سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

لکِنْ خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ  لِی نَفْسِی وَ غَلَبَنِی هَوای َ وَ أَعَانَنِی عَلَیْهَا شِقْوَتِی وَ غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرْخَى عَلَیّ [1]

در قسمت قبل ویژگی نیّت­های گناهکاران مورد اشاره قرار گرفت و اینک به بررسی علائم خطاکاران می پردازیم و در پست آینده که تا سه روز دیگر ارائه خواهد شد و آخرین قسمت از این موضوع خواهد بود به بیان تفاوتهای جوهری میان اهل معصیت و خطاکاران و بررسی نتیجه نهایی این گفتمان خواهم پرداخت ... انشاء الله .

علائم خطاکاران :

فقدان چهار ویژگی گذشته در انگیزه و نیّت انسانی که از امر الهی سر پیچی می­کند او را از حوزه گناهکاران بیرون برده و به جرگه خطاکاران پیوند می­دهد. بنا بر این اگر چه سر پیچی و تخلف از دستور خداوند متعال در عمل اتفاق افتاده ( عَصَیْتُکَ ) ولی چون انگیزه این عمل ناروا انگیزه­های چهارگانه گذشته و یا چیز دیگری که به یکی از آنها بازگشت کند ، نبوده است آن انسان ، خطاکار تلقی می­شود نه گنهکار ( لَمْ أَعْصِکَ ... لکِنْ خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ ).

امام سجاد (علیه السلام) منشاء خطاکاری را ضعف عقل عملی می­داند و مبادی آن را چنین معرفی می­کند:

1-      اغوا گری و زینت دهی نفس

نفس انسانی اگر چه حقیقتی آسمانی دارد اما بواسطه پیوندش با بدن و دنیای طبیعت ، زمینه گرایش به امور مادی و شکستن مرز ارضای شهوتهای گوناگون را نیز دارد . به هر میزان که نفس تحت حکومت عقل در آمد و به فرمان او رفتار کرد ، میل به سوی خوبی­ها و پاکی­­ها می­کند و از گناه و خطا به همان میزان فاصله می­گیرد و بر عکس ، هر قدر که از فرمان عقل تمرّد کند و خویش را تسلیم گرایشهای حرام دنیایی کند به سوی سقوط خواهد رفت . کسی که نفسش را رها کرده و پای او را به پابند عقل و دین مهار نکرده باشد به همان میزان فریب سرابی را خواهد خورد که گرایش­های مادی و دنیایی نفسش پیش چشم او به نمایش خواهند گذاشت .

اغواگری و زینت­دهی، یعنی چیزی را که حقیقت ندارد چنان نمایش دهند که گویا حق است و با آراستن چیزی که ارزش واقعی ندارد آن را با ارزش جلوه دهند . نفسی که اسیر شهوات شده است، زشتی اعمال قبیح را چنان زیر آرایش لذتهای شهوانی مخفی می­کند و آن حقیقت زشت رو را ، خوش نما می­سازد که چنین انسانی فریب این سراب را خورده و خویش را در پی رسیدن به آن سراب از چشمه زلال اطاعت الهی محروم می­کند .  

2-      غلبه خواهشهای نفسانی بر عقل

عبارت لطیف (غلبنی) نشان می­دهد که حقیقت انسان همان حقیقت عقلانی و آسمانی است که گاهی در اثر فریب نفس ، مغلوب هوا و خواهش های آن می­شود و این گوهر جام جم [2] را دچار شکست کرده و اسیر می­کند . به بیان نورانی حضرت امیر المؤمنین علی (ع) : ( کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِیر ) [3] یعنی :و چه بسیار است عقلی که در دست هوای نفس اسیر آمده .

هر قدر که انسان در ارضاء خواهش­های نفسانی خود _ که از سوی عقل و شرع نهی شده اند _ تسلیم تر باشد ، نفس دنیا طلب او تقویت شده و عقل را زمین گیر می­کند . آن هنگام که انسان تصمیم می­گیرد چنین لذات فریبنده­ای را به کام نفسش بچشاند در واقع جنگی را که در میدان جانش رخ داده به حریف می­بازد و سرزمین جانش را تسلیم دشمن می­کند . این عمل نه از سر قوّت عقل که از ضعف عقل و غلبه تمایلات سقوط دهنده­ی نفس بر می­خیزد .

بزرگترین عامل چنین شکستی ضعف اعتقادات و باور ها (عقل نظری) از سویی و ضعف اراده (عقل عملی) از سوی دیگر است .

3-      تیره روزی  زمینه پیشبرد دو عامل قبلی

شقاوت به معنی بدبختی و در برابر سعادت به معنی خوشبختی است . البته شقاوت به معنی عاملی جبری نیست که از بیرونِ جان آدمی او را به تخطی از امر خدا وا دارد بلکه وجود زمینه غلبه هوای نفس بر عقل و نیز تسلیم شدن در برابر اغواگری نفس است . همان چیزی که از آن به ضعف عقل عملی و نظری یاد کردیم .

رفع چنین مشکلی در حوزه عقل نظری به وسیله آموختن معارف الهی و در حوزه عقل عملی به وسیله تقویت اراده است. ترک کردن امور حرامی که مورد تقاضای نفس است از روی آگاهی ، انتخاب و اختیار بهترین تمرین برای تقویت اراده یا همان عقل عملی است .

4-      ایمنی از عذاب الهی بواسطه اعتماد به پرده پوشی خدا

پرده پوشی یکی از صفات فعلی خدای مهربان است . به این معنی که خدای بزرگ در دنیا و آخرت ، زشتی­های اخلاقی و درونی انسانها و نیز گناهان خلوتشان را بر دیگران آشکار نمی­کند . گناهان و نیّتهای درونی­ای که اگر آشکار شود آبروی انسان را می­برد و زندگی را برای او غیر قابل امکان می­کند .

گاهی در برخی از ما انسانها باور به چنین صفاتی _ که باید موجب افزایش حیاء در برابر خدا شود _ حدّی افراطی و غیر عاقلانه پیدا میکند تا جائی که شخص از شدت امید به صفتی چون رحمت خدا (صفات جمال) از صفتی که دال بر عذاب و عقاب است (صفات جلال) فارغ می­شود و فکر می­کند اکنون که خدای تعالی مهربان است و آبروی بنده­اش را در دنیا و آخرت حفظ می­کند پس او می­تواند با خیال راحت به ارضای خواهش­های نفسش بپردازد و بی هیچ نگرانی تن به آلودگی بسپارد بدون توجه به این که چه بسا این پرده پوشی ابزار آزمایش او است .

در برخی آیات و روایات از چنین حالتی با عنوان ( ایمنی از مکر الهی ) یاد کرده­اند «أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُون»[4] یعنی : آیا از مکر خدا (یعنى آزمایش و مجازات خدا) غافل و ایمن گردیده‏اند؟ که از آن مکر ، کسى غافل نشود مگر مردم زیانکار.

با توجه به این صفات چهارگانه روشن شد که خطاکاران اگر چه در حوزه عقل عملی ضعیف­اند اما در حوزه عقل نظری ولو اجمالاً به خدا و ربوبیت او باور دارند و از این که مستحّق عذاب او شوند بیمناک­اند و تلاششان را جهت کسب رضای او و رهایی از دامنه عذاب او که محصول افکار و اعمال خود آنهاست به کار می­بندند .

نکته دیگر این که حضرت سجّاد (ع) با بیان عبارت «خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ» نشان می­دهند که بر خلاف عصیان که عامل و مُتَعَلَق آن ، هر دو درونی هستند و انگیزه اصلی آن از بستر خباثت نفس آدمی برمی­خیزد ، مُتَعَلَق عامل خطا( یعنی آنچه خطا به خاطر آن انجام می شود) بیرونی است یعنی اگر چه ضعف اراده و قوای عقل عملی و نظری از درون عوامل خطاکاری را تأمین می کنند اما به اعتبار آنچه زینت می شود و اغوا می کند ، عامل خطا بیرونی است و نیز بر خلاف عصیان که تا رفع کامل انگیزه های چهار گانه قابل رفع نیست و چه بسا بر اساس مطالبی که گفته خواهد شد سبب وقوع همیشگی مرتکبین­اش در عذاب جهنم شود، خطا با اندک توجه و اراده­ای قابل پیشگیری است و سبب ماندن همیشگی (خلود) در عذاب هم نخواهد بود .

بر این اساس اگر وساوس شیطان از بیرون و ضعف عقل عملی انسان از درون نبود چنین انسانی هرگز عملی بر خلاف آنچه اقتضاء باورش در حوزه عقل عملی است (یعنی التزام به توحید و عمل بر طبق امر خدا) انجام نمی داد. همچنان که در اولیاء الهی و بندگان صالح خدا که از قوت عقل نظری و عقل عملی برخوردارند مراتب مختلفی از این حقیقت قابل مشاهده است .

ادامه دارد....




[1]  الإقبال‏بالأعمال‏الحسنة  ص 71 و مصباح المتهجد ص 587

[2]  گوهر جام جم از کان جهانی دگر است  *** تو تمنا ز گل کوزه­گران میداری ؟ حافظ  غزل 450

[3]  نهج‏البلاغة  ، حکمت 211

[4]  سوره مبارکه اعراف آیه 99