• وبلاگ : سراي انديشه
  • يادداشت : غدير و عذاب !!!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    به نام خدا

    سلام عليكم

    نظر حضرت علامه طباطبايي نقدپذير است:

    اولاً، تعبير «حق معلوم» لزوماً بر مدني بودن آيه دلالت ندارد. زكات چيزي نبوده است كه در مدينه تشريع شده باشد. آيه صدقات موارد مصرف زكات را مشخص كرده است؛ نه اصل وجوب زكات را. زكات و حتي نصاب آن اساساً چيزي نبوده است كه اسلام آورده باشد. قبل از اسلام هم بوده است. اسلام آن را امضاء كرده و پاره‏اي تغييرات در آن داده است.(رك: درآمدي بر فقه پژوهي قرآني آقاي ايازي و المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام جواد علي). انفاق كردن و زكات دادن در سوره هاي متعدد مكي مورد تأكيد قرار گرفته است.

    ثانياً، اطلاق كافر بر منافق خلاف ظاهر است. به ويژه آن كه در اين سوره سخن از استبعاد معاد است؛ حال آن كه در هيچ يك از آياتي در آنها راجع به منافقان سخن رفته است، چنين تعبيري وجود ندارد. در سوره توبه و مانند آن نيز بي‏قرينه اطلاق كفر بر منافقان نشده است. آيات « فَما لِ الَّذينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعينَ (36) عَنِ الْيَمينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزينَ (37)» هم به اين معناست كه كافران از جانب راست و چپ به سوي پيامبر مي‏شتابند. اين تعبير لزوماً بر منافقان دلالت ندارد.

    مگر ما ادعا نداريم كه قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است، پس چرا در حالي كه لفظ منافقان از كافران براي منافقان بليغ‏تر است، به كار نرفته است؟

    ثالثاً، آيه « وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ (32) » چنان كه از سياقش پيداست، سخن مشركان مكه است، نه مسلمانان. در سياق اين آيه آمده است كه آنان از رفتن مسلمانان به مسجد الحرام يعني مكه جلوگيري مي‏كردند(وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ). چه كساني چنين مي‏كردند؟ آيا مشركان مكه يا منافقان مدينه؟ اگر سوره معارج را درباره همين كسي بدانيم كه در سوره انفال از آن سخن رفته است، بايد او را از مشركان مكه بدانيم، نه از منافقان مدينه.

    عنايت داريد كه آيه شامل اين عبارت با واو و ضمير به آيه مورد بحث متصل است و نزول جداگانه آيه مورد بحث بي‏وجه است.

    علامه طباطبايي در عين حال كه در مقدمه تفسيرش ادعا مي كند كه قرآن را با قرآن تفسير مي‏كند؛ اما در عمل چنين نشان نداده است. او ابتدا به روايات نظر مي‏كند و آنگاه آيات را موافق روايات تفسير مي‏كند.

    رابعاً، تعابيري مانند «فَاصْبِرْ صَبْراً جَميلاً» و «فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذي يُوعَدُونَ» با دوره مكي سخيت دارد كه پيامبر(ص) قدرتي نداشت، نه با دوره مدني كه قدرت داشت و مي‏توانست دشمنانش را از سر راه بردارد و به قتل برساند.

    پوزش مي‏خواهم. اين‏ها همه كار عشق است و گرنه من را چه به اين فضولي‏ها.