• وبلاگ : سراي انديشه
  • يادداشت : درسنامه اربعين ( قسمت دوم )
  • نظرات : 4 خصوصي ، 16 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام سيد جان

    من هم وقتي ديدم شما در دنياي وب هم اهل قلم هستيد خوشحال شدم.

    هر چند من كمتر وبلاگم رو آپ ميكنم ولي با اجازتون وبلاگتون رو به لينك دوستان اضفه ميكنم

    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام استاد بزرگوار

    با آشنا موافقم هم اين درسنامه دوم رو و هم اولي رو چند بار خوندم و از هرکدوم بهره بردم

    حضرت رسول صلي الله عليه واله ميفرمايند : رحم الله من أحيا أمرنا

    و اين انديشه بلند و کلام شيواي شما مصداق اين احياست

    خداوند برمقام رفيع پدرتان بيفزايد و او را ازين خير و بركت متنعم گرداند

    ايام شهادت حضرت رسول اكرم صلي الله عليه واله و امام حسن و امام رضا عليهم السلام را خدمتتون تسليت عرض ميكنم و التماس دعا دارم

    قلمتان پايدار و انديشه تان جاويد

    سلام استاد

    مثل هميشه مفيد و خوندني و آموختني و به كار بستني بود

    و متاسفم براي اونايي كه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند...

    به روزم

    هو الشهيد×××× بيائيم وتکليف بدانيم که هرکس به هر طريق و هر راه براي حذف رژيم اشغالگر قدس شريف سعي کند......بدانيد اسرائيل در محيط مجازي هم امنيت ندارد...........يا زهرا رهسپاريم با ولايت تا شهادت

    بنام الله كه يادش همواره تطمئن القلوب است

    سلام و عرض ادب محضر شريف استاد گرامي
    امام حسين سلطان عشق بود
    و براي اثبات عشقش سرش را در سجده گاه جا گذاشت
    حال خاک کوي او محل سجده ماست .

    ان شاء الله خدا آن شهيد بزرگوار را با اجداد طاهرشان محشور گرداند.

    اللهم ولهم ما تولوا واحشرهم مع من احبوا

    التماس دعا

    و من الله التوفيق

    گنبد افلاك

    سيد بزرگوار برادر عزيزم سلام

    تاخيرم را ببخشاييد قبلا آمدم و مطلب كامل و جامع تان را خواندم اما امكان نظر دادن برايم نبود كه خود داستاني دارد...

    پدر بزرگوارتان با اجداد طاهرينشان محشور باشند خوشا به سعادتشان كه شربت شهادت نوشيده اند

    قابل ندونستيد تشريف بياوريد؟

    با عرض ادب به محضر سيد بزرگوار

    اميد آنكه از آن دسته باشيم كه عبادتشان رنگ وبوي محبت خدا رادارد

    وعشق به معبود است كه آنان را به سجده واميدارد نه ترس از نار و يا طمع جنت... انصافا جاي تقدير دارد....

    اگر يار دعوتتان كرد بر سفره كرمش ياد كنيد برادر كوچكتان را...

    يا حق...

    به نام خدا

    سلام عليكم

    من به جاي اين آقاي فحاش از شما پوزش مي خواهم. حضرت آقا اين آقايان دلشان خوش است كه شما به كامنت هايشان توجه مي كنيد. بهتر است، اين دلخوشي را از اينان بگيريد و ديگر چنين كامنت هايي را عمومي نفرماييد. متأسفانه عفونت برخي به خودشان و وبلاگشان محدود نمي شود و خود و نوچه هايي را كه براي فحاشي تربيت كرده اند، عفونت به وبلاگ هاي ديگر مي پراكنند. ما نبايد در ظرف عفونت اين آقايان را برداريم. تجربه من و شما چنين حكم مي كند. به تعبير ضرب المثل جواب ابلهان خاموشي است.

    اين آقايان فحاشي را امري مشروع مي دانند و حتي - پناه بر خدا- مي گويند كه خدا و رسول و ائمه هم فحاشي مي كردند. ديدگاه خودشان را عين اسلام مي خوانند و ديدگاه ديگران را عين كفر و شرك و بدعت، و جايز مي دانند كه به مخالفان خود فحاشي كنند.

    حضرت آقا شايد شما به وبلاگ اين آقايان سر نمي زنيد كه ببينيد، چه عفونت هايي را در پست هايشان ريخته اند و چگونه چماق فحش و ناسزا را بر سر هركسي كه چاپلوسي آنان را نكند، مي كوبند و البته آنان را نيز به فحاشي مي كشانند.

    تلقي من اين است كه عمومي كردن چنين يادداشت هايي اشاعه فحشا و ميدان دادن به فحاشان است. اينان مي روند پيش اربابشان و براي همين فحاشي هايشان بگو و بخند مي كنند. من نمونه هايش را مشاهده كرده ام.

    پوزش مي خواهم.

    پاسخ

    ‏بسم الله الرحمن الرحيم

    برادر بزرگوار و دوست گرامي ام سلام

    همانطور كه فرموديد مستحضرم كه اين دسته آقايان چه سياستي را در پي ميگيرند و به دنبال چه مي گردند و من هم عادتاً چنين نوشته هاي را از اساس حذف مي كنم تا چه رسد كه خصوصي نگه دارم و اگر اين نوشته هم تنها مشتمل به فحش و ناسزا بود بر سرش همان را مياوردم كه بر سر ده ها پيام مانند آن آورده‏ام؛‏ اما بر خلاف فحاشي ايشان اتهام جاهلانه اي كه متوجه نوشته حقير كردند برايم قابل تحمل نبود .

    من هم بر اين باورم كه نبايد به رفتارهاي خلاف عقل ،‏اخلاق و شرع اين دسته از آقايان بها داد و بايد بر اساس ( اذا مروّا باللغو مرّوا كراما) و (اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما) با آنها رفتار كرد اما اين كه اتهام نگاه تحقير آميز به محبوب قلبمان و مولاي عارفان و عاشقان را به نوشته اي ببندند كه هر چه در آن منعكس كرده ام بر اساس سخن معصوم (ع) بوده است برايم به هيچ روي قابل تحمل نبود بنا بر اين خواستم تا فقط با پاسخگويي به اتهام مذكور از عشقم به مولايم دفاع كرده باشم و در برابر خزعبلاتي كه ايشان نوشته اند كار را به خداي سبحان واگذارده ام .

    يه هر روي از اظهار لطف و محبت بي دريغتان بي نهايت ممنونم و به شما اطمينان مي دهم كه هرگز علاقه اي به اشاعه فحاشي هاي اينان نداشته و ندارم .نمي‏دانم اين گونه گستاخي ها با شما تا به چه پايه اي رسيده است كه اينگونه قلب مهربانتان را به درد آورده كه در سخنانتان لحني تند و دردمند مي بينم .

    خدا دوستان خوبي مانند شما را توفيق روز افزون مرحمت كند .

    قلب و قلمتان عاشقانه تر از هميشه باد .

    يا حق

    + ع 
    از ديدگاه شما ، امام سجاد هم دينش در حد متوسط است؟
    ابوحمزه بخوانيد:
    ادعوک يا رب راهبا راغبا راجيا خائفا
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    تف بر شما عمامه به سر هاي بي دين که هرچي کفر و کثافت هست از زير اين عمامه هاي چرک شما دراومده
    اگر داغ دين بر جبين مي زنيد
    چرا دشنه بر پشت دين مي زنيد؟
    پاسخ

    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام

    كاش به جاي استشهاد به چند عبارت از دعاي شريف ابوحمزه به تمام دعا و فرازهاي مختلف آن توجه مي فرموديد تا اين نكته بر شما آشكار مي شد كه انسان كامل جامع همه مراتب است . علاوه بر آن که خوف از عذاب و اميد به ثواب با عبادت براي ترس از جهنم و طمع بهشت فاصله فاحشي دارد . همان طور كه خداوند سبحان در قرآن فرموده : انما يخشي الله من عباده العلماء .هر چه علم به او افزايش يابد ميزان خشيت هم افزايش مي‏يابد.کسي که خداي را مي‏شناسد و عظمت ذات لايزالي اش را ادراک مي کند به همان ميزان خوف و خشيتش نسبت به او فزوني مي يابد و اميد و طمعش نسبت به عطاي او افزايش مي‏يابد . هم از عذابش به او پناه مي برد و هم بهشت لقاء اش را از او مي طلبد اما نه به آن معني كه خوفشان از جهنم و ميلشان به بهشت اولا و بالذات مورد توجه باشد يا انگيزه عبادت گردد . وجود مبارك امام سجاد (ع) انسان كامل و نمونه بارز اين معناست . او در رأس عارفان و قله بلند عابداني است كه خداوند را بر اساس معرفت و محبت عبادت مي كند و اين حقيقت را نيز به رهروانش مي آموزاند بلكه ترس از جهنم بي آنكه ريشه در معرفت الهي و خشيت از ذات مبارك او باشد به معني بي حيائي به ذات اقدس حق است و مورد عتاب الهي هم قرار ميگيرد . همانگونه كه مستدرك‏الوسائل،ج 11 ،ص231 از پيامبر گرامي خدا نقل مي كند كه فرمود : إِنَّ اللَّهَ يُعَاتِبُ عَبْداً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يَقُولُ عَبْدِي خِفْتَ مِنَ النَّارِ وَ مَا خِفْتَ مِنِّي أَ مَا تَسْتَحْيِي؟... .

    درباره نكات ديگري كه نوشته ايد چيزي براي گفتن ندارم جز آنكه اگر من آنچنانم كه شما گفته ايد خداي تعالي از من در گذرد و اگر آنچنان نيستم خداي تعالي از شما درگذرد و قضاوت را به عهده احكم الحاكمين مي گذارم .

    يا حق .

    به نام خدا

    سلام عليكم

    من با اجازه اتان پيام هاي قبلي را خصوصي كردم و اگر موافق باشيد، ادامه گفتمان در وبلاگ گفتمان باشد.

    اجمالاً عرض بكنم كه بي ترديد عشق در ابتداي وضعش بر يك معناي حسي وضع شده است و آن معنا شايد عبارت از همان گياه كذايي باشد كه به دور درختان ديگر مي پيچد و بعد مجازاً بر عشق به جنس مخالف اطلاع شده و احتمالاً بر اثر گذشت زمان و كثرت استعمال در اين معنا بدل به حقيقت شده است و بدون قرينه صارفه نيز بر اين معنا اطلاق مي شده است و آنگاه به نحو مجاز بر عشق به امور ديگر از جمله عشق به الله هم اطلاق شده است و اين نيز بر اثر گذشت زمان و كثرت استعمال در اين معناي عام حقيقت در معناي عام شده است.

    بنابراين اگرچه عشق در حال حاضر حقيقت در معناي عام و به تعبير شما در روح معناست؛ اما نمي توان ادعا كرد كه در اين معنا وضع شده است.

    تفصيل آن در وبلاگ گفتمان.

    موفق باشيد.

    به نام خدا

    سلام عليكم

    حتماً عنايت داشته باشيد كه آنچه مي نويسم، تنها عرض ارادت است و بس. ديگر هيچ. اما ادامه گفتمان.

    1. من اين نظر را كه الفاظ براي روح معاني وضع مي شوند، قبول ندارم. تلقي من اين است كه الفاظ براي معنايي حسي و جزئي و موردي وضع مي شوند و بعد از آن است كه معنايي غير حسي و عام و كلي پيدا مي كنند. عنايت داريد كه واضع الفاظ بشر است و بشر نخست با اشياي حسي و موردي مواجه مي شود و لفظ را در اين هنگام وضع مي كند و منتظر نمي ماند كه تمام موارد مشابه يك چيز را بيابد و آنگاه قدر مشترك بگيرد و لفظي را براي آنها وضع كند. عنايت داريد كه روح معنا يا معناي كلي، معنايي عقلي و انتزاعي است و آن وقتي در ذهن حاصل مي شود كه ذهن آدمي از مرحله حسي گذشته باشد. ما كه گذشته بشر و زبانش را در اختيار نداريم كه به استناد آن قضاوت كنيم. ما براي فهم وضع الفاظ مي توانيم مراحل رشد زبان آموزي كودك را مطالعه كنيم و از رهگذر آن به گذشته الفاظ و وضع آنها پي ببريم. كودك نيز ابتدا با روح معنا و معناي عام و كلي مواجه نمي كند تا لفظ مربوط را ياد بگيرد. ابتدا با اشياء و معاني حسي و موردي سروكار پيدا مي كند و واژه مربوطش را ياد مي گيرد. بنابراين وضع الفاظ كه در آغاز كودكي بشر صورت مي گيرد، حسي و موردي است؛ نه كلي و روحي و عقلي. روح معنا حاصل تصرف بعدي ذهن بشر در معاني حسي و موردي تعميم گري آن است.

    2. به نظر مي رسد، جهل و جاهليت كه عبارت از فرهنگ قبل از اسلام است، به زودي از ذهن و سابقه فرهنگي مردم پاك نمي شود و لذا نمي توان گفت كه با گذشت يك يا دو قرن ديگر آداب و رسوم قبل از اسلام بر افتاده و از ذهن ها پاك شده است.

    ارادتمند

    پاسخ

    بسم الله الرحمن الرحيم

    برادر بزرگوار و دوست گرامي ام سلام

    1- قبل از پاسخ به مطلبي كه ارائه فرموده ايد متقابلا عرض مي كنم كه اگر اين برادراتان هم احيانا در پاسخ فرمايشاتتان چيزي مينگارد از باب اظهار ارادت است و بس .

    2- اما در نقض فرمايشات بالا همين بس كه حضرتتان با تمام مخالفت صريحي كه با (قائده وضع الفاظ براي ارواح معاني) نشان داده ايد عملا به آن ملتزم هستيد و بر اساس آن مشي مي فرمائيد. اگر بر ممشاي آنچه مرقوم فرموده ايد مشي مي كرديد هرگز نمي توانستيد لفظ (عشق) را در محبت به ذات اقدس حق سبحانه و تعالي استعمال فرمائيد چرا كه بر اساس همان نظريه اين لفظ در مبدأ وضعش ( يا به بيان شريفتان طفوليت انسان ) براي معناي جزئي و حسّي ( ميل دو جنس مخالف به يكديگر ) وضع و استعمال گرديده نه مطلق محبت شديد كه معنايي انتزاعي، كلّي و عقلي است و روشن است كه بر آن مبنا يا استعمال لفظ عشق در مورد خداوند مجاز است و يا خداي نكرده ... حال اينكه حضرتتان چون ساير اهل معرفت اين واژه مبارك را در محبت شديد به خداي سبحان كه از هرگونه شائبه ماديت - فضلا عن الجنيسة - منزه است آن هم نه به عنوان مجاز كه به عنوان حقيقت ( يعني به عنوان ما وُضع له ) استعمال مي فرمائيد و حق هم همين است .

    اتفاقا غالب آناني كه به حضرتتان براي استعمال واژه عشق بر محبت به خداي سبحان خرده مي گيرند بر همين مبنا هستند كه اين واژه براي معنايي حسي و جزئي كه عرض شد وضع شده نه مطلق محبت شديد . ( و مي دانيد و مي دانيم كه خطا مي گويند ) .

    و آخر اينكه مي دانيد در علم منطق به اثبات رسيده است كه نقيض موجبه كلّيه سالبه جزئيه است و به ياري خدا موجبه كلّيه ( الفاظ براي معاني جزئيه و حسيّه وضع شده اند) با سالبه جزئيه (برخي الفاظ مانند - عشق - براي معناي جزئي و حسي وضع نشده اند‏) نقض شد .

    3- چون مي دانم حضرتتان از سويي اهل اشارت و از سويي اهل ارادت به امام راحل( قدس الله نفسه الزكيه ) هستيد شما را به مصباح 50 از كتاب ثقيل، نوراني و شريف ( مصباح الهداية ) آن عارف واصل ارجاع مي دهم آنجا كه مي فرمايد : ( هل بلغك من تضاعيف اشارات الاولياء عليهم السلام و كلمات العرفاء رضي الله عنهم ان الالفاظ وضعت لأرواح المعاني و حقائقها ؟ ... لعمري انّ التدبر فيه من مصاديق قوله (ع) : تفكر ساعة خير من عبادة ستّين سنة . فانّه مفتاح مفاتيح المعرفة و اصل اصول فهم الأسرار القرآنية ... ) .

    4- در مقوله جاهليت هم به عرض رسيد كه جاهليت حقيقتي است كه روح آن را وري از انديشه توحيدي و فقدان حكومت عقل و سلطنت وهم (كه رياست جنود شيطاني را عهده دار است) بر مجاري ادراكي و تحريكي بشر تأمين مي كند . اين جاهليت گاهي به شكل مناسبات رايج ميان اعراب قبل از اسلام ظهور مي كند و گاهي به شكل آنچه امروز در دنياي به اصطلاح متمدن ما ديده مي شود .چيزي كه هست دوام اين روح واحد ميان در تمام اشكال و مصاديق جاهليت است .

    بيش از اين اطاله كلام را روا نمي دانم كه درباره چون شمائي گفته اند ( العاقل يكفيه الاشارة ) .

    قلب مهربانتان به نور انوار معارف الهي و عشق روز افزون حضرت دوست هر لحظه نور افشان تر باد .

    يا حق

    به نام خدا

    سلام عليكم

    از باب عرض ارادت چند نكته عرض كنم:

    1. خداي آن شهيد سعيد را با آباء و اجدادش محشور كند. شايد اگر خون اين شهداي عزيز نبود، اين منافقان كه تا درون خانه علماي ما هم لانه كرده بودند، ريشه كن نمي شدند.

    2. تصور من اين است كه بايد متون را در همان بستر و فضاي صدورش فهم كرد. تلقي من اين است كه مراد از جهالت و ضلالت همان معنايي بوده است كه در قرون صدر اسلام معهود مردم بوده است. جهالت و جاهليت عبارت از ويژگي هاي دوران قبل از اسلام بوده است. همان ويژگي هايي كه در سخن جعفر بن ابي طالب خطاب به نجاشي آمده است. بنابراين مراد از جهل و جهالت و جاهليت ناآشنايي به علوم فيزيك و شيمي و مانند آن نيست كه از باب جري و تطبيق بسياري از مردماني كه در اين عصر هم زندگي مي كنند و در عين حالي كه مجهز به همه علوم هستند، جاهل اند و در جاهليت به سر مي برند.

    ارادتمند شما

    پاسخ

    بسم الله الرحمن الرحيم

    برادر بزرگوارم سلام

    ضمن تشكر از لطف و مرحمت بزرگوارنه تان از درگاه الهي بالاترين الطاف خداوند را برايتان خواهانم .

    اما در خصوص آنچه فرموديد :

    حتما عنايت داريد كه الفاظ براي ارواح معاني وضع شده اند و بر همين اساس نمي توان معني آنها را در مفهوم خاصي كه در زماني خاص فهم مي شده منحصر كرد . تا هر كجا كه روح معني امتداد داشته باشد مي توان از الفاظ فهم كرد و نا گفتته پيداست كه در هر فهمي روح واحد معني بايد باقي بماند و گر نه در فهم به تناقض خواهيم افتاد .

    اما مفهوم عقل هرگز مرادف با علم نيست بلكه نسبت ميان عقل و علم عموم و خصوص من وجه است ، چرا كه همانطور كه اشاره فرموده ايد بسا كسان يا جوامعي كه در علوم مختلف آكادميك و دستاوردهاي تكنولوژيك سرآمد زمان خويش اند اما اثري از عقلانيت هدايت بخش در آنها نيست . اين برادرتان هم در متن حاضر به همين نكته اشارات فراوني داشته و با استشهاد به كلام نوراني صادق آل محمد (ع) عقلي كه از آن ياد شده را مبسوطا تعريف كرده است غير از اينكه حتما مستحضريد جاهليت عصر آغاز اسلام در زمان امام حسين (ع) با ظواهر قبلي اش حضور نداشت تا چه رسد به عصر امام صادق (ع) بلكه روح آن جاهليت در هر عصر با ظاهري نوين كه حتا ممكن است با برخي پيشرفتهاي عمراني و تكنيكي نيز همراه باشد ظهور كرده و مي كند . شهوت پرستي ها ، قدرت طلبي ها ، خون ريزي ها ، تبعيض ها ، انحرافات اخلاقي توجيه شده و هزار هزار ديگر مانند آنها گواه حضور جاهليت نوين در عصر صنعت و تكنولوژي سايبر است .

    از گفتگو با شما لذت مي برم و از اين كه هر بار بيش از پيش برادرتان را مورد لطف قرار مي دهيد ممنونم .

    عشقتان به جلوات حق پاينده باد .

    يا حق

    بسم الله النور

    با سلام از شما اجازه مي خواهم كه استاد صدايتان كنم استاد و تشكر كه خيلي قشنگ مي نويسيد .من وقتي داشتم مي خوندم انگار كه در يك مجلس سخنراني نشسته بودم خيلي آموزنده بود براي من .

    خدا درجات پدر شهيد شما را هم زياد كند.وقتي به اين جمله رسيدم نميدونم چرا نتوانستم گريه ي حودم را بگيرم او اينگونه همچون مولايش به خون غلطيد و به عهد ديرينش با خدا و امام عاشقان وفا کرد . شربت گواراي شهادت را مستانه نوشيد و از اين خاکدان عاشقانه پر کشيد تا در جوار رحمت حق از جام طهور ولاي قرآن و عترت بنوشد و از زمره ( عند ربهم يرزقون ) باشد .

    سلام بر حسين ، معلم بزرگ عشق و عمل و چراغ هدايت .

    خدايا شكر كه در بين همه ي اسمها ي زياد ما را به خيمه اي که از سال ?? هجري تا حالا و ماندني تا قيامت دوستداران حسين ع در خود پناه مي دهد دعوت كردي ... خدايا كمك كن كه ما انسان ها که با همه زشتي و آلودگي هنوز هم بتونيم قابل باشيم براي حُر شدن . براي حسيني شدن ...

    پاسخ

    بسم الله الرحمن الرحيم

    خواهر بزرگوارم سلام

    مقدم پر مهرتان را گرامي ميدارم .

    تشكر از لطفتان اما من خود را قابل اين نام نمي دانم . درباره قشنگ نوشتن هم اميدوارم اينطور باشه كه مي فرمائين .

    اشك شما ترجمان شوقتان به محبوب قلب شهدا و خداي بزرگ است . اين عشق در قلبتان هر روز بيشتر باد .

    پيامتان را با كمال افتخار خواهم رساند و اگر توفيقي باشد در حرم بانوي كرامت مخصوصا نائب الزياره شما خواهيم بود .

    قلبتان از محبت محبوب سرشار باد .

    يا حق

    سلام خيلي ممنون مي شم از تشريف فرمايي تون

    توي هر دو وبلاگم به روزم

    http://alienjoo.blogfa.com

    http://alienjoo1.blogfa.com
    پاسخ

    بسم الله الرحمن الرحيم

    برادرم سلام

    من كه تا به حال خدمت شما مشرف نشده بودم اما به هر حال از آشنائي با شما و تشريف فرمائي و اظهار لطفتون ممنونم .

    يا حق

    اربعين لاله ها شد کربلا ماتم سرا شد بر سر ناش شهيدان تازه از نو ماجرا شد...
    پاسخ

    بسم الله الرحمن الرحيم

    دوست من سلام

    از تشريف فرمائي و اظهار لطفتون ممنونم .

    يا حق

       1   2      >