اگر از کسانی هستید که حالات معنوی و کرامات اولیاء خدا برایتان جذّابیت دارد حتما تا به حال سرگذشت بسیاری از آنان را مرور کرده اید و کتابهای مختلفی در شرح کرامات و اعمال خارق عادت آنها خوانده اید .قانون خداوند در این عالم چنین است که هر کس آئینه وجود خود را از زنگار غیر خدا پاک کرد، به قدر وسعت و شفافیت خویش منعکس کنندۀ جلوه ای از جلوات جمال الهی باشد و گوشه ای از صفات والای خداوندی را نشان دهد. چرا که خود در حدیث قرب فرائض و نوافل فرمود:
( مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ).[1] هیچ یک از بندگان من با چیزی که نزد من محبوب تر باشد از اموری که بر او واجب کرده ام به من نزدیک نشده است و نیز بنده ام با اموری که مطلوب من است ( گر چه بر او واجب نکرده ام ) به من نزدیکی نمی جوید مگر اینکه او را دوست می دارم پس آن هنگام که دوستش داشتم گوشش می شوم که با آن می شنود و چشمش میشوم که با آن می بیند و زبانش میشوم که با آن سخن می گوید و دستش می شوم که با آن کار میکند ، اگر مرا بخواند اجابتش می کنم و اگر از من بخواهد عطایش می کنم .
دانستنی است که میزان عظمت هر یک از اولیاء به قدر آثار وجودی آنهاست چرا که آثار وجودی وسیعتر معلول وسعت علت خویش اند . همین نکته سرّ تفاوت بسیاری است که میان این بزرگان وجود دارد . برخی از اولیاء دایره اثر گذاریشان منحصر در شخص خودشان است و برخی با وسعتی فراتر از خود، در خانواده، اطرافیان ، محله ، شهر و در نهایت کشورشان مؤثر بوده اند. گر چه اثر وجودی بیشتر آنانی که ما میشناسیم در نهایت والایی خود از حدود شهر خویش فراتر نرفته است. از سوی دیگر در محتوای کرامت نیز غالباً آثار عملی محدودی دارند مانند : خبر دهی از آنچه مخاطبانشان در ذهن خویش داشته اند یا رفع مشکلی و شفای دردی و نجات فرد گرفتاری ولو در آن سوی دنیا .
اینجاست که می توان با نگرش به آثار وجودی عارف و حکیمی کامل ، مفسّری خبیر و فقیهی جامع ،مردی که از عمق جان به روح اسلام رسیده بود و آن را با تمام وجود باور داشت و منیّت خویش را یکسر در منای قرب حقّ ، قربانی کرده بود و به حق تجلّی عینی روح خدا شده بود، یعنی امام راحل حضرت آیت الله روح الله خمینی ( اعلی الله مقامه الشریف ) پی برد .
نمی خواهم کلام تکراری بگویم که امام بزرگترین رهبر سیاسی و دینی بود که دنیا به خود دیده و ... می خواهم با حفظ تمام حرمتی که برای تمام انسانهای صالح و بندگان شایسته خدا و صاحبان کرامت قائلم بر این جنبه از مسئله اسرار کنم که اوج عظمت روح و مقصد نهایی انسان را نباید در کرامات عادی و محدود جستجو کرد بلکه این نحوه کرامات ( آنچنان که خود اهل عرفان و معرفت می گویند) از آثار ابتدائی بندگی خدا و سالکان متوسط است . در شناخت عظمت امام نیازی به نوشتن کتابهایی نیست که می کوشند تا بگویند امام همان کراماتی را که دیگران داشته اند داشت و همان خوارق عاداتی را که انجام می دادند انجام می داد[2].
امام کرامات فراوانی داشت که از ژرفای درون آن حضرت به بیرون اشراق کرد و یک جلوه آن که بیشتر مشهود ما شد، نه یک جمع ، نه یک کشور ، بلکه دنیا را، آنهم نه برای چند سال یا یک دهه بلکه برای همیشه ای که انسان به بازی غفلت از خدا سرگرم نشود روشن ساخت .
او نه یک نفر ، که ملتی خواب آلوده و خمود شده را که بیش از 2000 سال استخوانهایش زیر جور اربابان خود خواه و خود فروخته اش خرد شده و به حال اغما رفته بود، حیاتی تازه بخشید و در عین حال به دیگر مظلومان جهان نیز جان تازه ای داد. او با نفَس مسیحائی اش اسلامی را که از سویی در چنبره تحجّر و مقدس نمایی عدّه ای و از سویی دیگر در زندان اندیشه های به ظاهر مترّقی اما در واقع التقاطی و خود باخته، گرفتار آمده بود و از همین روی می رفت تا یا به جرم تحجّر و واپسگرایی به فراموشی سپرده شود و یا با لباس تجدّد بیمار گونه غرب اندیش، از حقیقت خویش تهی شود ، رهایی بخشید و گلبانگ الله اکبر را آنگونه که شایسته بود در مأذنه روح انسانیت زجر کشیده فریاد کرد و سرود رهایی را نه فقط به گوش مسلمانان که به گوش بشریت مظلوم قرن خویش و بلکه قرون آینده زمزمه کرد .کاری که دیگران با تمام بزرگی شان از انجام دادنش ناتوان بودند و یا اساسا به فکرش نبودند.
کسی که یک پیامش از فراسوی مرزهای ایران پشت رژیم پنجاه ساله پهلوی ( که خویش را وارث 2500 سال شاهنشاهی ایران می دانست) را شکست و حضورش معجزه قرون اخیر را آفرید و نفَس مقدّس اش از جوانان این مرز و بوم ،دلاوران گردی ساخت که گرده دیکتاتور بعث و یاران تا دندان مسلح اش را با هشت سال مقاومت مردانه خرد کردند و نهال انقلاب اسلامی را با نثار خون و جان خویش آبیاری نمودند. امروز هم استمرار آن نفس قدسی است که مردم مهربان و شریف ایران را بر آن داشته تا با اطاعت از ولی امر خویش و جانشین صالح امامشان، انقلاب اسلامی خویش را تا به امروز حفظ کنند.
او یکجا صلابت موسوی (ع) ، کرامت عیسوی (ع) و معجزه محمدی (ص) را ترجمان و تجلّی ای تازه آورد و کرامتی از خود برزو داد که نماینده کرامتی است که خاتم الانبیاء(ص) معدن آن بود و حضرت خاتم الاولیاء مهدی موجود موعود(عج) به کمال رساننده اش .
اگر بهترین تأویل حدیث قرب فرائض و نوافل در عصر خویش را می جوئید به تصویر پُر نور خمینی عزیز بنگرید. اگر می خواهید بدانید که قرآن،پیامبر و عترتش اسطوره اند یا اسوه ؟ و اگر می خواهید ببینید که آیا آنان به هزار و چهارصد و اندی سال پیش تعلق داشته اند یا مربیّان و معّلمان جاودانه بشریت برای همیشه تاریخ اند؟ حضرت روح الله را تماشا کنید تا جواب خویش را بیابید .
همه آنان که بندگان صالح خدا بودند هر یک به قدر خویش آئینه دار جمال خدای خویش بودند اما آئینه وجود خمینی کجا و آئینه وجود دیگران !
اجازه دهید تا کلامم را با بیانی نورانی از خلف صالح امام، مفسر بزرگ قرآن ، حکیم الهی حضرت علامه آیت الله جوادی آملی ( دام ظلّه العالی ) به پایان برم . ایشان می فرمود : برخی در منقول ( مانند علوم فقه و اصول و حدیث ) کامل اند ، برخی در معقول ( همچون فلسفه و کلام و عرفان نظری ) و برخی در مشهود ( همچون عرفان و اخلاق عملی ). اندکی میان دو امر یا سه امر را جمع کردند که در بیشتر به جمع مکسَّر ( شکسته و غیر تامّ ) موفق به جمع آنان شدند و در این میان امام راحل ما میان منقول و معقول و مشهود به جمع سالم جمع کرد .
روحش شاد ، روانش قرین منّت الاهی ، اندیشه خالص اش مستمر و راه پر نورش جاودانه باد .