• وبلاگ : سراي انديشه
  • يادداشت : درسنامه اربعين ( قسمت دوم )
  • نظرات : 4 خصوصي ، 16 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    به نام خدا

    سلام عليكم

    حتماً عنايت داشته باشيد كه آنچه مي نويسم، تنها عرض ارادت است و بس. ديگر هيچ. اما ادامه گفتمان.

    1. من اين نظر را كه الفاظ براي روح معاني وضع مي شوند، قبول ندارم. تلقي من اين است كه الفاظ براي معنايي حسي و جزئي و موردي وضع مي شوند و بعد از آن است كه معنايي غير حسي و عام و كلي پيدا مي كنند. عنايت داريد كه واضع الفاظ بشر است و بشر نخست با اشياي حسي و موردي مواجه مي شود و لفظ را در اين هنگام وضع مي كند و منتظر نمي ماند كه تمام موارد مشابه يك چيز را بيابد و آنگاه قدر مشترك بگيرد و لفظي را براي آنها وضع كند. عنايت داريد كه روح معنا يا معناي كلي، معنايي عقلي و انتزاعي است و آن وقتي در ذهن حاصل مي شود كه ذهن آدمي از مرحله حسي گذشته باشد. ما كه گذشته بشر و زبانش را در اختيار نداريم كه به استناد آن قضاوت كنيم. ما براي فهم وضع الفاظ مي توانيم مراحل رشد زبان آموزي كودك را مطالعه كنيم و از رهگذر آن به گذشته الفاظ و وضع آنها پي ببريم. كودك نيز ابتدا با روح معنا و معناي عام و كلي مواجه نمي كند تا لفظ مربوط را ياد بگيرد. ابتدا با اشياء و معاني حسي و موردي سروكار پيدا مي كند و واژه مربوطش را ياد مي گيرد. بنابراين وضع الفاظ كه در آغاز كودكي بشر صورت مي گيرد، حسي و موردي است؛ نه كلي و روحي و عقلي. روح معنا حاصل تصرف بعدي ذهن بشر در معاني حسي و موردي تعميم گري آن است.

    2. به نظر مي رسد، جهل و جاهليت كه عبارت از فرهنگ قبل از اسلام است، به زودي از ذهن و سابقه فرهنگي مردم پاك نمي شود و لذا نمي توان گفت كه با گذشت يك يا دو قرن ديگر آداب و رسوم قبل از اسلام بر افتاده و از ذهن ها پاك شده است.

    ارادتمند

    پاسخ

    بسم الله الرحمن الرحيم

    برادر بزرگوار و دوست گرامي ام سلام

    1- قبل از پاسخ به مطلبي كه ارائه فرموده ايد متقابلا عرض مي كنم كه اگر اين برادراتان هم احيانا در پاسخ فرمايشاتتان چيزي مينگارد از باب اظهار ارادت است و بس .

    2- اما در نقض فرمايشات بالا همين بس كه حضرتتان با تمام مخالفت صريحي كه با (قائده وضع الفاظ براي ارواح معاني) نشان داده ايد عملا به آن ملتزم هستيد و بر اساس آن مشي مي فرمائيد. اگر بر ممشاي آنچه مرقوم فرموده ايد مشي مي كرديد هرگز نمي توانستيد لفظ (عشق) را در محبت به ذات اقدس حق سبحانه و تعالي استعمال فرمائيد چرا كه بر اساس همان نظريه اين لفظ در مبدأ وضعش ( يا به بيان شريفتان طفوليت انسان ) براي معناي جزئي و حسّي ( ميل دو جنس مخالف به يكديگر ) وضع و استعمال گرديده نه مطلق محبت شديد كه معنايي انتزاعي، كلّي و عقلي است و روشن است كه بر آن مبنا يا استعمال لفظ عشق در مورد خداوند مجاز است و يا خداي نكرده ... حال اينكه حضرتتان چون ساير اهل معرفت اين واژه مبارك را در محبت شديد به خداي سبحان كه از هرگونه شائبه ماديت - فضلا عن الجنيسة - منزه است آن هم نه به عنوان مجاز كه به عنوان حقيقت ( يعني به عنوان ما وُضع له ) استعمال مي فرمائيد و حق هم همين است .

    اتفاقا غالب آناني كه به حضرتتان براي استعمال واژه عشق بر محبت به خداي سبحان خرده مي گيرند بر همين مبنا هستند كه اين واژه براي معنايي حسي و جزئي كه عرض شد وضع شده نه مطلق محبت شديد . ( و مي دانيد و مي دانيم كه خطا مي گويند ) .

    و آخر اينكه مي دانيد در علم منطق به اثبات رسيده است كه نقيض موجبه كلّيه سالبه جزئيه است و به ياري خدا موجبه كلّيه ( الفاظ براي معاني جزئيه و حسيّه وضع شده اند) با سالبه جزئيه (برخي الفاظ مانند - عشق - براي معناي جزئي و حسي وضع نشده اند‏) نقض شد .

    3- چون مي دانم حضرتتان از سويي اهل اشارت و از سويي اهل ارادت به امام راحل( قدس الله نفسه الزكيه ) هستيد شما را به مصباح 50 از كتاب ثقيل، نوراني و شريف ( مصباح الهداية ) آن عارف واصل ارجاع مي دهم آنجا كه مي فرمايد : ( هل بلغك من تضاعيف اشارات الاولياء عليهم السلام و كلمات العرفاء رضي الله عنهم ان الالفاظ وضعت لأرواح المعاني و حقائقها ؟ ... لعمري انّ التدبر فيه من مصاديق قوله (ع) : تفكر ساعة خير من عبادة ستّين سنة . فانّه مفتاح مفاتيح المعرفة و اصل اصول فهم الأسرار القرآنية ... ) .

    4- در مقوله جاهليت هم به عرض رسيد كه جاهليت حقيقتي است كه روح آن را وري از انديشه توحيدي و فقدان حكومت عقل و سلطنت وهم (كه رياست جنود شيطاني را عهده دار است) بر مجاري ادراكي و تحريكي بشر تأمين مي كند . اين جاهليت گاهي به شكل مناسبات رايج ميان اعراب قبل از اسلام ظهور مي كند و گاهي به شكل آنچه امروز در دنياي به اصطلاح متمدن ما ديده مي شود .چيزي كه هست دوام اين روح واحد ميان در تمام اشكال و مصاديق جاهليت است .

    بيش از اين اطاله كلام را روا نمي دانم كه درباره چون شمائي گفته اند ( العاقل يكفيه الاشارة ) .

    قلب مهربانتان به نور انوار معارف الهي و عشق روز افزون حضرت دوست هر لحظه نور افشان تر باد .

    يا حق