• وبلاگ : سراي انديشه
  • يادداشت : ديروز را چه شد ؟ امروز را چه مي كنيم ؟
  • نظرات : 6 خصوصي ، 40 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مرز پر گهر 

    سلام
    در مورد مقدمه مقاله شما و همچنين نتيجه گيري آن تمايل داشتم مطالبي را ارئه کنم که شايد دانستن آنها به دور از هر گونه جهت گيري براي برخي مفيد باشد چون همه ما ايراني هستيم و همگي دوستدار سرافرازي ايران و ايراني.
    سي سال پيش در چنين ايامي بسياري از ايرانيان به اميد آمدن نم نم باران بهاري بودند که سيل خروشان آمد و همه چيز را با خود برد. مردي از تبار پيام آور رحمت آمد و نغمه استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي را سر داد. مردي که آنقدر در مورد اداره يک کشور ساده انگاري داشت که مي پنداشت مي تواند آب و برق و اتوبوس را مجاني کند. اين از آفات استبداد است که رهبران گروه هاي مخالف را ذهني مي کند آنقدر که اين مرد مي پنداشت پول هست و اين سلطان است که به مردم نمي دهد و اين حرف در بين مردم خريدار داشت چون فاصله رفاه نسبي خود با سطح توقعاتشان زياد شده بود و وقتي رهبر گروه مخالف وعده مجاني شدن مي داد پس خريدار زيادي پيدا مي کرد.
    و اما نغمه استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي که سه شعار محوري امام امت و امت امام شده بود. استقلال از آنجا شکل گرفت که بسياري به خصوص دانشجويان ايراني مقيم خارج مي گفتند که سلطان عروسک آمريکاست. همه ذخاير ايران را بردند و سلطان نوکر چشم و گوش بسته شرق و غرب است بدون آنکه حتي درک درستي از روابط بين الملل داشته باشند.
    شعار دوم آزادي بود. همان آزادي که مردي از تبار پيام آور رحمت پيش از آمدن گفت " مملکت متمدن آن است که آزاد باشد، مطبوعاتش آزاد باشد، مردم آزاد باشند در اظهار عقايد و راي خود" ولي پس از به ثمر نشستن آن درخت گفت " مطبوعات را اصلاح مي کنيم، راديو و تلويزيون و سينما را اصلاح مي کنيم، تمام اينها به فرم اسلام بايد باشد. تبليغات، تبليغات اسلامي است. وزارتخانه ها، وزارتخانه هاي اسلامي است. احکام، احکام اسلام. حدود اسلام را جاري مي کنيم". شعار آزادي شعار محجوري بود که در حد همان شعار باقي ماند چون هيچ کدام از نيروهاي درگير در انقلاب همانند روحانيون، توده هاي چپ و ملي مذهبي ها تعريف صحيحي از آزادي و دموکراسي نداشتند.
    شعار سوم، جمهوري اسلامي يا بهتر بگوييم حکومت اسلامي. سلول مادر در تئوري انقلاب اسلامي بازگشت به اسلام نخستين با همان اسلام فقاهتي بود. اين هوس در همه دنياي اسلام بوده و هنوز هم وجود دارد که اگر به احکام شريعت و فقه بازگشت شود جامعه گلستان خواهد شد همانگونه که در کتاب ولايت فقيه مردي از تبار رحمت ذکر شده است. ژن هاي ديگري در اين سلول مادر تاثير گذار بودند که يکي از آنها ژن انقلابي گري بود که از توده هاي چپ به ارث رسيده بود و همينطور آقاي شريعتي که آن را به يک اسلام ايدئولوژيک انقلابي تبديل کرد.
    ژن ديگر فاشيسم بود که باعث مي شد در اين سلول مادر لباس فاشيست ها را به تن ولايت فقيه نموده و يک سري تبعات هم از اينجا وارد سلول شد.
    ژن ديگر استقلال و نه شرقي نه غربي بود که خوب هم به تن اين سلول نشست. جلال آل احمد هم که پيشرو شده بود در غرب زدگي و بهترين راه را اسلام مي دانست.
    و اما ژن آخر ژن دموکراسي بود که داعيه وجود آزادي و مشروطه در اسلام را داشت که اتفاقا اين ژن مغلوبي بود.
    از مجموع اين ژن ها موجود ناقصي خلق شد به نام جمهوري اسلامي که هيچ چيز را درون خود ندارد جز همان استبداد کهن در ايران که اينبار قالب دين به خود گرفته يعني همان استبداد ديني و هم لباس قانون اساسي به تن کرده است.
    نمي دانم اين کدام پيشرفت است که پس از سي سال حتي براي ورود به کشور امارات هم بايد سوال جواب پس بدهيم. هنوز با هواپيماهاي از رده خارج شده خارجي با هزار ترس و بيم سفر کنيم. هنوز سيستم بانکي مجهز به کارت اعتباري بين المللي نباشد و هزاران افسوس و آه ديگر.
    اي کاش مردم اين سرزمين مي دانستند که آزادي حق آنهاست تا مجبور نباشند از ديکتاتوري نعلين به ديکتاتوري چکمه پناه ببرند.

    پاسخ

    گويا در نگرش حضرتتان همه کوتاه فکر و ساده انديش بودند از امام راحل گرفته تا ميليونها تظاهر کننده تا مرحوم دکتر شريعتي و جلال آل احمد و ... و فقط آنان که چون شما مي انديشند مي دانند که آزادي حق آنهاست .

    کاش آنجا که از قول امام راحل حرفهايي نوشتيد اسناد آن را هم ارائه مي کرديد ما كه چنين سخناني را جز از دهان آنان كه امام را نمي شناختند در جاي ديگري سراغ نداريم . البته اصلاح گري نه تنها شعار امام كه شعار همه ملت بوده و هست هر چند شما از اصلاح گري معني ديگري در ذهن داشته باشيد كه با معناي مورد نظر ما سازگار نباشد.

    چه كوچكند آنچه در فقدانشان ماتم گرفته اي و چه بزرگند دستاوردهايي كه نتوانسته اي آنها را لا اقل به عنوان يك ايراني بپذيري .

    سر آخر به قول جناب مولوي ( ره ) :

    پيش چشمت داشتي شيشه كبود

    زان جهت عالم كبودت مي نمود