سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

گوش بده عربده را ، دست منه بر دهنم

هر از گاهی توسط برخی از مسئولین و مدعیان دلسوزی برای نظام حرفهایی گفته می­شود که گاهی زخم سر بسته دلم را باز می­شکافد و درد تحمل کردنی­ام را غیر قابل تحمل می­سازد . من نمی دانم این چه منطقی است که تا جامعه بخواهد در برابر مسئله ای اعتراض قانونی کند ، یا برخی ارگانهای بخواهند بر اساس حق قانونی­شان اقدامی در جهت رسیدگی به موضوعی داشته باشند صدای برخی بلند می شود که : آقا ! اگر به فلانی فلان چیز را بگوئید به نظام آسیب می­زنید . من نمی­فهمم ، آیا این نظام واقعا ً آنقدر بی ثبات و بی پایه است که اشخاص حقیقی که هر کدام امروز هستند و دگر روز نخواهند بود ، مایه بقاء نظام شوند ؟ این چه معنی دارد که هر کس در یک پست و جایگاهی قرار گرفت با گره زدن زلفش به زلف کلیّت نظام خویش را در حریم امن قرار می­دهد و به این وسیله راه هر گونه نقد و اعتراض را به عملکرد خویش می­بندد و از سویی دیگر بقاء خویش را با هزینه کردن از نظام تأمین می­کند ؟

بقاء نظام اسلامی آنچنان که من می­دانم وابسته به بقاء اعتقاد به اسلام و کارآیی آن در میان همه توده­های مردم اعم از خواص و عوام جامعه است و آسیب دیدن نظام هم نه در گرو آسیب دیدن اشخاص که معلول آسیب دیدن اعتقاد به دین و باور به کارآیی آن در مدیریت دنیا و آخرت انسانهاست .

قانون اساسی ما که میثاق ملّی و تبلور آرمانها نظام اسلامی ماست حتی برای تغییر رهبری نظام و ولایت فقیه در مواردی که فاقد شرایط باشد راهکار ارائه کرده است . من این گونه می­فهمم که وجود چنین ماده‏ای در قانون اساسی به آن معناست که نظام با تمام وابستگی که به جایگاه ولایت فقیه دارد اما نسبت به شخص حقیقی ولی فقیه هیچ وابستگی و شرطیتی ندارد . نظامی که مطابق قانون اساسی آن بتوان بالاترین مرجع سیاسی و دینی آن نظام یعنی مقام رهبری را به خاطر فقدان دوام شرایط معزول اعلام کرد و فرد دیگری را برای حضور در آن جایگاه کشف و اعلام کرد و در عین حال به بقاء و کلیّت آن نظام آسیب نرسد، نمی­تواند آنقدر آسیب پذیر باشد که نقد کردن و یا عزل کردن برخی از مسئولین آن موجب آسیب دیدنش شود .

بر این باورم که چنین برخوردی با نظام ، شخصی کردن نظام و فروکاستن از عظمت مبانی والای آن است . به نظرم می­رسد آنان که خویش را در پناه بهانه آسیب ندیدن نظام ، از نقد و اعتراض مصون می­کنند بیش از آن که در فکر آسیب ندیدن نظام اسلامی باشند در اندیشه آسیب ندیدن موقعیت خویش­اند و از اسم نظام و علاقه مردم به اصل نظام پوستینی برای خود دوخته و کلاهی بافته­اند. اینان می­کوشند تا با انحصار طلبی فوق العاده­شان همه شئون ملّت را از آن خویش سازند و به اسم نظام بر دیگران سروری کنند .

  بیاد می­آورم که بنیانگذار انقلاب ، امام راحل (قدس سره) فرمود : نهضت ما قائم به شخص نیست ؛ و نیز فرمود : اشخاص مطرح نیستند . اگر چنین است ( که البته باید چنین باشد ) دیگری جائی نمی­ماند که برخی خود را آبروی نظام و مایه بقاء نظام بدانند و به این بهانه زلفشان را به زلف نظام پیوند زنند و در حاشیه امن قرار گیرند .

کاش اجازه می­دادیم مردم همچنان کلیّت نظام را محترم دانسته و از آسیب صیانت کنند و به جای دغدغه حفظ افراد ، حفظ اساس نظام را بر خویش واجب قلمداد کنند تا هم بدون دغدغه تضعیف نظام بتوانند آرمانهایشان را از مسئولین مطالبه کنند و هم آنان را نقد کرده و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنجا که چاره قانوی جز به دادگاه کشیدن وجود ندارد حق خود را استیفا کنند . بر این باورم که این روند دیر یا زود به پایه های نظام اسلامی ما که همانا وجود اعتقادات اسلامی و باور به کارکردهای دین است آسیبهای جدّی خواهد زد .

حفظ نظام اسلامی برای معتقدین به مبانی آن از اهم واجبات است . پس ضروریست آگاهانه و هوشیارانه خاصّه در شرایط حساس این روزها عوامل بقاء نظام اسلامی را شناخته و به صیانتش بپردازیم و با روشنگری جلو چنین سوء استفاده های آگاهانه یا جاهلانه از ارزش و جایگاه نظام اسلامی را مسدود کنیم .

 

پ . ن = اگر چه این پی نوشت از جهت موضوع با پست جاری بی ربط است اما به فضل خدا وبلاگی مستقل در خصوص نشر افکار و اندیشه های شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی ( قدس سره ) تأسیس کرده ام که از همه علاقه مندان به آن شهید والامقام برای حضور در ان وبلاگ و مطالعه آن دعوت به عمل می آورم .برای انتقال به وبلاگ مزبور بر روی کلمه  امت مظلوم کلیک فرمائید .


 

هر چه بیشتر کتابهای شهید مظلوم آیت الله دکتر محمد حسینی بهشتی ( اعلی الله مقامه الشریف) را می­خوانم و هر قدر بیشتر با ایشان و چشمه سار زلال اندیشه­اش آشنا می­شوم  بهتر می­فهمم که چرا استاد بزرگوارش امام راحل (قدس سره) درباره او فرموده بود : بهشتی یک ملت بود برای ملت ما .هر چه بیشتر با آثار آن شهید والامقام و مظلوم انس می­گیرم بیشتر ادراک می­کنم که دستهای پلید منافقین چه هوشمندانه قربانیان خود را برگزیدند و چه مذبوحانه ملتی را از وجود چونان اویی محروم کردند .

هر چه بود ،شکی نیست که امروز آن آقاى بهشتى مسلمان، متعهد، مجتهد و همان که یک ملّت بود برای ملّت ما 1 در جوار رحمت حق آرمیده و میهمان انبیاء و صدیّقین و هم صف شهدای بزرگ اسلام است . به تحقیق افسوس خوردن بر فقدان حضور فیزیکی او و امثالش امروز دیگر هیچ دردی را دوا نمی­کند اما جای بسی افسوس است که امروزه از تمام آنچه شخصیت ارزشمندی همچون شهید آیت الله دکتر بهشتی از آن برخوردار بود تنها به نامی و مزاری بسنده کرده­ایم . نامی برای بزرگداشت و مزاری برای تقدیس و تمجید . نام و مزاری برای آن که برخی از ما کلاهی برای خود از آن نمد به دست آورند.

عجیب تر این که او همچون زمان حیاتش ، همچنان مظلوم مانده است . هنوز هم برخی از مدعیان دینداری و جامه چاکان تعهد مذهبی از نام او گریزانند و کاش تنها گریزان بودند ؛ هنوز هم اگر بنا داشته باشید بر اساس بینشی که او آموخته بود و می­آموزاند بیاندیشید، سخن بگوئید و عمل کنید و یا بخواهید که آموزه­های او را که برگرفته از معارف ناب قرآن و عترت و آمیخته با زمان شناسی ، جامع نگری و سعه صدر بود ترویج کنید ، می­شنوید که هنوز به هزار گونه تهمت ناروا متهمش می­کنند و ناچار شما نیز باید خود را برای تحمل آن تهمت­ها آماده کنید .

قومی که خود را مجسمه اسلام و تنها وارثین به حق انقلاب می­دانند و جز تلقی شکسته - بسته خود از دین ، هر نگرش دیگری را – اگر چه بر مبانی علمی ، اجتهادی و سنتی دین هم مبتنی باشد – یکسره التقاط می پندارند هنوز هم وقتی از احیاء اندیشه­ و منش شهید بزرگوار آیت الله دکتر بهشتی سخن می گویید فریاد وا اسلاما سر می­دهند و وقیحانه  می­گویند : بهشتی به خاطر زندگی در اروپا روشنفکر شده بود و اسلامی که او می­شناخت با اندیشه­های غربی مخلوط بوده است و طبعا چنین نگاهی به دین با جوهره اسلام ناب متفاوت است . برخی این وقاحت را تا به آن پایه ارتقاء می­بخشند که می­گویند : خدا او را دوست داشت که همان اوایل انقلاب شهید شد و گر نه تفکرات روشنفکرانه­اش او را به انحراف می­کشاند .

نمی­دانم این همه کینه توزی با منش فکری و اندیشه­های مترقی او از چه بابت است ؟ گناه بهشتی چه بود که هم دیروز باید آماج تهمت­ها قرار می­گرفت و هم امروز از سوی برخی کسان مورد بی مهری و تهمت قرار می­گیرد؟ همان کسانی که هر از گاهی مزارش را جهت بازدیدهای صوری و اظهار ارادت به شهیدان طواف می­کنند اما اندیشه­های حیات بخش او را تاب نمی­آورند !  

اسلامی که من از شهید بزرگوار آیت الله بهشتی آموختم ، اسلام نابی است که از بند تبعیت و تقلید2 رها شده و با انتخابی آگاهانه برگزیده می­شود . اسلامی که محصول تربیتش خشونت گرایی و تنگ نظری نیست ، اسلامی که در هر کجای دنیا و در میان هر گروهی ،می­توان آن را زیست و به آن افتخار کرد . اسلامی که با زبان فطرت سخن می­گوید و بی آنکه اندیشه­اش را به پیروانش تحمیل کند با استدلال و منطق قوی خود عقل آنان را به باورمندی به  آموزه هایش و عمل به دستوراتش فراخوانده و مصمم می­کند . اسلامی که انسان را موجودی انتخاب­گر می­داند و دین شناختی و انتخابی را دینی ناب و اسلامی راستین می­شمارد . اسلامی که در آن عدالت شعار فریبنده اقشار عمومی نیست بلکه بستر اندیشه و عمل است . اسلامی که به مؤمنانش عزت می­بخشد و شخصیت می­دهد . اسلامی که قرآن و احادیثش برای تربیت بشر به کار می روند نه برای مراسم و آئین و نام و نان .

چه بگویم ؟ خدایا تو می­دانی وقتی آثار اندیشه همیشه زنده او را می­خوانم چنان از بهجت و سرور لبریز می­شوم که گویی گمشده­ام را می­یابم و از چشمه زلال آن به یک جرعه مست می­شوم .

به هر حال می­اندیشم که لازم است نسل جوان ما خصوصا طلاب و دانشجویان بیش از هر زمان دیگر با منش و روش علمی ، عملی و اخلاقی او و نیز اندیشه­های تابناکش آشنا شوند تا ضمن کسب بینشی کارا ، روشن و عمیق از اسلام و نیز حرکت رو به رشد در کمال فردی خویش ، زمینه تربیت انسانهایی مؤمن ، متعهد ، بی تعصب ، خرد ورز و آزاده را در جامعه فراهم آورند. می­اندیشم اکنون که به واسطه همت والای فرزندان گرانقدر آن شهید بزرگوار سخنرانی­ها و نوشته­های ایشان به زیور طبع آراسته شده و در اختیار ما قرار دارد می­توان حلقه­های مطالعاتی تشکیل داد و با دوستان اهل درد و فکر و اندیشه به مطالعه، بررسی ، روش یابی و آموختن مبانی اندیشه­های درخشان آن شهید بزرگوار پرداخت و به این وسیله بار دیگر چشمه سار زلال اندیشه ناب شاگردان برجسته قرآن و عترت و تربیت یافتگان حقیقی امام راحل ( قدس سره ) را در سرزمین دلها و فکرها جاری ساخت و زمینه تفکیک مدعیان زعامت فکری جامعه را از راهبران حقیقی و شایسته اندیشه اسلامی فراهم آورد.

می خواستم به عنوان حسن ختام  قطعاتی از بیانات آن شهید بزرگوار را بنویسم اما دیدم که بسا قطعه قطعه کردن کلمات زنجیره­گون­شان موجب جفا به منظور و مقصود ایشان خواهد گشت بنا بر این دوستان را به مطالعه مجموعه آثار ایشان ارجاع می­دهم .

بیاد دارم که حضرت استاد علامه­ام آیت الله جوادی آملی (دام ظله الوارف) درباره ایشان فرمود : اگر کسی می­خواهد عدالت مجسّم را ببیند باید به شهید آیت الله دکتر بهشتی بنگرد .

-----------------------------------

پ . ن . 1 - صحیفه نور ، جلد 15 ، صفحه 18

پ . ن . 2 - منظور تقلید در اصول ، اندیشه و مبانی دین است نه تقلید در امور فرعی و احکام دین .

پ . ن . 3 – برای مراجعه به پایگاه بنیاد نشر آثار و اندیشه­های شهید بهشتی اینجا را کلیک کنید (+) و نیز برای مطالعه یادداشت دیگری از اینجانب در خصوص آن شهید بزرگوار اینجا را کلیلک کنید (+)

پ . ن . 4 – اگر خیلی اهل مطالعه نیستید حدّاقل کتاب کوچک و شیرین ( صد دقیقه تا بهشت ) را بخوانید .

پ . ن . 5 - به فضل خدا وبلاگی مستقل در خصوص نشر افکار و اندیشه های شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی ( قدس سره ) تأسیس کرده ام که از همه علاقه مندان به آن شهید والامقام برای حضور در ان وبلاگ و مطالعه آن دعوت به عمل می آورم .برای انتقال به وبلاگ مزبور بر روی کلمه  امت مظلوم کلیک فرمائید .


 

یاد باد آن روزگاران یاد باد

سی سال پیش در چنین ایامی ملّت ایران شاهد طلوع خورشید جمال امام آفتاب رویان و دمیدن صبح رهایی از یوق سردمداری حکّام سراپا فساد پهلوی بود. انقلاب نوری که ثمره مجاهدتهای امام امت و امت امام بود . بهمن ماه 1357 شاهد شکوفه دادن درختی بود که بذر آن ریشه در قرنها آزادی طلبی و خدا خواهی ملّت بزرگ ایران داشت . ملّتی که پیشینه ملّی پر افتخارش به غارت استحمار و وجب به وجب خاک و سرمایه­های حیاتی­اش به تاراج استثمار رفته بود و عزّت دینی و اعتبار اسلامیش در پس ادعای دروازه­های تمدن دودمان پهلوی به فراموشی سپرده شده بود با دم عیسویِ مردی از تبار پیام آور رحمت و حیات (ص) جان تازه یافت و دلیرانه بر شب دیجور ظلم و بردگی و وابستگی خروشید تا طلوع صبح استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی را فرازمندانه نظاره­گر باشد .

امروز که سی سال از آن روزهای فتح و ظفر گذشته است هر از گاهی درخت تنومند انقلابمان شکوفه­ای نو به بار می­آورد و میوه­ای تازه می­دهد . دست یابی به استقلال نسبی در برخی زمینه­ها ، رها شدن از وابستگی­های مفرط به شرق و غرب در بسیاری از زمینه­ها ، رشد فزاینده دانش در نسلهای پس از انقلاب ، دستیابی به پیشرفتهای علمی - صنعتی و تکنولوژیکی در رشته­های مختلف ، توان والای رزمی و دفاعی غیور مردان نظامی و انتظامی ، تولید بومی انرژی هسته­ای و در نوردیدن فضا تنها برخی از دستاوردهای این جنبش الهی و انقلاب اسلامی ملّت ایران است .

امّا این شجره مبارک در عرض کامیابی­هایش همواره از درون و بیرون با آفاتی رو به روست که غفلت از آنها نه تنها موجب آسیب دیدن ثمرات ارزشمند آن که خدای ناکرده موجب نابودی و اضمحلالش خواهد شد. تجاوز نظامی ، خباثتهای دیپلماتیک و هجمه­ی فرهنگی آنانی که با شکل گیری نظام جمهوری اسلامی دست استثمارشان از این ملک و ملّت کوتاه شد بزرگترین آفتی است که از بیرون ، حیات انقلاب اسلامی­مان را تهدید می­کند .

هر چند مخاطرات یاد شده هرگز بی اهمیّت و ساده نیست امّا به نظر می­رسد آفتهای درونی نظام به مراتب از آفتهای بیرونی آن خطرناک­ترند چرا که اگر نظام اسلامی از آفات درونی مصون بماند با قدرت و صلابت در برابر آفات بیرونی مقاومت خواهد کرد و هر چه فشار بیشتری را تحمل کنند مقاوم­تر و ماندنی­تر خواهد شد ولی اگر از درون آفت زده شود دیری نخواهد پائید که در برابر کوچکترین هجوم بیرونی از پای در خواهد آمد .

آسیب دیدن دو رکن اساسی نظام اسلامی ما یعنی دین مداری و مردم سالاری از بزرگترین آفاتی است که حیات انقلاب ما را از درون تهدید می­کند. درافتادن به ورطه تحجر ، قشری گرایی ، افراطی­گری مذهبی و دوری از عقلانیت از سویی و اباحه­گرایی ، عرفی­سازی ، باطن گرایی محض ، عمل گرایی صرف، مدرنیزاسیون لیبرال و دموکراسی سکولار از سوی دیگر ، دین مداری نظام ما را به چالش خواهد کشید و نیز بی توجهی به آراء ملّی و بی اعتبار دانستن اراده­ی مردم ، نا بالغ دانستن اجتماع و اموری از این قبیل مردم سالاری نظام را دچار خلل خواهد کرد . هر چند تفاوت جوهری نظام جمهوری اسلامی با دموکراسی­های لیبرال و سکولار ، مردم سالاری را به شکلی که در آن مکاتب تعریف می­شود بر نمی­تابد اما با توجه به سیره عملی بنیانگذار انقلاب اسلامی و رهبر عظیم الشأن و راحلمان امام خمینی (س) می توان گفت آراء ملّت اگر چه در مشروعیّت نظام نقش محوری ندارد امّا بی تردید تعیین کننده­ی مقبولیت نظام جمهوری اسلامی و رکن محوری آن است و توجه امام راحل به آراء مردم نه به عنوان شعار و نماد حضور مردم در صحنه که به عنوان تجلّی اراده یک ملّت در پذیرش، حفظ و حراست از نظام اسلامی و تسلّط  بر سرنوشت خویش در گسترده آموزه­های وحیانی اسلام است . شاید بتوان با قدرت ادعا کرد که عبارت ( مردم سالاری دینی ) که از بیانات رهبر معظم انقلاب حضرت آیة الله خامنه­ای ( دام ظله ) اقتباس گردیده بهترین تعبیر در تبیین چهره مردم سالاری نظام اسلامی است .

از دیگر آفات اساسی که نظام سی ساله ما را همواره از درون تهدید می­کند در حوزه­های مختلفی می توان نام برد که به برخی از آنها اشاره می­کنم :

در حوزه اقتصاد : وجود فقر ، بیکاری، تورم کمرشکن ، فاصله عمیق طبقاتی ، برنامه ریزی­های غیر کارشناسی و سطحی و ... .

در حوزه فرهنگ : کم رنگ شدن هویت ملّی و دینی ؛ بی مایه­گی برنامه­های فرهنگی و تربیتی ؛ تزئینی و سطحی تلقی شدن امور فرهنگی ؛ افراط و تفریط در تحدید آزادی قلم و بیان ؛ فقدان تئوری نظام­ یافته ، همه جانبه ، بدون تنگ نظری­ ، کارشناسی شده  و هماهنگ با اهداف عالی آموزه­های وحیانی و ... .

در حوزه سیاست : کشمکش­های بی حاصل جناح­های سیاسی ، تخریب­های غیر منصفانه و غیر اخلاقی که گاهی به نام دین و گاهی به نام آزادی صورت می­گیرد ، فقدان همگرایی احزاب و جناحهای سیاسی بر محور مصلحت نظام اسلامی و ملّت ایران ، افراط و تفریط در اصل مقوله ولایت فقیه و مسئله اطاعت از آن به عنوان محور وحدت دو رکن مشروعیت و مقبولیت نظام ، غالب بودن نگرش حذفی به جای تعامل سازنده و ... .

لازم به ذکر است که هر یک از آفات ذکر شده تبعات اجتماعی را موجب می­شود که هر یک از آنها نیز به نوبه خود آفتی برای سلامت و رشد این شجره مبارک محسوب می­شوند . قطعاً با بررسی و دقت نظر بیشتر می­توان آفات دیگری را نیز شناسایی کرد که در این مختصر به ذکر آن نپرداخته­ام .

نکته آخر این که پاسداشت سی سال جانفشانی ، ایثار و نثار تمامی اقشار مردم در صحنه دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی و آموزه­های امام راحل (س) که برگرفته از مبانی والای قرآن و عترت است وظیفه همه ما خصوصاً مسئولین نظام جمهوری اسلامی است . تا کنون مردم سرافراز میهن اسلامی­مان به درستی و بیش از همه به وظیفه خویش در برابر این نهضت اسلامی عمل کرده اند و خواهند کرد و امروز بار عمده این وظیفه به عهده مسئولین و رجال سیاسی ماست تا به پاس صبر ، ایثار و نجابت مردم با عملکردی به دور از جنجال آفرینی و تخریب ، مردم فریبی و تظاهر ، قشری گرایی و اباحه اندیشی وظیفه خویش را با عقلانیت ، تعهد و سلامت در برابر نظام اسلامی و ملّت بی­نظیر ایران به انجام رسانند و این درخت پر برکت را از آفات درونی و بیرونی صیانت کنند.

پ . ن . 1 - برای خواندن متن کامل نظر دوستمان (جادوگر سیاه) و پاسخ من روی نام وبلاگ ( صهبای اندیشه ) کلیک کنید .


ماجرای دفاع از مردم فلسطین ، لبنان و سایر مناطق اسلامی اگر چه در بادی امر مطلبی روشن و بی نیاز از سؤال به نظر می­رسد اما در طول این مدت که حملات وحشیانه صهیونستهای اسرائیلی به غزه شدت گرفته است در میان برخی جوانان با سؤالاتی همراه شده است که موجب شد مطلب ذیل را به صورت خارج از برنامه بنگارم و در معرض مطالعه دوستانم قرار دهم .

ضرورت حمایت و دفاع از غزه از چند منظر قابل تأمل است :

الف – بر اساس نگرش و مدل ارائه شده توسط دین مبین اسلام مفاهیم متمایز کننده­ای از قبیل ملیّت ، قومیّت ، رنگ ، زبان و نژاد جای خویش را در مرتبه اول به عامل مشترک دین و در مرتبه بعدی به نوع واحد انسانی می­دهد ؛ بر این اساس انسانهای معتقد به شریعت نورانی مصطفوی (صل الله علیه و آله ) از هر رنگ ، ملیّت ، قومیّت ، زبان یا نژاد ، اعضای یک خانواده محسوب می­شوند و عوامل ممیّزه­ی فوق تنها در جهت شناخت و آشنائی آنها با یکدیگر کاربرد دارد و موجب امتیاز فرد یا گروه مسلمانی بر دیگران نبوده و سبب مرز بندی و جدائی آنان از یکدیگر نمی­گردد . « یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ »[1] به عبارت دیگر باور اسلامی تمامی مرزهای جغرافیای سیاسی را در می­نوردد و هر منطقه جغرافیای طبیعی را که مسکن اهل اسلام است به وطن و خانه واحدی تبدیل می­کند که گروهی از اعضاء این خانواده بزرگ در آن ساکن هستند .

گروه دوم نیز ( یعنی کسانی که در دین و معتقدات دینی مسلمان نیستند ) از منظر خلقت انسانی با مسلمانان برابرند و مادامی که به جنگ یا توطئه آشکار بر علیه کیان اسلام و مسلمین برنخواسته باشند مانند مسلمانان دارای حقوق شهروندی و انسانی خواهند بود . (فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْق) [2]

در آموزه­های اسلامی سلطه گری و سلطه پذیری نفی شده است و از سوی دیگر مسلمانان که به نعمت اسلام برادر یکدیگرند «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا» [3] در برابر یکدیگر مسئول دانسته شده­اند ( کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ )[4] و  دامنه این مسئولیت تا آنجا گسترده است که بی تفاوتی نسبت به امور اهل اسلام و نیز شنیدن ندای داد خواهی یک مسلمان و بی تفاوتی نسبت به آن موجب خروج از نصاب کامل عضویت در جامعه اسلامی و تعلق به اسلام حقیقی بیان شده است ( مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ ) [5] .

نکته­ای که باقی می ماند بیان این مطلب است که در این اخوت اسلامی و وظیفه عمومی تفاوتی بین اهل مذاهب مختلف اسلامی نیست . تکیه بر این که اکثریت اهالی غزه از برادران اهل سنت هستند و تبلیغ اختلاف میان امّت اسلامی (ولو با استفاده از برخی روایات و اخبار) خلاف سیره رسول اکرم و عترت طاهره (سلام الله علیهم ) و ریختن آب به آسیاب دشمنان کلمه طیبه لا اله الا الله و محمد رسول الله است . جائی که امیر مؤمنان علی (ع) از به غارت رفتن خلخال پای دختری غیر مسلمان و بی تفاوتی مردان در منطقه­ای مسلمان نشین می نالد و مرگی که محصول اندوه از این مصیبت باشد را موجب ملامت نمی­شناسد تکلیف تمامی مسلمین خاصّه پیروان خویش را به وضوح روشن می­سازد .

اگر فکر می کنیم مسلمانیم و به آئین حنیف مصطفوی (ص) متدین هستیم و اگر خویش را از شیعیان علی (ع) می­دانیم آیا باز هم می­توانیم در برابر آنچه بر سر خواهران و برادرانمان در غزه می رود بی تفاوت بمانیم یا سکوت کنیم ؟

ب – علاوه بر مطلب فوق دلیل دیگری وجود دارد که به حکم عقل ما را به حمایت از خواهران و برادرانمان در غزه فرا می­خواند . اگر رابطه ای بین اندیشه اسلامی و خودمان نمی­بینیم و اگر نوع دوستی و حس انسانی هم ما را به دفاع از زنان و مردان و کودکان بی پناه فلسطینی در غزه نمی­خواند باز هم حمایت از آنان ضروری است  .

همه می دانیم که مقصد و مقصود اولیه صهیونیسم بین الملل نه تنها اشغال فلسطین به عنوان ارض موعود بلکه گسترش نفوذ و سلطه بر منطقه نیل تا فرات است . اگر چه مکاران صهیونیسم اشتباهی را که در فلسطین مرتکب شدند و به اشغال زمین پرداختند را در سایر مناطق فعلا مرتکب نشده­اند اما از سویی با نفوذ در سیاست آن کشورها و تهدید یا تطمیع رهبران کشورهای به اصطلاح عربی و اسلامی آنان را برده خویش ساخته­اند و از سویی دیگر هر لحظه مترصد موقعیتی مناسب برای نفوذ عمیق تر بر خاک این سرزمینها هستند .

بنا بر این باید بدانیم که آنچه امروز بر اهل غزه می­رود نقشه­ ایست که برای ما هم کشیده­ شده است و اگر نه در فردایی نزدیک در آینده­ای نه چندان دور  اجرا خواهد شد. امروز غزّه خط مقدم مبارزه با صهیونیسم است . حمایتهای مالی ، سیاسی یا فرهنگی و معنوی ما از فلسطین مصداق چراغی نیست که به خانه روا و به مسجد حرام باشد بلکه سوای عقاید دینی ما که ما را هم خانه می­کند دقیقا چراغی است که برای امنیت فردای خانه­مان باید برافروزیم . امروز حماس ، جهاد اسلامی و حزب الله لبنان در حقیقت نه نیروهای مقاومت دو کشور عربی که طلایه داران مقاومت در برابر طرح از نیل تا فرات فرزندان یهودا هستند. یادمان باشد که بی تفاوتی امروز در برابر صهیونیسم یعنی به خطر اندختن کیان ایران و ایرانی. تاریخ نشان داده که میراث خواران سامری نه دوست می شناسند و نه بیگانه ، وقتی بمب­ها و گلوله­های اورانیومی آنها سینه­ها را می­شکافد هرگز اول از کسی نمی­­پرسد که تو مسلمان هستی یا نه ؟ شیعه هستی یا نه ؟ طرفدار نظام جمهوری اسلامی بوده­ای یا نه ؟ با اپوزوسیون داخل یا خارج ایران همکاری می­کردی یا نه ؟ فقط سینه­ها را می­شکافد و خانه­ها را خراب می­کند و مادران را در عزای فرزندان ، همسران را در سوگ شوهران و فرزندان را در غم از دست دادن والدینشان می­نشاند، به جرم این که از آنها نیستید و یا حاضر نشده اید نوکری آنان را بر خود روا بدانید .

به اعتقاد من مسلمان باشیم یا نه ؟ انقلابی باشیم یا نه ؟ ایرانی باشیم یا نه ؟   فرقی نمی­کند ؛

حمایت از مردم مظلوم غزه یک وظیفه انسانی یا تدبیری ملّی است ...

و البته اگر مسلمان باشیم یک تکلیف الهی ...




[1]  سوره حجرات، آیه 13

[2]  نهج‏البلاغة ،ص 426 ، نامه  53

[3]   سوره آل عمران  ، آیه 103

[4]  منیةالمرید ، ص381 به نقل از پیامبر اکرم (ص)

[5]  کافی ، ج 2 ، ص164 به نقل از پیامبر اکرم (ص)

پ . ن . 1 - وبلاگهای حامی برادران و خواهران مسلمان فلسطینی : حقیقت نگار ، یاس کبود ، تصویر تازه ، روای ،


یا لثارات الحسین

انا لله و انا الیه الرجعون

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیم سوره توبه، آیه 128

نمی دانم چه بگویم ، آیا می­شود از این درد فریاد نزد ؟ آیا می­شود از کنار این هولوکاست نوین صهیونیستی بی تفاوت گذشت ؟ آیا می­توان خود را مسلمان دانست و سکوت کرد ؟ آیا می­توان خود را انسان دانست و دم بر نیاورد­؟ آیا امروز چیزی مثل قتل عام امت اسلام در غزه دل پیامبر را به درد می­آورد ؟ خدایا به دل پیامبر مهربانمان در این مصیبت چه می گذرد ؟

کجا هستید یاران رسول خدا (ص) ؟ کجا هستید شیعیان و محبین علی (ع) ؟  کجا هستید پیروان کربلای اباعبدالله(ص)؟

یزید روزگار ما امروز با تمام توانش آمده تا فرزندان روحانی رسول خدا (ص) را در غزه سر ببرد و کربلا را در سرزمین فلسطین رقم بزند ، سران کشورهای عربی و اسلامی که اکنون به دنیا نشان دادند که نه از غیرت عربی بهره­ای دارند و نه از اسلام بویی برده­اند همان مردمی هستند که به طمع دنیا شمشیرهایشان رابر شاهرگ فرزندان پیامبر گذاشتند . آیا نمی­بینید که فرزندان یهودا چگونه همه پلیدی­های بنی امیه را به نمایش گذاشته­اند؟ امسال محرم ما بیش از همه سال بوی خون می­دهد. مبادا ساکت بنشینی که دیگر هر سکوتی بوی رضایت به پاره پاره شدن جگر رسول خدا می­دهد .

عزاداران محرم حسین (ع)، آیا مولایمان به این راضی خواهد بود که از عزاداری­هایمان به گریه بر شهادت شهدای سال 61 هجری اکتفا کنیم ؟ آیا این همه تأکید بر زنده نگه داشتن محرّم  فقط برای آن است که هر ساله مجلسی بر پا کنیم و دلمان خوش باشد که پیرو حسین بن علی (ع) هستیم ؟ آیا امروز فریاد تنهایی پسر پیامبر را در لابه لای ضجه دخترکان و پسرکان بی پناه غزه و فریادهای جگر خراش مادران آنها نمی­شنوید ؟ آیا غیرت خون آلوده پرچمدار کربلا را در پاره پاره های بدن شهدای فلسطین مشاهده نمی­کنید ؟ آیا باز هم راضی خواهید شد که شمر و یزید و حرمله تان نامهای منحوس خونخواران هزار و اندی سال پیش باشند و غافلانه و با سکوت از کنار یزیدیان زمانتان عبور کنید ؟ بر پرچمهای عزایتان نام غزه را بنویسید و در کنار نام شمر و یزید هزار و اندی سال پیش نام منحوس آمریکا و اسرائیل را به کینه ببرید . اشکها و دعاهایتان را به یاری دلهای سوخته خواهران و برادرانمان در غزه بخوانید و از دستها و سینه­هاتان برای کوبیدن ریشه حکومت نژاد پرست صهیونیست اسرائیل این شر مطلق عصر حاضرمان تبری بسازید که فتنه را از ریشه برکند . حسینیان در عاشورای غزه به خون می افتند کجائید  ... یا لثارات الحسین  ...

چه خوب گفته­اند ( ما لا یدرک کلّه ، لا یترک کلّه ) اگر نمی توانیم آنگونه که می خواهیم به یاری خواهران و برادرانمان در غزه بشتابیم  لا اقل سکوت را روا نداریم . از هر وسیله و هر امکانی استفاده کنیم تا فریاد حمایتمان را به گوش دنیا برسانیم ، اگر در دنیا هم از این فریادها کاری ساخته نشد ( که البته می شود ) شاید فردای قیامت در پیشگاه الهی و در برابر رسول خدا (ص) و مولایمان حسین بن علی (ع) کمتر خجالت بکشیم . از همه شما خوبان دعوت می کنم تا با نوشتن ولو یک صفحه درباره فاجعه غزه بر روی شبکه جهانی اینترنت کمترین حمایت ممکن را از خواهران و برادرانمان در غزه به عمل آورید . عاشورا امسال در فلسطین اتفاق افتاده است ، کربلائی­ها به پا خیزید .

 

یا لثارات الحسین