سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرشّد من الغَّی ( سوره بقره ، آیه 256)

(  می دانم طولانی است اما خواهش می کنم کمی حوصله کنید )

برخی می گویند : بر اساس این آیه کریمه هر گونه اجبار و اکراه منتفی است و هیچ کس حق ندارد با توسل به اهرم های فشار آور، دیگری را اجبار به رعایت عملی کند؛ گر چه آن عمل از وظایف دینی تلقی شود. بلکه باید افراد خودشان از سر میل و رغبت به انجام آن عمل مبادرت کنند و اگر نخواستند انجام ندهند .

آیا چنین برداشتی از این آیه رواست ؟ اگر نه، پس معنی لا اکراه فی الدین چیست؟ این همان سؤالی است که به یاری خدا در این پست به آن جواب خواهیم داد.

(اکراه) به معنی آن است که کسی را به اجبار وادار به کاری کنند.کلمه (رشد) نیز به معنی رسیدن به واقع و حقیقت امری، و کلمه (غَیّ) دارای معنی مخالف رشد است. و از آنجا که هدایت با معنی رشد مناسبت معنوی دارد و گمراهی و ظلالت با مفهوم غَیّ دارای مناسبت است واژه (رشد) در معنی هدایت و واژه (غَیّ) در معنی ظلالت به کار می رود.نکته جالبی که در معنی (غَیّ) وجود دارد آن است که مفهوم دقیق (غَیّ) انحراف از راه است در حالی که هدف را نیز به فراموشی سپرده باشند و از این روی کسی را که نمی داند چه می خواهد و مقصدش کجاست (غویّ) می گویند.

در جمله لا اکراه فی الدین آنچه نهی شده است دین اجباری است . حال سؤال این است که دین چیست؟ آیا دین همان سلسله بایدها و نبایدهاست که با عناوین حلال و حرام شناخته می شوند یا معنی وسیع تری دارد؟

دین در حقیقت عبارت است از یک سلسله معارف علمی که قوانین عملی ای را به دنبال دارد که گاهی به بخش اول و گاهی نیز به مجموعه آن ( اعتقادات ) گفته میشود.بر این اساس،اصل و ریشه دین همان معارف علمی و اعتقاد و باور به آنهاست. از سوی دیگر اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد.کاربرد اکراه و اجبار فقط در اموری است که از سنخ حرکات مادی و بدنی باشد و در امور قلبی نمی توان کسی را با زور به پذیرش یا ردّ عقیده ای معتقد کرد. باور قلبی، سلسله علل و عوامل خود را دارد که نه از سنخ حرکات بدنی جبر پذیر بلکه  از سنخ ادراک و علم است.

بنا بر این نمی توان کسی را به زور وادار کرد که مثلا به روز جزا ایمان داشته باشد یا به نبوّت پیامبر خاتم و امامت امامان معصوم معتقد گردد. در ادامه آیه دلیل عدم امکان اکراه را روشن بودن و وضوح مسیر هدایت از کوره راه گمراهی عنوان می کند . همین آیه نشان می دهد که مبنا و اساس تبلیغ و پذیرش دین اسلام نه شمشیر و خون بلکه عدم اکراه و اجبار به عقیده مندی انسانهاست. نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که گر چه مسیر مستقیم هدایت از بیراهه ظلالت به روشنی تفکیک شده است اما این بدان معنی نیست که انسانها در تشخیص این راهها نیازی به برهان و استدلال عقل پذیر و فطرت پسند ندارند چرا که گاهی روشن ترین چیز ها هم مورد غفلت قرار می گیرد .

در پرتو آنچه گفته شد وضعیت آزادی عقیده و باور درونی انسانها و مجاز نبودن اکراه و اجبار به باور مندی در اسلام تبیین شد. اما هنوز مسئله جواز یا عدم جواز اکراه و اجبار در حوزه رفتار به جای خود باقی است .

آنچه مسلم است امور عملی از آن جهت که رفتاری و فیزیکی اند اجبار پذیرند،نه بدان معنی که لزوما باید از طریق اجبار و اکراه محقق شوند بلکه به این معنی که ممکن است کسی را با اینکه به رفتاری اعتقاد ندارد به عملی اجبار کرد . فرد در اثر آن اجبار آن عمل را مرتکب خواهد شد اما این اجبار تأثیری در باور و اعتقاد او نسبت به آن عمل نخواهد داشت . مثال روشن این مسئله اکراه و اجبار پلیس به رعایت قوانین و مقررات ترافیکی است که ممکن است بشود کسی را به زور جریمه و توقیف خودرو و ... مجبور کرد از قوانین اطاعت کند اما نمی توان اعتقاد به رعایت قانون را از این طریق در قلب و روح او ایجاد کرد.( گر چه اکراه و اجبار راننده غیر معتقد او را به رعایت قانون معتقد نمی کند اما همین اجبار و رعایت قانون حتی از سر بی میلی، مصلحت خود راننده مجبور و مصلحت دیگران را که همانا دور شدن از خطرات ترافیکی است تأمین می کند).

امور فرعی و عملی دین نیز از همین قانون پیروی می کند . رعایت قوانین و مقررات رفتاری اسلام مصالحی فردی و اجتماعی دارد که بشر برخی از آن مصالح را دریافته و در مورد برخی تا یافتن مصلحت واقعی آن فاصله دارد. دین برای حفظ مصالح فردی و جمعی جامعه اسلامی رعایت برخی امور رفتاری در حوزه اجتماع را ضروری می داند و بر همین اساس اجرای آن دستورات را هر چند با توسل به اجبار جایز می داند. مانند اکراه و توسل به زور برای بازگرداندن اموالی که شخص سارق یا کلاه بردار با حیله از چنگ صاحبانشان خارج کرده است یا اکراه و اجبار مسلمانی که شرب خمر می کند برای ترک شراب یا عدم حضور در اجتماع با حالت مستی ، و ده ها نمونه دیگر از این دست که اکراه و اجبار در آن مورد گر چه فرد مجبور را به اعتقادات دینی معتقد نمی کند اما خواسته یا نخواسته مصلحت او و جامعه را در پرتو اکراه و اجبار تأمین می نماید .

در اینجا باید به دو نکته اشاره کنم :

اول :امکان اکراه و اجبار به رعایت دستورات دینی به معنی برخورد بی حساب و کتاب و از سر تعصب ( گر چه با دستاویز قرار دادن عناوین مقدسی همچون حمایت از دین یا امر به معروف و نهی از منکر باشد) با کسانی که مراعات آن را نمی کنند، نیست و کسی نمی تواند هر طور که خواست دیگران را به رعایت امور دینی اکراه کند خصوصا در جائی که مردم تحت لوای حکومت اسلامی زندگی می کنند چرا که امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد که یکی پس از دیگری باید طی شود و در حکومت اسلامی مرز عمومی آن تا تذکر شفاهی است و مراتب بعدی به عهده نظام اسلامی است که آن هم باید بر اساس شرایط و ضوابط خودش شکل گیرد.

دوم : در جامعه ای که در آن به امر تربیت دینی مردم همت گمارده شود ، مسئولین و متصدیان امر دین با مردم ارتباطی عالمانه و در عین حال صادقانه و دوستانه برقرار کنند و عشق به خدا را در سینه انسانها بارور سازند و عقاید اسلامی را نه با تنگ نظری و خشک اندیشی بلکه با حوصله ،سعه صدر و با توسل به دلایل و برهان های قطعی عقل پذیر و فطرت پسند در اختیار آنان قرار دهند و سنت و سیره رسول گرامی اسلام و عترت طاهرین اش را الگوی رفتار خود سازند و مردم را با زیبائی های دین و معارف عالیه اش آشنا کنند و گستره معنویت و پیوند معنویت با دنیای آنان را به مسلمانان بنمایند ، دیگر رعایت قوانین و مقررات دینی نیازی به اکراه و اجبار نخواهد داشت و از هر هزار نفر شاید یک نفر پیدا شود که باید او را با اکراه وادار به حفظ قوانین رفتاری اسلامی نمود.

برادران و خواهران عزیزم ، چنین می اندیشم که من و دوستانی که چون من هستند باید تاکتیک مان را در تبلیغ دین تغییر دهیم و به سیره نبوی روی بیاوریم و چون او با مردم مهربان باشیم . نه مردم ما مردم عصر جاهلیت اند و نه دلهای جوانان ما کمتر از جوانان عهد رسول الله آمادگی دریافت عشق خدا را دارد . بیائید مسلمان بودن دیگران را باور کنیم گر چه در برخی از جنبه ها مشکلاتی داشته باشند . بیائید بر اساس فطرت پاک و خداجوی شان با آنها سخن بگوئیم و از خداوند متعال و روح پیامبر مهربانمان و امامان هدایت و دعای مستجاب آخرین سفیر عشق الهی، مهدی موجود موعود ( عج ) در این راه یاری بجوئیم و ایمان داشته باشیم که اگر ما درست به وظیفه مان عمل کنیم بندگان خدا از خدا فاصله نخواهند گرفت؛ و آیا ما وظیفه ای بزرگ تر از ایجاد عشق خدای مهربان در قلوب بندگانش داریم ؟

قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (ع) أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى مُوسَى (ع): حَبِّبْنِی إِلَى خَلْقِی وَ حَبِّبْ خَلْقِی إِلَیَّ. قَالَ: یَا رَبِّ کَیْفَ أَفْعَلُ؟ قَالَ: ذَکِّرْهُمْ آلَائِی وَ نَعْمَائِی لِیُحِبُّونِی فَلَأَنْ تَرُدَّ آبِقاً عَنْ بَابِی أَوْ ضَالًا عَنْ فِنَائِی أَفْضَلُ لَکَ مِنْ عِبَادَةِ [مِائَةِ] سَنَةٍ بِصِیَامِ نَهَارِهَا وَ قِیَامِ لَیْلِهَا... .[1]

امام زین العابدین (ع) فرمود : خداوند والا به موسی(ع) وحی کرد : موسی مرا نزد بندگانم محبوب کن و بندگانم را نزد من دوست داشتنی گردان. عرض کرد : خدای من چگونه این کار را به انجام رسانم ؟ فرمود : نعمتهای ظاهری و باطنی مرا به یادشان بیاور تا مرا دوست بدارند؛ پس بدرستیکه اگر یک بنده فراری ام را به من باز گردانی یا یک راه گم کرده از مسیر درگاهم را به سوی من راهنمائی کنی برای تو از صد سالی که روزهایش را روزه بداری و شبهایش را به عبادت بپردازی بهتر است.

 



[1] مستدرک‏الوسائل ،ج 12 ،ص 240