سخن از اصلاح
گفتيد. بنده نيز يک اصلاح طلب بودم و هستم. چه اينکه قرآن به بنده آموخت اصلاح طلب
باشم و باز به من آموخت که اصول در بعضي
زمان مي تواند نسخ شود و يک مسلمان هميشه بايد اصلاح طلب باشد ولي هميشه
نمي تواند اصولگرا باشد. اين را خودتان هم مي گوييد. مگر نه اينکه براي حفظ نظام
مي شود واجبات را تعطيل کرد؟ ولي کدام اصلاحات و کدام اصلاح طلبي؟ چه بر سر اصلاح
طلب آورده اند؟ جز اينکه آنان را منافق بخوانند و روايتي از بحار دربياورند که (
الا ان اشياعه يومئذ اولاد الزناو صاحب طيالسة الخضرا) ميليونها انسان را ولد زنا
بخوانند و در نشريه شان چاپ هم کنند يعني اصلاح پذيري؟ اصلاح وقتي موضوعيت مي گيرد
که اصلاح پذيري وجود داشته باشد. اصلاحات به چه چيز؟ به حوزه ها؟ به روزنامه ها؟
به انتخابات؟ خود هم نيک مي دانيد که تماما اينها اصلاح ناپذير شده اند.
و اما رسيدم به
جان کلام شما. ترس از آينده.
برادرم! درست
است از ترس يزيد در دامان خوارج رويم؟ يزيد شرابخواري و ميمون بازي اش علني بود و
اشکار ولي واي به حال آنان که پشت نقاب دين و با تسبيح و سجاده خلاف مي کنند. محمد
بن عبدالله فرمود: الملک يبقي مع الکفر و لايبقي مع الظلم. يعني با کفر گويي يزيد
و شنيدن نام محمد از زبان حکومت پايدار است ولي شنيدن نام محمد از ظالمان و خائنان به نام
محمد سبب سبب نابودي حکومت است. «دوري کن از آنان که دين را بازيچه مي
پندارند و غره به دنياي خويش اند». (انعام، 70) شما بر احتمال قدم مي نهي و من بر يقين! شما از احتمال اينکه فردا حکومتي
آيد که چنين و چنان است تن به عافيت داده ايد و بنده از ظلم يقيني همين امروز فغان
برآوردم. ما هر دو بر کتاب خداييم ولي شما کتاب خدا را بر احتمال آينده حمل مي
کنيد و بنده از خروج حاکمان از کتاب خدا در امروز يقين دارم. شما آينده را ديده
ايد که اين گونه در برابر بدعت ها سکوت کرديد و تن به قضا داديد که مبادا فردا
زبان يزيدي ها بر اسم محمد باز شود؟ امروز را غنوده ايم که ترس از فردايي ناديده
داريم؟ ملاک وحي را در پيش داريم و سنت رسول را در پيش سپس به خاطر ظلم هايي که
ممکن است در اينده رود ظلم امروز را فراموش کنيم؟« بگو خزائن
الهي در اختيار من نيست، از غيب خبر ندارم، در زمره ي فرشتگان نيستم و از چيزي جز
وحي الهي تبعيت نمي کنم.» (انعام، 50)
از
اولي الامر گفته ايد ولي معيار ان را ندانستيد. من هم نمي دانستم ولي خود قرآن
براي بنده مشخص کرد هم معيار سنجش را و هم افرادي را که بايد بسنجند: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد،
خداى را فرمان بريد و پيامبر و صاحبان امر را، كه از شمايند، فرمان بريد، پس اگر
درباره چيزى ستيزه و كشمكش كرديد آن را به خدا - كتاب خدا - و پيامبر بازگردانيد
اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، كه اين بهتر است و سرانجام آن نيكوتر »
مگر
نه اينکه بايستي اعمال اولي الامر را به کتاب خدا و پيامبر بازگردانيم. معيار
چيست؟ کتاب خدا. چه کسي مي سنجد؟ مخاطبان قرآن يعني عموم مسلمين. يدا لله مع
الجماعة. حال شما به بنده بگوييد وقتي حاکمي صريحا حکم خدا را نقض کند و دروغ را
رواج داده و خون را سبک شمارد بر خلاف کتاب خدا و سنت حکم کند و تخلف را در ترازوي
خدمت بسنجد از کتاب خدا خارج نيست؟ شما خود با اين استدلال به خود پاسخ مي دهيد.
انجا که مي فرماييد:
«مگر آنان که با با ساختار
نظام اسلامي ساز مخالف مي زنند بر طريق مسلماني اند ؟» چرا اينک خود
شما معيار و ميزان حد و اندازه مسلماني افراد گشتيد؟ شان شما و مرتبت معنوي شما در
چه حد است که مخالفان را حتي مخالفان نظام اسلامي را غير مسلمان بدانيد؟ اين فرزند
يا عمو زاده محمد بن علي! مگر نخواندي محمد بن علي الباقر فرمود:« همانا علي(ع) با هيچ يک از آناني که با او جنگيدند
نسبت شرک و نفاق نداد و ليکن مي گفت اينان برادران ما هستند که بر ما يورش برده
اند» ( وسائل الشيعة کتاب الجهاد باب 26 حديث 10)