4- اما ، امای بزرگتر اینکه این نقد به خود شما هم وارد است. مانند اینکه شما و همچنین بسیاری دوستان دیگر که از رهبری فعلی دفاع میکنید به خیال اینکه اگر ایشان را نقد کنید به جایگاه ولایت و کل نظام ضربه وارد میشود، به توجیه روی آورده و ایشان را مسئول هیچ خطا و خبطی نمی دانید و حاظر نیستید هیچ گونه نقدی به ایشان را بپذیرید. لطفا نفرمائید که نقد رهبری راهکار قانونی دارد و باید از طریق خبرگان ارجاع داد چون بنا به نص گفته خود مرحوم خمینی "هر کسی میتواند ولی فقیه را در حظور دیگران استیضاح کرده و ایشان موظف به به جوابگویی است" که بنده این را جمله ای راهبردی میدانم که متاسفانه خود ایشان هم در عمل آنرا رعایت نکرد. خود شما هم میدانید که خبرگان فعلی وضیفه نظارتی اش را انجام نمیدهد.(اما متاسفانه به جای نقد ایشان و اذعان به اینکه با راهکار فعلی قانونی نمیتوان نظارت بر رهبری را افاده کرد و ترویج لزوم رفع نقص قانون به جهت توجیه نمودن و فرار از موقعیت آنرا به راهکار قانونی حواله میدهید).
4-1- مثلا لطفا به این سوال بنده جواب دهید(منطقی): چگونه میشود که مثلا فردی مثل محسن رضائی(که فکر کنم شما با ایشان قرابت فکری داشته باشید) معتقد باشد که احمدی نژاد کشور را به ته دره میبرد و ایشان را تا این حد فاقد صلاحیت ریاست جمهوری بداند اما در عین حال قائل به این باشد که کسی که آنقدر حامی ایشان است و ایشان را لااقل اصلح تر از خود ایشان به ریاست جمهوری میداند واجد شرط "تدبیر" ولایت فقیه باشد. و یا استاد گرامی شما حضرت آیت الله جوادی شخصی را که از آدمی که در حضور ایشان حرفی زده و دفتر ایشان هم تایید کرده و بعد بارها و در تلویزیون آنرا تکذیب میکند و مرتکب گناه کبیره دروغگویی میشود.،تا آن اندازه حمایت میکند، واجد شرط "عدالت" ولایت فقیه میداند.(بنده واقعا از نظر منطقی در این موضوع گیج شده ام)
4-2- در مورد رهبر فعلی ، هم ایشان از نظر قانونی در زمان انتخاب شدنشان شرایط قانونی را نداشته اند و هم شرط مصرح اعلمیت را که خود ایشان هم در مجلس بازنگری قانون اساسی به آن اذعان فرموده اند را شرعا نداشته اند.
1- اما در خصوص نقدی که به من داشته اید . بنده هرگز منکر ضرورت وجود انتقاد سالم و استیضاح منطقی درباره رهبر انقلاب نیستم و چندان هم تعصب ندارم که بگویم ایشان فوق خطاست و فکر نمی کنم خود ایشان هم چنین باور یا حتی چنین ادعایی داشته باشد . اما متأسفانه آنچه در جامعه جریان دارد دو سوی افراطی گری است . گروهی به اسم انتقاد به صراحت هتاکی و تخریب گری می کنند و گروهی نیز برای شخص رهبر انقلاب ، بی آنکه تصریح کنند ، مقام عصمت قائل شده اند . در این میان فضای انتقادی سالمی وجود ندارد که بشود نقد خیر خواهانه ای داشت . از سوی دیگر وقتی دشمنان قسم خورده نظام اسلامی نه شخص رهبری ، بلکه اساس باور به نظام جمهوری اسلامی را هدف قرار داده اند و ولایت فقیه را مشخصاً به عنوان رکن و تابلوی نظام اسلامی آماج حملات شان قرار می دهند و در این راستا از هر نقدی ولو نقد دلسوزانه به عنوان ابزار خودشان استفاده می کنند ، من ترجیح می دهم به قول شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی (رض) نگهبان نهضت باشم و چیزی نگویم که آب به آسیاب دشمنان نهضت ریخته باشم و می کوشم اگر مطلبی و نقدی دارم آن نقد را عمق کاوی کرده و تیشه ام را به ریشه مشکل بزنم . مقاله (از ولایت فقیه تا ولایت کبری ) یکی از همان ریشه هاست . دیگر این که معتقدم اول باید زیر ساختهای نقد سالم این جایگاه معظّم را فراهم آورم سپس به نقد میدانی آن پرداخت .
4-1 بنده نیز اشکال حقوقی دور را به نحوه انتخاب خبرگان وارد می دانم و معتقدم دور موجود در انتخاب خبرگان موجب می شود ظرفیتهای خبرگان رهبری پس از مدتی معطل شده و مقصود قانونگذار از چنین مجلسی از بین برود . اما معتقد نیستم که با هوچیگری و نقدهای رایج در ادبیات امروز مشکل حل شدنی باشد . بلکه بر این باورم که چنین رفتارهایی ما را در اصلاح آنچه نارسا می دانیم نا موفق تر و نا کارآمدتر خواهد کرد . اگر واقعا می خواهیم دردی را دوا کنیم باید دست از جنجال سازی و غائله پردازی برداریم و با افزایش آگاهی های عمومی به شیوه ای که نه موجب ماهی گیری دشمنان انقلاب از آب گل آلوده شود و نه بهانه ای برای بستن دهان و شکستن قلممان به دست افراطی ها بدهد به حلّ مسئله بپردازیم . قویّاً بر این باورم که اگر سطح دانش اجتماع و آگاهی آنان را به شکلی صحیح ، مبنایی ، عالمانه و عاقلانه بالا ببریم خواست اجتماعی که در همه سطوح جامعه پیدا می شود کار خود را خواهد کرد و زمینه اصلاح را مهیا و سپس اصلاح خواهد نمود .
4-2 اصلاح قانون جز از طریق قانون ، به هرج و مرج خواهد انجامید و ملّت را در برابر هم قرار خواهد داد و آنچه این میانه قربانی می شود اصل نهضت خواهد بود . این نه ظّن و گمان که هزم و عقل است . احاله اصلاح به قانون نه فرار از مسئولیت و واقعیت ، که فرار از واقعیت هولناک تر دیگری است .
4-1-1 فارغ از این که با چه کسی قرابت فکری داشته یا نداشته باشم ، انتقادات من از آقای احمدی نژاد مبتنی بر تحلیل ها و واقعیتهایی است که احساس می کنم و حمایتم از رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای (دام ظله) بر مبنای اعتقادم به اصل ولایت فقیه و بیعتم با ایشان است. در عمل به بیعتی که با ایشان به عنوان ولی فقیه دارم ،آنچه وظیفه شرعی من است التزام عملی است نه التزام نظری و نظر رهبر انقلاب درباره آقای دکتر احمدی نژاد ، نظر است نه حکم شرعی. آنچه بر من واجب است و به امید خدا هرگز از آن تخطی نخواهم کرد ولو به زیان خودم هم باشد ، تسلیم عملی در برابر احکام صادر شده ایشان به عنوان ولی فقیه است و در سایر موارد نظرات ایشان ، اگر چه برایم به عنوان نظر یک کارشناس خبره حائز اهمیت است اما بنده ی دلیل خواهم بود نه بنده ی تعبّد . ضمن اینکه بر فرض عدم تدبیر صحیح توسط ایشان در مقطعی از زمان ، ضعف تدبیرِ موردی ! به معنای اسقاط کلّی عدالت یا قوت تدبیر ایشان نیست . چه بسا فردا روزی حقایقی کشف شود که بر ما هم معلوم شود من و شما بی تدبیر بوده ایم نه ایشان ، همانطور که در مراحل مختلف دوران رهبری ایشان چندین بار این موضوع برای من به اثبات رسیده است . مضاف بر آنکه ، من خودم و دیدگاه سیاسی ام را مطلق نمی دانم و همواره احتمال خطا در آن می دهم . شما خود را مطلق می دانید ؟ اگر چه در زمینه تکذیب مسئله هاله نور توسط جناب دکتر احمدی نژاد و عدم واکنش رهبر معظم انقلاب نسبت به این دروغ واضح هنوز متحیرم .
4-2-2 در مورد عدم انطباق شرایط لازم برای رهبری در مقطع انتخاب آیت الله خامنه ای بر اساس قانون اساسی قبلی ، متن قانون در این مورد چنین بوده است :
" اصل 107 - هر گاه یکی از فقهای واجد شرایط مذکور در در اصل پنجم این قانون از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری پذیرفته شده باشد همانگونه که در مورد مرجع عالیقدر تقلید و رهبر انقلاب ایت الله العظمی خمینی چنین شده است این رهبر ، ولایت امر و همه مسئولیتهای ناشی از آن را بر عهده دارد . در غیر این صورت خبرگان منتخب مردم درباره همه کسانی که صلاحیت مرجعیت و رهبری دارند بررسی و مشورت می کنند . هرگاه یک مرجع را دارای برجستگی خاص برای رهبری بیابند او را به عنوان رهبر به مردم معرفی می نمایند وگر نه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضاء شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی می کنند."
در نگاه بدوی به نظر می آید اشکالی که شما به تبع برخی حقوقدانان مطرح کردید وارد است اما با دقّت در آن مقطع زمانی و شرایط خاصّش و نیز فقدان راهکار قانونی مناسب این اشکال از پایه بی بنیان است و این که خبرگان به قانون اساسی قبل عمل نکرده است نه از سر بی توجهی به قانون بلکه از سر بن بستی بوده که نقص قانون به وجود آورده بود .
با استعفای آیت الله منتظری و پذیرش آن از سوی امام راحل (قدس سره) عملاً تنها مرجعی که تصور می شد با داشتن سمت مرجعّیت می تواند عهده دار رهبری گردد از شأنیت رهبری ساقط شد . پس از رحلت امام خبرگان به مرجعی که طبق قانون اساسی قبل از اصلاح ، واجد شرایط رهبری باشد نرسید . چرا که اصل پنجم آن قانون مقرر می کرد که رهبر باید واجد شرایط ذیل باشد فقیه عادل با تقوی ، آگاه به زمان ، شجاع ، مدیر و مدبّر . اگر چه فقیه عادلی که سمت مرجعیت داشته باشد در آن روز موجود بود اما خبرگان وجود سایر شرایط رهبری را در آنان احراز نکرده بودند . نه به صورت فردی و نه به صورت جمعی . و اگر منصفانه به آن روزها نگاه کنیم ما هم به همان نتیجه خواهیم رسید .
از طرف دیگر اصل 111 قانون قدیم هیچ راهکار جایگزینی برای چنین شرایطی در نظر نگرفته بود . اینجا بود که یا خبرگان می بایست تا پس از رفراندوم متمم قانون اساسی چند ماهی مملکت را بی رهبر رها می کرد و یا با استفاده از راهکار دیگری به انتخاب رهبری دست می زد . از سوی دیگر شرایط خاصّ ایران بعد از امام راحل (قدس سره) به گونه ای بود که انتخاب رهبر را ضروری می کرد . به باور من اگر خبرگان با توجه به تمام شرایط دست به این انتخاب نمی زد و مقام معظم رهبری علی رقم میل باطنی شان در آن شرایط زمانی رهبری را عهده دار نمی شدند ایران با جنگ داخلی مواجه می شد و دشمنانی که به واسطه وجود رهبری امام راحل سکوت پیشه کرده بودند در این فرصت ، سر بر آورده و برای ملت و نظام مشکلات اساسی می ساختند .
اگر مرا متهم به توجیه گری نکنید این واقعیتی است که آن را در روزهای رحلت امام لمس می کردم و هم نتیجه تحلیل جامعه شناختی آن روزهاست .
از این گذشته بر فرض که اشکال شما صحیح بوده باشد و ایشان مدتی را بدون اینکه صلاحیت قانونی داشته باشند مسئولیت رهبری را به دوش کشیده باشند ، بعد از تصویب متمم چطور ؟ آیا ابقاء آیت الله خامنه ای ، به رهبری انقلاب توسط خبرگان آن هم با استناد به قانون اساسی پس از تصویب را هم محل اشکال می دانید ؟ فرضاً که روزهای قبل از تصویب متمم ایشان فاقد مشروعیت قانونی بودند ،پس از تصویب متمم و ابقاء نظر خبرگان آن دوران به رهبری ایشان که دیگر جایی برای اشکال حقوقی نمی ماند . نگوئید که چون مدتی بدون صلاحیت قانونی و شرعی رهبری را پذیرفته اند مرتکب معصیت شده و از عدالت ساقط اند چرا که اولاً معنای عدالت ، مطلق معصیت نکردن نیست و چنین طهارت مطلقی عصمت است نه عدالت . ثانیاً وقتی قانون راهکاری برای برون رفت از شرایط آن روز نداشت ، قانون شرعی ( الضرورات تبیح المحظورات ) مشکل عمل نکردن به قانون را مرتفع می کرده است و چنین پذیرشی معصیت نبود . نفرمائید ضرورتی در کار نبود ؛ جائی که در صورت وضو گرفتن فرد احتمال بیمار شدنش برود شرعاً ضرورت محسوب می شود و وضوی واجب را برای فرد محتمِل اسقاط کرده و به تیمم اکتفا می شود ، آیا حفظ نظام جمهوری اسلامی که سالها زحمت امام راحل و مردم ایران و خون هزاران نفر از پاک ترین فرزندان این سرزمین برای تحقق آن نثار شده بود از ضروریات محسوب نمی شد ؟
4-2-3 فرمودید شرط مصّرح اعلمیت ؟! من که در متن قانون اساسی سال 58 چنین چیزی ندیدم ! شما از کجا مشاهده کردید ؟ آن هم با تصریح ! برادر من ، آنچه شرط بوده مرجعیت بوده نه اعلمیت . ( فکر می کنم متونی که مطالعه می فرمائید به شما خیلی آدرسهای غلط داده اند بد نیست کمی هم با دیده تردید به آنها بنگرید ).
5- جناب مخبر عزیز راه نجات نظام فعلی از مسیر انحراف و سقوط دست برداشتن از توجیه و تقیه و نقد بی رحمانه ناراستی ها است . شما که بهتر از بنده میدانید که شرایط آزادی بیان در زمان رسول الله چنان بود که حتی سالها پس از مرگ ایشان یک عرب بیسواد و بادیه نشین در مقابل خلیفه دوم با آن صلابت و خشونت می ایستد و به او میگوید که اگر بخواهی از راه خدا کج بروی با همین شمشیر راستت میکنم و کسی هم او را به جرم انتقاد از ولی امر وحکوم نمی کند. انصافا بفرمایید چقدر فضا با آن زمان تفاوت دارد.
2- جناب احمد آقای عزیز . من هم با شما هم باورم . باید فضا برای نقدهای منصفانه و نه لزوماً بی رحمانه باز شود . باید دست از این بهانه های واهی برای بستن دهان آنان که بدون غرض ورزی و صرفا به جهت تقویت و پیرایش نظام از کاستی ها ، دست به نقد ارکان نظام و عملکردهای آنان می زنند برداشت . این روش ها به هر نامی پیاده شود قطعا روش دینی نیست و هر نتیجه ای هم در کوتاه مدت داشته باشد در دراز مدت نتیجه ای جز آسیب های جدی برای نظام که بواسطه بسته شدن راه نقد درون خانوادگی به وجود می آید نخواهد داشت . اعتراف می کنم که متأسفانه از این جهت میان فضای نظام ما با عهد رسول خدا فاصله زیادی به وجود آمده است که امیدوارم با وجود آزاد اندیشان منصف روزی این فاصله کم شود . ما هم به قدر خویش و با رعایت همه جوانب و مصالح به وظیفه مان عمل می کنیم انشاء الله .
در آخر ، ضمن تشکر از شخص شما بواسطه این که زمینه چنین گفتگویی را فراهم کردید و پوزش از این که پاسخ من نسبتاً تفصیلی و طولانی شد ، از خوانندگان پر حوصله ، فهیم و متعمقی که در استدلالهای مطرح شده توسط طرفین بی حبّ و بغض ، عاقلانه و منصفانه اندیشه می کنند و بر اساس آیات 17 و 18 از سوره زمّر که می فرماید (فَبَشِّر عِبادیِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب) بهترین آنها را بر می گزینند بی نهایت سپاسگذارم.