سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

خیلی وقتها به این فکر می کردم که میان این همه عالم بزرگ دینی چرا کمتر کسانی مانند شهیدآیت الله بهشتی، شهید آیت الله سید محمد باقر صدر و امام موسی صدر یافت می شود؟

با این که شاید به لحاظ دانشی امروزه بسیاری از عالمان دینی را بشود پیدا کرد که دست کمی از آنها نداشته باشند و شاید بیشتر هم باشند اما همچنان این بزرگان ممتازند.

نمی دانم شاید این نتیجه ای که می خواهم بگویم درست و دقیق نباشد اما امروز با همه تجارب دوران طلبگی ام و پس از نزدیک شش سال حضور و فعالیت میدانی در قلب اروپا و مواجه شدن تا سختی ها و آسانی های بسیار و ...
اینطور فکر می کنم که تفاوت عمده ای که میان این بزرگان با دیگران وجود داشت و همچنان وجود دارد این بود که آنان چیزی به نام مصالح انسان، منافع و مصالح اسلام ( به عنوان دین واحد و مستمر الهی نه تنها به عنوان یک دین در برابر سایر ادیان) را به درستی درک کرده بودند.

از خودشان، حتی به عنوان خودی که در خدمت به دین است گذشته بودند و همه چیزشان تلاش در جهت رشد و اعتلای انسان و سپس اعتلای اسلام بود چه این که باور داشتند اسلام دینی برای انسانهاست و آدمها تا انسانیتشان را نفهمند و محترم نباشند و محترم نشمارند نوبت به دینداریشان نخواهد رسید.

آنها از منافع ، من، منافع مذهب من، منافع دین من و سایر منافع مرتبط با من گذشته بودند و به مصالح بشری که مخلوق و مخاطب خداست می اندیشیدند.
نمی خواستند تا قامت او را به اندازه فهم خودشان از اسلام کوتاه کنند بلکه توانسته بودند دین را برابر با قامت رو به رشد بشر بفهمند و عرضه کنند بی آنکه به دام هرج و مرج اندیشگی و بی ریشه گی استدلالی گرفتار آیند.
آنها می خواستند در خدمت خدا باشند و به خلق خدا از همه رنگ و مرام و آئین فکر می کردند.

انگار رسالتشان این بود که به ما بفهمانند گاهی با نام دین و با توهم دینداری، کمر دین را شکسته ایم.
آنقدر در منافع مرتبط با من گم شده ایم که حتی وقتی از ما حرف می زنیم ، ما ی ما جز معنای من نمی دهد.
حالا چه فرقی می کند این من، من شخصی و فردی من باشد یا منی که اندکی ورم کرده و شده حزب من، جناح من، همفکران من، هواداران من یا ....

ای وای که جایشان در این دنیای کشاکش من های چاق و لاغر بسیار خالیست.


بسم الله الرحمن الرحیم

مدتها بود که این وبلاگ را ترک کرده بودم و در آن چیزی نمی نوشتم . چیزی نزدیک به ده سال .
حالا بعد از ده سال دوباره به این خانه متروکه باز گشتم .
نمی دانم که آیا هنوز هم مثل گذشته فرصت نوشتن دارم یا نه؟! یا اگر فرصت دارم حالش را هم دارم یا نه ؟!
اما اگر فرصتی بود و حالی نوشته هایم را در این وبلاگ نیز منتشر خواهم کرد.
 یا حق!