ماه رمضان که در خدمت خواهران و برادران ایرانی ام در اوکراین بودم چندین بار پیش آمد که مراسم تشرف به اسلام و عقد چند زوج ایرانی - اوکراینی را برگزار کنم . عروس خانمهای مسیحی اوکراینی به همراه آقا دامادهای ایرانی تشریف می آوردند و پس از شهادتین گفتن و مسلمان شدن عروس خانم ، خطبه عقد دائم را می خواندیم و یک خانواده تازه جان می گرفت .
یکی دو روز پیش با چند نفر از دوستان طلبه و غیر طلبه در این باره صحبت می کردم . می گفت که این چه جور مسلمان شدنیه! طرف به خاطر ازدواج با پسره شهادتین می گه نه به این خاطر که مسلمان بشه ! اصلا معلوم نیست تو دلش اسلام رو قبول داره یا نه ! به همین خاطر هم از مسلمانی فقط شهادتین گفتن رو یاد می گیره و گر نه نه نمازی ، نه حجابی ، نه ... این مسلمانی به هیچ دردی نمی خوره و اصلا قبول نیست . می گفتم : قبل از مسلمان شدنشان می پرسیدم که آیا شما با اختیار و آزادی ، خودتان و به میل خودتان مسلمان می شوید ؟ و عروس خانم ها هم جواب مثبت می دادند . می گفت: خوب اونا که نمی آن به تو بگن به خاطر این پسره مسلمان می شن ! گفتم : برادر من به من و تو چه ربطی داره طرف توی دلش چی میگذره ! یا اسلام این بنده خدا قبوله یا قبول نیست ! خدا می گه کسی که ازش شهادتین شنیدی مسلمانه و تمام حقوق اولیه یک مسلمان برای او ثابت میشه . همین که شهادتین گفت جان و مال و آبرو و ناموسش در پناه اسلامه ، می شه باهاش ازدواج دائم کرد و ارث هم می بره . کی گفته برای بار شدن این آثار حقوقی بررسی دل مردم هم لازمه ؟ مگه ابوسفیان که تا وقتی شمشیر پیامبر رو بالای سرش ندید مسلمان نشد و آخر هم با تردید و نفاق شهادتین گفت ، پیامبر از توی دلش و انگیزه اش چیزی پرسید با این که تکلیفش برای همه روشن بود؟ رفتار پیامبر با او چگونه بود ؟ اسلامش رو پذیرفت یا نه ؟ تازه این بندگان خدا کجا و اون بابا کجا ؟ اصلا نمی شه مقایسه هم کرد . بعد هم، گیرم که طرف بعد از اسلام ، عالماً و عامداً به وظایف مسلمانی عمل نکرد ، اونوقت می شه مسلمان فاسق نه این که حق داشته باشیم مسلمان بودنش رو هم منکر بشیم و حقوق اولیه اسلامیش رو هم نادیده بگیریم!
چه درد سرتان بدم ! این گفتگو به درازا کشید و حرفهای ما هم به نتیجه روشنی نرسید . اما یک درد روی دلم نشست و زخمی کهنه در قلبم دوباره تازه شد.
به راستی چرا برخی از ما سلیقه های خودمان را به جای دین می گیریم ؟ چرا دین داری مردم را با معیار سلیقه ها و برداشتهای خودمان متر می کنیم و می سنجیم ؟ چرا دین داری برخی از ما موجب بی دینی برخی از مردم میشه؟ چرا دینداری پیامبر و عترت طاهره و اصحاب خاصّ آن بزرگواران و بلکه بسیاری از آنانی که در زمان ما در مکتب قرآن و عترت خودشان را تربیت کرده اند ، دیگران را به مسلمان بودن و مؤمن شدن مشتاق می کرد و می کنه امّا دینداری من و برخی امثال من ، مردم را به دور شدن از دین و بلکه بیزاری از دین تشویق می کنه؟
من فکر می کنم یک بخش از عوامل چنین بلائی همین مسئله است که سلیقه من و ما به جای متن دین می نشینه و معیار سنجش دیگران می شه ! خوب و بد دیگران را نه با متن دین و سیره قطعی و جامع پیامبر خدا و عترت طاهره بلکه با سلیقه دینی خودمان تعریف و درباره آنها قضاوت می کنیم .
نه فقط توی این زمینه که در بسیاری از مسائل شاهد همین مشکل بوده ام که سلیقه برخی از ما اهل تدیّن ، رنگ اسلام به خودش گرفته و حتی از مردم خواسته ایم طبق سلیقه ما رفتار کنند تا متدین باشند .
خدا شاهده دلم برای شریعت منوره مصطفوی سوخت و می سوزه . دلم می سوزه که این دین حنیف ، فطرت پسند ، زندگی ساز و تربیت کننده در حصار تنگ سلیقه برخی از ما اسیر شده است .
فکر می کنم باید دست از این سلیقه گرایی و سلیقه سالاری برداشت و تن به متن دستورات دین سپرد . حلال خدا را حلال دانست و حرام خدا را حرام . آن طور که او گفته و می گوید نه آنطور که ما می پسندیم و فکر می کنیم . باید که به جای خدا تصمیم نگیریم و برای بندگان خدا دایره بندگی را تنگ نکنیم . اجازه بدهیم تا همه ما آنطور که پیامبر خدا و عترت طاهره تبیین کرده اند مسلمان باشیم و مسلمان زندگی کنیم و مسلمان بمیریم . البته ایمان داشتن چیز دیگریست و مستلزم رعایت بسیاری از امور ، اما مگر می شود بی آنکه مسلمان راستین شد مؤمن هم بود ؟ مگر می شود مسلمان راستین بود و سلیقه خود را به جای امر خدا نشاند ؟ مگر خداوند در آیه 36 سوره مبارکه احزاب نفرمود که: " و هیچ مرد و زن مؤمنى را در کارى که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختیارى نیست (که رأى خلافى اظهار نمایند) و هر کس نافرمانى خدا و رسول او کند دانسته به گمراهى سختى افتاده است ". چرا فکر می کنیم رأی خلاف امر خدا و رسول تنها به معنی کم گذاشتن و ردّ کردن و تفریط است ؟ مگر نه این که از خدا سختگیر شدن هم به این معناست که خدایا تو گفتی فلان کار به این نحو کافی است اما من می گویم باید کمی هم بیشتر باشد و گر نه سنگ روی سنگ دین تو بند نمی شود ؟
مشکلی با تقوی داشتن ، بلکه ورع ورزیدن ، بلکه زهد عاقلانه و دینی و صحیح ندارم و منکر آن هم نیستم اما می گویم این نحوه زندگی کردن ، انتخاب و سلیقه ماست ، ما حق نداریم انتخاب و سلیقه خودمان را معیار اسلام بدانیم و از همه هم بخواهیم چنین انتخابی داشته باشند آنچه ما باید در میان عموم مردم به آن دعوت کنیم و التزام به آن را بخواهیم متن اصیل و عمومی دین است همین . بقیه راه را تبلیغ می کنیم ، هرکس خواست خودش انتخاب کند ، آمدن یا نیامدنش تکلیف ما نیست .