• وبلاگ : سراي انديشه
  • يادداشت : يك گفتگو (قسمت اول )
  • نظرات : 0 خصوصي ، 43 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + جوابيه احمد به حاج اقا (دو) 
    -"بشر در اظهار نظر خودش آزاد است"، -"مطبوعات در نشر همه‌ي حقايق و واقعيات آزادند"،-"ما حکومتي را مي‌خواهيم که براي اينکه يکدسته ميگويند مرگ بر فلان کس، آنها را نکشند."، -"در جمهوري اسلامي کمونيست‌ها نيز در بيان عقايد خود آزادند" ، -"حکومت اسلامي يک حکومت مبتني بر عدل و دموکراسي است"، -"حکومت اسلامي ما اساس کار خود را بر بحث و مبارزه با هر نوع سانسور مي‌گذارد".، -"در حکومت اسلامي همه افراد داراي آزادي در بيان هرگونه عقيده‌اي هستند." فقط همين 7 جمله (وجدانن وانصافا بفرماييد يك مورد از اينها رعايت شده يا ميشود؟)رفرنس همه آنها هم اينجا آمده http://www.akbaralami.com/Public/ContentBody.aspx?ContentID=2876 فقط در مورد آخري بگويم كه من زماني در پايين ترين رده كارمندي جمهوري اسلامي بودم اما همانجا هم به دليل انتقاد از حكومت مرا راحت نمي گذاشتند و ميديدم كه چگونه كارمندان در اظهار نظراتشان تقيه ميكردند.
    حاج آقاي عزيز فرموده ايد «آنگاه بر اساس آن الگو ، نظام جمهوري اسلامي و يا رفتار امام راحل را مورد نقد و بررسي قرار دهيم » خواهش ميكنم براساس همان هفت جمله بالا از مرحوم خميني رفتار ايشان را نقد فرماييد:كشتار فله اي و بدون محاكمه مقامات رژيم گذشته، كشتار دسته جمعي زندانيان سياسي بدون محاكمه ، تصفيه اساتيد دانشگاه، تصفيه كارمندان، انقلاب فرهنگي ، بي حيثيت كردن آيت الله منتظري، خفه كردن همه منتقدين و روزنامه ها، تكفير نهضت آزادي و خارج كردنشان از دايره حكومت و....را توضيح دهيد.
    4- در مورد «- اما مبحث ولايت فقيه ، اگر در نظرات همه فقهاء شيعه دقت بفرمائيد....» اولا- بنده در مورد ولايت در حوزه افتاء مشكلي ندارم هر چند براي رد همين موضوع هم براهين منطقي و عقلي محكمي دارم .دوما : ولايت در قضا را به هيچ وجه نمي توانم قبول كنم با آنكه شما درست گفته ايد. و براي آن هم دليل دارم مثل اينكه قضا در حال حاضر امري بسيار متفاوت از زمان صدور روايات است و شامل حلال و حرامي كه از آيات الاحكام استنباط ميشود نيست مثلا حقوق بين الملل و يا مثلا حقوق فضاي سايبر را كدام فقيهي ميداند و ميتواند در دعاوييش قضاوت كند. و اما در مورد ولايت سياسي هم بنده با قواعد دموكراسي كاري ندارم بلكه به شيوه جدلي ادله را زير سوال برده ام و در مورد اين كه فرموده ايد «و ثانياً اگر مقدمات تصوّري براهين ولايت فقيه به درستي فهم شود تصديق آن بديهي خواهد بود و شايد آنان که مسئله ولايت سياسي – اجتماعي فقيه را از بديهيات شمرده اند از همين باب بوده باشد.» واقعا از منطقتان تعجب ميكنم يعني با اين حكم ديگر باب اجتهاد در اين مسئله بسته ميشود!
    4-1- در مورد 3-1- بنده نگفته ام كه ادله، فقط نقلي است كه من هم همان سه گروه را ذكر كرده ام.
    4-2- در مورد 3-2-بنده هم ميدانم كه روايات ديگري از جمله :
    رواياتي همچون ( العلماء ورثة الانبياء)، (رواية اسماعيل بن جابر العلماء امناء)، مرسلة الفقيه ( اللهم ارحم خلفائي)، رواية علي بن ابي حمزه ( الفقهاء حصون الاسلام)، رواية السکوني (الفقهاء امناء الرسل)، رواية جامع الاخبار ، (علماء امتي کساير الانبياء )، رواية الفقه الرضوي (منزلة الفقيه في هذا الوقت کمنزلة الانبياء)، رواية الاحتجاج (العلماء اذا صلحوا)، رواية مجمع البيان (فضل العالم علي الناس کفضلي علي ادناهم)، رواية المنية (عظم العلماء)، (اما الحوادث الواقعة)، رواية تفسير الامام العسکري (1شد من يتم اليتيم المنقطع عن امامه)، رواية ابي خديجه (انظروا الي رجل)، رواية ابي خديجه (اجعلوا بينکم رجلا)، مقبولة عمر بن حنظله (ينظران الي من کان منکم)، حديث نبوي ( (السلطان ولي من لا ولي له)، رواية تحف العقول (مجاري الامور و الاحکام علي ايدي العلماء)، و رواية علل الشرايع (فلم جعل اولي الامر).
    اما
    اولا: تعدادي از اين روايات از نظر سند، خدشه هاي جدي بر آنها وارد است که از حوصله اين بحث خارج است.
    ثانيا: برخي رواياتي هم که از لحاظ سند اشکالي ندارند، صرفا بيانگر فضيلت و برتري علما و فقها بر ساير مردم بوده و دلالتي بر ولايت و سرپرستي و زمامداري آنان بر جامعه اسلامي ندارد.
    ثالثا: آن دسته از رواياتي هم که بر ولايت و زمامداري فقهاي عادل دلالتي دارند، فقط بر جنبه «حقانيت » مشروعيت الهي ولايت فقيه دلالت دارند و بر جنبه «قانونيت » آن يعني اثبات انتصاب الهي فقها هيچ دلالتي ندارند.
    همچنين محكمترين آنها همان سه روايت است و اينرا ميتوانيد از اينجا هم بفهميد كه در تمام متوني كه در مورد اين موضوع بحث شده از اين سه به تفصيل استفاده شده است.
    4-3 – «در مورد 3-4 اما در مورد سند و دلالت روايت عمر بن حنظله..»
    چيزي كه شما نوشتيد درست است اما اينها هم هست :
    در هر دو سند (سند مقبوله و مشهوره أبى خديجه) داوود بن الحصين واقع شده و علامه در خلاصه از شيخ طوسى نقل كرده: واقفى شد. از اين عقيده نيز نقل شده است. ولى نجاشى گفته: او, ثقه است و قوى تر در نزد من توقف در روايات اوست .(منتقى الجمان), حسن بن زين الدين, ج19/1, انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسين
    آقا جمال خوانسارى در سند روايت أبى خديجه اشكال كرده است:
    (امّا روايت دوم نيز, از نظر سند به طور جدّ ضعيف است; زيرا در سلسله سند آن معلّى بن محمد قرار دارد كه:
    علامه در خلاصه الرجال مى نويسد: وى, مضطرب الحديث و المذهب است. ابن غضائرى مى گويد: تعرف حديثه و ينكر و از ضعيفان روايت مى كند و مى شود به عنوان شاهد از حديث او استفاده كرد.
    ابوخديجه, كه همان سالم بن مكرم باشد, شيخ در فهرست وى را جزوِ ضعفا بر شمرده است. نجاشى مى نويسد: وى ثقه است.
    علامه در خلاصة الرجال مى نويسد: وجه است.
    در نزد من, توقف است, در آنچه روايت مى كند, به خاطر گوناگونى و ناسازگارى ديدگاهها درباره او.
    بارى, اعتمادى بر سند روايت او نيست, ولى اين بى اعتبارى و ضعف, با عملِ اصحاب و شهرت جبران مى شود.)( الحواشى على الروضه 321)
    و
    آقاى خوئى, در التنقيح, روايت را ضعيف مى داند و در معجم رجال الحديث عمر بن حنظله را ضعيف شمرده است, ولى در مصباح الاصول مى نويسد:
    (امّا سند مقبوله, گرچه مورد خدشه است; زيرا در كتابهاى رجالى, عمر بن حنظله توثيق نشده و امكان هم ندارد با روايت زراره در وسائل الشيعه, ثابت كرد كه او ثقه است; زيرا سند اين روايت نيز ضعيف است.
    ولى گفته مى شود اصحاب مقبوله را تلقى به قبول كرده و علماى قديم و جديد به آن استدلال جسته اند.((مصباح الاصول), تقريرات درسى آقاى خوئى, گردآورى: سيد محمد سرور بهسودى, ج410/3, چاپ نجف
    البته آقا جمال و شهيد ثانى در دو راوى ديگر نيز خدشه وارد كرده اند: محمد بن عيسى يقطينى و داود بن حصين
    4-4- درمورد « 3-5 اما اشکالاتي که شما مطرح فرموده ايد ..» و « ماجراي علي (ع) و رفتار ايشان با خلفاي سه گانه..» بايد بگويم بله اين اشكال است و شرحش هم اين است كه 1- اگر رجوع نكردن به طاغوت(هر حاكمي غير از ولي خدا) در اسلام منع شده و تا اين حد پايه اي است . اين مطلب را بايد امام علي و ديگر امامان هم مانند امام صادق مطرح ميكرده اند و اصولا مطلب بي اهميتي نيست كه بنشينند تا اگر كسي سوال كرد جواب دهند. در مورد سيره حضرت علي و امام حسن و امام حسين با خلفا و معاويه و يزيد هم هر چه بنده خوانده ام و ضمنن آن چيزي كه شما ميگوييد فقط توجيهات است. و حضرت علي و امامان ديگر با خلفا بيعت فرموده اند هرچند با تاخير و با نشان دادن اعتراضشان و حتي امام حسن و امام حسين كه حكومت معاويه را هم پذيرفته اند و جالب اينكه امام حسين به درخواست معاويه با لشكري به سركردگي خالد ابن وليد در جنگ شركت ميكند!
    همكاري هاي حضرت علي با خلفا و حتي كمك به حفظ جانشان و حتي پذيرفتن جانشيني خليفه دوم در هنگام خروج او از مدينه ، همه و همه نافي روايات عمر ابن حنظله و ابي خديجه و ولايت فقيه است.
    اين را هم بگويم كه تمام حجت مسلماني من «علي» است. آنگاه كه هرچه انديشيدم نتوانستم وجود خداي را براي خود اثبات كنم تنها اين برهان برايم دليل شد كه وقتي مردي چون علي ميگويد خدا هست حتما هست و اگر امروز زنده ام آنرا مديون ذكر يا حسيني هستم كه در تصادفي كه دو سال قبل برايم پيش آمد و دونفر بغل دستي ام در دم جان دادند، بي اختيار بر لبم جاري شد و با تمام وجود از ايشان كمك خواستم.
    حاج آقا متاسفانه ما شيعيان عامل ورود بسياري انحرافات در اسلام هستيم و براي همه اش هم توجيه داريم مثلا اذان را تحريف كرده ايم (واقعا اشهد ان علي ولي الله در اذان پيامبر بوده؟) صلوات را تحريف كرده ايم(آل محمدش را ما زياد كرديم) و خيلي چيزهاي ديگر، نمي خواةم بگويم سني ها و ديگر مذاهب اسلامي ، اسلام را تحريف نكرده اند ولي ما فعلا با خودمان كار داريم، مسئله ولايت فقيه هم يكي از تحريفات ديگري است كه اخيرا شيعه ايده ئولوژيك وارد اسلام كرده است.