به نام خداوند
مطلب فوق العاده زيباوظريفي بود که آدم را لحظاتي متوجه خودش واينکه از کجا آمده وتاحالا چي کار کرده ميکرد.
اين برف کثيف منم که با همه سفيدي و زيبايي اين چنين زمين گير و سياه،بهتر بگم مردم. من فقط دم از آزاد شدن وپريدن ميزنم آنقدر دام جلوم بود که ميتوانست سکوي پروازم باشه ولي از سر حيوانيتم پيش رفتم تا اينجا رسيدم که توي لجن خودم گير کردم.آنقدر خداوند روم نمک پاشيد،آروم زد تو سرم تا به خودم بيام حالا يه وقتايي آرزوي مردن ميکنم چون امروزم از ديروز بدتر.ديروز نم دانستم امروز ميدانم. اين مطلب شما هم پيامي است از جانب تنها پناهم. اونيکه با همه حيوانيتم مرا هنوز نوازش مي کند.
دوست شما در كتاب قصه غربت غربش همين را مي گويد ومن تنها با خواندن چند خط از اين كتاب يك ذره فهميدم كيستم.
واقعا که روح لطيفي داريد که از اين برف کثيفي که من بهش توجه نکردام چنين نکته ظريفي را درآورديد.
تو شب ها كه از زمين جدا مي شيد من را هم دعا كنيد.
بسم الله الرحمن الرحيم
دوست من سلام
مقدم پر مهرت را گرامي ميدارم .
اميدوارم به ياري خدا همه ما آسماني بشيم .
قلبت از مهر آفريدگار آسمان و زمين لبريز باد .
يا حق