سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

تا چند روز دیگر محرم ، این ماه محترم خدا فرا می رسد و دوباره برای آنان که دل در گرو مهر او و اولیاء مهربان او دارند بهانه ای می شود تا گرد هم آیند و با هم غم فراق را مویه کنند . محرم با نام و یاد بلکه با پیام جاودان حضرت سید الشهداء حسین بن علی (ع) گره خورده است و چنان پیوند عمیقی برقرار کرده است که نام محرم جز با نام سید الشهدا ء (ع) به ذهن نمی آید .

اما بهره ما از این ماه محترم چیست و چه باید باشد ؟ آیا تنها اقامه عزا بر فرزند رسول خدا و گریستن بر فجایع روز عاشورا کافیست ؟ آیا همین بس است که بر ماجرای جانسوزی که هزار و اندی سال پیش بر پاره های جگر رسول خدا رفت اشگ بریزیم ؟ آیا همین لباس سیاه و نوحه و روضه و اشگ و سینه زدن و زنجیر زدن تمام بهره ما از این ماه محترم است ؟

من فکر می کنم به آنچه گفته شد نباید بسنده کرد . این کمترین و عمومی ترین بهره ایست که چنین ماهی می تواند داشته باشد . نمی بینید که غیر مسلمین هم در این مقدار با ما شریک می شوند ؟ مانند ما مشکی می پوشند ، گریه می کنند ،  به سینه می زنند ، نذر می کنند ، نذری می دهند و نذری می گیرند و حتا شفا می گیرند و حاجت روا می شوند ! اگر فقط همین ها تمام بهره ما از این سفره گسترده باشد آنگاه میان رحمت عام و خاص خداوند در این مرتبه چه فرقی هست در حالی که او همیشه رحمان است و همیشه رحیم ؟

می اندیشم که این خوان گسترده بهره ای بیشتر برای مسلمین و بیشتر از آن برای پیروان مکتب اهل بیت دارد که نباید از آن محروم ماند در حالی که بسنده کردن به آنچه گفته شد در نهایت اگر زیان آور نباشد از آن بهره های ویژه تهی است . نمی گویم که باید از شعائر مذکور چشم پوشید می گویم نباید به آنها بسنده کرد و چنین پنداشت که محرم یعنی همین ها و بس .

سفره خاص محرم از آن کسانی است که مَحرَم شوند چون : گوش نامَحرَم نباشد جای پیغام سروش و چاره مَحرَم شدن جز مُحرِم شدن نیست . باید از لباس کبر و منیّت بیرون آمد و به لباس عشق و معرفت احرام بست. باید فریاد توحید را که از حنجره سالار شهیدان تا بلندای همیشه تاریخ انسان به گوش می رسد لبیکی از عقل و دل گفت تا اذن ورود به حریم مُحرَم یافت . باید به امداد عشق و عقل ،کعبه دل را از لات غرور و کبر ، منات محبت نفس و هبل علاقه به غیر حق پاک کرد تا قدوم فیض ولی خدا خانه را مهیای حضور صاحبخانه کند . باید در سرزمین معرفت قرآن و عترت به زمزمه عرفات نشست و آنقدر بیتوته کرد تا نور حق ، جان را نورانی کند و دل را صفا بخشد . باید در مسیر قربان کردن ذبیحه ی نفس ، شیطان هوا و هوس را بارها به سنگ عشق و عقل و ایمان و تسلیم و رضا رجم کرد و در منای عشق از هر تعلقی که حجاب چهره محبوب می شود سر بُرید تا به دستگیری امام رئوف کربلا از جام شراب وصل سر مست شد .

بر این باورم که کربلا صحنه مستی موحدانی است که هر یک به فراخور حال خود در آینه مولای خویش جلوه جمال و جلال خدا را به تماشا نشسته بود . کربلا پیام جاودان فنا ، عبودیت ، تسلیم ، رضا ، عشق و آزادی و آزادگی است که واصل شدگانش را تا معراج توحید دستگیری می کند و تا اقیانوس لقاء حق رهنمون می شود . کربلا را نمی توان تنها در فجایع آن خلاصه کرد و بر آن گریست . کربلا تنها صحنه جدائی برادری از خواهری ، فرزندی از مادر یا پدری و پدری از کودکانش نیست . کربلا گر چه با عاطفه بیگانه نیست اما تنها عاطفه نیست . کربلا دانشگاه درس آنانی است که معجزه ایمان و عقل و عشق را تا ابد به نمایش گذاشتند و تمام دار و ندار خویش را تقدیم محبوب کردند . آنانی که در راه اقامه دین الهی از بذل نفس و نفیس دریغ نورزیدند و ملامت هیچ ملامت کننده ای را نشنیدند تا دین خدا را در پرتو هدایت ولیّ او برپا دارند. آنان که خواستند پیام جاودان قرآن و عترت برای همیشه تاریخ به گوش انسان برسد .

چنین می اندیشم که این ماه و شهدای همیشه مظلوم و غربیش حرفهای نگفته شان بسیار بسیار بیشتر از سخنهایی که گفته اند و شنیده ایم . حرفهایی که جز با گوش عقل و مغز عشق دریافتنی نیست . پیامی جاودانه و نو به نو که هر لحظه عقل می زاید و معرفت می رویاند و انسان می آفریند و ایمان به بار می نشاند .

چنین محرمی نه هر سال که هر روز و هر لحظه میوه ای تازه دارد و پیامی نو می آورد . در غیر این صورت محرم تنها به تاریخی بدل می شود که در طول زمان فقط یکبار و به یک شیوه اتفاق افتاده است و برای تازه نگه داشتنش باید هر سال روضه تازه ای ساخت و قصه جدیدی پرداخت تا تکرار مکررات نشود . ( دردی که هم اکنون به شدت به آن مبتلا هستیم ) .  

برادران خوبم ، خواهران بزرگوارم بیائید در این چند روزه باقی مانده ، از سید الشهدا (ع) مدد بگیریم و از جان و دل مُحرِم شویم تا بلکه مُحرَم امسال ما را نیز مَحرَم کنند چرا که :

این روزا فرصت خوبی برا عاشق شدنه

تا نیمه ماه محرم که به یاری خداوند دوباره در خدمتتان باشم به دعاهای خالصانه تان نیاز بیشتری دارم .


می شود غدیر را به دلیل نصب امام علی (ع) به ولایت که مرکز ثقل اندیشه شیعی ست عید شیعیان خواند . می شود آن را به دلیل این که واقعه ای مهم در آخرین حج پیامبر بزرگ اسلام است عیدی اسلامی تلقی کرد . اما در باور من می توان غدیر را به دلائلی که خواهم گفت عید انسان معرفی کرد . انسانی که نه مرز دارد و نه در چهار چوب خاصی می گنجد . می شود غدیر را عید جهانی بشر دانست و معرفی کرد .

پیامبر بزرگ خداوند حضرت محمد مصطفی (ص) که برترین انبیاء ، صاحب آخرین دین و بزرگترین معلم انسان است در آن روز نمونه انسانی را که آموزه های قرآن و سیره تربیتی رسول خدا می خواهد و می تواند تربیت کند به معرض تماشای چشمان بیدار انسانهای همیشه تاریخ گذارد . او دستور دارد تا جلو روندگان باز آیند و عقب ماندگان خویش را برسانند تا بتوانند این انسان نمونه را بر روی دست مربی اش ببینند .

چنین می اندیشم که آن روز رسول خدا (ص) از غدیر جریانی به وسعت همیشه تاریخ و تمامیت انسان ساختند . آن چنان که غدیر سخنی با شیعیان ،سخنی با مسلمین و سخنی با تمام بشر دارد و من در این نوشته بر سخن جهانی غدیر متمرکزم .

انسان همواره کوشیده تا با ارائه تعریف روشنی از ( انسان ) و کمال فردی و جمعی اش ، خود و جامعه اش را سر و سامانی دهد و رابطه اش را با خویشتن ، خدا ، طبیعت و دیگر انسانها به کمال برساند . او کوشیده تا خوشبختی خود را دریابد و چگونه خوب زیستن و خوب بودن را تمرین کند اما در این تلاش مبارک گاه به بیراهه رفته چنان که اسارت را آزادی و آزادی را اسارت ، تیره روزی را خوشبختی و خوشبختی را تیره روزی ؛ نقص را کمال و کمال را نقص دانسته و بدین جهت هر چند وقت مسیر حرکت خویش را تغییر داده و برای این تغییر مسیر هزینه های گزافی را بر خویش و نسل خویش تحمیل کرده است . این سرگشتگی از سویی محصول عطش فطری و آتش روح آدمی و از سوی دیگر غفلت او از وجود انسان برتر و نمونه ای است که شاخص ( انسان ) بودن اوست .

پیامبر بزرگ اسلام در غدیر ( انسان ) نمونه ای را به انسان معرفی کرد که به شهادت موافق و مخالف تا امروز همتایی نداشته و ندارد . علی (ع) نمونه کامل انسان و شاخص انسانیت انسان است . موجودی که هر انسان عطش مندی که به گوشه ای از اقیانوس وجودش راه یافت به فرا خور خود سیراب شد و با هر عقیده و اندیشه و مذهبی دست کم از یک یا چند جهت شیفته اش شد .

 علی (ع) گر چه خود مسلمان بلکه اولین و برترین شاگرد رسول خداست اما وجودش فراتر از همه مرزهای مذهبی ،  جغرافیایی و تاریخی است . او یک انسان نمونه و کامل است . انسانی که افراد دیگری که نه در حوزه دین با او هماهنگ اند و نه در حوزه فرهنگ دینی ، چون گاندی ( رهبر بودایی هند ) ، جرج جرداق (دانشمند مسیحی ) ، جبران خلیل جبران ( نویسنده مسیحی ) ، شبلی شمیّل ( دانشمند مادی گرا )، کارلایل ( فیلسوف انگلیسی ) ، لامتس (کشیش بلژیکی ) و بسیاری دیگر از انسانهای بزرگ را از ورای قرنها فاصله تاریخی ، فرهنگی و مذهبی به خود مجذوب کرده است .

دستور پیامبر (ص) به بازگشت همگان ( پیش روندگان و عقب ماندگان ) به سوی صحنه معرفی انسان برتر گر چه در نگاه اول صرفاً دستوری ساده و معمولی به نظر می رسد اما به اعتقاد من رمزی جهانی و جاری دارد که نباید از آن غفلت کرد . ممکن است این پیام را در طول و عرضی جغرافیایی و محدوده ای تاریخی معنا کنید اما من فکر میکنم اگر به نگاهمان وسعت بدهیم و جغرافیای آن دستور را به گستره وجود انسان در تمامی گیتی و محدوده تاریخی آن را به وسعت همیشه انسان گسترش دهیم به رازی ارزشمند خواهیم رسید که کلید طلایی بشر برای رهایی از سردرگمی و رسیدن به همان کامیابی و سعادت بزرگی است که آرزو مند اوست .

آن راز این است :

پیامبر (ص) در غدیر با معرفی علی (ع) شاخص کاملی برای ( انسان ) قرار داد که در همه مکانها و زمانها بشر بتواند خویش را با او تعریف کند و انسان بودن خویش را اندازه بگیرد . آن گاه همان دستور را ابلاغ فرمود . آن دستور در چنین گستره ای چنین تعبیر می شود که : ای انسان اگر خواستار ( انسان ) بودن خویشی باید خود را و تمام شئون مختلف اعتقاد و اخلاق و رفتارت را ( چه در حوزه های فردی و چه اجتماعی ) با شاخص علوی (ع) مقایسه کنی . هرگز از او جلو تر نباش و از او عقب هم نمان . هر انسانی که از او پیش افتد از ( انسان ) بودن خارج می گردد و هر که عقب بماند به همان میزان از ( انسان ) بودن بی بهره است . پس نه از او جلوتر برو و نه از او دور بمان تا رستگاری خود را در هر دو دنیا بازیابی . این پیام امروزین غدیر خم و رسول گرامی خداوند برای ( انسان ) است و نه تنها برای انسان مسلمان یا شیعی .

چنین روزی که انسان به شاخص و میزانی برای سنجش انسانیت خویش و پرچمی برای هدایتش به سوی ( انسان ) بودن دسترسی پیدا می کند برای تمامی تاریخ ، عید ( انسان ) است گر چه بشر امروزی خود را به خاطر خود خواهی و غفلتش از آن محروم کرده باشد . براین اساس من عید غدیر را چنین معنی می کنم :

غدیر عید بازنگری به خویش و بازگشت از جاده افراط ها و تفریط ها به سوی شاخص ( انسان ) بودن است

دوستان خوبم امیدوارم که این مختصر را به عنوان عیدی که وعده کرده بودم از برادرتان بپذیرید . از خداوند می خواهم تا به تمام ما توفیق بازگشتن یا ملحق شدن به شاخص ( انسان ) را مرحمت نماید و ما را بیش از پیش قدر دان نعمت ولایت او قرار دهد .

-------------------------------------------------------

پ .ن . 1 = آیات و روایات فراوانی وجو دارد که می تواند مؤید نظر این برادرکوچکتان باشد و من صفا جهت حفظ اختصار از بیان آنها خود داری کردم .

پ . ن . 2 = اگر می خواهید حضرت ( انسان ) علیه السلام را در نگاه دیگران مشاهد کنید لینکهای زیر را حتما ببینید :

 http://www.noorportal.net/News/ShowNews.aspx?ID=183

http://www.samiyusufonline.com/forum/viewtopic.php?p=151418

 


برادرم (( طلبه ای طالب یار )) و خواهرم (( پیاده تا عرش )) به برادرشان امر کرده بودند که عیدی بدم. من هم حقیقتش حسابی به فکر رفتم که چه چیزی عرضه کنم که شایسته این عید و مناسب این خواهر و برادر بزرگوارم و سایر خواهران و برادران خوبم باشه . آنچه الان تقدیم می کنم پیش در آمد عیدی این عید بزرگ و خجسته است و انشاء الله همین که سرم کمی خلوت تر بشه از شرمندگیتون در خواهم آمد .

سوره مبارکه معارج که با آیات کریمه ( سَأَلَ سَائلُ  بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْکَافِرِینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ ) آغاز می گردد از نشانه های آشکاری است که با جریان غدیر خم ارتباطی تمام داره . شأن نزول این آیه حکایت از عذابی سهمگین داره که بر سر فردی که منکر ابلاغ رسول خدا و وصایت و ولایت امیر المؤمنین علی (ع) بود وارد آمد .

فقط به عنوان نمونه به نقل روایت شرح نزول این آیه کریمه از زبان هر دو گروه شیعه و سنّی بسنده می کنم تا اشاره ای باشد بر این که غدیر فقط عید شیعیان نیست بلکه در آنچه بعد از این و بر اساس وعده ای که دادم به امید خدا خواهم نگاشت عرض خواهم کرد که حتا غدیر عید مسلمانان هم نیست بلکه غدیر عید تمام بشریت است حتی اگر نسبت به آن در غفلت فرو رفته باشد .

روایت شیعی شأن نزول آیه مزبور :

عن جعفر بن محمد، عن آبائه الکرام علیهم السّلام: ان رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و سلم لما کان بغدیر خم نادى الناس، فاجتمعوا، فأخذ بید علی و قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث کان». و فی روایة: «اللَّهمّ أعنه و أعن به، و ارحمه و ارحم به، و انصره و انصر به». فشاع ذلک و طار فی البلاد، فبلغ ذلک الحارث بن النعمان الفهری، فأتى رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله على ناقة له و نزل بالابطح عن ناقته و أناخها، فقال: یا محمد! أمرتنا عن اللَّه ان نشهد أن لا اله الا اللَّه و انک رسول اللَّه، فقبلناه منک، و أمرتنا أن نصلی خمسا فقبلناه منک، و أمرتنا بالزکاة فقبلناه منک، و أمرتنا أن نصوم فقبلناه منک، و أمرتنا بالحج فقبلناه منک، ثم لم ترض بهذا حتى رفعت بضبعى ابن عمک تفضله علینا و قلت: «من کنت مولاه فعلی مولاه». فهذا شی‏ء منک أم من اللَّه عز و جل».

فقال النبی صلّى اللَّه علیه و سلّم: «و الذی لا اله الا هو ان هذا من اللَّه عز و جل».

فولى الحارث بن النعمان و هو یرید راحلته و هو یقول: اللَّهمّ ان کان ما یقوله محمد حقا، فأمطر علینا حجارة من السماء، أو ائتنا بعذاب ألیم!، فما وصل الى راحلته حتى رماه اللَّه عز و جل بحجر، فسقط على هامته و خرج من دبره، فقتله و انزل اللَّه عز و جل: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ [1]

امام صادق از پدران گرامی اش نقل فرمود که هنگامی که رسول خدا به غدیر خم رسید به مردم فرمان داد تا گرد آیند و آنگاه دست علی را گرفت و فرمود : هر کس من مولای اویم  علی نیز مولای اوست خدایا دوستانش را دوست بدار و دشمنان را دشمن ، یارانش را یاری کن و واگذارندگانش را واگذار و حق را بر محور او بگردان ... خبر این ماجرا در شهر ها شایع شد و همه جا را گرفت حارث بن نعمان فهری چون این خبر را شنید خود را به رسول خدا رسانید و از مرکبش پیاده شده گفت: محمد (ص)  دستور دادی به یگانگی خدا شهادت بدهیم پذیرفیتم ، گفتی به رسالت تو شهادت بدهیم آن را هم پذیرفتیم ، دستور دادی نمازهای پنجگانه بخوانیم و زکات بپردازیم و روزه بگیریم و حج بگذاریم آنها را هم پذیرفتیم و تو به این همه راضی نشدی و اکنون پسر عمویت را بر همه ما برتری داده ای و گفته ای که : (هر کس من مولای او هستم علی نیز مولای اوست) اکنون بگو آیا این که گفتی هم از سوی خدا بود یا خودت _ از روی میل خودت _ گفتی ؟

پیامبر فرمود : به خدایی که جز او خدایی نیست آنچه گفتم به امر خداوند بود .

پس حارث در حالی که به سمت مرکبش بر می گشت گفت : خدایا اگر آنچه محمد می گوید حق است بارانی از سنگ بر ما بباران یا ما را به عذابی دردناکی مبتلا کن ! هنوز به مرکبش نرسیده بود که سنگی آمد و به روی او اصابت کرده و از پشتش خارج شد و آنگاه این آیات نازل گردید .

 و اما شأن نزول این آیات کریمه به روایت دانشمند اهل تسنن شیخ شمس الدین عبد الرؤف بن تاج العارفین المناوى در شرح حدیث ( من کنت مولاه فعلی مولاه ) :

و فی تفسیر الثعلبی، عن ابن عیینة قال: ان النبی صلّى اللَّه علیه و سلم لما قال ذلک، طار فی الآفاق، فبلغ الحارث بن النعمان الفهری، فأتى رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و سلم، فقال: یا محمد! أمرتنا عن اللَّه بالشهادتین فقبلناهما، و بالصلاة و الزکاة و الصیام و الحج فقبلناها، ثم لم ترض حتى رفعت بضبعى ابن عمک ففضلته علینا، فهذا شی‏ء منک أم من اللَّه؟!، فقال: «و اللَّه الذی لا اله الا هو، انه من اللَّه». فولى و هو یقول: اللهم ان کان ما یقوله محمد حقا، فأمطر علینا حجارة من السماء، أو ائتنا بعذاب ألیم!، فما وصل الى الراحلة حتى رماه اللَّه بحجر

فسقط على هامته، فخرج من دبره، فقتله [2]

ترجمه این روایت نیز در با توجه به ترجمه روایت منابع شیعی کاملا واضح است .

ضمن تبریک این عید بزرگ به محضر وجود مبارک امام عصر حجة ابن الحسن المهدی ( ارواح من سواه فداه ) و شما دوستان بزرگوار و تمامی برادران و خواهران مسلمانم از هر دسته و گروه ؛ پیوند هر چه عمیق تر و اتحاد روز افزون دنیای اسلام را بر محور قرآن و عترت از خدای بزرگ خواهانم .

فعلا این مختصر را از برادرتان بپذیرید تا بعد !!!




[1] عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار،ج‏10، ص  8

[2] فیض القدیر فی شرح جامع الصغیر


دختر بزرگم در مقطع راهنمائی درس می خونه . صبح پنجشنبه به دعوت مدیر مدرسه به مدرسه اش رفته بودم تا برای بچه ها کمی از روز عرفه و دعای عرفه بگم . اول بحث از بچه ها پرسیدم که عرفه چه روزیه ؟ از 10 نفری که پاسخ دادن 9 نفر تقریبا یک جواب دادن و اون این که عرفه روزیه که امام حسین (ع)  به سمت کربلا رفتن . اون یک نفر دیگه هم گفت عرفه روزیه که امام حسین (ع) برای اصحابشون روضه خوندن . تغییر معنای روز عرفه به یک مصداق منحصر یعنی خروج امام حسین (ع) از مکه به سوی کوفه اختصاص به دانش آموزان این مدرسه ندارد . در بسیاری از سالها که در مکانهای مختلف به دعای عرفه مشرف شده ام یا در این باره با کسانی گفتگو داشته ام این تغییر معنی را به روشنی شاهد بوده ام .

شک نیست که علاقه و احترام به امامان نور و هدایت (ع) از اسباب تقرب به خدای سبحان است اما آیا این علاقه باید تا بدان جا پیشرفت کند که معنای عمیق روز عرفه و دعای نورانی آن که از فرمایشات و انشائات همان وجود مبارک یعنی سید الشهدا ء (ع) است و سراسر آموزش توحید و یگانه پرستیه تحت الشعاع قرار گیرد؟

در بسیاری از محافل دعا و نیایش شاهد بودیم که ذکر اهل بیت (ع) نه به عنوان حاشیه مناجات و وسیله تقرب به ذات اقدس حق که گاهی به عنوان اصل و اساس آن مورد توجه قرار گرفته و می گیره . گویا بلائی که با شعار ( حسبنا کتاب الله ) بر سر برخی برادرانمان آمد با عمل به شعار نا نوشته (حسبنا العتر‌‌ة ) بر سر ما می آید .

دعای عرفه که از چکاد روح عرشی سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین بن علی (ع) به عالم الفاظ تنّزل کرده و بعد در مقام قرآن صاعد به سوی جناب حق ( جلّ جلاله ) صعود می کنه تنها دعائی برای خواندن و ذکری برای نیایش نیست . این محصول بلندِ دو قوس نزول و صعود انسان کامل ، درسنامه ارزشمند و بی بدیل توحیده که تمام موحدان را از فرش دنیای ماده دستگیری می کنه و تا عرش عشق  جناب حق بالا می برد. مضامین دعای عرفه اقیانوسی سرشار از معارف توحیدیه که اگر درک بشه جان آدمی را در همین سرای خاکی میهمان شراب طهور بهشت و کام  او را به شیرینی ذکر الله شیرین می کند .

آیا رواست که در این عشق نامه سراسر نور به دیده دانستن و آموختن نگاه نکنیم و تنها از این همه ، به روایت حکایتی بسنده کنیم که به تنهایی هیچ گرهی از کار فرو بسته انسان باز نمی کنه ؟ واقعاً اگر قیام حضرت امام حسین ابن علی (ع) را از جنبه توحیدی اش جدا کنیم و درسهای بلند ایثار و نثار در مسیر توحید را که در واپسین کلمات نورانی آن حضرت با عبارت ( بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله )1 جلوه کرده را نادیده و ناشنیده بگیریم ، از آن همه حماسه نورانی جز پوسته ای بی بها چه چیزی می ماند ؟ آیا مگه جز اینه که آن امام همام ، خود و عزیزترین انسانهای عصر خودش را فدای اعتلای کلمه توحید کرد تا مظهر عملی این آیه باشه : (وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذینَ کَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا ) ؟ 2

چرا در میان ما که خودمون را شیعه آن حضرت می نامیم توجه به معارف توحیدی که محصول تلاشها ، شجاعتها و شهادتهای امامان بزرگوار ماست کمرنگ تر از توجه به روضه خوانی و ذکر مصیبته ؟ چرا نباید یاد بگیریم  و به کودکانمان هم یاد بدیم که عرفه در اصل کلاس خداشناسی و محفل عاشق پروریه و امام کریم ما بعد از آموختن چنین درسی برای یاد دادن فصل دیگری از همین کتاب عاشقانه ، مکه را به مقصد کوفه ترک کرد؟ چرا نباید قلبمون به عشق خدای مهربان به هیجان بیاد ، خدای والایی که عاشقانش ، برای اعتلای نام مقدس معشوقشان خودشون را در منای کربلا به خاک و خون می کشند ؛ و چرا نباید اشک چشمامون با زمزمه (أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَکُونَ الْآثَارُ هِیَ الَّتِی تُوصِلُ إِلَیْکَ عَمِیَتْ عَیْنٌ ‌‌لَا تَرَاکَ وَ لَا تَزَالُ عَلَیْهَا رَقِیباً وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیباً)2  با قطرات زلال اشک عاشقانه آن امام عاشقان در هم بیامیزه، بسیار بیش از آنکه بر خروج امام از مکه به سوی میعاد گاه عاشقانه اش بگریه ؟

باورم اینه که تا از مسیر نورانی قرآن و عترت به معدن نور توحید راه پیدا نکنیم اشکمون بر مصیبتهای خاندان پیامبر هم ، رنگ عاشقی به خودش نمی گیره و در محدوده محدود مصیبت ، آن هم در اندازه جنایاتی که بر پسر پیامبر رفته منجمد و متوقف می شه . اشکی که گرچه لازم است اما کافی نیست . کسیکه از رهگذر آموزه های والای توحیدی قرآن و عترت خدا را بشناسه و به او عشق بورزه برای سید الشهداء (ع) هم که گریه می کنه تنها به عنوان پسر پیامبر اشک نمی ریزه بلکه به عنوان ولّی الله و خلیفة الله گریه می کنه و گریه اش بوی عشق خدا میگیره . این همان اشکی است که یک قطره ش کار اقیانوس می کنه .

 

-------------------------------------------------------------

پ . ن . 1 = لهوف ص 133

پ . ن . 2 = سوره توبه ، آیه 40

پ . ن . 3 = اقبال الاعمال ص 660 

این هم لینکهای مرتبط با همین موضوع از وبلاگهای دیگر که مطالعه آنها می تونه مفید باشه

ماجرای ما و روز عرفه ؛ وبلاگ تصویر تازه

گوهر هایی از دریای بیکران عرفه  ، وبلاگ آینه

 


چه گیری کردیم از دست این کرامت سازیها و مقدس پروری ها ! اصلا انگار کرامت پروری مثل ویروس سرما خوردگی های افغانیه که وقتی میاد دیگه رفتنش با خداست . هر کسی رو می بینیم که حالا یک کم معنویت و اخلاق و تدّین از خودش نشون میده ( فارغ از این که فقط نشون میده یا واقعا متخلق و متدّینه ) فوری میریم توی هپروت و براش کرور کرور کرامت و خرق عادت و اثر نفَس و ... میسازیم . جالب تر این که وقتی طرف خودشم صادقانه میگه که اشتباه می کنیم و هیچ خبری از این کرامتهای خیالی نیست ، اینم میشه یک کرامتی روی کرامتهای دیگه اش .

اصلا من نمی دونم این چه بیماریه که افتاده تو جون فکر و اندیشه ما که آدمهای خوب حتماً باید یک جورایی کرامت هم داشته باشند . البته آدمهای خوب کرامتم دارند اما معنی کرامت که لزوماً دیدن امور غیر عادی نیست .

اصلا رسیدن به موقعیتی که آدم بتونه کارهای غیر عادی انجام بده حتی به خوب بودن هم نیاز نداره . لازم نیست شما حتما یک انسان با ورع و متقی و اهل معرفت باشی تا بتونی کارهای خارق العاده ای مثل خوندن ذهن دیگران ، خبر دادن از غیب ، شفای برخی بیماری ها و هزار جور کار مثل اینها انجام بدهی . حتا می تونی به خدا هم اعتقاد نداشته باشی و این کارها از تو بر بیاد . اصلا  می تونی کافر هم باشی و عجیب تر از این کارها رو انجام بدهی . کافیه از اشتغالات بدنی و دنیایی کم کنی و به تقویت قوای روحت برسی اون وقت چیزی نمیگذره که صاحب کرامت میشی !

من موندم کی گفته که نشانه شناخت دوستان خدا و انسانهای برتر سر زدن چنین رفتار هایی از اونهاست ؟

بگذارین خیالتون رو راحت کنم ، اهل کرامت الهی خودشون هم به چنین کرامتهایی اعتنا نمی کنند . نمی خوام بگم اون دسته از اولیاء الهی که احیانا چیزی ازشون سرزده بی ارزش و اعتبارند ! می خوام بگم این چیزها معیار شناخت انسانهای خوب و دوستان خدا نیست و گرنه باید خیلی از مرتاض های گوساله پرست هندی و بودایی های چین و تبَّت را از خیلی مؤمنین و علماء اسلام بلکه از بعضی اصحاب و شاگردان خاص پیامبر و عترت طاهره (ع) به خدا نزدیکتر بدونیم و خاک کفش اونها رو برای تبرک به چشم بکشیم ! چرا که این کارها از اونها فراون سر زده اما از امثال سلمان و ابوذر و مقداد و ... یا اصلا سر نزده یا خیلی خیلی کمتر از اونهاست .

در فرهنگ آموزه های قرآن و عترت (ع) کرامت از آن عقل و ایمان و صداقت و ادبه . هر کسی عاقل تر ، مؤمن تر ، صادق تر و مؤدب تره به خدا نزدیکتره و کرائم نفسانی بیشتری داره .

انما الفضل لعقل ثابت

و لعلم و حیاء و ادب 1

چند وقت پیش با چند تا از رفقا سخن از حضرت آیت الله بهجت ( دام ظله ) بود . هر کدام یکی از کرامتهایی را که از ایشان نقل شده بود را واگویه می کرد و به به و چه چه بقیه رو در می آورد . من که از این همه داستان خسته شده بودم گفتم : اول این که من از حاج علی آقا ( آقا زاده آیت الله بهجت ) شنیدم گفت که خیلی از این ماجراها واقعیت نداره ، حالا گیرم که داشته باشه ، آقای بهجت کرامت داره خوش به حالش ، به من و شما چه ربطی داره ؟ مگه منو شما رو تو قبر ایشون می خوابونند که وقتی فرشتگان مقرب از حالمون بپرسن بگیم ( من آنم که رستم بود پهلوان ) ؟ راست می گین ! به جای تلف کردن وقت و انرژی تون توی این حرفهای بی خاصیّت برین ببینین آقای بهجت چی کار کرده که شده آقای بهجت ! همون کارها را بکنین تا شما هم بشین آقای بهجت وگر نه تا قیامت هم جونتون رو بگذارین و این تیپ کتابها رو بخونین و ارداتمندتر بشین اما خودتون هیچ تکونی نخورین هیچ دردی ازتون درمون نمی شه !

یکیشون گفت : نخیرم مگه نشنیدی که پیامبر فرمودند: ( من احب قوم فهو منهم ) هر کس گروهی را دوست داشته باشه جزو آنها محسوب میشه . ما هم با خوندن و نقل این کرامات محبتمون رو به آقا زیاد می کنیم تا در قیامت جزو اونها باشیم .

گفتم آخه برادر من معنی حدیث این نیست که فقط بشینی و بگی فلانی اینجوریه یا اونجوریه و من دوستش دارم و اردات دارم و بری تو راه آقا وایسی و دست بکشی به عبای آقا و شونه آقا رو ببوسی و امثال این کارها بعد هم دلت و خوش کنی که محّب آقایی . اگه راست می گی آقا و آقای آقا را دوست داری به این حدیث امیر المؤمنین علی (ع) عمل کن که ( مَنْ أَحَبَّنَا فَلْیَعْمَلْ بِعَمَلِنَا ) 2 هر کس مارو دوست داره پس باید مانند کارهای ما را انجام بده . مؤمن ، من و تو که هنوز با پدر و مادر ، خواهر و برادر ، زن و بچه و مردم کوچه و بازار بد اخلاقی می کنیم و هزار جور کینه و حبّ و بغض روا و ناروا توی دلها مونه و بوی گند تکبر و غرور و عُجب مون دنیا رو ورداشته کجا دوستدار واقعی قرآن و عترتیم ؟ ! من و تو که نمی تونیم جلوی عصبانیت مونو بگیریم و تا تقّی به توقّی می خوره سگرمه هامون میره تو هم و داد و هوارمون رو سر خلق الله بلند میشه با اون کسانی که ادعای دوستیشون رو داریم خیلی فاصله داریم . اگه دوستی دوستی باشه آدم را حرکت میده .

خلاصه مطلب این که من معقتدم برای دیدن کرامت آدمها اون هم فقط به عنوان سر پلی که بشه از اون طریق به راه خدا رسید و به محبت خدا نزدیک شد باید به جای کرامت سازی و داستانهای عجیب پردازی بریم به دنبال این که این آدمها چقدر در حوزه های اعتقاد و اخلاق و عمل به قرآن و عترت (ع) نزدیکند و چه قدر میتونند ویژگی های اهل ایمان را که قرآن و عترت (ع) بیان می کنند در اخلاق و رفتارشون منعکس کنند و بعد هم در این انعکاس چقدر صادقن و قول و عملشون چقدر با هم منطبقه . اون وقت آنهایی که را اینگونه شناختیم الگو قرار بدیم و رفتارهای خوبشون را از روی میل و اختیار تکرار کنیم تا یواش یواش برامون ملکه بشه .

حیف که کمی احساس خستگی می کنم وگر نه اینقدر توی این زمینه حرف دارم که نگو ...

خدا بهتون رحم کرده که دیگه نوشتنم نمی آد .

تا بعد ...

---------------------------------------------------------

پ . ن 1 = دیوان امیر المؤمنین علی (ع)

پ . ن . 2 = بحارالأنوار، ج 10 ،ص 92 

پ . ن . 3 = لینکهای زیر مطالب مرتبط با موضوع این پست است که دوستان محترمم نگاشته اند . توصیه می کنم آنها را هم مطالعه بفرمائین : 

آخرین پست دوست و برادرم قلبی خواهان عشق . 

آخرین پست دوست محترمم جناب خادم الرضا(ع) .