• وبلاگ : سراي انديشه
  • يادداشت : فاطمه اسوه ، فاطمه اسطوره ( قسمت دوم )
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    مطلب پر مغز و جالبي بود .

    از كنج دل خود به بقيع ، ره بگشاييم

    همت زِ پي انچه بود خسته نداريم

    با دست گل ياس كه از گريه گرفتيم

    بر قبر گلِ گم شده گل دسته گذاريم

    اگر افتخار بديد با هم لينك بشيم - التماس دعا

    دوست عزيز مطالب زيبايينوشتي ولي براي خوانندگان ايترنتي كه عموما جوانها هستند قدري سنگين است.

    يا فاطمه اشفعي لي في الجنه

    بسم الله

    سلام دوست عزيز
    لطفا پاسخ پيغامتان را در جمهوريت بخوانيد

    پاسخ

    به نام خدا و با سلام. دوست عزيزم ممنونم که به نوشته من پاسخ داديد . شما که لطف کرديد و به من سر زديد چه خوب بود که لطفتان را با بيان نظر شريفتون در مورد مطلب وبلاگم کامل ميکرديد. به هر صورت از تشريف فرمائي شما ممنونم و اميدوارم هميشه موفق و سربلند باشيد .
    + نمو 

    سلام

    يادم شما يه وبلاگ به اسم هواي تازه داشتين كه توش حرف دل مي‏

    نوشتيد كه ازدل مي‏اومد وبه دل مي‏نشست

    ديگه خبري ازاون وبلاگتون نيست انگاري اين وبلاگ رو جايگزين هواي تازه كرديد

    مطالب سراي انديشه بسيار زيباستودوستداشتني

    اما

    اما جا هواي تازه خاليه

    نمو

    دوست بسيار عزيزم ( قلبي خواهان عشق )

    گر چه در نظر داشتم در پست مستقلي در خصوص آيات مذکور بحث و تحقيق کنم اما قدر و ارزش والاي شما دوست خوبم مرا بر آن داشت تا هر چند مختصر در خصوص آيات مورد بحث مان نکاتي را به عرض برسانم .

    همانطور که فرموديد و ما هم بر اين باوريم مراد از ( شيء ) با توجه به سياق آيات سوره حجر عبارتست از هر آنچه روئيدني است و از زمين مي رويد و معيشت آدميان را تامين مي کند اما بر نگاه تيز بين شما پنهان نيست که اختصاص اين فراز از آيه که مي فرمايد ( هيچ چيز نيست ، ان من شيء ) با آن عموميت معناي واژه شيء بر روزي تنها مستلزم تخصيص اکثر خواهد بود که چنين چيزي نزد عقلاي اهل سخن زشت و قبيح است و قرار گرفتن اين فراز از آيه در ميان آيات بيان منشاء رزق و روزي دليل بر اختصاص اين مفهوم عام به يک مورد خاص نيست همانطور که اهل علم مي گويند مورد مخصص نمي شود.

    پس اگر معيشت انسانها و ما بقي جانداران که فرع بر وجود آنان است خزائنش نزد خداوند والاست به طريق اولي خزائن خود آن موجودات بلکه هر چه شيء ناميده شود بايد نزد خداي سبحان باشد چراکه اصل همواره اشرف از فرع است و موجوديت فرع مرهون موجوديت اصل است .

    بنا بر اين دلالت واژه شيء در آيه بر وجود خزانه رزق و روزي موجودات در نزد خداي سبحان را نبايد بيان انحصاري مفهموم شيء و به تبع حمل آيه بر آن دانست بلکه بايد آن را بيان مصداقي از مصاديق اشيائي دانست که خزائنش در نزد خداي تعالي است .

    فعلا اين مقدار را از حقير بپذيريد . انشاء الله در باره آيه شريف ( انا لله و انا اليه راجعون) هم در فرصتي ديگري نکاتي را به عرض شريفتان خواهم رساند.

    هميشه پيروز و سرافراز باشيد.

    به نام خدا و با سلام بر دوست خوبم

    از پاسخ خوب شما بهره مند شدم؛ اما همچنان ابهامات فراوان است. براي مثال شما از دو آيه استفاده هايي فرموديد كه با فهم اينجانب به كلي متفاوت است. براي نمونه شما از آيه حجر چنين استفاده كرديد كه مراد از «شيء» هر چيز است؛ حال آن كه سياق آيه چنين اطلاقي را افاده نمي كند. آيات قبل و بعدش را ملاحظه كنيد:

    وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَيْءٍ مَّوْزُونٍ * وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ * وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ * وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَسْقَيْنَاكُمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِينَ

    چنان كه از اين آيات به دست مي آيد، مراد از «شيء» روزي است. بنابراين معناي آيه اين است كه خزينه هاي روزي شما نزد ماست.

    من از آيه بقره نيز نمي توانم آن استفاده اي را كه شما كرديد، فهم كنم. معنايي را كه من از سياقش مي فهمم، اين است كه حيات ما متعلق به خداست؛ يعني خداست كه مرا آفريده است و پس از مرگ نيز نزد خدا محشور مي شويم. سياق آيه را ملاحظه فرماييد:

    وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ * وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ

    من از اين دو آيه هرگز نمي توانم بفهمم كه هستي عوالمي منطبق بر يكديگر دارد و هر چيزي داراي مراتبي است. بي ترديد سياق آيه قرينه فهم آيه است و منتزع كردن آيه از سياقش به بدفهمي مي انجامد. به نظر من اين آيات از مواردي است كه فلاسفه از آنها استفاده ذوقي و سليقي كرده اند.

    من پوزش مي خواهم كه اين قدر روده درازي مي كنم.

    ارادتمند شما

    پاسخ

    به نام خدا و سلام مجدد خدمت دوست عزيزم . من که قبلا عرض کردم تا حضرتتان با مقدمات منطقي و فلسفي بحث آشنا نباشيد عرائض من دردي را از حضرتتان دوا نمي کند .و شما نيز به من حق مي دهيد که در اين مجال کوتاه نتوانم براهين مفصل بحث را که هر مقدمه آن سلسله اي از مقدمات ديگر را شامل ميشود برايتان به گونه اي طرح کنم که نظر شريفتان را تامين کند . شما انشاء الله با مراجعه به منابعي که خدمتتان عرضه داشتم به جواب نزديک خواهيد شد و در خصوص آيات هم مراجعه به تفسير گرانسنگ الميزان مي تواند راهگشاي وجود مبارکتان باشد. گر چه اين پرسشگري شما دوست خوبم باعث شد به فکر بيفتم و انشاء الله در همين زمينه مطلبي را بنويسم و آيات مورد بحث را نيز در آن بررسي کنم شايد مفيد واقع گردد. به هر صورت از پيگيري و پرسشهاي صريح و ادبيات مؤدبانه شما مشعوف شدم . پيوسته در پناه لطف خداوند والا باشيد .

    به نام خدا

    سلام بر دوست فاضلم

    اين بار مي خواهم از نزد شما تلمذ بكنم. براي من سؤالاتي در زمينه اين عوالم به وجود آمده و اين احساس را برايم حاصل كرده است كه اين عوالم يك مقدار ذوقي است و تخيلي.

    از نشانه هاي آن اين كه برخي اين عوالم را سه تا يعني دنيا(عالم حسي) و برزخ(عالم مثالي) و آخرت(عالم عقلي) دانسته اند و برخي پنج تا و برخي هفت تا.

    از ديگر نشانه ها اين كه اين عوالم شايد براي انسان قابل هضم باشد؛ اما براي اشيائي مثل سنگ و آتش يا براي حيواناتي مثل گاو و خر و يا براي موجوداتي مثل فرشتگان و حور العين قابل هضم نيست.

    من نمي دانم فلاسفه كه شناخت به كل هستي ندارند، چطور نسبت به عوالم هستي اظهار نظر مي كنند. من احساس مي كنم نقل صريحي كه دلالت بر اين عوالم داشته باشد، وجود ندارد و آن نقل هايي را فلاسفه به آنها استناد مي كنند، تكلف آميز و ذوقي و مبتني بر پيش فرض هاي خودشان است.

    من خوشحال مي شوم، پاره اي از ادله فلاسفه را برايم نقل كنيد و اين سؤالاتم را پاسخ بفرماييد.

    ببخشيد، من ارادت كامل به شما دارم و هيچ قصد جسارتي به فلاسفه ندارم. خواستم احساسم را آن چنان كه هست، به دوست خوبم منعكس كنم.

    در ضمن به ما هم سري بزنيد.

    موفق باشيد و عاشق

    پاسخ

    به نام خدا و با سلام . دوست عزيز و ارجمندم . قبل از هر چيزي اجازه بدهيد تا بگويم که بيان براهين فلسفي و عرفاني در اثبات وجود اين عوالم ظرفيتي فراتر از وبلاگ کوچک من مي طلبد اما اجمالا به چند پرسش شما پاسخهايي کوتاه ارائه مي کنم . 1- کار حکيم و فيلسوف الهي ، هستي شناسي است و منظور از هستي فقط انسانها نيستند تا شما بفرمائيد حکما شناخت به کل هستي ندارند. اتفاقا کار حکمت اسلامي و فلسفه الهي شناخت کل هستي بر مبناي برهان عقلي و بر وجهي کلي است . 2- شما حتما اين آيه را از قرآن کريم فراوان مطالعه فرموده ايد که مي فرمايد : ( و ان من شي الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ) - 21 سوره حجر- آيا منظور از شي فقط انسان است ؟ و آيا خزائن اشياء تعبيري مجاز گونه و غير حقيقي است ؟ ( پناه بر خدا اگر بخواهيم کلام الهي را برمجاز حمل کنيم ) در فلسفه ثابت مي شود که هستي هر شيء ، تمام حقيقت آن شيء است و اساسا هر موجودي که بتوان او را شيء ناميد از هستي بهره مند است و خداوند کريم در قرآن به صراحت مي فرمايد: منشاء و مخزن هر شيء نزد ماست و ما به مقدار معيني از آن شي را نازل مي کنيم . از سوي ديگر در فلسفه الهي ثابت ميشود که هر موجودي حتي حيوانات و بلکه جمادات در حد گستره وجودي خود از علم و شعور مناسب با همان مرتبه بهره مند اند و چون قابل اطلاق مفهوم موجود هستند پس انها هم لا جرم بايد از خزائن الهي نازل شده باشند و اگر در خزائن الهي آنهم خرائني که ( لا تفني ) است منشاء آنها حضور دارد پس بايدعوالمي قبل از اين عالم را هم پشت سر گذاشته باشند. به قول جناب مولوي : نطق آب و نطق خاک و نطق گل / هست محسوس حواس اهل دل / ما سميعيم و بصيريم و هوشيم / با شما نامحرمان ما خاموشيم .3- اما مسئله ديگري که فرموده بوديد در خصوص فرشتگان و حور العين و امثال آنان، شما قطعا منکر تمثل جبرئيل بر مريم ( عليهما السلام ) نيستيد. اگر فرشته که موجودي ذاتا و فعلا مجرد و غير مادي است در عالم برزخ نتواند تمثل داشته باشد پس چگونه بر مريم (س) متمثل شده است؟ از سوي ديگر عالم الاه از عالم عقول برتر است و عالم عقول از عالم مثال ؛ و از آنجا که بر اساس قرآن کريم همه هستي من اللهي و الي اللهي است ( انا لله و انا اليه راجعون ) بايد عرض کرد که عالم الاه که منشاء قريب يا بعيد صدور همه اشياء است از آن بالاتر است و چون همه موجوداتمستقيم يا غير مستقيم از خداي سبحان صادر گرديده اند لزوما مي بايد نحوه وجودي نيز در آن عالم داشته باشند. گر چه در آن مرتبه منيع به نحو وجودات طبيعي خود وجود ندارند. بله فرشتگان به همان صورت تجردي خود در طبيعت موجود نمي شوند و ما هم چنين چيزي نگفتيم.4- در فلسفه، اصالت با برهان عقلي است و نقل در نهايت کاربردش به عنوان يکي از مقدمه هاي برهان مورد استفاده قرار ميگيرد و گر نه بيشتر در حد مؤيد برهان عقلي است. بنا بر اين شما قبل از پرداختن به نقل مي بايد با براهين عقلي آن آشنا شويد. 5- فرموديد اين عوالم را متعدد دانسته اند. در کدام علم اين تعدد راه دارد؟ مطمئن هستيد که عوالم مطرح در عرفان يا اخلاق را با عوالم مطرح در فلسفه خلط نکرده ايد؟ بله در عرفان اين عوالم به شکلي کلي به پنج عالم ( حضرات خمس ) تقسيم شده اند و گاهي بيش از اين هم گفته اند که البته بازگشت آنها نيز به همين پنج عالم است. و در عرفان عملي نيز سخن از هفت شهر عشق است نه پنج تا. جالب تر اينکه اين تقسيمات متعدد هيچ کدام ناقض يکديگر نيست چرا که تنها عبارات و اصطلاحات متعدد مي شود و حقيقت عالم به همان گونه که هست ثابت است و محقق متتبع بعد از آشنايي به زبان هر فني با همان زبان اين عوالم را تحيلي مي کند.6- نکته ديگر اينکه حضرتتان مي بايد ميان ذوق عرفاني ، فلسفي و خيال و ذوق عرفي تفاوت قائل شويد چرا که ذوق و خيال عرفي فاقد مباني عقلي و يقيني است اما ذوق در عرفان و فلسفه مبتني بر براهين و دلائل يقين آور است و از سويي ديگر بايد بدانيد که تقسيم هستي به اين عوالم نه بر اساس سليقه و از روي خيال پردازي است بلکه همانطور که عرض کردم مبتني بر دلائل قوي و برهان هاي يقين آور است که شرح و بيان آن در اين مقال نمي گنجد و شايد از حوصله حضرتتان هم خارج باشد.7- مرا ببخشيد و به من حق بدهيد که نتوانم استدلا لهاي حکماء الهي را مبني بر وجود اين عوالم در اين مجال خدمتتان عرض کنم چرا که نياز به تسلط شما بر علم منطق و اندوخته ها و دانسته ها قبلي شما در زمينه مباني و اصول فلسفه الهي دارد . اما مي توانيد براي آشنائي بيشتر به کتاب شرح مبسوط منظومه حضرت آيت الله شهيد مطهري ، تقريرات درس منظومه امام راحل ( قدس سره ) ، شرح منظومه آيت الله آقا رضي شيرازي ( حفظه الله) مراجعه نمائيد . اما اجازه بدهيد تذکر دهم که به قول جناب حافظ : قطع اين مرحله بي همرهي خضر مکن / ظلمات است بترس از خطر گمراهي . 8- شايد اين هم برايتان جالب باشد که حکماء و عرفا عالم را عاشق مي دانند و عشق به حق را در جمادات و نباتات هم جاري مي دانند چه رسد به حيوان و انسان و فرشته.و شما مي دانيد عشق فعل فاعل ادراک کننده و با شعور است و شعور اولين علامت زنده بودن است و بنا بر اين همه عالم از نحوه اي حيات برخوردارند و بر اثر همين ذي حيات بودن است که تسبيح حق سبحانه و تعالي مي کنند. به هر حال ممنون که از دغدغه هايتان با من گفتيد و شرمسار از اينکه بيش از اين نتوانستم مطلب را برايتان شرح کنم . هميشه در پناه حق باشيد.