• وبلاگ : سراي انديشه
  • يادداشت : غضنفرهاي سياسي
  • نظرات : 6 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + احمد 
    سلام، مخلص حاجي
    خدايي آدم مخالفم داشته باشه، يكي مثل حاج آقا مخبر. با اينكه در خيلي از موارد اختلاف داريم و با اينكه بعضي از توجيهاتتون لج آدم رو در مياره، بازم دوست داشتني هستيد.
    حاج آقا، با اين پست آخرتون كاملا موافقم و چيزايي كه ميخوام در ادامه بگم، ايراد به شما نيست بلكه يك ريشه يابي براي معظلي است كه ياد كرده ايد.
    البته يكي از دوستان هم قبلا به آن اشاره كرده.
    اما بنده فكر ميكنم كه ريشه تمام اين ترازوهاي دوگانه به صداقت رهبري در بيان ديدگاههاشون برميگرده. يعني به نظر من ايشون اون فرمايشاتشون از اون دست كه شما مثال زديد رو صادقانه بيان نميكنند. وگرنه آيا ايشون در اين مملكت زندگي نمي كنند و نمي دانند كه با حرفهاي ايشان دوگانه برخورد ميشود؟ چه طور است كه براي بعضي از حرفهاي ايشان همه مسئولين لشكري و كشوري بسيج ميشوند و با زور داغ و درفش و دگنك آن را اجرا مي فرمايند ولي براي بخشي از منويات ايشان تره هم خورد نمي كنند؟ ايا اين مطالبي را كه شما فرموديد خود ايشان متوجه نيست؟ اگر هست و اين قضيه ي «ترازوهاي دوگانه» اينقدر مهم است و براي انقلاب و مملكت مضراست، چرا ايشان تلاش در رفع آن نميكند؟ چرا ايشان به نوشته هاي مطبوعات و يك هفته نامه ي كم تيراژ (شهروند امروز) به خاطر به قول ايشان، «بي بند و باري به دولت»(محبوب ايشان) چنان واكنشي نشان ميدهند كه هفته نامه نگون بخت تا شب تعطيل ميشود ولي به اين مطالبي كه شما اشاره كرديد واكنشي نشان نميدهند؟ در جواب «محسن»فرموده ايد«محسن جان ! آنوقت وظيفه ما چي بود ؟» ، بايد بگويم اين حرفتان يك «توجيه» كامل است، چرا كه اولا حرفها و منويات ايشان را بايد حكومتيان و مجريان عمل كنند و وقتي ايشان عمل نميكنند فقط خود رهبر است كه زورش به ايشان ميرسد تا مجبورشان كند كه عمل كنند. و اصولا وقتي كساني كه نام برده ايد براي حرف ايشان اعتباري قائل نيستند آيا فكر ميكنيد براي حرف بنده و شما اعتباري قائلند و مقاله شما و ديگران كارگر خواهد افتاد؟ دوما: اين توجيهتان مخالف يكي از استدلالات ولايت فقيه است . همان كه ميگويند كار فقيه و حاكم اسلامي فقط بيان حكم و مسئله گويي نيست بلكه بايد قواي حكومت را براي «اجراي» احكام در دست داشته باشد. يعني صرف حرف زدن ايشان رفع تكليف از ايشان نميكند.
    يك نمونه كاملا ملموس از عدم صداقت ايشان: آيا شما فكر ميكنيد كه پخش دادگاهها از تلويزيون كه مخالف صريح قانون بود، مي تواند بدون هماهنگي ايشان انجام گرفته باشد؟ حتي اگر بپذيريم كه بدون هماهنگي با ايشان بوده، ‌چون ايشان رياست عظمي بر اين سازمان دارند و نظارتشان هم بر ص و س. استصوابي است باز ايشان مسئول اين عمل خلاف ميباشد. بگذريم . اما مسئله اين است كه ميبينيم ايشان سكوت ميكنند تا اين كار غير قانوني و غير شرعي، تا برگزاري دادگاه همه چهره هاي مطرح و شناخته شده ادامه ميابد و آنگاه كه نوبت به دادگاه افراد شناخته نشده و غير موثر ميرسد ايشان تشريف مي آورند در خطبه نماز جمعه و حتي آن موقع هم نسبت به كار غيرقانوني و غيرشرعي ص و س تذكر نميدهند بلكه نسبت به اتهام به شخص ثالث تذكر داده و آنوقت ميبينيم كه قاضي القضات بسيار عادل(هزار رحمت به شريح) و رئيس دادگاه و خلاصه همه شروع به يادآوري قانون ميكنند!(آيا به نظر شما اتهاماتي كه در دادگاهها خلاف قانون به افراد زده شد و تخريب شخصيت خود اعتراف كنندگان در سطح ملي قابل جبران است؟)
    حاج آقا واقعا تقصير بنده چيست كه هرچه خودم را به «نفهمي» هم ميزنم باز ميفهمم كه اين فقط يك افدام هماهنگ شده براي خراب كردن مخالفين و سپس مبرا كردن «مقام معظم» از اين اعمال غيرقانوني است. واقعا تقصير من چيست كه حقيقت به اين اندازه آشكار است!؟
    جناب حاج آقا! بنده از اول مخالف ايشان و نظام نبوده ام كه در بين شواهد و قراين به دنبال تاييدات فرضيه هاي خودم بگردم، بلكه بنده هم مثل الان شما و حتي خيلي بيشتر مدافع نظام و رهبري بوده ام و حتي زماني هم به دنبال توجيه و امارات مويد فرضيه درستي ايشان بوده ام. اما چه كنم كه اگر كل زندگي خود را يك تحقيق علمي فرض كنم كه با فرضيه ي درستي ولايت فقيه و اعتقاد به شخص رهبري (پيشين و فعلي) و با ادبيات موضوعي متون اسلامي و انقلابي و استكبار و ظلم ستيزي و روش شناسي تحقيق ميداني و تجربي و تحقيق تاريخي بدانم ، بايد بگويم اكنون پس از سالها انجام اين تحقيق، درستي فرضياتم متاسفانه تاييد نشده و اختلاف معنا داري در نتايج مشاهده ميشود.
    حاج آقا ! از شما هم كه فردي فرهيخته و استاد هستيد انتظار است كه كمي علمي تر به موضوعات نگاه كنيد.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    اما در مورد جوابتان به كامنت قبلي ام. كجاي گفته هاي من خلط مبحث بود. ايا راهپيمايي در مقابل حتي حكم قران موجب ارتداد است؟ در ضمن آن راهپيمايي در اعتراض به يك بند قانون جمهوري اسلامي بوده نه يك حكم اسلامي يا قراني. دوما: ولي فقيه كه ميتواند براي مصالح اسلام و مملكت احكام اوليه را موقتا تعطيل كند ايا به جاي مرتد خواندن آن افراد بهتر نبود كه حكم را موقتا معطل كرده و آن را به همان روش مخالفين به همه پرسي ميگذاشتند تا خود مخالفين هم دليل براي اعتراض نداشته باشند؟ (همان مصلحتي كه با تمسك به آن امروزه اعدام در ملا عام را تعطيل كرده اند)عزيز! اگر مقايسه رفتار مرحوم خميني در بدو ورود به ايران با رفتار پيامبر را خلط مبحث ميدانيد بايد سخنراني «مقام معظم» در نماز جمعه و مقايسه رفتار خود با علي عليه السلام هم خلط مبحث بدانيد. و در ضمن ايا كسي بيشتر از ابوسفيان در قتل و تعدي و آزار مسلمانان نقش داشت كه شما اين دلايل را براي اعدام مقامات زمان شاه كافي ميدانيد؟ واقعا آيا جرم «هويدا» از «ابوسفيان» هم بيشتر بود. ضمنا اكثر كساني كه اعدام شدند لااقل در ظاهر مسلمان و شيعه بودند. حتي اگر بپذيريم كه همه آنها كه اعدام شدند مستحق مرگ بودند ، كجاي اسلام اجازه ميدهد مجرمي را بدون محاكمه و دادن حق دفاع و داشتن وكيل، محكوم ، آنهم به مجازات مرگ نماييم. بله اين كار فقط در جمهوري اسلامي ممكن است . كشوري كه قاضي القضاتش به صراحت منسب قضا را سياسي ميكند و متهمين را تهديد مي كند و از پيش و بدون محاكمه آنها را مجرم ميخواند و جالبتر اينكه ميفرماييد ما از ايشان پرونده داريم و تا حالا رسيدگي نكرده ايم و رسما ايشان را به معامله و گرفتن حق السكوت فرا ميخواند.
    واقعا بايد به عقل كسي كه به اين سيستم قضايي تظلم خواهي كند شك نمود.
    در ضمن شما با تمسك به بخشي(به زعم خودتان ضعيفتر) از گفته هاي من كل استدلال بنده را ميخواهيد زير سوال ببريد وگرنه چرا به توجيه ردصلاحيت رجوي در انتخابات رياست جمهوري نپرداخته ايد آن كه ديگر نه توجيه شرعي داشته و نه قانوني(آن چيزي هم كه مرحوم خميني گفته كه ايشان به قانون اساسي راي نداده اند. دليل قانوني نميشود چونكه التزام عملي ملاك است و كسي كه به قانوني راي نداده باشد از شمول قانوني كه به تاييد اكثريت رسيده باشد مستثنا نميشود. ) و يا نهضت آزادي.
    البته اين سوئ تعبير نشود كه بنده مدافع مجاهدين خلق هستم بلكه آنها را پس از رفتن به عراق «پست ترين موجودات خلقت » ميدانم و در ضمن ايشان را پس از جريانات سال 60 و رفتن از كشور ديگر نمي شود «منافق» خواند چون اتفاقا مواضعشان بسيار شفاف است.
    در آخر بايد بگم حاج آقا:

    غضنفر رو ول كن ، مارادونا رو بچسب!
    و ما ادراك مارادونا