وبلاگم را که قرار بود حاوی افکار و اندیشه هایم باشد (سرای اندیشه) نامیدم ، به آن امید که اندیشه ام را بی آن که دغدغه ای دیگر جز اندیشیدن داشته باشم در آن بنگارم و دوستانم بی آنکه درباره انگیزه ام قضاوت کنند اندیشهام را بخوانند و نقد کنند و راهنمائی ام کنند .
اما:
وقتی به جای آن که بشنوند چه می گویی، می گویند: چرا می گوئی ؟
وقتی اندیشه ات را با هزار انگیزه تفسیر می کنند و به تنها چیزی که فکر نمیکنند اندیشه توست آن طور که هست .
وقتی رهبرم آزاد اندیشی را میستاید اما دوستانم خاصّه آنان که به رهبری بیشتر عرض ارادت میکنند لوازم آزاد اندیشی را تاب نمیآورند .
وقتی اندیشه ام را هدف اتهام و ملاک سوء انگیزه ام قرار میدهند .
وقتی نمیتوانم اندیشهام را بر صفحه بنگارم تا مبادا به هزار انگ و تهمت و افترا مبتلا شوم ولی با این وجود باز هم مبتلا میشوم .
وقتی آدمها به جای اندیشهها به انگیزهها بها میدهند و معیارشان در سنجش صحت و سقم انگیزهها و اندیشهها فقط خودشان هستند .
وقتی حتی به تو اجازه نمیدهند تا اندیشهات را بر زبان آوری و اگر به زبان آوردی سیل تهمتهاست که نثارت میشود .
وقتی اندیشهات موجب میشود تا گروهی از همراهانِ دجالّت بخوانند و گروهی در پاکی ولادتت تردید روا دارند و گروهی یک چشمت بنامند و گروهی ... و با این همه خود را حامیان دین بدانند.
وقتی بیان اندیشهات موجب میشود تا دوستانی که بیش از 10سال رفیق گرمابه و گلستانت بودهاند به یکباره بیآنکه از مبانی فکرت بپرسند به گمراهیات متهم میکنند و حتی به خود زحمت نمیدهند تا به پاس دوستی های قدیم سلامت را بی متلک پاسخ دهند .
وقتی کسانی که از بزرگانشان یاد گرفتهاند که میتوان یک نفر را بی هیچ دلیل محکمه پسندی در میان همه خلائق بی حیثیت کرد و در امان ماند ، مرا در میان آنانی که خدا حیثیتی ارزانیم کرده بود با هزاران تهمت به جرم اندیشهام و نه عملم بی حیثیت میکنند .
وقتی جز اندکی ، همگان اندیشهات را در زنجیر میخواهند تا جائی که از بیم نگسستن پیوندهای رحمّیات مجبور باشی سکوت کنی و در دل خون بخوری .
وقتی فقط تا زمانی که اندیشهات با خیال آنان همراه است در صراط مستقیمات میدانند و حرمتت را نگه میدارند و چون از افکار و اوهامشان فاصله میگیری نه تنها ضّال که مضّلت میخوانند .
وقتی اندیشهات راهی به حنجرهات پیدا نمیکند و اگر پیدا کند در سردی و سکوت حنجرهات یخ میزند.
وقتی پاسخ اندیشه یا فحش است یا تهمت یا ... .
(سرای اندیشه) را می خواهم چه کنم ؟
دیگر با (سرای اندیشه) زندگی نخواهم کرد اما برای همیشه نیز با او خداحافظی نمیکنم ؛ چرا که به او و به معدود دوستانی که چراغ محفل اندیشهام بودهاند سخت دلسپردهام ، ولی دیگر چراغ این سرا جز کور سویی نخواهد داشت آن هم گاه گاهی تا بلکه آنان که اندیشه صاحب (سرای اندیشه) را میشناختند به محبّت سری بزنند و از او یادی کنند . از همه این دوستان که یادشان و مهرشان تا قیامت در قلبم خواهد بود ، به پاس روزهای همراهیشان تشکر میکنم و از اعماق قلب برای همیشه دوستشان خواهم داشت .
بر اساس عهدی که با معلّم بزرگوار انسان سازی شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی (قدس سره ) بستهام از این پس تنها با وبلاگ « امت مظلوم » مأنوس خواهم بود و خوشحالم که در آن وبلاگ و در پرتو خورشید آن امّت مظلوم و مظلوم امّت و سالار شهیدان انقلاب اسلامی ، اثری از من نخواهد بود .
از این به بعد میخواهم اندیشهام را در شکلی جدّی تر دنبال کنم . میخواهم به مبارزه برخیزم . مبارزهای از جنس همان که مدتی توفیق داشتم تا خاکبوس پوتینهای رزمندگان بی ادعّایش باشم . میخواهم تا از سنگر جمهوری اسلامی دفاع کنم . سنگری که پیر و مرادم (امام خمینی قدس سره ) برایمان ساخت و از بهشتی تا مطهری ، از چمران تا همت ، از باکری تا بابائی و از هزاران شهید در خون خفته تا پدر شهیدم برای دفاع از آن به خون خفتند .] پدری که توفیق دیدار روی ماهش ، گرمای آغوش گرمش و نوازش دست مهربانش را 28 سال است از دست داده ام و حسرتش را بر دل می کشم [.
میخواهم در برابر آنان که بیش از 30 سال است میکوشند تا «حکومت اسلامی» را بر انقلابم تحمیل کنند و از آراء مردم سمبلی نمادین بسازند و ولایت معظم فقیه را بدل به خلافت اسلامی کنند و بدینوسیله از امامی که برایم همه چیز بود و شهدایی که مانع تحقق آمال و آرزوی آنان بودند انتقام بکشند ، بایستم . در برابر آنانی که امام راحلم در فروردین 57 با جمله (من توصیه مىکنم که همان طورى که خودم به جمهورى اسلامى رأى مىدهم، توصیه مىکنم، تقاضا مىکنم از شماها، که شماها هم به جمهورى اسلامى- نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد- رأى بدهید) 1 طومارشان را در هم پیچید و در طول حیات مبارکش هیچ اعتنایی به آنان نداشت .
و در آخر سخنی با خدای بزرگم و مولای موالیانم امام عصر (عج) دارم : خدایا تو می دانی ، یا حجت الله ! تو شاهدی که برای تو به این عرصه آمدم ، برای تو ماندم و اکنون برای تو میروم . میروم بلکه کاری اثر بخشتر و ماندگارتر بکنم . هادی توئی ، پس هدایتم کن تا به بیراهه نروم . موفِّق توئی ، پس یاریام ده و موفقّم کن تا در راه نمانم .
بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله ...
---------------------------------------------------------
پ . ن . 1 = صحیفه امام ، ج6 ،ص428