سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

 

سیجعل لهم الرحمن وُدّاً

روزی که تصاویر ورود مقام معظم رهبری (دام ظله ) را به شیراز می دیدم چشمم به این تصویر افتاد . از این سنخ صحنه ها فراوان دیده بودم و برایم تازگی نداشت . سالهایی که در دانشگاه علامه طباطبائی در خدمت دانشجویان بودم خیلی از دخترها و پسرهای دانشجو را دیده بودم که چنین احوالاتی داشتند . ظاهرشان و لباس و سر و شکلشان جوری بود و فضای دل و قلبشان جوری دیگر .

سالها پیش طلبه خیلی جوانی بودم ، اون روزها متأسفانه نگاه بسته و محدودی که داشتم (یا برام ساخته بودند) موجب شده بود تا خیال کنم هر کس که ظاهرش دقیقا منطبق بر شریعت نیست لزوماً آدم بی دین یا بی قیدی است . خیال می کردم خودم عین اسلامم و هر چیز که با فکر کوچکم جور در نیاید عین خطا و اشتباه . فکر می کردم در کلّ این تهران فقط آنهایی که مثل من فکر می کنند و مثل من لباس می پوشند و مثل من ... مسلمان و مؤمن اند و بقیه راه را گم کرده اند . اگر به من می گفتید که میان همین آدمهایی که خیال می کنی با خدا قهرند کسانی هستند که رابطه شان با خدا از رابطه پر از عُجب و غرور تو قشنگ تر است ! جواب میشنیدید که : برو آقا ! اینها اگه خدا رو میشناختن که وضعشان اینجوری نبود ؛ و هزار تا حرف مثل این .

بعدها که کم کم چشمم باز تر شد و به برکت معارف الهی چیزهای عمیق تری از دین دستگیرم شد فهمیدم که چقدر راه را اشتباه می دیدم . فهمیدم که گاهی پشت همین ظواهر غیر شرعی چه قلبها و فطرتهایی پاکتر از قلب من هست که رواست اگر در برابر پاکی آنها دست تواضع روی سینه بگذارم . منظورم تطهیر چنین عملی یا جایز دانستن داشتن ظاهری غیر شرعی نیست ، بلکه می خواهم بگویم نمی توان تنها به جرم داشتن ظاهری غیر شرعی بندگان خدا را به داشتن قلوب آلوده متهم کرد .

یادم هست در دانشکده حقوق با خانمی که برو بچه های ارزشی دانشگاه به خاطر حجابش به او تذکر ویژه ای داده بودند صحبت می کردم . آن خانم با گریه برایم از اوضاع آشفته تربیتی و مذهبی خانواده اش می گفت ، در انتهای سخنش در حالی که هنوز اشک می ریخت پرسید :حاج آقا شما رو به خدائی که می پرستین اگر شما هم بیست سال توی خونه ما بزرگ شده بودین ، همین بودین که هستین ؟

و من فقط سرم راپائین انداخته بودم . راست می گفت . از کجا که اگر من در آن شرایط و فضا رشد کرده بودم امروز مانند او یا بدتر از او نبودم . نمیخواهم بگویم که انسانها مجبور و مقهور محیط شان هستند اما قطعا همه آدمها توانایی غلبه بر محیط را ندارند . آن روز به آن دوستان ارزشی گفتم : دوستان اگر پیامبر خدا هم قرار بود مثل ما رفتار کند احتمالا از مسلمین کسی جز عترت طاهره اش باقی نمی ماند .

بسیاری از دختران و پسرانی را که این روزها می شناسم حتی اگر ظاهری غیر شرعی دارند یا برخی گناهان را هم مرتکب می شوند ، امّا دلی صاف ، قلبی تشنه خدا و معنویت ، سینه ای مالامال از درد حیرت و سرگردانی و ذهنی پر از سؤالهای عمیق دارند که برخی از آنها به قدری در نهانخانه فکرشان مانده است که گویا تار عنکبوت بسته و هیچ دستی نبوده که گردی از اندیشه غبار گرفته آنها بگیرد و چراغی در عقلشان بر افروزد . روشن است که وقتی اندیشه ، تار و چشم عقل کم بینا شد ، وقتی انسانِ بنده احسان از من و امثال من ( که خویش را به ظاهر اهل اسلام آراسته اند ) محبت نمی بیند و دوستی نمی شناسند ، وقتی سخن گفتنم را نه ابزار مفاهمه و مباحثه که سلاح مخاطبه و محاکمه می بینید ، وقتی در میان مدعیان تدیّن و آنان که ظاهر شان بر دیندار بودنشان گواهی می دهد آغوشی پذیرنده ، حمایت کننده و هدایتگر برای خویش نمی بینند ؛ هنگامی که برخی از ظاهر سازان مزوّر را مشاهده می کند که دین را دکه نام و نان کرده اند و ... ؛ رسانه های خارجی که هیچ ، وقتی رسانه های داخلی ذره ای دغدغه فرهنگ سازی اخلاق دینی و اشاعه آموزه های اسلامی ندارند، وقتی از داخل و خارج با انواع اندیشه های بی اساس ، تغذیه و با هزار جور تبلیغات چشم پر کن و ترویج فرهنگ دنیاگرایی محاصره می شوند ، وقتی دختران و پسرانمان برای پوشش در محیط های آموزشی یا اجتماع مورد تمسخر واقع می شوند و ... از یک جوان یا نوجوان که نیازمند پذیرش اجتماع است چه انتظاری داریم ؟

سرّ آن تصویر اینجاست که وقتی قلب صاف و شفاف این دختر جوان شیرازی ( جوانی که ظاهری شرعی ندارد ) خبر آمدن مردی را می شنود که مثل من و ما نیست ، مردی که از جنس محبت است ، مردی که آغوش محبتش بر روی همه انسانها با تمام خوبی ها و بدیهایشان گشوده است ، مردی که برای او تنها یک مقام سیاسی محسوب نمی شود بلکه پدری محبوب به شمار می آید ؛ پدری که فرزندانش را عاشقانه دوست دارد حتی اگر اشتباه کنند ؛ آن وقت از خانه بیرون می آید ، شلوغی ها و رنجها را به جان می خرد ، تصویر آن مرد مهربان را ( که در تصویر هم نگاهی مهربان و نافذ و لبانی پر خنده دارد ) به دست می گیرد و به استقبالش میرود .

دوستان ، کاش به جای جمود بر ظواهر ، قدری اهل باطن می شدیم . کاش به جای امر به معروف و نهی از منکر دیگران اول خودمان را امر به معروف و نهی از منکر می کردیم . کاش اینقدر (مثل من) حرف نمی زدیم و کمی اهل عمل بودیم . کاش ...

به خدا که اگر باورها و ایمان نسل امروز را با اخلاق ریشه گرفته از خلق عظیم محمدی (ص) ، عمل صالح و صادق ، و با عقل و عشق بارور کنیم آن وقت ظاهرشان خود به خود اصلاح می شود . آزموده ایم .

... باور کنید .