سلام عليكم
نظر من درباره سخنان آن شب شما به بدترين نحو ديدن و قضاوت كردن درباره يك شخص بود. ...شايد آنقدر خصلتهاي مثبت كه سالها ما آرزوي ديدنش را در يك آخوند داشتيم در شما زياد بود كه شوكه شده بودم و خيال مي كردم نه بابا حتما اين يه جاي كارش مي لنگه...وقتي يه ديوارو تازه رنگ كردي و تميزه اون موقع تازه رويه اي آغاز ميشه بنام اشكالتراشي درباره لكه هاي اندازه دوزاري روي ديوار..... وگرنه ديوار زخم و زيلي كه كلهم اجمعين كثيف و كدره اصلا انسان حال نداره درباره صدها لكه روي اون صحبت كنه... . ديوار نحوه تعلم شما تازه رنگ شده و همين باعث ميشه من با اميدي كه از ديدن اين سفيدي ميبينم با يه حالتي همراه با خوشحالي بگم كه اه اون لكه اون گوشه چيه...بعد به من بگن نه بابا اون سايه هست كه افتاده روش و اينجوري خيالم راحت شه كه با ديواري ذاتا صاف و تميز طرفم و اون لكه ها بخاطر مژه چشم خودمه كه جلوي چشممو گرفته بوده و اميدوارم كه براحتي پراندن اون مژه بتونم بدبينيهايم رو كه بر پايه توهم بناشدن ، به حق بيني تبديل كنم.....
در باب ناراحتي شما از گذاشتن نظرم به شما در وبلاگم ، تعارضش را با صداقت اينگونه براي خودم تحليل كردم كه فرضا شما در ذهنتان خطاب به من كرديد كه : هي آقا صادق تو اومدي يه جوري در گوشي مانند ، عيب و اشكالمو از نظر خودت ميگي ،جوري كه در همين پنهاني گفتن نوعي ماخوذ به حيا بودن تو رو نشون ميده بعد من يه دفعه شوكه ميشم ميگم عجب آدمه عوضييه ! همين صحبت نيمه خصوصي رو ميذاره تو سايتش تا خودشو و قدرتشو نشون بده كه بابا مردم از يه آخوند ملا من چه فصيح و رسا انتقاد كردم. ......... البته پرواضحه كه مطلب در قسمت نظرات وبلاگ شما نيز در ديد عموم قرار داشته و توفيري با وبلاگه من نمي كنه.... .... ولي من خودم توانستم نسبت موجهي ميان بي صداقتي و قراردادن نظرم در وبلاگ برقرار كنم و آن اين خطاب فرضي از طرف شما مي تواند اين باشد كه: آخه .. تو اگر واقعا قصدت انتقاد به من و به تبع آن كمك به من بوده است چه دليلي داشت بقيه اشكال مرا (البته به زعم تو اشكال) را بخوانند.
ضمنا جواب شما رو هم در وبلاگم با اندكي توضيحات گذاشتم.
پاراگراف اول كلا جريان من و شما درنظر من و جواب شما بود.
به اينترنت مرتب سر بزنيد تا دائما آب حوض روحمان با سخنان شما از خطر بوي گند لجن حاصل از ركود در امان باشد و همچنين جواب نظرات را سريعتر دهيد.