سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

نمی دانم چه بنویسم ؟ چگونه بنویسم ؟ شهید عباس گودرزی ! تو را از این به بعد باید اینگونه خطاب کنم ؟ اما این قرار ما نبود که من در مرثیه عروج تو نوحه خوان بشوم . حال غریبی دارم عباس جان ! نه می توانم بنویسم و نه می توانم که ننویسم ! درد و داغ که نوشتنی نیست . کاش می شد این قصه پر غصّه را اشکهایم روایت کند .

می دانم که این نوشته ام نه نظمی خواهد داشت و نه نسقی ، دقیقا مثل حال خودم پریشان خواهد بود . از تو نمی پرسم که چه کار کردی که لایق پیوستن به یاران پر گرفته مان شدی ! چرا که تو را می شناختم و می دانم که اگر چنین نمی شدی باید به حالت افسوس می خوردم . یادت می آید روزی که نشریه صبح صادق با تو مصاحبه کرده بود و تو را چشم بیدار جبهه ها لقب داده بود . راست می گفت . تو چشم بیدار جبهه ها بودی . هنوز یادم نمی رود که چقدر خونت به جوش می آمد وقتی بی مهری برخی از کسان را نسبت به حماسه هشت سال دفاع دلیران این مرز و بوم می دیدی .

شهید در حال زیارت مزار حضرت دانیال نبی (ع)

به من نگو گریه نکنم که اشگ امان اختیارم را بریده است . وقتی تو را در آشفتگی شب عاشورایت به یاد می آورم ، وقتی تلاشهای قدر ناشناخته ات در تصویر سازی کربلا برای بیداری شب عاشورا و زمزمه زیارت ناحیه مقدسه را به یاد می آورم ، وقتی یادم می آید که در حلقه عزاداریمان زیر لب برایمان زمزمه می کردی و آتش قلب دوستان را بر می افروختی ، دوباره آتشفشان قلبم شعله می کشد .

عشقت به خاندان عصمت (ع) و اشتیاقت به شهیدان چیزی نبود که کسی ندیده باشد . در اخلاص عشقت به پیامبر و عترتش (ع) و ارادتت به همرزمان شهیدت هیچ کس نمی تواند تردید کند . آیا این همه کافی نبود تا تو را از بین همه ما دستچین کنند ؟

یادت هست آن سفری که با دانش آموزان مجتمع روشنگر به جنوب رفته بودیم ! یادت هست شلمچه را ؟ یادت هست فکه را ؟ یادت هست قتلگاه شهدای فکه را ؟ یادت هست قتلگاه شهید آوینی را ؟ چه می گویم ؟ تویی که الان در معراج سرخت همنشین یاران به معراج رفته ای ! تو را به یاد چه می اندازم ؟ الان تویی که باید همه این لحظه های عاشقانه را به یاد من آوری !

یادم می آید وقتی می خواستی کلیپ شهادت حضرت صدیقه (س) را بسازی ! یادم می آید اشکهای دانه دانه ات را وقتی پشت دوربین بودی ! یادم می آید تلاش پیگیرت را برای تهیه فیلم (علی کیست؟) فیلمی که می خواستی تا با نمایشش در شبکه جهانی سحر به دنیا از ارادت خبر دهی و دلهای مشتاق را به سمت انسان کامل متوجه کنی .

عباس جان ! دیدی گفتم پریشان خواهم نوشت . راستی حالا تو برایم بگو ! از سیستان و بلوچستان ! از لحظه پروازت در کنار سرداران ! برایم بگو آن لحظه که انفجار عامل انتحاری ، جسم نازنینت را پاره پاره می کرد در چه لذتی از مستی جام شهود به سر می بردی ؟ برایم بگو آن لحظه اصلا ما را هم به خاطر داشتی یا نه ؟ برایم بگو از کسانی که به استقبالت آمده بودند ! از آنانی که در حسرتشان بودی و الان در کنارشان جام وصل می نوشی !

شهید گودرزی در مقابل مسجد جامع خرمشهر

بگو با دختر 7 ساله ات چگونه درد فقدان تو را زمزمه کنیم ؟ بگو با نوجوانت چه بگوییم از رنج نبودن پدری که اکنون پرکشیده است ؟ بگو با نوه ات که دایم در پی شانه های توست تا از آنها بالا برود و دست محبتت که نوازشش کند چگونه سخن بگوییم ؟ فرزند روحانی ات که صبر را از مولایت آموخته خود می داند که تو به آرزویت رسیده ای .

 نمی دانم چه می گویم ! واقعاً می گویم . متوجه حرفهای خودم نیستم . همینقدر می دانم که دلم از درد پر شده، چشمانم مثل ابر بهار می بارد ، بعد از مدتها دوباره زخم دلم باز شکافته ! زخمی که هر از گاهی با پر کشیدن یکی از دوستان تازه می شود و گویا بناست که هرگز التیام نیابد .

عباس جان ! این شرط همراهی نبود .

الا ای همسفر ، دمی آهسته تر ، مرا با خود ببر ...

دوست عزیزی که به مجلس یادبود شهید عزیز ما آمده ای مقدمت را روی چشم گرامی میدارم .

لطف می کنی اگر دسته گل فاتحه ای نثار روح به معراج رفته اش کنی .

مراسم تشییع : چهارشنبه مورخه 29/7/88 ساعت هشت صبح ، فلکه چهارم فردیس کرج به سمت شهرک شهدای هفتم تیر

------------------------------------

پیام رهبر معظم انقلاب در شهادت شهدای حادثه تروریستی سیستان و بلوچستان

تصاویر تشییع پیکر شهدای حادثه تروریستی در زاهدان

تصاویر خبرگزاری مهر از تشییع شهدا در زاهدان

 چه تشنه ایم