روزی دخترم با مدرسه به اردو رفته بود ، مکان اردو کنار نهر زیبایی بود و بعد از یک تلاش و جست و خیز مفصل بچه ها کنار رود نشستند تا کمی استراحت کنند. در همین وقت جریان مداوم رود و تموّج آرام موجهایش روحی از نشاط و احساس را در دل کوچکش بر انگیخت و جوششی لطیف از درونش برخواست و از نوک قلمش بر صفحه صاف و بی آلایش کاغذش ریخت. وقتی محصول احساس کودکانه?اش را برای من آورد از این همه زیبایی که در قلب و اندیشه کودکم شکل گرفته بود متحیر شدم و به او از اعماق قلبم آفرین گفتم .
اکنون حاصل تراوش قلب و ذهن کودکانه?اش را برابر چشمانتان می?گذارم و می?دانم شما که کودک درونتان را فراموش نکرده?اید از خواندنش لذت خواهید برد. ( فراموشم شد که بگویم نام قطعه?اش را نیز خودش انتخاب کرده است )
هر وقت که خدا بخواهد همان وقت زیباست
وقتی که دریا موج میزند و شکل ماهی ها را نشان می دهد؛ آن وقت زیباست .
وقتی که رنگ ماهی ها را سفیدتر یا سیاه تر نشان می دهد ؛ آن وقت هم زیباست .
وقتی نور خورشید در موج دریا مثل جواهر می درخشد و نور مهتاب روی آب بازی میکند ؛ زیباست .
بیا تا خدا را به خاطر این همه زیبایی شکر کنیم و زشتی ها را فراموش کنیم ؛ مبادا نعمتهایش را از ما پس بگیرد.
شاعر : زینب سادات مخب
یازده ساله
اردیبهشت هشتاد و پنج