سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

پیرو مطلب قبلی تحت عنوان ( ولایت ، خلافت یا وکالت فقیه ؟ ) مطالبی را در چند بخش به عنوان متمم نوشته پیشین تقدیم می­دارم که امیدوارم مفید واقع شود .

مشروعیت و مقبولیت در نظام ولایت فقیه :

بر اساس ادلّه ولایت فقیه که البته بحث تفصیلی درباره آن مجالی دیگر می­طلبد ولایت اسلامی و به تبع آن ولایت فقیه برای حدوث و نفوذ خود به دو عنصر اساسی وابسته است .

همانطور که مبتنی بر اندیشه ناب توحیدی اسلام ، در اصل 56 قانون اساسی جمهوری اسلامی قید شده است مشروعیت یا به تعبیر حقوقی تر ، حقّانیت حکومت بر انسانها (به معنی مُحق بودن در حاکمیت بر دیگری ) منحصراً از ‌آن خداست و اصل اولی درباره ولایت هر کس جز خدای بزرگ بر انسانها ، نفی حکومت و سلطه و ولایت است (لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّا) این بیان نورانی امام علی (ع) در نامه 21 نهج البلاغه که وصایای آن حضرت به امام مجتبی است ناظر بر همین نکته است . آیه 55 سوره مبارکه مائده این ویژگی را با واژه «إِنَّما» که نشان دهنده حصر است تأکید می­کند و سپس حقّانیت حاکمیت رسول گرامی اسلام و برخی از مؤمنین را که واجد برخی صفات ویژه هستند به تبع حقّانیّت حاکمیّت الهی و به اذن او اعلام می­دارد.  (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)

این نفی ولایت در اندیشه شیعه امامیه (کثر الله امثالهم ) به علاوه نیاز عقلانی و همیشگی انسان­ها به حکومت و حاکم که در بیان علی (ع) با تعبیر دقیق ( إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر) 1 تبیین گردیده است منتّج به این نتیجه می­شود که در باور راسخ باورمندان به مکتب اهل بیت (ع) هیچ عصری از اعصار زندگی بشر از امام و رهبری که حقّانیّت حکومت او بر انسانها از ناحیه خداوند بزرگ به شکل مستقیم یا غیر مستقیم ، به کشف عقل یا دلالت نقل تأیید و تنفیذ نشده باشد خالی نخواهد بود . یکی ازاولیه­ترین لوازم خالی بودن زمین از چنین حجّتی ، نقض عملی آیه 55 سوره مائده خواهد بود که بر اساس ادلّه کلامی مفصّل ، ممتنع است .

حقّانیّت حاکمیّت نبی مکرّم اسلام بر جوامع انسانی ، بی واسطه از سوی حق سبحانه و تعالی تأکید شده و ولایت امامان دوازده­گانه شیعه ، بی واسطه یا با واسطه می­باید به نص نبوی (ص) باز گردد ، در غیر این صورت از حقّانیّت حکومت برخوردار نبوده و حکومت چنین کسی غاصبانه خواهد بود .

هنگام غیبت امام معصوم (ع) در منطقه­ای خاصّ یا عصر غیبت کلّی آنان که منصوب بالأصالة حکومت و رهبری جامعه اسلامی و انسانی هستند با دلائل عقلی محض ، نقلی محض و ملفّق از نقل و عقل می­توان دریافت که وجود حاکمی حقّانی برای جامعه اسلامی ضروری است چرا که در غیر این صورت می­باید به شکست حصر آیه 55 سوره مائده اعتقاد داشت . یعنی باید به حکومت فرد یا افرادی رضایت داد که از سوی خداوند بزرگ حقّ حاکمیّت ندارند . بر اساس آموزه­های قرآنی حاکمیّتهایی که حقانیّت الهی ندارند حاکمیّت طاغوت بوده و مقصد و نهایتی جز گمراهی و تباهی نخواهند داشت .( اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا ... وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ ... ) 2 .

حاکم غیر معصوم که حقّانیّت حکومت او بواسطه معصوم(ع) به اثبات می­رسد یا شخص معیّن است که به آنها نائبان خاصّ می­گویند مانند جناب مالک اشتر (قدس الله نفسه) که به نص صریح علی (ع) فرمان حکومت می­گیرد یا نوّاب چهارگانه امام عصر (عج) ؛ یا جایگاه و شخصیت حقوقی معیّن که به نیابت عامّه مصطلح است ، هر چند شخصیّت حقیقی او نامعیّن باشد ، مانند همان چیزی که در ولایت فقیه عادل در عصر غیبت با آن رو به رو هستیم . در مواردی که حقّانیتِ حاکمیّت به جایگاه حقوقی نیابت عامّه تعلق می­گیرد امام معصوم (ع) با بیان ویژگی­های لازم برای متصدیان آن جایگاه حقوقی ، معیارهایی برای تشخیص فرد مناسب به دست می­دهد که موجب کشف نسبی شخصیّتی حقیقی در مقام جایگاه حقوقی منصوب و حقّانی می­گردد. (فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ) 3 .

بنا بر آنچه گذشت عنصر مشروعیت یا حقّانیّت ولی فقیه ، امری خارج از حوزه انتخاب یا رأی جمعی مردم خواهد بود و اجماع مردم بر رد یا نکول آن تأثیری در این عنصر ندارد.

از سوی دیگر ( همانطور که در اصل 56 قانون اساسی جمهوری اسلامی هم آمده ) بواسطه آن که خداوند انتخاب سرنوشت اجتماعی انسان را در اختیار او نهاده و با وجود تبیین کامل رشد از گمراهی ، ورود به حوزه پذیرش ولایت حقّانی را بر کسی تحمیل نکرده است (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها... ) 4 پذیرش ، بیعت و رأی مردم در قبول یا نکول از ولایت حقّانی والی منصوب به نصب خاص یا عام نقش مستقیم دارد .

این اقبال عمومی که به عنصر (مقبولیت) مشهور است جزء لازم نفوذ حکومت حاکم واجد حقّانیت است به نوعی که اگر به هر دلیلی چنین اقبال و رأی عمومی وجود نداشته باشد حاکم حقّانی ولو منصوب بالأصالة نبی مکرّم اسلام یعنی امام علی (ع) هم باشد حاکمیتش فعلیّت پیدا نکرده و حکمش نفوذ نخواهد داشت . به بیان دیگر حکومت او شکل نگرفته و جامعه تحت ولایت او نخواهد بود .

ولایت فقیه نیز از این ویژگی مستثنی نیست و تا مقبولیت آراء عمومی ، ولی فقیه را همراهی نکند (حاکمیّتش ولو با وجود عنصر حقّانیّت الهی) به فعلیّت نخواهد رسید . این همان بُعد از مسئله است که با معنای جمهوریت حتی در انتخاب ولی فقیه سازگار خواهد بود .

در میان معتقدین به اندیشه (خلافت فقیه) بُعد مقبولیت ولایت یا اساساً کمرنگ تلقی می­شود و یا برای همراه کردن مردم با ولّی حاکم به استفاده از روشهایی غیر از آنچه یاد شد (یعنی انتخاب آزاد و بدون هیچ گونه اجبار) قائل­­اند . البته لازم به ذکر است که اجبار همیشه به معنی اعمال خشونت­های فیزیکی و امنیتی برای وادار کردن مردم برای تمکین به (خلافت فقیه) نیست بلکه گاهی اعمال فشارهای روانی – اجتماعی بیش از راهکارهای دیگر می­تواند زمینه چنین اعمال فشاری را فراهم آورد که در هر صورت چنین اتفاقی جز ازدیاد نفاق و کاهش اخلاص در باورمندی به حکومت اسلامی را در پی نخواه داشت .

نیز آنانی که به (وکالت فقیه) معتقدند چون به لزوم بیش از یک عنصر (مقبولیّت) برای فعلیّت یافتن حاکمیّت قائل نیستند اساساً اتصال به مبدإ الهی را برای حقّانیّت حاکم ضروری نمی دانند و دانسته یا ندانسته راه را برای تمکین از طاغوت باز می­کنند .  

 

------------------------------------------------------------

پ . ن . 1 = کلام 40 نهج البلاغة

پ . ن . 2 = آیه 257 سوره مبارکه بقره

پ . ن . 3 = وسائل‏الشیعة ، ج 27 ، ص 131

پ . ن . 4 = آیه 256 سوره مبارکه بقره

پ . ن . 5 = پس از نوشتن مطلب اول باکمال تعجب دیدم که برخی دوستان دیروز و مخاطبان کم لطف امروز و دیروز گویا بدون این که متن مقاله را مطالعه و به دقت در آن تأمل کنند با نهایت تهور اینجانب را به تهمتهای تازه نواخته­اند و با ادبیات کوچه و خیابانی و گاه با ادبیات تأسف مدار و قهر گرا ، اینجانب را یا در دایره مخالفان مقام معظم رهبری ارزیابی کرده­اند و یا از سلک مسلمانی هم خارج دانسته­اند و به اشتراک حدّ اقلّی هموطن بودن ( در حد اقلیّتهای دینی ) مفتخرم فرموده­اند . با تشکر از این که همین مقدار هم بر خود زحمت روا داشته­اند و با تازیانه قهرشان اندیشه اینجانب را نوازش کرده­اند ، از آنان و سایر دوستان تقاضا دارم بدون ذهنیت مصداق گرا به مطالعه متون بپردازند تا پس از فهم دقیق مفاهیم ، در تطبیق آن بر مصادیق دچار مشکل و یا خدای نکرده خلاف سهوی یا عمدی نشوند .