گناه ... فقط یک واژه نیست ؛ یک حقیقته ؛ آتشه ، آتشی که وقتی به جونمون می افته از سر تا پا و از پوست تا استخوان و روانمون رو می سوزونه . چه به دین و مذهبی باور داشته باشیم و چه نداشته باشیم بعضی از کارها هست که از نظرمون گناه محسوب میشه و انجامشون چنین احساس بدی رو در ما زنده میکنه . حتما همه ما کارهایی کردیم که بعد از انجام اونها چنین احساسی رو هم تجربه کرده باشیم . احساسی که موجب میشه از خودمون و از همه دنیا بدمون بیاد و حالمون از همه چیز به هم بخوره و بیشتر از همه از خودمون . حسّی که با نا امیدی و سرخوردگی همراهه و احساسی که مثل یک باطلاق هر چی میخوایم ازش فرار کنیم بیشتر غورتمون میده .خیلی از آدمها را دیدم که توی دریایی از احساس گناه و نا امیدی دست و پا می زنن و همین دست و پا زدن به جای این که راه نجاتی براشون باز کنه بیشتر موجب فرو رفتنشون شده .
همین احساس مشترک و آثار واقعی میون آدمهای مذهبی یا غیر مذهبی نشان می ده که گناه غیر از عنوان لفظی و اعتباریش (که ممکنه بین آدمها یا مذاهب اونها اختلاف مصداقی داشته باشه) یک حقیقت واقعی و فرا مادی داره که حتی بی اعتقادان به مذاهب هم بر اساس دریافتهای وجدانی ، فطری و عقلیشون گاهی در برابر انجام برخی اعمال اون رو حس میکنند و از نتیجه دریافت و شهود چنین حقیقتی رنج میبرن .
اما حکایت معتقدان به مذاهب در این خصوص با غیر اونها تفاوتهایی هم داره . احساس گناه یک فرد غیر مذهبی سطحیتر و کم دوامتر از افراد مذهبیه و به همون میزان احساس رضایتش از خوبیها و زیبائیها هم سطحیتر و بی دوامتر است . طبیعتاً کسانی که باور مذهبی ( خصوصاً اسلامی ) ندارن هیچ تعریف درستی هم از حیات ابدی انسان نمیتونن داشته باشن و با هیچ انگیزه یا اندیشهای نمیتونن برای زندگی خودشون فراتر از این چند سال زندگی دنیا معنایی پیدا کنن . علاوه بر این که توی همین دنیا هم غالباً نمی تونن اهداف آرمانی داشته باشند و زندگیشون رو با آن معنی ببخشند و شاید به همین دلیله که انسان امروز خسته از صنعت و تکنولوژی و فرسوده از کامجویی و لذت طلبی به دنبال یک معنی حقیقی ارزشمند و دوامدار برای بودن میگردد و عصر حاضر را به عصر بازگشت به معنی بدل کرده .
روی حرف من در این نوشته با غیر مذهبیها نیست و در میان همه معتقدین به مذاهب و ادیان ،مسلمانها مخاطبین اصلی این نوشتار هستند .
خیلی وقتها ممکنه این وسوسه شیطانی سراغمون بیاد که : خدا دیگه با من کاری نداره ! آخه اینقدر گناه کردم که حسابی دلش از من پره ؛ یا این که : من که گناه کردهام دیگه خدا راه به من نمیده و تحویلم نمیگیره ؛ یا این که : من که با این همه گناه بالاخره جهنمیام پس چرا باید برای نجات از گناهان و اصلاح خودم تلاش کنم ؟ چه فایده وقتی دوباره گناه میکنم و همه پلهای پشت سرم رو خراب میکنم ؟! و صدها وسوسه مثل اینها ...
حقیقت این که احساس گناه کردن گاهی از خود گناه بدتره . اون چیزی که خیلی وقتها باعث میشه آدم نتونه از گناه فاصله بگیره خود گناه نیست بلکه احساس روانی بدیه که موجب از بین رفتن توانائیها ، اعتماد به نفس و حتی در مواردی ایمان ، امید و توکل به خدا میشه .همون چیزی که بهش میگیم احساس گناه یا به زبان و اصطلاح شرعی بهش میگیم عصیان و معصیت .
اما واقعاً گناهکار کیه ؟ آیا هر کسی که کاری رو که خداوند از انجامش نهی کرده ( عمل حرام ) انجام میده گناهکاره ؟! آیا اون کسی که کاری که خدا گفته انجام بده ( واجب ) رو ترک می کنه واقعاً معصیت کاره ؟! بدون شک بهشت خداوند جای انسان گناهکار نیست و چنین کسی از رحمت خدا بهرهای نمیبره ؛ بدون شک گناه روح آدم رو به قدری فاسد میکنه که هیچ جای سالمی براش نمیذاره و چون در اصل گناه از اندیشه و انگیزه و درون آدمها شکل می گیره و از باطن اونها به ظاهرشون میاد میشه گفت این آتش را در درون جان آدم به پا میکنه امّا پس این وسط محبت و فضل و مهربونی خدا چی میشه ؟ یعنی هر آدم گناهکاری خودش میشه یک جهنم متحرک و راهی برای تغییر این وضع نداره؟
من معتقدم که این طور نیست !
خیلی از ما خطا میکنیم ، اشتباه میکنیم ، حرامها رو مرتکب میشیم و یا واجبات رو ترک میکنیم اما معصیت کار نیستیم . مختصر بگم که همونطور که امام علی (علیه السلام ) در دعای کمیل فرمودند[1]، در قیامت جهنم ( که تجلّی دوری از رحمت و اثر نپذیرفتن هدایت خداست ) برای اون کسانیه که منکر ربوبیت خدا هستند و با او دشمنی میکنند نه کسانی که خطاکار هستند اما دشمن یا منکر نیستند .
به امید خدا توی نوشته بعدی در کلاس درس امام زین العابدین (علیه السلام) حاضر میشیم تا از ایشون بشنویم که فرق آدمهای معصیت کار با خطا کار چیه ؟ تا بدونیم که ما از کدوم دسته هستیم . وقتی تکلیفمون روشن شد دیگه بقیهاش آسون میشه .
انشاء الله ...
[1] فبالیقین أقطع لو لا ما حکمت به من تعذیب جاحدیک و قضیت به من إخلاد معاندیک لجعلت النار کلها بردا و سلاما و ما کان [کانت] لأحد فیها مَقراً و لا مُقاماً . کتاب إقبالالأعمال ، ص 708