سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

سخن گفتن از فضائل امام صادق (ع) مانند گفتن درباره اقیانوسی است که نه کسی به ژرفای آن راه یافته و نه از کرانه آن اطلاعی دارد . این موضوع گرچه پایان یافتنی نیست اما دوستان فراوانی به مناسبت سالروز شهادت آن امام همام به آن پرداخته اند و من احساس می کنم بهتر است اگر به نکته ای دیگر بپردازم . گر چه گفتگو در خصوص فضائل ملکوتی و والایی مقام امامان هدایت لازم است اما کافی نیست . فکر می کنم امامان هدایت (ع) برای امروز بشر هم درسهایی کاربردی و عملی دارند که فهم و عمل به آنها می تواند بر زندگی فردی و جمعی بشر آثار خیر فراوانی بگذارد و انسان را به هدف نهایی خویش نزدیکتر گرداند .

----------------------------------------------------------------------

زمان حیات آن امام همام مقارن با فضای نسبتاً باز علمی آن روزگار است و امام نیز با گسترش دادن به حوزه علمی پدر بزرگوارش امام باقر (ع) که او نیز به نوبه خود میراث دار حوزه خصوصی امام زین العابدین (ع) بود ، به تبیین و گسترش معارف ناب قرآن و عترت پرداخت. وسعت موضوعات علمی حوزه امام (ع) به گستردگی علوم آن روزگار بود و آن حضرت نه دانشگاه و نه دانشجویان خویش را در علومی منحصر و خاص محصور نمی کردند. از سویی دیگر شاگردان این دانشگاه عظیم منحصر به شیعیان و پیروان آن حضرت نبود بلکه همه کسانی که علاقه ای به کسب دانش داشتند مجاز به بهره مندی از علوم و معارف والای او بودند . فارغ از بعد علمی و نظری آموزه های آن امام (ع) آموزشهای عملی و تربیت روح شاگردان قابل نیز در دستور کار ایشان قرار داشت و این همه در حالی بود که حاکمیت غاصبانه و ظالمانه آن روزگار می کوشید تا از فضای باز علمی آن روزگار پوستینی برای مخفی کردن جنایتهای خویش بسازد .

اکنون اجازه بدهید تا برخی از آن نکات اجمالی که از سیره و زندگی حضرت آموخته ام با شما نیز در میان بگذارم و امیدوار باشم که نظرات خوبتان مرا در این مسیر یاری خواهد کرد .

1-      اصلاح فرهنگ و بالا بردن سطح دانش و تعقل در تمامی سطوح جامعه ، از اساسی ترین کارهایی است که آثار کوتاه مدت ، میان مدت و بلند مدت ارزشمندی به بار می آورد . شیوه مبارزه امام با حکومت طاغوتی وقت ( بنا به اقتضای شرایط ) بر مبارزه علمی و روشنگریهای عقلی استوار بود . امتی که از نظر عقلانی و فرهنگی رشد یابد، بیدار می شود و با درک ارزش خویش و مقصد و مقصود واقعی زندگی اش تن به قوانین و حکومتهای غیر مشروع که انسانیت سوزند و استحمار گر نخواهد داد. در شرایط امروزی نیز اصلاح فرهنگ و گسترش تعقل و علمیت جامعه اعم از جامعه داخلی و خارجی ، زمینه را برای راهیابی انسانها به نور هدایت خداوندی آماده تر می کند . در فضایی که در داخل کشورمان شبهات و مغالطات اندیشه کش و انگیزه سوز با نامهایی فریبنده و دهان پر کن  ، تعقل جامعه را نشانه می رود و شعلۀ افروختۀ وهمانیّت در گستره جهان ، مرز میان انسانیت و حیوانیت را بر می چیند و انسان را از حیوان ناطق به حیوان مؤدب بدل می کند ، اقدام عملی برای گسترش مبانی اندیشه عقلانی مبتنی بر آموزه های وحیانی دستور نجات بخشی است که از امام صادق (ع) می توان گرفت .

2-      تفکیک علوم گوناگون از دین و اندیشه دینی فریب بزرگ روزگار ماست . شکل گیری نگرشی که میان علوم طبیعی و ریاضی از سویی و علوم و معارف الهی از سویی دیگر جدایی انداخته است و موجب جدا شدن دانشگاه ها از حوزه ها گردیده نه تنها موجب بریده شدن دانشگاه ها و آموزه های علوم دانشگاهی از ارتباط با معارف الهی و نگرشهای توحیدی و محروم ماندن حوزه ها ازدستاوردهای علوم دانشگاهی شده است بلکه موجب پیدایش اندیشه تقابل علم و دین گردیده است . این تقابل تا آنجا رسوخ کرده است که بسیاری از فرهیختگان حوزوی و دانشگاهی هم به دام چنین فریبی گرفتار آمده اند و هنگام سخن گفتن از موضوعی تلاش می کنند تا بگویند چنین چیزی از نگاه علمی چنین است و از نظر دینی و مذهبی چنان . گویا دین چیزی غیر علمی و علم چیزی غیر دینی می گوید !!! با چنین اندیشه آفلی موضوع علوم تجربی و انسانی به جای خلقت به طبیعت بدل شد و دانشمندان علوم دانشگاهی به جای این که مفسرین کتاب تکوینی خداوند سبحان گردند بدل به تحلیلگران طبایع طبیعی و خواص و آثار ترکیبات عناصر جدول مندلیف و  سازه های فیزیکی و ترکیبات شیمیایی و ... شدند . روح الهی انسان که خلیفه الهی است تا بدان حد مهجور شد که معنایی جز روان نیافت و آن هم در نهایت تعالی اش همتای حیوانات، موجودی غریزی تلقی گردید که ارضاء غرایز عادی و مادی اش نشانه سعادت او محسوب گردد یا با کمی لطف فقط یک سر و گردن از حیوانات بالاتر رفت و ویژگی های خاصی هم پیدا کرد اما هرگز روح مجرد ملکوتی نشد . از سوی دیگر آموزهای حوزوی نیز با دور افتادن از دستاوردهای علمی روز ، خصوصاً در برخی از موضوعات علوم ، از همقدمی با زمان جا ماند و به جای این که با شناخت موضوعات امروزین و با تکیه بر اصول یقینی خود ، آموزه های خود را نو کند در برخی از مسائل بر پایه موضوعات نیم قرن گذشته یا بیشتر اندیشید و فتوا داد . گر چه خیزش امروزین حوزه و دانشگاه برای نزدیکی به یکدیگر سعی مبارکی است و بسا موجب تحرکات پر برکتی نیز گردیده است اما هنوز اندیشه غالب در حوزه و دانشگاه جدایی ذاتی این دو نهاد علمی است . این در حالی است که در دانشگاه و حوزه علمی امام صادق (ع) چنین تفکیکی روا داشته نمی شود . در همان حوزه ای که ابو بصیر در علم فقه و حدیث برجسته می شود ، هشام بن حکم در فلسفه و کلام ، و جابر بن حیّان در ریاضی و شیمی بلند مرتبه می گردند و این در حالی است که از هر یک از علوم دیگر نیز به قدر وسع خویش بهره مند بودند . باز هم کلامی از استاد علامه ، عارف و حکیم و مفسر بی بدیل زمان ما حضرت آیت الله جوادی آملی ( دام ظله ) در زمینه وحدت حوزه و دانشگاه راهگشای اندیشه ماست که می فرمودند : با برگزاری دعای کمیل و زیارت عاشورا و اعتکاف دانشگاه اسلامی نمی شود ، دانشگاه وقتی اسلامی می شود که علومش اسلامی شود . یعنی وقتی که موضوعات علوم دانشگاهی دوباره از طبیعت به خلقت باز گردد . به عنوان مثل فیزیکدان آثار فیزیکی اشیاء را معلول طبیعت نداند و محصول ماده نشناسد بلکه از همان آثار و در پس آن، خالق اثر را ببیند و معرفی کند و به جای آنکه بگویند طبیعت چنین است بگوید خدا اینچنین کرده است .برای رسیدن به چنین جایگاهی ایجاد پیوندی حقیقی و نه شعار گونه میان علوم حوزه و دانشگاه ضرورت فرو ریختن بنیان این بنای دروغین است ؛ به نحوی که نه حوزه کتاب تدوینی خداوند را بی عنایت به تفسیر علمی و آکادمیک کتاب تکوینی اش به درس بنشیند و نه دانشگاه کتاب تکوینی او را بریده از خالق آن و دور از آموزه های کتاب تدوینی اش .

3-      ایجاد فضای آزاد تضارب اندیشه و مناظرات علمی ، روشنگر بسیاری از سوء تفاهم ها و از بین برنده بسیاری از شبهات است . بستر سازی مناسب فرهنگی و آموزش آداب مناظرات علمی و دوری از تعصب ورزی و تنگ نظری در دانشجویان حوزه و دانشگاه برای رسیده به هدف واحدی که همانا یافتن حقیقت و راهنمائی حق جویان است از درسهای کاربردی آن حضرت است . سیره مبارک آن امام همام (ع) شاهد روشنی بر این مدعاست .

باور کنید فکر نمی کردم این قدر طولانی بشه . هنوز چیزی از آنچه در نظر داشتم نگفتم اما به روشنی احساس می کنم که مطلبم خیلی طولانی شد . از طولانی شدن این نوشته عذرخواهی و از گفتن بقیه مطالبی که در نظر داشتم صرف نظر می کنم.

یا حق


بی آنکه هیچ حرف اضافه ای بزنم ، آمده ام تا دو غزلی را که در فضای نورانی حریم حضرت کریمه (س) به قلبم افاضه شد و از خامه ام جاری گشت تقدیم او (س) و دوستان بانوی کریمه ام کنم . باشد که مقبول خدای کریم ، حضرت کریمه و قلوب مشتاق کرامت بانوی کرامت  گردد .

------------------------------------------------------------------

 حریم بانوی کرامت

عشق را حال و هوایت خوب معنا می کند

شوق دیدارت دلم را پاک رسوا می کند

پنجره در پنجره درهای قلبم بسته است

دست پر مهر تو اما جمله را وا می کند

در میان سینه ام آئینه بشکسته ایست

آه ، این آئینه با نقش تو غوغا می کند

ژاله ژاله از نگاهم اشک میبارد دمی

کز پس شب ، مهر چشمان تو پیدا می کند

لحظه ای که غرق دریای معانی می شود

سینه ام دائم تمنای تو لیلا می کند

نرگس مست تو ای دوشیزه دنیای من

چشم نابینای دل را خوب بینا می کند

عقل عین عشق و عشقم عین زلف پر خم ات

وای از آن غافل دلی کز عشق پروا می کند

این پرنده در قفس،  پرواز را از یاد برد

راه ده او را که در کوی تو پر ، وا می کند

باز امشب روح بی آرام من دیوانه شد

پای تا سر پیکرم را نذر فردا می کند

آه اگر یاری کنی قلب سیه روز مرا

هستی ام را یک ( سحر ) در عشق سودا می کند

حرم بانوی کریمه - 6/11/80

 **************************** 

ضریح بانوی کرامت

هرگز آن قدر ندارم که شوی مونس جانم

و بدین تاب نیارم که دمی بی تو بمانم

نه به سامان رسد این دل ، نه به پایان رسد این ره

اگر آن نرگس مستت ندهد روح ، روانم

دل طوفان زدة من نبرد راه به جایی

مگر از فیض نگاهت برسد باز ، توانم

به کمند سر زلفت که خدا کرد نصیبم

ز بیان صفت حسن تو ، گنگ است زبانم

بده از بادة چشمت که خماری به سر آید

بنوازم که به نازت ، دل و جانی بفشانم

به تمنای لب لعل تو خشکیده لب من

قدمی در دل من نه ، بنشین و بنشانم

تا بکوی تو دویدم ، که تو راهم بنمائی

به کفت دست مرا گیر و به منزل برسانم

مگر از لطف تو جانا برسد نور ، و گر نه

شام تاریک دلم را ( سحر ) ی نیست گمانم !

حریم حضرت کریمه - اردیبهشت 1381

 


می دانم کمی دیر شده اما با این وجود حلول هلال پر برکت ماه شوّال و فرا رسیدن عید سعید فطر را به تمام دوستان بزرگوارم تبریک و تهنیت عرض می کنم . دوست داشتم اولین نوشته بعد از ماه رمضانم  را به آنچه در میهمانی او آموختم اختصاص دهم اما دعوت خواهر بزرگوارم ،مدیر محترم وبلاگ پیاده تا عرش واجب الاجابة بود و به همین جهت نوشتن آنچه در نظر داشتم را به پست بعدی موکول می کنم .

جریان ورود من به حوزه علوم و معارف اسلامی خودش داستان غریبی دارد که به دلیل مفصل بودنش فعلا ازش صرف نظر می کنم . خاطره ای کوتاه را برایتان روایت می کنم که برای من سر آغاز طی کردن مسیری تازه بود تا برای شما چگونه باشد؟!

بعد از هشت سال درس خوندن در حوزه علمیه آیت الله مجتهدی ( دام ظله ) در تهران با دستی خالی از تمام امکانات مادی و دلی سرشار از توکل به خدا و توسل به کریمه اهل بیت فاطمه معصومه (س) به همراه خانواده ام برای استفاده از محضر علماء قم بویژه استاد فرزانه، حکیم خبیر و عارف بصیر ، مفسر بزرگ قرآن حضرت علامه آیت الله جوادی آملی ( متع الله المسلمین بطول بقائه الشریف ) راهی دیار کرامت (قم) شدم. جریان خانه پیدا کردن و طی مراحل انتقال پرونده تحصیلی از تهران به قم، قصه مفصلی بود که به کرم کریمه اهل بیت (س) به خیر گذشت. من که قبل از این حضرت استاد را فقط در تلویزیون دیده بودم و به هیچ وجه آشنایی دیگری با ایشان نداشتم به لطف خدا و کرم بانوی کریمه ام (س) به شکلی اعجاب آور خودم را زیر سایه ایشان دیدم .  

آن موقع ها حضرت آیت الله علامه در سالن کوچک مؤسسه تحقیقاتی اسراء ( که محل تنظیم و نشر آثار ایشان است ) اقامه جماعت می کردند و جمع محدود و کوچکی با اقتدا به نماز آسمانی او معراج مؤمنین را تجربه می کردند. من هم چند وقتی بود که چشیدن شیرینی نماز را با این جماعت یکرنگ تمرین می کردم .

خیلی وقت بود که دنبال کسی می گشتم تا سیاهی ها را برایم به روشنایی بدل کنه و به اصطلاح دست منو بگیره و قدم به قدم تحت تعلیم و حمایت خودش راهنمایی کنه . یک روز بین دو نماز و بعد از کلّی کلنجار ، خودم رو راضی کردم که جرأت کنم و برم خدمت آقا و دردم رو بگم . با اضطراب از جام بلند شدم و یکی دو صف جلویی را شکافتم و کنار سجاده معطر آقا نشستم . ایشان که مشغول اذکار بعد از نماز بود با ادب و متانت تمامی ذکرشون رو متوقف کردند و در حالی که چشمان نافذشون رو به من انداخته بودند آهسته فرمودند: امری دارید؟

اضطراب سر تا پای منو گرفته بود و پیشونیم را خیس عرق کرده بود . نمی توانستم نگاهم را تو نگاهشون حفظ کنم و زبانم به روانی همیشه با من همراهی نمی کرد. تمام جسارتم را جمع کردم و عرض کردم : آقا گم شده ام ! به دنبال یک راهنما می گردم !

نگاه عمیق اما مهربانی به من کردند و فرمودند : ما هم عمریست به دنبال انسان کامل هستیم !

عرض کردم : یعنی نالایقم ؟!

فرمود : این حرفها نیست ، از همت کریمه اهل بیت غافل نشوید .

این را فرمودند و برای اقامه نماز بعدی قیام کردند. من که فکر می کردم آقا من را نالایق دیده اند و یه جورایی ردم کرده اند به شدت بغض کرده بودم و احساس خیلی بدی داشتم . آخه من که حضرت معصومه رو می شناختم و اصلا از ایشون خواسته بودم کارهای قم آمدن منو جور کنه ؛ حتی همین که خدمت حضرت استاد برسم رو هم از ایشون خواسته بودم حالا این حرف چه معنای داشت ؟!  هر جوری بود نماز را به اتمام رساندم و بی درنگ از مؤسسه بیرون زدم. تصمیم گرفته بودم تا برم حرم و از وضعیت خودم و پاسخ آقا به حضرت معصومه (س) شکایت کنم . فکر می کردم من هر قدر هم نالایق بودم آقا نباید منو بین زمین و هوا رها می کردند و با جوابی این چنینی موجب سرخوردگی من بشوند . خلاصه مقداری از راه را پیاده رفتم و تو راه یک دل سیر گریه کردم و با حضرت معصومه (س) حرف زدم و کلّی گله و شکایت کردم .

به حرم که رسیدم صدای حضرت آقا دوباره توی گوشم طنین انداخت که : از همت کریمه اهل بیت غافل نشوید . باور نمی کنید اما انگار تا حالا حرم نیومده بودم ! انگار تا حالا حضرت معصومه (س) را نمی دیدم ! انگار بار اول بود که چشمم به حقیقتی بیشتر از ضریح نقره ای و صحن و سرای نورانی بانوی کرامت (س) می افتاد . انگار ان حضرت معصومه ای که قبلا میشناختم با این بانویی که حالا دارم می بینم زمین تا آسمان تفاوت پیدا کرده بود . تا حالا حرم و حریم آن حضرت برام یک رنگ و بویی داشت و از این لحظه به بعد رنگ و بویی دیگه !

یک مرتبه از افکار خام و بچه گانه ای که در طول مسیر ذهنم رو پر کرده بود و از این که به خودم اجازه داده بودم درباره حضرت استاد اونجوری فکر کنم خجالت کشیدم. اون لحظه فهمیدم که فرمایش حضرت آقا برای دست به سر کردنم نبوده ؛ بلکه راه را نشونم داده اند و دستم را توی دست کسانی  گذاشتند که دیگران هم اگر چیزی شدند و به جایی رسیدند به برکت قرآن و کرامت این خاندان شدند و رسیدند.

از اون روز تا امروز به لطف خدا دیگه راه رو گم نکردم و جالب تر اینکه از همین خانه کرامت و به لطف بانوی آن (س) تمام آنچه قبل از اون به دنبالش بودم بلکه بیشتر از آن ، به شکلی دور از تصور برایم ممکن شد. له الحمد و له الشکر .

 

اینجا بُوَد که ذره شود رشک آفتاب

غافل مشو ز همت والای اهل بیت

 

حرم نورانی بانوی کرامت حضرت  فاطمه معصومه (س) 

 


یاد باد آن روزگاران یاد باد

بی شک دفاع هشت ساله ملّت غیور ایران اسلامی ، حماسه جاویدی است که نه تنها در حافظه تاریخی این مرز و بوم که در صفحات تاریخ بشریّت به عنوان نمونه ای روشن از فرهنگ جهاد و شهادت ماندگار خواهد شد . تحمیل این جنگ نابرابر نه تنها موجب متلاشی شدن نظام نوپای اسلامی نشد بلکه موجب اقتدار و انسجام هر چه بیشتر مردم و تبدیل جوانان آنان به دلاور مردانی شد که طولانی ترین جنگ تاریخ معاصر را در دنیا اداره کردند بدون آنکه حتی یک وجب از خاک میهن اسلامی شان را به عنوان وجه المصالحه با دشمن تا دندان مسلح شان معامله کنند .

دشمنی که از بیرون با تحمیل جنگ و از درون با دامن زدن به اختلافات قومی یا مذهبی و نیز جدا کردن صف گروه های مبارز قبل از انقلاب از بدنه نظام و ملت ، و تبدیل برخی از آنها به دشمنان و برخی به مخالفین نظام ، تلاش می کرد تا نهال نورسته نظام مبارک جمهوری اسلامی را هنوز سر بر نیاورده بخشکاند ، در طوفانی از اتحاد و انسجام و مقاومت امّتی افتاد که فرمان امام خویش را امری واجب می دانست و در پرتو رهبری آن یگانه دوران ، اختلافات و نزاع های بی حاصل قومی _مذهبی خویش را در عین حفظ تکثر  (قومی و مذهبی) به وحدت تبدیل کرد تا جائی که مسلمان ( شیعه یا سنّی ) ، مسیحی، زرتشتی و ...  از هر قوم و قبیله که بودند در کنار یکدیگر چونان برادرانی از یک خانواده ،امت واحدی شدند که هیچ گردن کش زور گویی خیال در آویختن با آنان را به ذهن خویش هم راه ندهد.

امروز که سالها از آن روزگار فاصله داریم متاسفانه، این حماسه بزرگ ملّت ایران در خطر مصادره قرار گرفته است؛ هر حزب و گروهی خویش و تنها خویش را وارث آن معرفی می کند و می کوشد تا بواسطه مصادره کردن افتخارات دفاع مقدس ، نام و نانی برای خویش فراهم کند. جالب اینجاست که حتی  وا خوردگانی مانند جبهه ملّی که در آن سالهای خون و غیرت ( بر فرض این که  چوب لای چرخ نبودند ) شاهد ساکت و گوشه نشین سلامت جوی آن روزگار بودند ، نیز گاه و بی گاه می کوشند تا بلکه برخی قهرمانان آن عرصه را به خویش منتسب کنند .

حقیقت این است که دفاع مقدس، این حماسه بزرگ و شهدای گرانقدرش متعلق به هیچ حزب و گروه و نهادی نیستند بلکه متعلق به تمامی ملّت و کلّیت نظام مبارک جمهوری اسلامی اند . ممکن است امروز در هر حزب ، گروه و نهادی کسانی حضور داشته باشند که یا جانباز و آزاده اند یا رزمنده ساده ای که هیچ عنوان دیگری ندارند اما این بدان معنی نیست که دفاع مقدس محصول انحصاری آن نهاد ، حزب یا گروه و یا حتی مذهب و قومیت خاصّی است ( گر چه اسلامی بودن دفاع مقدس جنبه غالبیت و اغلبیت دارد) . مصادره دفاع مقدس به نفع یک جناح و اندیشه سیاسی یا نهاد و گروهی خاص از جهات متعددی زیان آور و خطرناک است .

به عنوان نمونه، گروه مصادره کننده که خویش را صاحب این حماسه عظیم می شناسد و می شناساند، پشت قداست و عظمت آن سنگر می گیرد و امکان هر گونه فریب و انحرافی را بی آنکه جامعه در برابر آن واکنش نشان دهد فراهم می آورد . تا بخواهی آنان را به نقد بکشی فریاد مظلومیّت یا اهانت به مقدسات بر می آورند و می کوشند تا در پناه نام دفاع و شهید و شهادت از هر نقد و تحلیلی مصون بمانند .

چه بسا که برخی احزاب سیاسی، شهدا و دفاع جانانه امت اسلامی و نیز احترام و قداستی که جامعه برای این حماسه عظیم و حماسه آفرینانش قائل است را ابزار رسیدن به اهداف و اغراض سیاسی خویش قرار دهند و با تبلیغاتی وسیع، خود را تنها وارث و ادامه دهنده مسیر نورانی شهدا بشناسانند و بدینوسیله بکوشند تا اندیشه سیاسی شان را عین حق و مخالفان خود را عین ناحق جلوه دهند .

( یادم هست که در سفری که به مناطق عملیاتی جنوب کشور داشتم آقایی که مثلا قرار بود دفاع مقدس را روایت کند در پس عنوان دفاع مقدس و شهدا ، اندیشه سیاسی و سلیقه جناحی خویش را روایت می کرد ، فلان آقا که با اندیشه و سلیقه سیاسی اش جور در می آمد را تا عرش بالا می برد و فلان آقا را که چنین نبود تا نهایت مذلّت پائین می آورد.)

باید این دستاورد ملّی بلکه حماسه جاوید آموزه های دین مبین و فرهنگ قرآن و عترت را از مصادره در دست یک گروه ، حزب یا نهاد و نیز ابزار سیاست بازیها و سیاسی کاری های جناح های مختلف قرار گرفتن حفظ کرد. باید جامعه را با فرهنگ غنی خدا باوری ، خود باوری ، ایثار و نثار ، و محبتی که محصول سالهای دفاع مقدس بود آشنا کرد و ضمن پرهیز از قداست بخشی  افراطی به شهدای بزرگوار  و دفاع مقدس ( که این حماسه و حماسه آفرینانش را به افسانه بدل می کند و موجب از دست رفتن نقش انسان ساز آن می شود ) به بیان حقایق و مبانی اندیشه ای پرداخت که از سر چشمه قرآن و عترت می جوشید و از زبان امام شهیدان جاری می گشت و تا عمق دلهای همه مردم ایران با هر قومیّت و مذهبی نفوذ می کرد . بی آنکه برداشتهای شخصی یا سلیقه های اجتماعی و سیاسی خویش را بر آن مبانی یا فرمایشات امام ( ره ) تحمیل کنیم .در این صورت است که حماسه دفاع مقدس به جای ابزار مرز بندی و افتراق اجتماع تبدیل به عامل انسجام و یکپارچگی جامعه شده و بزرگترین زمینه فرهنگ سازی در بستری از ایمان و معرفت و عشق می گردد .


قال رسول الله ( ص) : ایّها النّاس قد أقبل إلیکم شهر الله بالبرکة و الرحمة و المغفرة ... هو شهر دعیتم فیه إلى ضیافة الله   [1]

بالاخره ماه رمضان هم رسید و همه ما ، هر چه که هستیم و هر چه کرده ایم میهمان سفره خداوند کریم شدیم . گر چه در این مهمانی همه میهمانند اما برخی بالای سفره می نشینند ، برخی پائین تر و برخی پائین تر از آن و برخی نیز ناتوان از نشستن کنار سفره می ایستند و به نواله ای دلخوش اند . هنوز خوشا به حال آنان .

بی ادب حاضر ز غایب خوش تر است

حلقه گر چه کج بود نه بر در است ؟ [2]

عجیب اینکه کسانی نه فقط این دعوت را نمی پذیرند که به تمسخر میهمانان خود را سرگرم می کنند و گاهی گستاخانه میزبان را به سخره می گیرند و « هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً  » [3] جالب آن است که به خیالشان شاهکار می کنند .

بی نواها !!!

دوستان من :

او ( جل جلاله ) ، یک ماه را میزبان مهمانی ویژه ای می شود که مهمانانش گرامی داشته شده اند . اما بالاخره این مهمانی روزی تمام می شود ، روزی که فریاد می زنند : میهمانان خدا بروید و جوایزتان را بگیرید ( یعنی مهمانی تمام شد و اگر می خواهید بار دیگر میهمان این خانه باشید دعا کنید یک سال دیگر هم زنده بمانید ) .

آن روز ما دوباره دلتنگ می شویم ، آینه هایمان دوباره کم کم زنگار می زند و دوباره چون گذشته ... آه .

به یاد می آورم  روزی را که در برابر آینه خدا نمایی نشسته بودم ، درست رو به رو ی او ، از چشمانش عمق کهکشان پیدا بود و نگاهش مستقیم به قلبش راه داشت و  از قلبش تا خدا  فاصله ای نبود . آن عاشق راه رفته و راه آشنا می گفت :

 چرا راضی می شوید که فقط  یک ماه میهمان خدا باشید ؟  اصلا چرا میهمان ؟ چرا میزبان او نشویم ؟ او یک ماه ما را به میهمانی خود دعوت کرد ، ما چرا یازده ماه باقی مانده از سال ، او را به میهمانی خود دعوت نکنیم ؟ او می آید ؛ حتما می آید . مگر او خود نگفته است : «  أنا عند المنکسرة قلوبهم » [4] من نزد آنانم که دلی شکسته دارند؟ شما دل را بشکنید تا او برای تمام عمر مهمان شما شود و شما میزبان او .

به او عرض کردم : دل شکسته کدام است ؟ بسیار می شود که دلم از دنیا ، از آدمها و از چیزهای بسیار می شکند اما او نمی آید ؟

فرمود : آن چه در آن حال می شکند دل نیست ، عاطفه است . دل شکسته، دل گسسته است . دلی که از غیر او شکسته و به او پیوسته . دلی که حلقه تعلقش ، رشته امیدش و نگاه طلبش به دیگران را شکسته و گسسته ، و تنها به او پیوسته است . تو این گونه بشکن تا ببینی از او راستگو تر نیست .[5]

تازه آن روز دانستم سرّ آن که عاشقی سرمست، در حالی که پا می کوبید و دست می افشاند [6] می گفت :

الهی ، چون تو دل از من بشکنی ، از من چه بشکن بشکنی ! [7]

.

.

دیگر چه بگویم ؟!!!!

دلم را بشکن ، خواهش می کنم

 




[1] أمالی‏ صدوق، ص : 89

 

[2] مثنوی معنوی

[3] سوره کهف، آیه 104

[4] منیة المرید ، ص123  

[5] آن آینه جز حکیم خبیر و عارف بصیر حضرت علامه آیت الله جوادی آملی ( روحی فداه ) نبود .

[6] بد متوجه نشوی عزیز، در عرف عارفان دست افشانی و پایکوبی آن نیست که اهل تصوف امروزین می کنند . پای کوبی ، پای کوبیدن بر غیر اوست و دست افشانی ، دست افشاندن از ما سوای او .

[7] آن عاشق سرمست جز فیلسوف و عارف الهی و علامه خبیر حضرت آیت الله حسن زاده آملی ( دام ظله )  نیست . الهی نامه شان را ببینید .