودم تحليل كردم كه فرضا شما در ذهنتان خطاب به من كرديد كه : هي آقا صادق تو اومدي يه جوري در گوشي مانند ، عيب و اشكالمو از نظر خودت ميگي ،جوري كه در همين پنهاني گفتن نوعي ماخوذ به حيا بودن تو رو نشون ميده بعد من يه دفعه شوكه ميشم ميگم عجب آدمه عوضييه ! همين صحبت نيمه خصوصي رو ميذاره تو سايتش تا خودشو و قدرتشو نشون بده كه بابا مردم از يه آخوند ملا من چه فصيح و رسا انتقاد كردم. ......... البته پرواضحه كه مطلب در قسمت نظرات وبلاگ شما نيز در ديد عموم قرار داشته و توفيري با وبلاگه من نمي كنه.... .... ولي من خودم توانستم نسبت موجهي ميان بي صداقتي و قراردادن نظرم در وبلاگ برقرار كنم و آن اين خطاب فرضي از طرف شما مي تواند اين باشد كه: آخه .. تو اگر واقعا قصدت انتقاد به من و به تبع آن كمك به من بوده است چه دليلي داشت بقيه اشكال مرا (البته به زعم تو اشكال) را بخوانند.
ضمنا جواب شما رو هم در وبلاگم با اندكي توضيحات گذاشتم.
پاراگراف اول كلا جريان من و شما درنظر من و جواب شما بود.
به اينترنت مرتب سر بزنيد تا دائما آب حوض روحمان با سخنان شما از خطر بوي گند لجن حاصل از ركود در امان باشد و همچنين جواب نظرات را سريعتر دهيد.
حاجاقا امشب توي فرهنگسرا شفق بحث متفاوت و جذب كننده اي داشتيد.
فهميدم ميشود از بسيار خوب بودن فاطمه واهل بيت نيز گريه كرد. فكر كنم تو مايه هاي گريه شوقه... من يه جا كه خيلي خوبي و پاكي مي بينم ،مخصوصا از نوع خوبي پنهان از مردم، گريه بسراغم مياد.
در ساخت اسلايد ديگر از اين هارموني بيشتر بين صوت ،تصاوير و سخنان خودتان نمي شد ايجاد كرد.جاي تبريك به ذهنه مبتكرتون داره.
هميشه فكر مي كردم اين تيپ آخوندها كه ميخواهند محمدگونه به محبوب كردن اسلام براي افراد عادي مثل خانمهايي با آرايشي دلبرانه در چشم و ابرو بپردازند ،دارند فيلم بازي مي كنند. به اون زن دارند لبخند مي زنند ولي در دلشان امكان ندارد آن زن را در دايره هدايت شدگان از نوع پلوراستيكش بدانند و خيلي جلوي خودشون رو (احتمالا با رياكاري ) مي گيرند تا مهمترين رذيله فعلي اون زن رو بهش تذكر ندهند قبل از اينكه سوال اون زن در مورد هر مساله معرفتي ديگرو جواب بدند. اصلا تو دلشون قاه قاه مي خندند كه تو رو چه به اين سوال..باز هم تاكيد ميكنم اين فكر در ذهن خوشان است و به زبان نمي آورند...
هميشه اضطرابم در جلسه امشب اين بود كه نكنه در بعضي جاهاي كم كه حرف شما از منطق كمي دور ميشد فردي از اين زنان با چهره اي كم حجاب شمارو مسخره كند...اصلا من يك ترس ناخودآگاه آخوندا رو ترس از استهزائ مردم فكر كردم...شما كه با اين همه احساس و تلاش داريد بحثو بيان مي كنيد مي ترسيدم كه يكي بزنه تو ذقتون (برجك)....
احساس من در سخنان شما اين بود كه كمي بوي ( مخاطب پسند حرف زدن ) مي آيد...اكثر آخونداي از نوع تيپ شما كه مخصوصا بعد از تحولات 2 خرداد در جامعه فراوان شدند كه روششون از خطابه به مباحثه عوض شده اين احساسو در موردشون دارم... تو دانشكده معارف دانشگاهمون چند تايي بودند...آهنگ گذاشتين كه بگين آخوندا هم موسيقي گوش ميدن ، ميگين من فيلم طلاق و عشق و ديدم شما نديديد پس من چه پيشرفتم ، از آخونداي ديگر و هم لباساتون بد مي گين . ... جالب تر علي احمدي آخوند معارف دانشگاهمون مي گفت همه آخوندا بايد يه دور دوره لاتي برن..شايد همه اينها براي اينكه بگين بابا ما هم مثله خودتونيم ... شايد ذات شما با مردم جوش خوردنه آخه آخونده اينجوري هم ديدم...صداقت نداشتن بوي بدي ميده... شايد اينها همه توهمات من باشه و بخاطر اون باشه كه در محيط خاصي بزرگ شده باشم و نياز به خانه تكاني در اين نوع طرز فكر اكتسابي من است....ترخدا اخلاق مخالفت گري ما ايرانيها رو ميبينين...حالا يه آخوند هم كه اومده اخلاقاي عجيب و كهنه ديگرانو تكرار نكنه بهش انگ ناصادق بودن ميزنيم.
به نام خدا
سلام و عرض تسليت.
با حرف هاي پراكنده آپ شدم .
التماس دعايا علي
سلام ...
آجرک الله يا صاحب الزمان .::. حمله ي تروريستي و جسارت مجدد به
حرمين عسکريين (ع) را به پيشگاه مقدس قطب عالم امکان ، صاحب
العصر و الزمان ،حضرت مهدي روحي له الفداه و نائب بر حقش ، و همه
عاشقان اهل بيت ( عليهم السلام ) و به شما دوست عزيز تسليت
عرض مي نمايم
در پناه حق
سلام
چه عجب شما ننوشتيد يبن الحسن كجايي كه بيايي و انتقام ما را ............
نم فهمم چرا وقتي از اين قبيل اتفاقات مي افته همه از اين جمله ها ميگن
راستي شما جا مونديد(بلاخره روحانيت و .....)
سلام حاج آقا
از آشنايي يا وبلاگ بسيار خوشحالم ،خيلي زيبا بود مطلبتون...
ميخوام نظرتون رو راجع به تبادل لينك بدونم
خوشحال ميشم
منتظرم....
اميدوارم از اونايي نباشيد كه نصيحت رو از كوچكتر قبول نميكنن
شما خودتون عالميد ولي ميترسم در باب قرآن به تفسير به راي بيافتيد و مشمول حديثي بشيد كه خدا فرمود با صورت داخل جهنم ميافتن
انشا الله كه با امير المونين محشور شيد ولي مواظب باشيد خيلي راحت قرآن به تفسير براي تبديل ميشه
رسيدين به من هم سر بزنيد و به همين صراحت ازم انتقاد كنيد ولي شما متنمو بخونيد
يا علي
سلام دوست عزيز.حق مطلب را به زيبايي بيان فرموديد .شكي نيست كه قسمتي از امور عملي و اجتماعي دين بايد اجرا شود هرچند كه با اجبار باشد.زيرا در مقابل حقوقي كه دين در قبال افراد جامعه ايجاد مي كندمطالباتش در راستاي اين حقوق نيز بايد اجرا شود.
نكات زيبايي هم بيان فرمودي كه جاي بسي تامل است، ما نبايد همچون متحجران بني اسرائيل به بندگان خدا با نظر غير قابل هدايت بودن نگاه كنيم:(إذقالت امة منهم لم تعظون قوما الله مهلكهم أو معذبهم عذابا شديدا...) بلكه بايد وظيفه ي راهنما بودن خود بشناسيم واميد وصل همگان به معشوق واقعي داشته باشيم:(قالو معذرة الي ربهم ولعلهم يهتدون)
سلام.
مطلب بسيار جالبي بود! تا حالا با همچين زاويه ديدي به اين آيه توجه نكرده بودم.
موفق و پيروز و سلامت باشيد
سلام بر سرور و دلبندم
در تأييد نظر آن جناب عرض كنم، ملاحظه سياق آيه نشان مي دهد كه اگرچه لحن آيه انشائي است و نه اخباري، اما ناظر به اصل پذيرش دين است و نه اجراي احكام آن. به موجب اين آيه نبايد مردم را در پذيرش اصل دين اجبار كرد. همان طور كه مي دانيد، تمام آيه اين گونه است:
لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (بقره/256)
در پايان نيز حديث قشنگي نقل فرمودي و سخن از دل ما گفتي كه:
بيائيد مسلمان بودن ديگران را باور کنيم گر چه در برخي از جنبه ها مشکلاتي داشته باشند. بيائيد بر اساس فطرت پاک و خداجوي شان با آنها سخن بگوئيم و از خداوند متعال و روح پيامبر مهربانمان و امامان هدايت و دعاي مستجاب آخرين سفير عشق الهي، مهدي موجود موعود ( عج ) در اين راه ياري بجوئيم و ايمان داشته باشيم که اگر ما درست به وظيفه مان عمل کنيم بندگان خدا از خدا فاصله نخواهند گرفت؛ و آيا ما وظيفه اي بزرگ تر از ايجاد عشق خداي مهربان در قلوب بندگانش داريم؟
خدا بر توفيقات شما بيافزايد!