سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

بی آنکه هیچ حرف اضافه ای بزنم ، آمده ام تا دو غزلی را که در فضای نورانی حریم حضرت کریمه (س) به قلبم افاضه شد و از خامه ام جاری گشت تقدیم او (س) و دوستان بانوی کریمه ام کنم . باشد که مقبول خدای کریم ، حضرت کریمه و قلوب مشتاق کرامت بانوی کرامت  گردد .

------------------------------------------------------------------

 حریم بانوی کرامت

عشق را حال و هوایت خوب معنا می کند

شوق دیدارت دلم را پاک رسوا می کند

پنجره در پنجره درهای قلبم بسته است

دست پر مهر تو اما جمله را وا می کند

در میان سینه ام آئینه بشکسته ایست

آه ، این آئینه با نقش تو غوغا می کند

ژاله ژاله از نگاهم اشک میبارد دمی

کز پس شب ، مهر چشمان تو پیدا می کند

لحظه ای که غرق دریای معانی می شود

سینه ام دائم تمنای تو لیلا می کند

نرگس مست تو ای دوشیزه دنیای من

چشم نابینای دل را خوب بینا می کند

عقل عین عشق و عشقم عین زلف پر خم ات

وای از آن غافل دلی کز عشق پروا می کند

این پرنده در قفس،  پرواز را از یاد برد

راه ده او را که در کوی تو پر ، وا می کند

باز امشب روح بی آرام من دیوانه شد

پای تا سر پیکرم را نذر فردا می کند

آه اگر یاری کنی قلب سیه روز مرا

هستی ام را یک ( سحر ) در عشق سودا می کند

حرم بانوی کریمه - 6/11/80

 **************************** 

ضریح بانوی کرامت

هرگز آن قدر ندارم که شوی مونس جانم

و بدین تاب نیارم که دمی بی تو بمانم

نه به سامان رسد این دل ، نه به پایان رسد این ره

اگر آن نرگس مستت ندهد روح ، روانم

دل طوفان زدة من نبرد راه به جایی

مگر از فیض نگاهت برسد باز ، توانم

به کمند سر زلفت که خدا کرد نصیبم

ز بیان صفت حسن تو ، گنگ است زبانم

بده از بادة چشمت که خماری به سر آید

بنوازم که به نازت ، دل و جانی بفشانم

به تمنای لب لعل تو خشکیده لب من

قدمی در دل من نه ، بنشین و بنشانم

تا بکوی تو دویدم ، که تو راهم بنمائی

به کفت دست مرا گیر و به منزل برسانم

مگر از لطف تو جانا برسد نور ، و گر نه

شام تاریک دلم را ( سحر ) ی نیست گمانم !

حریم حضرت کریمه - اردیبهشت 1381