سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

بسم الله الرحمن الرحیم

اول این روایت نورانی علوی ( علیه السلام ) را بخوانین تا عرض کنم  :

... یا کمیل اَلْمُؤمِنُ مِرآ‌‌ةُ الْمُؤمِنِ لأنّه یتأمَّلَهُ و یَسُدُ فاقَتَهُ و یُجَمِّلُ حالَتَهُ ... 1

ای کمیل مؤمن آینه مؤمن است چرا که رأی و نظر او را محکم می کند و نیازش را بر آورده ، حالات او را زیبا می سازد .

این فرمایش امیر المؤمنین (ع) در میان ما خیلی مشهور شده اما کمتر به ظرافت به کار رفته در این تعبیر دقت کرده ایم . سه تا از دلائل این تشابه را آن حضرت در روایتی که خوندین بیان فرمودند و البته هر کدام از این سه دلیل خودشون نکات ظریفی دارند که ممکنه ظرایف بیشتری از آنها هم با کمی تفکر کشف بشن . من فکر می کنم این بیان حضرت امیر (ع) مثل تمام فرمایشات قرآن و عترت طاهره (ع) باید زیر بنای رفتار اخلاقی و اجتماعی ما بشه و هر کدام از ما خودمون را بر اساس آن تربیت کنیم . 

وقتی مطلب راز حکایت آینه رو نوشتم  در میان رد پاهای مهربانی شما دوستان اثری از صاد عزیز بود که از من سؤالی داشت و من به ایشون وعده کرده بودم تا جواب سؤالشون را در یک پست مسقل بدم  ( می توانید با کلیک کردن روی اسمشون سؤالشون را ببینید ) و الان هم از او به خاطر این  همه تأخیر  در عمل به وعده ام عذر خواهی می کنم .

بعضی از نکاتی که درباره کلام حضرت مولا (ع) به ذهن من رسیده اینهاست : 

1-       اطمینان بخشی : وقتی شما می خواهید به آینه نگاه کنید حتما قبلش تصویری از وضعیت خودتان دارید . گاهی احساس می کنید که سرو وضعتون به هم ریخته است و نیاز به مرتب شدن داره و گاهی هم سرو وشکل خودتونو مرتب و منظم می دونید و برای اطمینان جلوی آینه خودتون را برانداز می کنید . این یکی از اولین کارکردهای عمومی آینه است . آینه درباره دقیق بودن یا نبودن تشخیصتون به شما اطمینان می ده و آن چنان باور شما را تقویت می کند که اگر کسی دیگر هم حرف دیگری بزنه جز با نگاه دوباره توی آینه و اطمینان مجدد گرفتن از آن حرفش را قبول نمی کنید .

آینه هیچ وقت به شما دروغ نمی گه . حتی آینه های مقعر یا محدب یا آینه های که جوری ساخته می شوند که شما را یه جورایی غیر عادی (دفرمه) نشون بدن . این آینه ها فریاد می زنند که ایها الناس ما همان جور که از ما انتظار میره داریم شما رو نشون میدیم  حالا اگه کج و کوله ای تقصیر ما نیست خودتون ما رو اینجوری ساختین .

آینه طبیعی هیچ چیزی را کمرنگ تر و پر رنگ تر یا بزرگتر و کوچکتر از اندازه نشون نمی ده . همون چیزی را نشون می ده که هست . آینه امینه ، شما هیچوقت از این که آینه اوضاع به هم ریخته سر و وضعتو را فاش کنه یا جار بکشه نمی ترسی .

مؤمن هم باید برای اهل ایمان مثل آینه باشه .

2-       رفع نیاز : همه ما احتیاج داریم تا به هم ریختگی ها را به سر و سامان و آلودگی های صورت و بدنمون را به نظافت و تمیزی بدل کنیم .این نیاز را آینه برطرف می کنه . وقتی موهات ژولیده و صورتت چرک است نیاز داری که یکی آرام و صمیمی بهت بگه که وضع مناسبی نداری . بهت بگه که موهات به هم ریخته است ، صورتت چرکه و خلاصه اوضاع احوالت نامرتبه . اینجاست که فقط آینه به کارت می آید و نیازت را برطرف می کنه . هر وقت بخوای خود تو نگاه کنی و از اوضاع خودت خبر بشی میری سراغش و اون هم با آغوش باز تو را می پذیرد و تمام تلاشش را برای رفع نیازت انجام میده .حتما از آینه توقع نداری برات موشک هوا کنه یا نیروگاه بوشهر را تکمیل کنه ! چون خودت می دونی این کارا ازش نمی آید اما اگر کاری ازش بیاد محاله که برات انجامش نده .

مؤمن هم باید برای دیگران مثل آینه باشه .

3-       زیبا سازی : اصلاً کیه که از قشنگی و زیبائی و نظافت و مرتب بودن بدش بیاد ؟ همه ما به خاطر گرایش فطریمون به زیبا دوستی و زیبائی خواهی  از پلیدی و چرک و به هم ریختگی بدمون می آید . به همین خاطر هم  صبح که از خواب بلند میشیم ، وقتی به خونه بر می گردیم ، هنگامی که مهمونی به منزلمون میاد یا می خواهیم به مهمونی بریم و گاهی هم برای اینکه از دیدن مرتب بودن و نظافت خودمون لذت ببریم در برابر آینه می ایستیم و بهش ذل می زنیم تا با صداقت به ما بگه کجای کارمون خرابه و او هم بی توقع و یکرنگ بدون این که ما رو به خاطر بهم ریختگی و نا مرتب بودنمون ملامت کنه یا درباره ما قضاوتی داشته باشه فقط تلاش می کنه تا آلودگی ها و به هم ریختگی ها رو همانطوری که هست نشونمون بده و بگه برای زیباتر شدن باید چه چیز هایی رو از اصلاح کنیم  و ما هم با اطمینان از صداقتش هر چیزی رو بگه مرتب یا تمیز می کنیم تا زیباتر بشیم . قصد آینه از نشان دادن آشفتگی ها و آلودگی ها خراب کردن و بی آبرو کردن ما نیست برای همین هم نه بزرگ نمایی و کوچک نمائی می کنه و نه جار می کشه و به همه میگه . آینه فقط می خواهد که ما با برطرف کردن زشتیها زیبا تر بشیم . اون از صمیم قلب دوست مون داره . اون عاشقه یک عاشق واقعی .

دلا خود را در آئینه ، تو کژ بینی هر آیینه

تو کژ باشی نه آئینه ، تو خود را راست کن اول 2

 

و مؤمن باید برای بقیه خواهر و برادرای ایمانیش آینه باشه .

 مثل آینه عاشق و صادق .

 مثل آینه آرام و اطمینان بخش .

مثل آینه راز دار و امین و کارآ .

عجب چیز عجیبیه این آینه !

خیلی عجیب !

آخ که چقدر دلم هوای یک آینه داره .

دعا کنید منم  آینه بشم . همونقدر عاشق و بی رنگ و صمیمی و صادق . آخه تا آینه نشم آدم نمی شم .

این ذکر را روزی هر چند بار که خواستین بگین :

مؤمن مساوی است با آینه . آینه ، مؤمن ؛ مؤمن ، آینه  ؛ آینه ، مؤمن ؛ مؤمن ، آینه ...

 

----------------------------------------------------------------------------------

پ.ن.1 = مستدرک الوسائل ،ج 9 ، ص 48  و  چهار کتاب روائی دیگر چون بحار الانوار ، بشارة المصطفی ، تحف العقول و جامع الأخبار

پ.ن.2 = دیوان با صفای غزلیات شمس ( که من بهش می گم عشق نامه مولوی – رض )


بسم الله الرحمن الرحیم

( سلام . اگر کتاب من او نوشته آقای امیر خانی رو نخوندین احتمالا از این پست خیلی سر در نخواهید آورد . بنا بر این انتخاب با شماست می تونید از همین جا به کلی قید خوندن این پست را بزنید و یا این که به نزدیکترین کتاب فروشی محلتون مراجعه کنید و این کتاب را تهیه کرده و مطالعه کنید .البته من راه دوم را توصیه می کنم . اون کتاب رمز گشاست  باور کنید .)

این روزها آنقدر چلونده شدم که دیگر نمی فهمم  کیم  ؛ من منم ، اونم اونه ؟ ؛ نه من منم نه او منه ؟ ؛ من اونم یا او منه ؟ ؛ من اونم ولی او من نیست ؟ ؛ او منه ولی من او نیستم ؟ ؛ ...

حکمن اوضاعم خراب شده که سرم این همه گیج میره .

دلم پره ، خیلی پر .

نمی خوام دریانی باشم که اگه به فتاحی ها سلامم می کنم بوی گونی قند و صدای جرینگ جیرینگ پول خورد بده . نمی خوام صورت صافم برای امثال علی چندش بیاره . نمی خواهم مریم رو به خاطر تموم شدن اعتبارش از مغازه بیرون کنم  و حرمت فتاحی بودنش رو ندیده بگیرم. نمی خوام  ... 

منم دوست داشتم دوتا قلب داشتم تا یکیش را در بست فدای بوی گل یاس میکردم و با اون یکی هوای آبشار قهوه ای پرورش می دادم.

دارن اذان می گن ، من الان میرم بالای گود یک سری به فتاحی ها میزنم و برمی گردم .

اصلا اگه بتونی از گودی بودن دربیای و  عضو خونه فتاحی ها بشی که محشره اما اگر نشد سعی کنی که حد اقل همسایه خونه فتاحی ها بشی ، بالاخره بوی قورمه شون مستت می کنه و باب جون سفارشتو به مادر می کنه که مبادا هفت تا همسایه این طرف و اون طرف از قورمه خونشون بی بهره بمونن ، خودش یک کیفی داره که نگو !

یا فتاح

حی علی الفلاح

دلم گریه می خواد . دلم یک حوض پر از اشک میخواد به قائده اقیانوس که برم توشو از هر چی گودی بازیه غسل کنم .

اصلا کوری هفت کور را که روی هم بزاری ها تازه برای چشمای کور من کمه . جخ هر هفت تا چشمم کوره .

چشمم کور  تا من باشم حرفهای درویش مصطفی رو درست گوش کنم .

بابا یکی به بزرگ خونه فتاحی ها بگه

دلم جزغاله شد

جون علی و مریمت ، تو رو به حرمت مهتاب

اگه دوست داری

روغن بریز روش .


بسم الله الرحمن الرحیم

یک دو روز پیش سوار یک پراید شدم که برم سر کلاس . روی صندلی جلو نشتم و یک کتاب از کیفم در آوردم و شروع کردم به مطالعه کردن . یکهو چشمم خورد به آینه بغل ماشین که روش نوشته شده بود ( اجسام از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکتر هستند ) . با این که هزاران بار این صحنه رو دیده بودم اما هیچ دفعه اینجوری بهش نگاه نکرده بودم . اینبار احساس می کردم آینه هم داره با من حرف می زنه . اصلا همه آینه ها حرف می زنند . اصلا کار آینه حرف زدن و حکایت کردنه . بلافاصله گوشی همراهم رو در آوردم و از اون آینه بغل نازنین یک عکس گرفتم .

  

آینه می گفت : وقتی به جای نگاه کردن مستقیم به موجودات و اشیاء دور و برت سعی کنی آنها را از آینه ببینی همینطوری میشه دیگه ! آنچیزی که فکر می کنی از تو دوره خیلی از اون چیزی که فکر می کنی به تو نزدیکتره .

 اصلا این آینه و خاصیت حکایت کردنش از چیزهای دیگه ، حکایت عجیب و پر رمز و رازیه .6

ناگهان یادم آمد که آیه یعنی آینه ، یعنی نشانه و نشانه یعنی نمودی از صاحب نشان ، درست مثل آینه . کمی بعد فهمیدم که این فقط قانون آینه های مادی نیست که سوژه هایی رو که از اونها حکایت می کنند دورتر از واقعیت بیرونی نشون می دن . این قانون تمام آینه هاست .

مثلا همین خلقت عظیم الهی و آینه بزرگ هستی ، همین آیات آفاقی فاصله خدای مهربان با بندگانش را دور تر از آن که هست نشان می دهد . نمی بینی بعضی از ما خیال می کنیم خدا یه جایی توی آسمانهاست یا بلکه هم دور تر .

اگر آیات قرآن نبود و اگر پیامبر اعظم ما نبود و اگر علی (ع) و فرزندان پاکش نبودند ما هرگز به راز آینه پی نمی بردیم . هرگز نمی فهمیدیم که دیدن (َ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید)1 ( ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا ) 2 (وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ ) 3 (وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحیط) 4 و بسیاری از آیات دیگر و روایاتی که ناظر به رابطه خداوند با بندگانش هستند از طریق آینه آیات آفاقی راه را طولانی تر می کند.

آن که خدا را نه از آیات آفاقی ( یا علم تحصیلی و حصولی ) که از آیات انفسی ( یا به علم حضوری و شهودی) می شناسد خدا را از خودش هم به خودش نزدیک تر می بینه . دیدن بی آینه چه کیفی داره . فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ حِینَ عَبَدْتَهُ قَالَ فَقَالَ وَیْلَکَ مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ قَالَ وَ کَیْفَ رَأَیْتَهُ قَالَ وَیْلَکَ لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فِی مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ . 7 

آن لحظه یاد کلام حضرت استاد ( دام ظله ) در تفسیـر این بیان نورانی پیامبر بزرگوار خدا (ص) و امیر المـؤمنین علی (ع) که « من عرف نفسه فقد عرف ربه » 5 افتادم که می فرمود : این روایت شریفه بدان معنی نیست که اول باید نفست را بشناسی تا خدا را بشناسی بلکه به آن معناست که قبل از آن که خود را بشناسی خدای خود را شناخته ای ، حالا اگر ملتفت نیستی برای آن است که به علمت علم نداری .  

آری کسی که به جای دیدن صادقانه و شاهدانه خداوند (جلّ جّلاله ) ترجیح می دهد او را از نقش آیات و آینه ها و از  در و دیوار و ستاره و خورشید ببیند همواره خدایی خواهد داشت که از آنچه آینه ها به او می نمایانند به او نزدیکتر است . اما او متوجه نیست .

یار نزدیکتر از من به من است

این عجب بین که من از وی دورم

یا حق 

 

-------------------------------------------------------

پ.ن 1 = سوره مبارکه ق ، آیه 16

پ.ن 2 = سوره مجادله ، آیه 7

پ.ن 3 = سوره مجادله ، آیه 6

پ.ن 4 = سوره بروج ، آیه 20

پ.ن 5 = مصباح الشریعة ، ص 13

پ.ن 6 = این یک قسمتو برخی دوستان گفتن سنگینه منم منتقلش کردم این پائین . هر کس براش سنگین نیست بخونه ( اصلا این آینه و خاصیت حکایت کردنش از چیزهای دیگه ، حکایت عجیب و پر رمز و رازیه . وقتی جلوش می ایستی و خودتو نگاه می کنی درست به چیزی چشم دوختی که نه تو هستی و نه تو نیستی . تو نیستی برای اینکه تو یک موجود خارجی هستی ، موجود خارجی با تمام جرم و حجم و سایر خصوصیاتش که توی سطح آینه جا نمی گیره . تو هستی چون واقعا تصویر توی  آینه تصویر خودته . اگه اون نه تو هستی و نه تو نیستی پس اون چیه ؟

اهل معرفت میگن اون تصویر در حقیقت نمود و ظهور تو در آینه است که ارتباطش با تو تمام هویت و موجودیت اونو تشکیل می ده . به نوعی که اگر لحظه ای از برابرش  فاصله بگیری دیگر چیزی از تصویر توی آینه نخواهد ماند .)

 پ.ن 7 = کافی ج1 ص97 


چند روز پیش گذرم به نمایشگاه کریمه که در حرم کریمه اهل بیت ، فاطمه معصومه (س) برگزار شده بود افتاد. در گوشه ای از نمایشگاه و در غرفه آسیب شناسی زیارت تصاویری که برخی از آنها با کاغذ پوستی پوشیده شده بودند نظرم را جلب کرد .برخی تصاویر مربوط به حرکتهای عامیانه و بی اساسی بود که به نام اظهار اردات یا توسل و ... در بین دوستان اهل بیت به غلط رایج شده و برخی هم مربوط بود به جریان حجاب . من هم معتقدم که باید آداب حضور در حرم مطهر و مکانهای محترم را پاس داشت و از این جهت هم با اصل اون غرفه موافقم و تلاش پدید آورندگانش را ستایش می کنم .

از پر رنگ ترین جلوه های آسیب شناسی زیارت که در آن غرفه مطرح شده بود و شاید به جرأت بتوانم بگم 80% از تصاویر مربوط به آن بود مسئله همیشگی حجاب بود . همین تأکید موجب شد تا دوباره به فکر فرو برم و روی روشهای انتقاداتمون دقت بیشتری بکنم . انتقاد به جاست اما چرا اینجوری ؟! چرا وقتی می خواهیم با این مشکل فردی و اجتماعی روبرو بشیم فقط با کلماتی نیش دار و کنایه آمیز سخن می گوئیم . کلماتی که به نوعی می خواهد که تشت بی دینی و سست اعتقادی دیگران را از بام رسوایی به زمین بیاندازه  ( نظیر آنچه در عکس می بینید ). از خودم می پرسم  آیا ما ، جامعه معتقد و متدینمون ، سیستم تبلیغات دینی مون ، رسانه های جمعی مون، مساجدمون ، مدارسمون ، دانشگاه ها و حوزه هامون به وظیفه تربیتی  خودشون در مورد حجاب عمل کرده ایم که امروز به خودمون حق میدیم با این لحن با مردم صحبت کنیم ؟

 

خوشمون بیاد یا نیاد باید بپذیریم که بخش عمده ای از همین بد حجابها و بی حجابها بیشترین ایام عمرشون را در دوران انقلاب سپری کرده اند. حالا اگه از تربیت دینی دور افتادن یا خدای نکرده دین گریز شدند حتما یک بخشی از تقصیرش هم گردن ماست .

به هر صورت من فکر می کنم چنین برخوردهایی نه دردی دوا می کنه و نه مطابق با آموزه های قرآن و عترته . مبارزه با گناه یک چیزه و مبارزه با گناهکار چیز دیگه . به قول مرحوم علامه طباطبائی (قدس سره ) آن کس که گناه می کند بیمار است برای او طبیب باشیم . آخه کدام طبیبی برای مداوای مریض بهش بد و بیراه می گه و نیش و کنایه میزنه .

بله من هم قبول دارم که بعضی ها در حالی که عالماً و عامداً و فقط به انگیزه بی اعتبار کردن دستورات شرعی به چنین اعمالی مبادرت می کنند اما انصافاً مگه تعداد اینطور آدمها چقدره ؟ چرا باید همه رو با یک چوب برانیم ؟ تمام راهکار پیشنهادیم را در دو آیه و یک روایت تقدیم می کنم و امیدوارم شما هم منو از نظرات و انتقادات سازنده خودتون بی بهره نگذارید .

اولین اصل کلّی در رفتارهای ما :

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم 1

دومین اصل در شیوه برخورد با ناشایسته ها :

ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ 2

و آخرین کلام باور قلبی من است که امام رضا (علیه السلام ) فرمود :

َ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا 3

 

مطلب دیگری هم در همین زمینه و البته با دیدگاه آسیب شناسی بستر آموزشی حجاب در صهبای اندیشه نگاشته ام که شما را به مطالعه آن نیز دعوت می کنم .

 

-----------------------------------------------------

پ.ن 1 - سوره فتح، آیه 29

پ.ن 2- سوره نحل ، آیه 125

پ.ن 3 - وسائل‏الشیعة،ج 27 ،ص92

 

 


تعارف که نداره .

اعتراف می کنم که قلمم نه به روانی برخی دوستان خوبمه و نه به سادگی برخی دوستان عزیزم .

اعتراف می کنم که وقتی می خواهم مطلبی را بنویسم دوست دارم دقیقا به همه جوانبش آن هم به شکل مبنایی بپردازم و نگاه علمی خودم را تا آخر مطلب حفظ کنم .

اعتراف می کنم که به همین دلیل هم اغلب سخت ،پیچیده ، طولانی و سنگین می نویسم .

اعتراف می کنم که یه موقع هایی دلم برای مخاطبینم می سوزه که چقدر باید برای خوندن مطلب من صبر و تحمل از خودشون نشون بدن .

اعتراف می کنم که یه موقع هایی از این که بسیاری از دوستانم می نویسند چقدر سنگین و طولانی می نویسی دچار حس های متفاوتی میشم . گاهی می خندم ، گاهی ناراحت می شم و گاهی تعجب می کنم و گاهی هم تصمیم می گیرم اصلا نوشتن و وبلاگ و نت را رها کنم به حال خودش و برم پی کارم . آخه بودن یا نبودن من با این قلم و این ادبیات خشک چه فایده ای دارد؟ ( البته بلافاصله پشیمون میشم ها ) .

اعتراف می کنم  ... .

به همه چیز اعتراف می کنم .

اما باور کنید اصلا دلم نمی خواهد چیزی بنویسم که مخاطب من فکر کنه دانش و شعورشو دست کم میگیرم و یا می خوام فقط چیزی را بهش القاء کنم و دیگر هیچ . دوست دارم براش مبنا و زیر بنای یک مسئله رو بشکافم ، توضیح بدم و آنقدر روشن کنم که دیگه جای سؤالی نمونه .

به هر حال تصمیم گرفتم یک وبلاگ دیگه راه اندازی کنم تامطالبی که از طول و تفصیل بیشتر و شکل احتمالا علمی تر و استدلالی تری برخورداره اونجا بنویسم و گاهی خلاصه شده و ساده شده همون مطالب را این جا به صورت گزارش و شاید با قلمی خودمونی تر و ساده تر و غیر علمی در این جا انعکاس بدم .

امیدوارم با چنین عملی هم تونسته باشم برای خودمم جوابی داشته باشم و هم به نظرات شما خواهران و برادران خوبم پاسخ مثبتی داده باشم .

پس از این به بعد در صهبای اندیشه منتظر مقالات تخصصی تر ، مفصل تر و علمی تری از حقیر باشید و در سرای اندیشه خواننده مطالب عمومی تر ، ساده تر و مختصر تر .

ضمنا از دوستان خوبی که به من لطف داشتند و سرای اندیشه را به لینک هاشون اضافه کردن دعوت می کنم تا همین محبت را در حق صهبای اندیشه داشته باشند.

به امید دیدار در صهبای اندیشه .