وبلاگ :
سراي انديشه
يادداشت :
آخرين آزمون ، لكه ننگ و ترازوهاي دو گانه
نظرات :
2
خصوصي ،
23
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
احمد
سلام
حاجي جان بنده هم هنجارشكني را تاييد نمي كنم اما بحث اين است كه اين هنجارشكني ها معلول است، و علت آن خفقان و ندادن آزادي بيان و حرف زدن است. اگر امام را تبديل به يك قديس نكرده بوديم و اجازه انتقاد به ايشان را داده بوديم، و به انتقادات پاسخهاي قانع كننده داده بوديم، امروز كسي عكس ايشان را پاره نميكرد، اگر هم پاره ميكرد توجيهي نداشت و حتي مخالفين هم آنرا محكوم ميكردند. همان كاري كه در مورد آقاي خامنه اي هم در جريان است.
اما در مورد اوايل انقلاب: اگر رجوي را برخلاف قانون از كانديداتوري رياست جمهوري حذف نكرده بوديم و به وي اجازه كار سياسي داده بوديم و هضمش كرده بوديم تبديل به يك عنصر خطرناك نمي شد و اين همه به مملكت و انقلاب ضربه نمي زد. اگر جبهه ملي را به جرم يك فراخوان راهپيمايي مرتد اعلام نكرده بوديم و اگر نهضت آزادي را به ناحق از گردونه فعاليت سياسي خارج نكرده بوديم(به نظر من اينها همه اشتباهات راهبردي آيت الله خميني است كه انقلاب را از مسير خارج كرد و انحرافات بنياديني را پايه گذاشت كه با تمسك به آنها هر مخالفي را از گردونه خارج كنيم و كار به اينجا برسد كه امروز رفسنجاني هم منافق خوانده شود) كار به آن ترورها و كشتارها هم نمي كشيد و امروز هم كسي عكس آيت الله خميني را پاره نميكرد.
راستي من نمي دانم آيت الله خميني كه در روز 12 بهمن 57 ، دليل قانوني بودن خود را مقبوليت مردمي عنوان كرد و بعدا ادعا كرد كه 98/2 مردم به جمهوري اسلامي راي داده اند از درخواست راهپيمائي يك حزب كوچك(جبهه ملي) ترسيد و آنها را مرتد خواند. به واقع اگر ايشان به مردم اعتقاد داشت. نبايد چنين مي انديشيد كه مردمي كه در زمان شاه هرگونه زمينه فسادي برايشان مهيا بوده و حكومت هم تشويقشان مينمود، به ايشان لبيك گفته و به قول خودشان براي اسلام انقلاب كردند ، با درخواست راهپيمايي يك حزب غير ديني حرف ايشان را قبول نمي كنند و ممكن است منحرف شوند.؟
جواب آن كه چرا پس از كشته شدن بهشتي و مطهري هم خفقان شد اين است كه همان اندازه آزادي صدر انقلاب هم به خاطر روحانيون روشنفكر و غرب ديده اي مثل بهشتي و آزاده اي مثل مطهري بود و با كشته شدنشان ديگر آيت الله خميني هرگز اعتقادي به آزادي بيان نداشت.
به رايتس برخورد آيت الله خميني با عوامل رژيم شاه و احزاب يادشده چه سنخيتي با برخورد پيامبر با كفار مكه و ابوسفيان پس از فتح مكه داشت. پيامبر خدا حتي از ايشان نخواست مسلمان شوند و جالبتر اينكه فرمود هركس در خانه ابوسفيان است در امان است.!!
پاسخ
برادر من ، خيلي از مسائلي كه مطرح مي فرمائيد به نظرم خلط موضوع است . البته بنده هم به آزادي بيان اعتقاد دارم اما به مسائل به گونه اي ديگر نگاه مي كنم . آنچه موجب شد امام راحل درباره جبهه ملّي حكم ارتداد بدهد ترس ايشان از يك راهپيمايي يا فقدان آزادي بيان نبود بلكه مخالفت با اصل ضروري قصاص بود . تا وقتي اين آقايان كه آن زمان در مجلس هم نماينده داشتند مشكلشان علمي بود هيچ كس با آنها كاري نداشت و شهيد مظلوم آيت الله بهشتي در برار پرسشهاي آنها به دفاع از اصل قصاص مي پرداخت اما بحث انكار عملي بود كه موجب موضع گيري امام راحل شد . قطعا آزادي بيان يا آزادي سياسي در اسلام نمي تواند تا آنجا يش برود كه در فضاي جامعه اسلامي احكام ضروري دين به صورت عملي انكار شود و اگر امام آن برخورد قاطع را نكرده بود رفتارهاي اينچنيني يكي پس از ديگري مسلمات ديني و ضروريات اسلامي را به سخره مي گرفت . از برخوردهاي ديگر هم همين طور بود . فكر مي كنم اگر شما با نگاهي جامع و بي طرف از جهت سياسي و البته با حفظ غلبه نگرش ديني پديده هاي اول انقلاب را ملاحظه كنيد ماجرا را جور ديگري خواهيد ديد . اما موردي كه درباره ابوسفيان و رفتار رسول خدا (ص) نقل كرديد هم خارج از اين خلط و مغالطه نيست . ابوسفيان قبل از فتح مكه مسلمان شد و پيامبر نيز پناه گرفتگان در خانه او را در امان دانستند ، و اين ارتباطي به پناهندگي در خانه پيامبر نداشت چرا كه ايشان فرمودند هر كس در خانه خود هم بماند در امان است ، هر كس سلاح نداشته باشد در امان است و ... پس موضوع عدم معارضه با اسلام و فقدان مخالفت عملي با اسلام بود كه امان آور بود نه موضوعيت داشتن خانه ابو سفيان . امام هم بارها اعلام كردند كساني كه از شاه فاصله گرفته به ملت بپيوندند در امان هستند و اصولا كساني كه اعدام شدند افرادي بودند كه علاوه بر انشاء دستور مستقيم قتل انقلابيون پرونده خيانتهاي روشني داشتند . مراجعه به اسناد ساواك و پرونده هاي منتشر شده آنان امروز هم كار دشواري نيست و حقيقت آن قدر پيچيده نيست كه نشود آن را فهميد . در اين چند جلسه مكاتبه اي كه با شما داشته ام نسبت به جنابعالي علاقه مند شده ام و احساس مي كنم به فضل خدا سريره ناسالمي نداريد لذا از جنابعالي خواهش مي كنم كمي جامع تر به مسائل نگاه كنيد و از خلط موضوعات بپرهيزيد . به هر حال از اين كه با تمام اختلاف باورهايمان با رعايت ادب گفتگو ، همچنان نظراتتان را برايم بيان مي كنيد سپاسگذارم .