سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

بعضی وقتها چشمت به صحنه هایی می خوره که آرزو می کنی ای کاش هیچوقت وجود نداشتند .

روز هفتم تعطیلات نوروزی بود که به اتفاق خانواده ام برای رسیدن به منزل خواهرم ( که بسیار دوستش دارم ) خیابانهای تهران را طی می کردم . خیال دیدار خواهرم و گذراندن ساعات شیرین با هم بودن کامم را شیرین کرده بود . در همین حال و هوا بودم که پشت یک چراغ قرمز صحنه‏ای سنگین تمام شیرینی‏های خیالم را بر هم زد و کامم را مثل زهر تلخ کرد .

دو تا دختر بچه 10- 9 ساله با صدای ناهنجار تمپوی مرد درشت هیکلی که از حاجی فیروز فقط صورت سیاه و ساز زدنش را تقلید می کرد در برابر چشم تمام رهگذران به رقص آمده بودند تا شاید کسی مبلغ ناچیزی به دستشان دهد ، مبلغ ناچیزی که یقیناً سهم بسیار ناچیزتری از آن به خودشان می رسید . چهره گرفته و معصوم یکی از آنها که با ما فاصله کمتری داشت ( و به وضوح چیزی از رقصیدن نمی دانست ) جلوه غمباری از رنج و اندوه بود و درست بر خلاف اندامش که می کوشید تا با حرکاتش شادی را تداعی کند ، تداعی کنننده رنجها و غمهایی بود که دل کوچکش را می فشرد .

همان دخترک معصومی که غصه اش یک لحظه رهایم نمی کند

این که چرا باید چنین کاری ممّر در آمد باشد یا چرا باید رقصیدنی چنین آشکار را در جامعه ای شاهد باشیم که با نام جامعه اسلامی می شناسیمش موجب ناراحتیم می شد اما منکری بزرگ تر و دردی سنگینتر آنها را به حاشیه می راند . ( سوء استفاده و استثمار کودکان ) دردی بود که قلبم را شکست ، اندوهم را فراوان کرد و چشمان من و همسرم را که نظاره گر آن صحنه بودیم میزبان قطرات اشک ساخت . با دیدن آن دخترها ناگاه به یاد فیلم سیاه و تلخ ( پل سیزدهم ) افتادم . فیلمی که گر چه در برخی موارد به اغراق افتاده بود اما جانمایه حقیقی آن برای من که در سالهای آخر استقلال و حیات کمیته های انقلاب اسلامی به عنوان پاسدار افتخاری در دایره مبارزه با مفاسد اجتماعی فعالیتی داشتم  بیگانه و اغراق آمیز نبود .

به راستی گناه این بچه ها چیست که باید چنین مظلومانه ابزار دست کسانی شوند که نه از دین بویی برده اند و نه از انسانیت خبری دارند ؟ در برخی موارد فقر و در بسیار دیگر طمع و در بسیار بسیار دیگر اعتیاد والدین آنان به مواد مخدر باعث می شود تا در برابر دریافت مبلغ بسیار ناچیزی این اصفال بی گناه را به دست کسانی بسپارند که تنها به منافع و مطامع خودشان فکر می کنند . نمی دانم شما هم مثل من حاضرید فکر کنید اگر فرزندان یا برادر و خواهر کوچک خودتان را در چنین وضعی می دیدید چه حالی داشتید ؟

با شما هستم ! مسئولین محترم دولت ، نمایندگان محترم مجلس ، مسئولین محترم قضائی ، نیروهای خدوم انتظامی ، مسئولین محترم بهزیستی و همه کسانی که به نوعی بار مظلومیت این کودکان را باید به دوش بکشید ، اگر آن دختر معصوم و بی پناه که دست و پایش را یا از ترس مرد سیه چهره یا به خاطر خود خواهی خانواده اش به تحرک واداشته بود کودکتان یا خواهر تان بود چه حالی داشتید ؟ آیا آن روز هم برای حمایت از آنان تا این پایه خونسردی به خرج می دادید ؟ آیا آن روز هم فکر می کردید موضوع این بچه های معصوم در اولویتهای امنیت اجتماعی و ... نیست ؟ به راستی کدام کودکی را می توان سراغ گرفت که در چنین شرایطی رشد کند و آینده ای سالم ، درخشان و ارزشمند در انتظارش باشد ؟! به واقع گناه این اطفال معصوم چیست ؟

چرا باید فکر کنیم که او و صد ها کودک مانند او فرزندان ما یا خواهران و برادران کوچکمان نیستند ؟ چرا آنقدری که از بد حجابی احساس خطر می کنیم و برای سلامت جامعه در برابر این آفت نگرانیم ، نباید برای آفت بزرگی چون  بی پناهی ، استثمار و سوء استفاده از کودکان نگران باشیم ؟ چگونه باید تحمل کنیم ، در حالی که کودکان ما سرخوش و با نشاط سال نو را با شمردن عیدی هایشان به شادی می نشینند برخی از دخترکان معصوم و پسر بچه های مظلوم امت محمد (ص) اینچنین مورد بی مهری خانواده و جامعه قرار بگیرند ؟ کاش کار استثمار این بچه ها در همین حدّ متوقف می شد ! کاش نمی دانستم و ندیده بودم که در ساعات پایان کار ، وقتی بدنهای کوچکشان خسته و فرسوده ، تشنه ساعتی استراحت بی دغدغه است چه بلائی در انتظار آنهاست !

امسال از روز هفتم فروردین تا این آخرین نفسهای روزهای تعطیلات دیگر قلبم روی شادی و آرامش را ندیده و یک لحظه ذهنم از درد و رنج مخفی شده در چهره آن دخترک رقاصّه و معصومیت از دست رفته اش رهایی ندارد. متعجبم جائی که مولایم علی(ع) ربوده شدن خلخال از پای دخترک یهودی در دور افتاده ترین نقاط حکومت اسلامی را سزوار دق کردن قلوب آزاده می داند من چگونه به غارت رفتن سلامت جسمی ، روانی و عاطفی فرزندان جامعه اسلامیم و به تباهی کشیده شدن آینده روشنشان و پرپر شدن گل نوجوانی و عفتشان را با چشم می بینم ، اقتدا به امامت او را ادعا می کنم و همچنان زنده ام ؟!

نه تنها در برابر خدای خویش و پیامبر و امامم که در برابر وجدان خود نیز شرمسارم .

-----------------------------------------------

پ . ن . 1 = کاش می توانستم تصویر بهتر و گویا تری بگیرم اما جز دوربین تلفن همراهم وسیله ای برای تصویر برداری نداشتم و نور آن لحظه از بعد از ظهر برای ارائه تصویری شفاف آن هم با امکانات آن لحظه من کافی نبود .

پ . ن . 2 = برادرم امیر حسین طلائی در وبلاگ گنبد افلاک نوشته ای در تکمله همین درد جگر سوز دارند که توصیه می کنم با کلیک روی این خط حتما آن را هم بخوانید.