سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

تفاوت جوهری میان این دو گروه به نیّت­های آنان باز می­گردد . انسان عاصی چون با علم و عمد و انگیزه­های پیش گفته به انجام گناه مباردت کرده است ، عمل او نشان از خباثت باطن و کفر مخفی یا آشکار جانش دارد . این خباثت باطنی حقیقت همان آتش دوزخ الهی است که از درون قلب انسان عاصی زبانه می­کشد و جسم و جانش را می سوزاند. « نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ الْأَفِْدَةِ »[1] . یکی از رموز ماندگاری دائم در جهنم _ برای آن گروه از اهل معصیت که بر همان باور و بدون توبه از منزل دنیا می­روند _ همین نکته است. آتشی که از بیرون به جان کسی افتد خاموش شدنی است اما چه می­توان کرد با آتشی که منشاء آن جان آدمی است؟ و چون جان آدمی نابود شدنی نیست جهنمی که در درون خود به پا کرده نیز تمام شدنی نخواهد بود . آیا ندیده­اید که در همین دنیا، هیزم آتش گرفته را حتی آن هنگام که فکر می­کنید با آب خاموش کرده­اید هنوز روشن وسرخ و پر حرارت است؟مگر می شود به آتش گفت که آتش نباش ؟

اما خطاکاران ، اگر چه عمل زشتی مرتکب شده­اند اما چون به خاطر دور بودن از انگیزه­های پیش گفته ، خباثت باطنی ندارند ، هم جدا شدنشان از آتشی که دامن جانشان را گرفته _ بواسطه توبه و عمل صالح _ آسان تر خواهد بود و هم به فضل خدا در جهنمی که با خطای خودشان ساخته­اند _ به فیض شفاعت شافعین _ دائمی نخواهند بود . چنین کسانی که در باطن به خدا و ربوبیت او ، لزوم اطاعت امر و نهی او ، لزوم پرهیز از عذاب او و لزوم خضوع و خشوع در برابر امر او ایمان دارند و مطابق این ایمان زندگی می کنند باطن جانشان همان گلستان خنک و سلامتی است که آتش چون به آنجا رسد متوقف می­شود . شاید اکنون بتوان رمزی از رموز این کلام نورانی امام کاظم (ع) را درک کرد که درباره بدکاران از شیعیان و دوست داران عترت طاهره فرمود : ( ... أَبَى اللَّهُ أَنْ یَکُونَ وَلِیُّنَا فَاجِراً وَ إِنْ عَمِلَ مَا عَمِلَ وَ لَکِنَّکُمْ تَقُولُونَ فَاسِقُ الْعَمَلِ فَاجِرُ الْعَمَلِ مُؤْمِنُ النَّفْسِ خَبِیثُ الْفِعْلِ طِیبُ الرُّوحِ وَ الْبَدَنِ ... )[2] یعنی خدا پرهیز دارد از این که دوست داران ما و پیروان ما فاجر باشند اگر چه کارهای زشتی را مرتکب شده­اند اما شما درباره آنان چنین بگوئید که آنان عمل فاسقانه­ای دارند ، عمل فاجرانه­ای دارند اما نَفس مؤمنی دارند؛ کارشان خبیث و زشت اما روح و بدنشان پاک است .

همه این تفاوت در حالی است که آتش الهی ، همان آتش باطنی که از گناه یا خطا بر می­خیزد چه از درون زبانه کشد و چه از بیرون به دامن انسان افتد برای یک لحظه و کمتر از لحظه­ای نیز قابل تحمل نیست . اگر چه خطاکاران در نهایت امر از آتش عذاب خلاصی می­یابند اما چیزی را که برای لحظه­ای هم تحمل کردنی نیست ، چگونه می­توان سالها تحمل کرد ؟ به همین دلیل است که امامان نور و هدایت ما را به بازگشت و اصلاح خطاهایمان قبل از فرا­رسیدن مرگ توصیه کرده­اند چرا که از ملاقات با باطن خویش و باطن اعمال خویش ناگزیریم .

(عن عَمْرِو بْنِ یَزِیدَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنِّی سَمِعْتُکَ وَ أَنْتَ تَقُولُ: کُلُّ شِیعَتِنَا فِی الْجَنَّةِ عَلَى مَا کَانَ فِیهِمْ . قَالَ: صَدَقْتُکَ کُلُّهُمْ وَ اللَّهِ فِی الْجَنَّةِ .قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الذُّنُوبَ کَثِیرَةٌ کِبَارٌ ! فَقَالَ : أَمَّا فِی الْقِیَامَةِ فَکُلُّکُمْ فِی الْجَنَّةِ بِشَفَاعَةِ النَّبِیِّ الْمُطَاعِ أَوْ وَصِیِّ النَّبِیِّ وَ لَکِنِّی وَ اللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ فِی الْبَرْزَخِ قُلْتُ وَ مَا الْبَرْزَخُ قَالَ الْقَبْرُ مُنْذُ حِینِ مَوْتِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ . )[3] عمرو بن یزید می­گوید به امام صادق (ع) عرض کردم : مولای من شنیده­ام که فرموده­اید: تمام شیعیان ما به خاطر آنچه _ از ایمان و عقیده به خدا و نبوت و امامت _ در آنهاست در بهشت خواهند بود ؟! فرمود : به تو راست گفته­ام ، به خدا قسم که در بهشت خواهند بود . گفت : فدای شما بشوم بسیاری از گناهان _ که برخی شیعیان هم مرتکب می­شوند _ کبیره­اند _ چگونه چنین کسانی وارد بهشت می شوند _! فرمود : در قیامت تمام شما شیعیان و پیروان عترت طاهره با شفاعت پیامبری که شفاعتش مقبول است و یا با شفاعت وصّی آن پیامبر _ یعنی امام _ وارد بهشت خواهید شد اما به خدا قسم که من از برزخ شما می­ترسم . گفت : برزخ چیست ؟ فرمود : قبر ، از آن هنگام می­میرید تا فرا رسیدن قیامت .  

حاصل این گفتمان نه چندان مختصر آن است که ما معتقدین به ربوبیت الهی (سبحانه و تعالی) ، نبوت انبیاء عظام و امامت عترت طاهره (علیهم السلام) که به لزوم اطاعت امر الهی ، پرهیز از عذاب جهنم و کسب رضای او ایمان داریم  اگر در اثر غفلت و جهالت ، از امر خدا تخلف کنیم  به فضل الهی هرگز به علائم چهارگانه اهل عصیان مبتلا نیستیم . کافی است تا صادقانه به درون جان خویش نظر کنیم و ببینیم آیا تخلف ما از اطاعت امر خدای مهربان بر محور چها ویژگی اهل معصیت است یا نه ؟! اگر چنین هست ، تا فرصت باقی است صفحه دل را از به کیمیای توبه و بندگی خدا از این خباثت باطنی پاک کنیم و اگر چنین نیست خدای بزرگ را بر این نعمت شاکر باشیم و به شکر این نعمت در اصلاح جان خویش و زدودن غبار جهالت علمی و عملی از آینه عقل و دلمان بکوشیم و بدانیم که غفلت، این چرک جان آدمی به تحمل اندک مشقّتی در راه بندگی خدا به سادگی قابل جدا شدن و پاک شدن است و بی تردید نصرت الهی از آن آنانی است که در مسیر کسب رضای حق گام بردارند .

الهی ، یگانه من ، مهربان من ، معبود من ، محبوب من  و مولای من

این سعی ناچیز و تلاش بی مقدار را که با قلّت بضاعت علمی­ام در تبیین گوشه­ای از انوار کلام نورانی حضرت سید الساجدین و زین العابدین علی بن الحسین (ع) به کار بستم به فضل و کرمت بپذیر و از سوی خود این کلمات سرد و بی روح را جان ببخش و گهواره معارف آن را در دلهای مستعّد بندگانت قرار ده و مرا به نور خویش بیش از پیش راهنما باش و از جانب ما برترین دوردها و بالاترین سلام­هایت را به پیشگاه مقدس پیامبر اعظم محمد بن عبد الله (ص) و خاندان پاکش ابلاغ دار باشد که سلام آن بزرگواران مایه روشنی قلب ما و هدایت جانهای ما به پیشگاه کبریائی تو باشد .

آمین




[1]  آتش افروخته خداست * آتشى که بر دلها برآید و آن ها را فرا گیرد.  آیات 6و 7 سوره مبارکه همزه

[2]  مستدرک‏الوسائل ج 12 ص 236

[3]  الکافی  ج 3  ص  242


لکِنْ خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ  لِی نَفْسِی وَ غَلَبَنِی هَوای َ وَ أَعَانَنِی عَلَیْهَا شِقْوَتِی وَ غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرْخَى عَلَیّ [1]

در قسمت قبل ویژگی نیّت­های گناهکاران مورد اشاره قرار گرفت و اینک به بررسی علائم خطاکاران می پردازیم و در پست آینده که تا سه روز دیگر ارائه خواهد شد و آخرین قسمت از این موضوع خواهد بود به بیان تفاوتهای جوهری میان اهل معصیت و خطاکاران و بررسی نتیجه نهایی این گفتمان خواهم پرداخت ... انشاء الله .

علائم خطاکاران :

فقدان چهار ویژگی گذشته در انگیزه و نیّت انسانی که از امر الهی سر پیچی می­کند او را از حوزه گناهکاران بیرون برده و به جرگه خطاکاران پیوند می­دهد. بنا بر این اگر چه سر پیچی و تخلف از دستور خداوند متعال در عمل اتفاق افتاده ( عَصَیْتُکَ ) ولی چون انگیزه این عمل ناروا انگیزه­های چهارگانه گذشته و یا چیز دیگری که به یکی از آنها بازگشت کند ، نبوده است آن انسان ، خطاکار تلقی می­شود نه گنهکار ( لَمْ أَعْصِکَ ... لکِنْ خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ ).

امام سجاد (علیه السلام) منشاء خطاکاری را ضعف عقل عملی می­داند و مبادی آن را چنین معرفی می­کند:

1-      اغوا گری و زینت دهی نفس

نفس انسانی اگر چه حقیقتی آسمانی دارد اما بواسطه پیوندش با بدن و دنیای طبیعت ، زمینه گرایش به امور مادی و شکستن مرز ارضای شهوتهای گوناگون را نیز دارد . به هر میزان که نفس تحت حکومت عقل در آمد و به فرمان او رفتار کرد ، میل به سوی خوبی­ها و پاکی­­ها می­کند و از گناه و خطا به همان میزان فاصله می­گیرد و بر عکس ، هر قدر که از فرمان عقل تمرّد کند و خویش را تسلیم گرایشهای حرام دنیایی کند به سوی سقوط خواهد رفت . کسی که نفسش را رها کرده و پای او را به پابند عقل و دین مهار نکرده باشد به همان میزان فریب سرابی را خواهد خورد که گرایش­های مادی و دنیایی نفسش پیش چشم او به نمایش خواهند گذاشت .

اغواگری و زینت­دهی، یعنی چیزی را که حقیقت ندارد چنان نمایش دهند که گویا حق است و با آراستن چیزی که ارزش واقعی ندارد آن را با ارزش جلوه دهند . نفسی که اسیر شهوات شده است، زشتی اعمال قبیح را چنان زیر آرایش لذتهای شهوانی مخفی می­کند و آن حقیقت زشت رو را ، خوش نما می­سازد که چنین انسانی فریب این سراب را خورده و خویش را در پی رسیدن به آن سراب از چشمه زلال اطاعت الهی محروم می­کند .  

2-      غلبه خواهشهای نفسانی بر عقل

عبارت لطیف (غلبنی) نشان می­دهد که حقیقت انسان همان حقیقت عقلانی و آسمانی است که گاهی در اثر فریب نفس ، مغلوب هوا و خواهش های آن می­شود و این گوهر جام جم [2] را دچار شکست کرده و اسیر می­کند . به بیان نورانی حضرت امیر المؤمنین علی (ع) : ( کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِیر ) [3] یعنی :و چه بسیار است عقلی که در دست هوای نفس اسیر آمده .

هر قدر که انسان در ارضاء خواهش­های نفسانی خود _ که از سوی عقل و شرع نهی شده اند _ تسلیم تر باشد ، نفس دنیا طلب او تقویت شده و عقل را زمین گیر می­کند . آن هنگام که انسان تصمیم می­گیرد چنین لذات فریبنده­ای را به کام نفسش بچشاند در واقع جنگی را که در میدان جانش رخ داده به حریف می­بازد و سرزمین جانش را تسلیم دشمن می­کند . این عمل نه از سر قوّت عقل که از ضعف عقل و غلبه تمایلات سقوط دهنده­ی نفس بر می­خیزد .

بزرگترین عامل چنین شکستی ضعف اعتقادات و باور ها (عقل نظری) از سویی و ضعف اراده (عقل عملی) از سوی دیگر است .

3-      تیره روزی  زمینه پیشبرد دو عامل قبلی

شقاوت به معنی بدبختی و در برابر سعادت به معنی خوشبختی است . البته شقاوت به معنی عاملی جبری نیست که از بیرونِ جان آدمی او را به تخطی از امر خدا وا دارد بلکه وجود زمینه غلبه هوای نفس بر عقل و نیز تسلیم شدن در برابر اغواگری نفس است . همان چیزی که از آن به ضعف عقل عملی و نظری یاد کردیم .

رفع چنین مشکلی در حوزه عقل نظری به وسیله آموختن معارف الهی و در حوزه عقل عملی به وسیله تقویت اراده است. ترک کردن امور حرامی که مورد تقاضای نفس است از روی آگاهی ، انتخاب و اختیار بهترین تمرین برای تقویت اراده یا همان عقل عملی است .

4-      ایمنی از عذاب الهی بواسطه اعتماد به پرده پوشی خدا

پرده پوشی یکی از صفات فعلی خدای مهربان است . به این معنی که خدای بزرگ در دنیا و آخرت ، زشتی­های اخلاقی و درونی انسانها و نیز گناهان خلوتشان را بر دیگران آشکار نمی­کند . گناهان و نیّتهای درونی­ای که اگر آشکار شود آبروی انسان را می­برد و زندگی را برای او غیر قابل امکان می­کند .

گاهی در برخی از ما انسانها باور به چنین صفاتی _ که باید موجب افزایش حیاء در برابر خدا شود _ حدّی افراطی و غیر عاقلانه پیدا میکند تا جائی که شخص از شدت امید به صفتی چون رحمت خدا (صفات جمال) از صفتی که دال بر عذاب و عقاب است (صفات جلال) فارغ می­شود و فکر می­کند اکنون که خدای تعالی مهربان است و آبروی بنده­اش را در دنیا و آخرت حفظ می­کند پس او می­تواند با خیال راحت به ارضای خواهش­های نفسش بپردازد و بی هیچ نگرانی تن به آلودگی بسپارد بدون توجه به این که چه بسا این پرده پوشی ابزار آزمایش او است .

در برخی آیات و روایات از چنین حالتی با عنوان ( ایمنی از مکر الهی ) یاد کرده­اند «أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُون»[4] یعنی : آیا از مکر خدا (یعنى آزمایش و مجازات خدا) غافل و ایمن گردیده‏اند؟ که از آن مکر ، کسى غافل نشود مگر مردم زیانکار.

با توجه به این صفات چهارگانه روشن شد که خطاکاران اگر چه در حوزه عقل عملی ضعیف­اند اما در حوزه عقل نظری ولو اجمالاً به خدا و ربوبیت او باور دارند و از این که مستحّق عذاب او شوند بیمناک­اند و تلاششان را جهت کسب رضای او و رهایی از دامنه عذاب او که محصول افکار و اعمال خود آنهاست به کار می­بندند .

نکته دیگر این که حضرت سجّاد (ع) با بیان عبارت «خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ» نشان می­دهند که بر خلاف عصیان که عامل و مُتَعَلَق آن ، هر دو درونی هستند و انگیزه اصلی آن از بستر خباثت نفس آدمی برمی­خیزد ، مُتَعَلَق عامل خطا( یعنی آنچه خطا به خاطر آن انجام می شود) بیرونی است یعنی اگر چه ضعف اراده و قوای عقل عملی و نظری از درون عوامل خطاکاری را تأمین می کنند اما به اعتبار آنچه زینت می شود و اغوا می کند ، عامل خطا بیرونی است و نیز بر خلاف عصیان که تا رفع کامل انگیزه های چهار گانه قابل رفع نیست و چه بسا بر اساس مطالبی که گفته خواهد شد سبب وقوع همیشگی مرتکبین­اش در عذاب جهنم شود، خطا با اندک توجه و اراده­ای قابل پیشگیری است و سبب ماندن همیشگی (خلود) در عذاب هم نخواهد بود .

بر این اساس اگر وساوس شیطان از بیرون و ضعف عقل عملی انسان از درون نبود چنین انسانی هرگز عملی بر خلاف آنچه اقتضاء باورش در حوزه عقل عملی است (یعنی التزام به توحید و عمل بر طبق امر خدا) انجام نمی داد. همچنان که در اولیاء الهی و بندگان صالح خدا که از قوت عقل نظری و عقل عملی برخوردارند مراتب مختلفی از این حقیقت قابل مشاهده است .

ادامه دارد....




[1]  الإقبال‏بالأعمال‏الحسنة  ص 71 و مصباح المتهجد ص 587

[2]  گوهر جام جم از کان جهانی دگر است  *** تو تمنا ز گل کوزه­گران میداری ؟ حافظ  غزل 450

[3]  نهج‏البلاغة  ، حکمت 211

[4]  سوره مبارکه اعراف آیه 99


اگر چه هرگز ندانستم چرا مَطلَع این نوشتار (قسمت اول) برخی از خوانندگان را بر آشفت تا آنجا که مؤمنانه !!! اخلاق را زیر پا گذاشتند و به جای نقد اندیشه­ام به گفتن هر چه روا می پنداشتند (اگر چه در حاقّ واقع ناروا باشد) دست یازیدند. فکر می کردم این نوشته در دو قسمت به پایان خواهد رسید اما اکنون جز ارائه آن در چند قسمت چاره­ای ندیدم ، به امید خدای بزرگ قسمت سوم را نیز به زودی به خدمتتان ارائه خواهم کرد. قبلا از طولانی شدن مطلب عذر خواهی می­کنم و امیدوارم بر این حقیر به دیده عفو بنگرید. اکنون با کمال احترام به خوانندگان محترم ، خواهران و برادران ارجمندم و نظرات محترمشان قسمت دوم از مقاله ( ما گنهکار نیستیم ) را با توکل به ذات اقدس الهی و توسل به ذیل عنایت حضرت سید الساجدین (ع) به محضر شما خوبان تقدیم می­کنم و از حضرت ربوبی راهیابی به نور هدایتش را عاجزانه طلب می­کنم .

-----------------------------------------------------------------

إِلهِی لَمْ أَعْصِکَ حِینَ عَصَیْتُکَ وَ أَنَا بِرُبوُبِیَّتِکَ جاحِدٌ، وَ لا بِأَمْرِکَ مُسْتَخِفٌّ، وَ لا لِعُقُوبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ، وَ لا لِوَعِیدِکَ مُتَهاوِنٌ، وَ لکِنْ خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ  لِی نَفْسِی وَ غَلَبَنِی هَوای َ وَ أَعَانَنِی عَلَیْهَا شِقْوَتِی وَ غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرْخَى عَلَیّ [1]

خدای من آن هنگام که فرمانت را سر پیچی می کردم ، مقصودم سر پیچی کردن از تو نبود. گر چه گناه کردم اما نخواستم تا با گناه کردنم خدائی و ربوبیت تو را انکار کنم و یا این که دستور تو را در ترک گناه سبک بشمارم و یا این که عذاب تو را مورد اعتراض و تمسخر قرار دهم و یا هشدار تو بر عذاب را بی ارزش بشمارم ، بلکه این تنها خطا و اشتباهی بود که بر من عارض شد و از من سرزد ، نفسم مرا فریب داد و هوای نفسم بر من غلبه کرد و تیره روزی من مرا در این خطا یاری کرد و پرده پوشی­ات مغرورم ساخت ... .[2]

اجازه بدهید تا قبل از پرداختن به تفاوت انسانهای گناهکار با خطاکار و شرح این ادعا که (ما گنهکار نیستیم)  به بیان و توضیح برخی مفردات الفاظ به کار رفته در بیان نورانی حضرت سجاد بپردازیم .

ü       واژه (عصیان) به معنی ترک تبعیّت و در مقابل اتبّاع و پیروی است. به عبارت دیگر آنچه خلاف اطاعت است را عصیان می­گویند مانند آن که چون بنده امر مولای خویش را اطاعت نکند می­گویند ( عصی ربّه ).[3]

ü       اما واژه (خطیئة) که کوچک شده (مصغّر) خطاست به معنای غلط و اشتباه و در برابر صواب به معنی راستی و درستی است . [4]

ü       در تفاوت میان این دو واژه آمده است: خطا غالباً به کاری اطلاق می­شود که در انجام آن عمدی وجود ندارد[5] و نیز گفته­اند : خطا از جهت استحقاق ملامت از عصیان و امثال آن سبک تر است. تفاوت دیگر این که اگر کسی در انجام عمل زشتی عمد و قصد مخالفت داشته باشد و با اراده خویش و علم به مخالفت آن را مرتکب شود چنین عملی را خطا نمی گویند بلکه چنین عملی عصیان و معصیت نام دارد.[6]

ü       (عارض شدن) یعنی اضافه شدن . وصفی که ذاتی چیزی نباشد و هویت آن شیء را تأمین نکند عارض بر آن شیء می­خوانند. مانند علم زید که غیر از ذات و هویت زید است به گونه­ای که اگر زید عالم هم نباشد انسانیت و هویت او به قوّه خود باقیست. ویژگی عوارض آن است که غالباً از معروض خود قابل زوال و جدا شدن هستند مانند علم زید که ممکن است در اثر فراموشی از زید جدا شود .[7]

اکنون به مکتب نورانی معارف دعای اباحمزه ثمالی (رض) و دانشگاه انسان ساز بیانات نورانی حضرت سید­الساجدین امام زین­العابدین (علیه السلام) باز می­گردیم.

علائم گناهکاران :

در این فقره از دعا وجود مبارک امام زین العابدین (ع) به بیان ویژگیهای انسانهای گناهکار می­پردازد و چهار ویژگی برای رفتار آنان برمی­شمارد که اگر کسی با یکی از این انگیزه­ها از اطاعت امر الهی تخلف کند قطعاً معصیت کرده و به معنی واقعی کلمه گناهکار خواهد بود . این ویژگی ها به طور خلاصه عبارتند از :

1-      انکار ربوبیّت :

ربوبیّت به معنی پروردگاری و مالک بودن است و جحد به معنی انکار . بر این اساس اگر کسی با امر خدای تعالی به انجام یا ترک عملی مخالفت عملی کند با این انگیزه که با رفتارش ربوبیّت خدای سبحان را منکر شود و نشان بدهد که باوری به ربوبیت خدای بزرگ ندارد دچار معصیت و نافرمانی شده و قطعاً گناهکار خواهد بود . دقت کنید که انکار ربوبیّت خداوند گاهی با اعتقاد به خالقیّت و مبدأیّت همراه می­شود . به عبارت دیگر گناه کردن با چنین انگیزه ای لزوماً به معنی انکار وجود خدا نیست . ممکن است کسی وجود خدا را قبول داشته باشد اما ربوبیّت خدا که مستلزم پذیرش امر و نهی تشریعی اوست را انکار کند . مثال روشن چنین کسی ابلیس است که در عین باور به خالقیت خداوند بزرگ ربوبیت تشریعی او را که مستلزم اطاعت و سجده بر آدم بود منکر شد و با تکبر از امر الهی سرپیچی کرد .

2-      سبک شمردن دستورات الهی :

استخفاف به معنی خفیف و سبک شمردن است . بنا بر این اگر کسی با این انگیزه از امر خدا تخلف کند که با چنین عملی امر خدا را بی اعتبار بداند ونشان دهد که می­تواند به سادگی از دستور خدا تخلف کند چرا که دستور خدا چندان قابل اعتنا نیست که او خود را موظف به اطاعت آن بداند بی شک معصیت کار و گنهکار خواهد بود .

3-       جرأت و گستاخی در برابر عذاب الهی :

واژه (تعرّض) را چندین گونه معنی کرده­اند که دو شکل از آن با این مقام مناسبت بیشتری دارد .یک معنی آن گوشه زدن و معنی دیگر آن چیزی را خواستن و به سوی آن رفتن است. بنا بر معنای اول آن کسی با انگیزه تکبّر در برابر عذاب الهی می­خواهد با تخلف از امر الهی عذاب خدا را به سُخره بگیرد و یا بر اساس معنی دوم با تخلف از امر خدا می­خواهد خویش را در معرض عذاب قرار دهد تا نشان دهد که از عذاب خداوند هراسی ندارد قطعاً گناهکار است .

4-      تحقیر کردن وعیدهای خداوند:

وعید عبارت از وعده عذابهایی است که خداوند متعال در قرآن کریم یا از لسان نبی مکرم اسلام مطرح کرده است و واژه (متهاون) به معنی تحقیر کننده است . بر این اساس کسی که از امر خداوند سبحان سر پیچی می­کند تا بدینوسیله نشان دهد که وعید خداوند را به هیچ می­انگارد و برایش بی­اهمیت است و با عصیانش نشان دهد که عذاب خدا به زعم او حقیر تر از آن است که بتواند مانع تخلفش شود بدون شک ، معصیت کار و گناهکار است .

... ادامه دارد


پ . ن . 1 = لابد مشاهده فرموده اید که خواهرمان سرکار خانم آسیه باصری باغسیه در صفحه نظرات همین پست و پست قبلی چالشی با این نوشته داشتند . در پاسخ به آخرین نظر ایشان به فضل الهی مطلب شیرین و دلنشینی در وبلاگ دیگرم ( صهبای اندیشه ) نوشته ام که البته با این پست هم بی ارتباط نیست . از شما دوستان محترم دعوت می کنم چند دقیقه ای را هم به خواندن آن اختصاص دهید .شما می توانید با کلیک روی نام وبلاگ راه را کوتاه کنید.
 

[1]  الإقبال‏بالأعمال‏الحسنة  ص 71 و مصباح المتهجد ص 587

  [2] فرازهایی که به صورت آزاد ترجمه شد قسمتهایی بود از دعای گرانسنگ ابو حمزه ثمالی . نمی دانم ماه رمضانی که گذشت چقدر با این دعا و معارف والای آن ارتباط بر قرار کردید اما حتی اگر ماه رمضان هم توفیق ارتباط با بیانات نورانی این دعا نصیبتان نشده پیشنهاد می کنم برای ارتباط با معارف والای آن تا ماه رمضان سال دیگر صبر نکنید .

[3]  التحقیق  جلد 8 ص 192 و 193

[4]  همان

[5]  فروق اللغة ص 222

[6]  مراجعه کنید به کتاب التحقیق و مفردات راغب

[7]  مراجعه کنید به کتب منطقی و فلسفی مانند المنطق ، الجوهر النضید ، بدایة الحکمة ، نهایة الحکمة و ...


گناه ... فقط یک واژه نیست ؛ یک حقیقته ؛ آتشه ، آتشی که وقتی به جونمون می افته از سر تا پا و از پوست تا استخوان و روانمون رو می سوزونه . چه به دین و مذهبی باور داشته باشیم و چه نداشته باشیم بعضی از کارها هست که از نظرمون گناه محسوب می­شه و انجامشون چنین احساس بدی رو در ما زنده می­کنه . حتما همه ما کارهایی کردیم که بعد از انجام اونها چنین احساسی رو هم تجربه کرده باشیم . احساسی که موجب میشه از خودمون و از همه دنیا بدمون بیاد و حالمون از همه چیز به هم بخوره و بیشتر از همه از خودمون . حسّی که با نا امیدی و سرخوردگی همراهه و احساسی که مثل یک باطلاق هر چی می­خوایم ازش فرار کنیم بیشتر غورتمون می­ده .خیلی از آدمها را دیدم که توی دریایی از احساس گناه و نا امیدی دست و پا می زنن و همین دست و پا زدن به جای این که راه نجاتی براشون باز کنه بیشتر موجب فرو رفتنشون شده .

همین احساس مشترک و آثار واقعی میون آدمهای مذهبی یا غیر مذهبی نشان می ده که گناه غیر از عنوان لفظی و اعتباریش (که ممکنه بین آدمها یا مذاهب اونها اختلاف مصداقی داشته باشه) یک حقیقت واقعی و فرا مادی داره که حتی بی اعتقادان به مذاهب هم بر اساس دریافتهای وجدانی ، فطری و عقلیشون گاهی در برابر انجام برخی اعمال اون رو حس می­کنند و از نتیجه دریافت و شهود چنین حقیقتی رنج می­برن .

اما حکایت معتقدان به مذاهب در این خصوص با غیر اونها تفاوتهایی هم داره . احساس گناه یک فرد غیر مذهبی سطحی­تر و کم دوام­تر از افراد مذهبیه و به همون میزان احساس رضایتش از خوبی­ها و زیبائی­ها هم سطحی­تر و بی دوام­تر است . طبیعتاً کسانی که باور مذهبی ( خصوصاً اسلامی ) ندارن هیچ تعریف درستی هم از حیات ابدی انسان نمی­تونن داشته باشن و با هیچ انگیزه یا اندیشه­ای نمی­تونن برای زندگی خودشون فراتر از این چند سال زندگی دنیا معنایی پیدا کنن . علاوه بر این که توی همین دنیا هم غالباً نمی تونن اهداف آرمانی داشته باشند و زندگیشون رو با آن معنی ببخشند و شاید به همین دلیله که  انسان امروز  خسته از صنعت و تکنولوژی و فرسوده از کامجویی و لذت طلبی به دنبال یک معنی حقیقی ارزشمند و دوام­دار برای بودن می­گردد و عصر حاضر را به عصر بازگشت به معنی بدل کرده .

روی حرف من در این نوشته با غیر مذهبی­ها نیست و در میان همه معتقدین به مذاهب و ادیان ،مسلمانها مخاطبین اصلی این نوشتار هستند .

خیلی وقتها ممکنه این وسوسه شیطانی سراغمون بیاد که : خدا دیگه با من کاری نداره ! آخه اینقدر گناه کردم که حسابی دلش از من پره ؛ یا این که : من که گناه کرده­ام دیگه خدا راه به من نمی­ده و تحویلم نمی­گیره ؛ یا این که : من که با این همه گناه بالاخره جهنمی­ام پس چرا باید برای نجات از گناهان و اصلاح خودم تلاش کنم ؟ چه فایده وقتی دوباره گناه می­کنم و همه پل­های پشت سرم رو خراب می­کنم ؟! و صدها وسوسه مثل اینها ...

حقیقت این که احساس گناه کردن گاهی از خود گناه بد­تره . اون چیزی که خیلی وقتها باعث میشه آدم نتونه از گناه فاصله بگیره خود گناه نیست بلکه احساس روانی بدیه که موجب از بین رفتن توانائی­ها ، اعتماد به نفس و  حتی در مواردی ایمان ، امید و توکل به خدا میشه .همون چیزی که بهش می­گیم احساس گناه یا به زبان و اصطلاح شرعی بهش می­گیم عصیان و معصیت .   

اما واقعاً گناهکار کیه ؟ آیا هر کسی که کاری رو که خداوند از انجامش نهی کرده ( عمل حرام ) انجام می­ده گناهکاره ؟! آیا اون کسی که کاری که خدا گفته انجام بده ( واجب ) رو ترک می کنه واقعاً معصیت کاره ؟! بدون شک بهشت خداوند جای انسان گناهکار نیست و چنین کسی از رحمت خدا بهره­ای نمی­بره ؛ بدون شک گناه روح آدم رو به قدری فاسد می­کنه که هیچ جای سالمی براش نمیذاره و چون در اصل گناه از اندیشه و انگیزه و درون آدمها شکل می گیره و از باطن اونها به ظاهرشون میاد میشه گفت این آتش را در درون جان آدم به پا می­­کنه امّا پس این وسط محبت و فضل و مهربونی خدا چی میشه ؟ یعنی هر آدم گناهکاری خودش میشه یک جهنم متحرک و راهی برای تغییر این وضع نداره؟

من معتقدم که این طور نیست !

خیلی از ما خطا می­کنیم ، اشتباه می­کنیم ، حرام­ها رو مرتکب می­شیم و یا واجبات رو ترک می­کنیم اما معصیت کار نیستیم . مختصر بگم که همونطور که امام علی (علیه السلام ) در دعای کمیل فرمودند[1]، در قیامت جهنم ( که تجلّی دوری از رحمت و اثر نپذیرفتن هدایت خداست ) برای اون کسانیه که منکر ربوبیت خدا هستند و با او دشمنی می­کنند نه کسانی که خطاکار هستند اما دشمن یا منکر نیستند .

به امید خدا توی نوشته بعدی در کلاس درس امام زین العابدین (علیه السلام) حاضر می­شیم تا از ایشون بشنویم که فرق آدمهای معصیت کار با خطا کار چیه ؟ تا بدونیم که ما از کدوم دسته هستیم . وقتی تکلیفمون روشن شد دیگه بقیه­اش آسون میشه .

انشاء الله ...




[1]  فبالیقین أقطع لو لا ما حکمت به من تعذیب جاحدیک و قضیت به من إخلاد معاندیک لجعلت النار کلها بردا و سلاما و ما کان [کانت‏] لأحد فیها مَقراً و لا مُقاماً . کتاب إقبال‏الأعمال ، ص 708


شهر دعیتم فیه الی ضیافت الله

ماه مبارک رمضان را اولیاء الهی آغازین ماه سال می­دانند و گردش عمر خویش را نه بر مدار ماه و خورشید که بر محور رحمت و غفران الهی می­سنجندند. ماه رمضان آینه روشنی از تجلّیات اسماء جمال و جلال خداست . دلها به برکت تجلی اسم لطیف الهی پر لطافت می­شود و قساوت حاصل از دنیا زدگی کمرنگ می­گردد. تجلی اسم غفور بار سنگین سیاه دلی را سبک می کند و باران اشک را میهمان چشمان اهل غفران می سازد . چون نام توّاب او جلوه می­کند درهای آشتی با او گشوده می­شود و حتّی آنها که در طول یکسال گذشته ساعتی را نیز با او خلوت نکرده­اند با حالی که از شکستگی قلبشان و ندامت روحشان گواهی­ می­دهد در پیشگاه کَرَم او حضور می یابند و در پرتو تجلّی اسم وهّاب او دل به موهبت بخشایشش می­بندند .

نکته قابل توجه آن است که برخی از ما آنقدر در نعمتهای مختلف این ماه غرق می شویم که گاهی فراموش می­کنیم که این ماه ،ماه هدایت ، تزکیه و تعلیم است . در قوس نزول هستی ، انزال قرآن در ماه رمضان متضمن راز و رمزی است که گاهی نعمتهای مختلف خداوند در این ماه ، برای آنان که اهل اسرار نیستند حجاب چهره مشعشع آن می­شود. قرآن این کتاب هدایت آدمیان ، حقیقت منزَلی است که شبی از شبهای بهترین ماه خدا را با نزولش بر هزار ماه برتری می­دهد. چنین تنزیلی از آسمان ملکوت ، می­آموزاند که بهترین عمل در این ماه تزکیه کردن و آموختن است . تزکیه­­ای همگام با تعلّم . خدایی که خود اولین و پر کرامت ترین آموزگار بشر است کتاب هدایتگرش را در این ماه نازل می کند تا همگان بدانند که مقصود از ارسال کتاب ، خواندن بی حاصل نیست. کتاب را چنان باید خواند که راه را بنمایاند و تیرگی جهل را به نور علم بشکند و گر نه بسا قرآن خوان ، که قرآن او را لعن می­کند. قال رسول الله (ص): رُبَ تالی القرآن و القرآنُ یَلعَنُه [1] .

از سوی دیگر در نوزدهم همین ماه ، همزمان با نزول قرآن صامت ، قوس صعود هستی نظاره گر صعود قرآن ناطق است . نزول و صعودی که هزاران سرّ الهی را در دامن خویش مخفی کرده­اند . شهادت حضرت مولی الموّحدین علی (ع) و همزمانی آن با نزول قرآن سرّی دیگر از اسرار حدیث ثقلین را برای میهمانان سفره خدا فاش می­کند .  شاید یک گوشه از آن سرّ هدایت بخش آن است که ما در شب قدر ، قدر امامت معصومانه را دریابیم . بدانیم که علی (ع) مصداق حقیقی همان کلمه پاک است که به سوی او بالا می­رود « إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ » [2] .خدا خواست تا انسان بداند اگر این کتاب منزَل محصولی داشته باشد و شاگردی که در مکتب وحی و در دامن نبوت تربیت شده باشد الگو و نمونه ای داشته باشد چنین انسان کاملی جز علی (ع) نیست. آنان که با خیال کفایت کتاب دست از دامان امامت معصوم بر داشتند راهی برای عروج ندارند چرا که دو قوس عالم هستی را دو ثقل ثقیل پیامبر اعظم (ص) تأمین می­کنند و آن کس که این ندارد حقا که آن ندارد .

 و شاید سرّ دیگرش آن است که ما بدانیم قرآن نازل شد تا از مشتی خاک به تربیت وحی و دست توانمند الهی که از آستین نبوی (ص) بر آمده ، انسان کامل را بر انگیزد . قرآن تدوینی حق پائین آمد تا انسان کامل ، این قرآن تکوینی خدای بزرگ به اوج عرش پر گشاید . پس اگر طالب پر گرفتن به اوج قرب خدائی، راهی جز گوش جان سپردن به کلام پائین آمده  - قرآن - و دل و سر سپردن به کلمه بالا رفته – امامت معصومانه عترت – نداری .

دیگر این که آنچه از مبداء وحدت به سوی ساکنان زمین می آید تا زمینه تربیت و نورانیت آنان شود از کلمه به  کلام بدل می شود ؛ و کلام مجموعه ای از کلمات متکثره­اند . چرا که اهل دنیای متکثرات با زبان کثرت مأنوس­اند  و چاره ای نیست جز آنکه با آنان به لسان قوم سخن گویند . لطیفه­ای که چنین تنزلی می آموزاند این است که هر چه یا هر که به سوی زمین و زمینی روانه شد ناچار دچار کثرات می­شود اگر چه آن متنزل سخن نورانی خدای متعالی باشد ، قرآن می آموزاند انسانی که از وحدت به کثرت گرایش پیدا کند و به جای خدای واحد ارباب متفرقه مال و جاه و شهرت و ... را معبود خود سازد سیری جز نزول ندارد. اما آنکه به نور قرآن و هدایت مصطفوی (ص) تربیت شد و از کثرت گرایی دست کشیده به وحدت روی آورد ، ارباب متفرق رابه دور افکنده و اله واحد را عبادت کرد، خدا را نه مشرکانه که موّحدانه پرستید و با حقیقت قرآن نازل که مقام صاعد و والای امامت معصوم است متحد گشت ، از مزبله کثرات به مقام وحدت بار می یابد و چون بدین مقام رسید به سوی او صعود خواهد کرد .

کلام را کوتاه می کنم . دوستان قرآن و ادعیه این ماه را به سرسری نخوانیم که در پس هر کلمه ای از آن سرّی از اسرار خدای بزرگ در انتظار قلوب تشنه معارف آسمانهاست .


[1] جامع‏الأخبار ، ص 48

[2] سوره فاطر ، آیه 10