بسم الله الرحمن الرحيم
برادر بزرگوار و دوست گرامي ام سلام
1- قبل از پاسخ به مطلبي كه ارائه فرموده ايد متقابلا عرض مي كنم كه اگر اين برادراتان هم احيانا در پاسخ فرمايشاتتان چيزي مينگارد از باب اظهار ارادت است و بس .
2- اما در نقض فرمايشات بالا همين بس كه حضرتتان با تمام مخالفت صريحي كه با (قائده وضع الفاظ براي ارواح معاني) نشان داده ايد عملا به آن ملتزم هستيد و بر اساس آن مشي مي فرمائيد. اگر بر ممشاي آنچه مرقوم فرموده ايد مشي مي كرديد هرگز نمي توانستيد لفظ (عشق) را در محبت به ذات اقدس حق سبحانه و تعالي استعمال فرمائيد چرا كه بر اساس همان نظريه اين لفظ در مبدأ وضعش ( يا به بيان شريفتان طفوليت انسان ) براي معناي جزئي و حسّي ( ميل دو جنس مخالف به يكديگر ) وضع و استعمال گرديده نه مطلق محبت شديد كه معنايي انتزاعي، كلّي و عقلي است و روشن است كه بر آن مبنا يا استعمال لفظ عشق در مورد خداوند مجاز است و يا خداي نكرده ... حال اينكه حضرتتان چون ساير اهل معرفت اين واژه مبارك را در محبت شديد به خداي سبحان كه از هرگونه شائبه ماديت - فضلا عن الجنيسة - منزه است آن هم نه به عنوان مجاز كه به عنوان حقيقت ( يعني به عنوان ما وُضع له ) استعمال مي فرمائيد و حق هم همين است .
اتفاقا غالب آناني كه به حضرتتان براي استعمال واژه عشق بر محبت به خداي سبحان خرده مي گيرند بر همين مبنا هستند كه اين واژه براي معنايي حسي و جزئي كه عرض شد وضع شده نه مطلق محبت شديد . ( و مي دانيد و مي دانيم كه خطا مي گويند ) .
و آخر اينكه مي دانيد در علم منطق به اثبات رسيده است كه نقيض موجبه كلّيه سالبه جزئيه است و به ياري خدا موجبه كلّيه ( الفاظ براي معاني جزئيه و حسيّه وضع شده اند) با سالبه جزئيه (برخي الفاظ مانند - عشق - براي معناي جزئي و حسي وضع نشده اند) نقض شد .
3- چون مي دانم حضرتتان از سويي اهل اشارت و از سويي اهل ارادت به امام راحل( قدس الله نفسه الزكيه ) هستيد شما را به مصباح 50 از كتاب ثقيل، نوراني و شريف ( مصباح الهداية ) آن عارف واصل ارجاع مي دهم آنجا كه مي فرمايد : ( هل بلغك من تضاعيف اشارات الاولياء عليهم السلام و كلمات العرفاء رضي الله عنهم ان الالفاظ وضعت لأرواح المعاني و حقائقها ؟ ... لعمري انّ التدبر فيه من مصاديق قوله (ع) : تفكر ساعة خير من عبادة ستّين سنة . فانّه مفتاح مفاتيح المعرفة و اصل اصول فهم الأسرار القرآنية ... ) .
4- در مقوله جاهليت هم به عرض رسيد كه جاهليت حقيقتي است كه روح آن را وري از انديشه توحيدي و فقدان حكومت عقل و سلطنت وهم (كه رياست جنود شيطاني را عهده دار است) بر مجاري ادراكي و تحريكي بشر تأمين مي كند . اين جاهليت گاهي به شكل مناسبات رايج ميان اعراب قبل از اسلام ظهور مي كند و گاهي به شكل آنچه امروز در دنياي به اصطلاح متمدن ما ديده مي شود .چيزي كه هست دوام اين روح واحد ميان در تمام اشكال و مصاديق جاهليت است .
بيش از اين اطاله كلام را روا نمي دانم كه درباره چون شمائي گفته اند ( العاقل يكفيه الاشارة ) .
قلب مهربانتان به نور انوار معارف الهي و عشق روز افزون حضرت دوست هر لحظه نور افشان تر باد .
يا حق