سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

انا لله و انا الیه راجعون

الان ساعت 2:20 دقیقه بعد از ظهر است . پشت سیستم نشسته بودم و ضمن کار با رایانه داشتم به اخبار گوش می کردم که خبری ناگهانی همه دنیا رو روی سرم هوار کرد . الان در حالی می نویسم که بغض راه گلویم را بسته است و اشک اجازه نمی ده کلیدهای کیبوردم رو درست ببینم .

خبر ارتحال علامه مجاهد ، پاسدار حریم رسالت و امامت ، اسوه ادب و تعهد و علم ، دانشمند خبیر حضرت آیة الله سید مرتضی عسکری ( رضوان الله علیه ) برایم بسیار تلخ و ناگوار و سنگین بود . بی درنگ دست به نوشتن بردم تا آتش غمی که در دلم شعله می کشد با شما وا گویه کنم .

 

علامه عسکری رضوان الله علیه

مرگ سرنوشت محتوم کالبد خاکی بشر است ، شکّی نیست اما مرگ دانشمندان ربانّی و علما مصیبت بزرگی است که جان را می سوزاند و قلب را آب می کند . بیاد آورید این سخن رسول الله (ص) را که فرمود :

(( ... إذا مات العالم انثلم فی الإسلام ثلمة لا تنسد إلى یوم القیامة ... ))[1]

هنگامی که عالمی از دنیا می رود در پیکرۀ اسلام شکافی پدید می آید که تا قیامت پر شدنی نیست .

برای من این شکاف در رحلت برخی از علما محسوس تر از برخی دیگر است . اکنون و در فراق مرحوم علامه عسگری همان حالی را دارم که در رحلت امام عزیز (ره) ، که در رحلت علامه جعفری(ره) و در رحلت حاج میرزا اسماعیل دولابی (ره) داشتم . احساس می کنم پاره ای از وجودم کنده شده، احساس می کنم قلبم دیگر نمی زند، زندگی ام چیزی کم دارد . نفسم به سختی می آید و دنیا با آسمان و تمام ستاره هایش روی سرم خراب شده است .

بعد از مرحوم علامه مجاهد آیة الله سید عبد الحسین شرف الدین جبل عاملی (ره) کسی را در دفاع عالمانه و منصفانه ، بی تعصب اما متعهد از مکتب تشیع قوی تر و متین تر از او سراغ نداشتم . نوشته های محکم او موجب استبصار دیگران و دل قوی داشتن دوستان و پیروان مکتب اهل بیت عصمت و طهارت بود . او در عین حفظ تعهد به اجداد طاهرینش و دفاع جانانه از اسلام ناب قرآن و عترت هرگز راه افراط در محبت و تعصب در مذهب را نپیمود . نه مانند کسانی بود که با ادعای پایبندی به تشیّع و ولایت امیر المؤمنین علی (ع) وحدت با همه حتی یهودیان را ممکن می دانند اما وحدت با برادران اهل سنت را ناممکن  و نه از کسانی بود که به شوق وحدت با برادران اهل سنت از اصول اساسی و متقن اندیشه های قرآن و عترت که در اعتقادات برهانی و حقِّه شیعه منعکس شده است دست بر می دارند.

او را به حق می توان چاووش وحدت امت اسلامی در عصر حاضر خواند . محققی گرانقدر که دعوت به انصاف ، ادب ، خرد گرایی دینی و تمسک بر محور قرآن و عترت در رأس آموزه های والای او بود . منش علمی او انسان را به یاد منش اجداد طاهرینش می انداخت .

او نه فقط در امور برون مذهبی بلکه در مسائل درون مذهبی نیز بر همین روش پسندیده مشی می کرد . انکار برخی خرافات اگر چه از مشهورات هم بود و اظهار شکل صحیح آن، رفتاری بود که هم شاهدی بر شجاعت و تقوای بی بدیل او بود و هم نشانه ای از  آزاد اندیشی و روح بی تعصب و خرد متعهدش .

آنان که در زمان حیاتش از نثار هر تهمت و ناراویی به او دریغ نورزیدند و آزادی اندیشه و روش بی تعصبش را تاب نیاوردند حتا اگر ظاهرا در سلک علمای دین هم بودند مصداق روشن جاهلان متنسّکی هستند که کمر امیر مؤمنان و امام صادق را شکسته اند . دلم از دست آن جاهلان عالم نمایی که پس از سخنرانی مرحوم علامه در مدرسه معصومیه قم بر علیه او شب نامه ها نوشتند و اهانت ها روا کردند و تجمع ها ساختند خون است .

نمی توانم ، لا اقل الان دیگر نمی توانم ادامه بدهم ، نمی توانم بنویسم ، گریه امانم نمی دهد. بغض فروخورده ام رهایم نمی کند هم او را از دست داده ام و هم خاطره فراوان نا مهربانی ها و بی تقوائیهایی که در حق او شد و او مظلومانه تنها آنان را نظاره کرد مرا در هم می شکند .

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر

این درد و داغ را با تو مویه می کنم  که :

اللهم إنا نشکو إلیک فقد نبینا صلواتک علیه و آله و غیبة ولینا و کثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علینا فصل على محمد و آل محمد و أعنا على ذلک بفتح تعجله و بضر تکشفه و نصر تعزه و سلطان حق تظهره و رحمة منک تجللناها و عافیة منک تلبسناها برحمتک یا أرحم الراحمین.[2]




[1] عدةالداعی،ص : 80

 

[2] دعای افتتاح


راهزن های معرفت مهدوی را می توان به دو دسته تقسیم کرد . یکی باورهایی که در اصل، نقش انحرافی ندارند اما به دلیل افراط در پرداختن به آن تبدیل به اندیشه ای راهزن می شوند ؛ و دیگری اموری که در اصل نیز بیهوده اند و موجب انحراف اذهان جستجو گر از مسائل اساسی مهدویت می شوند همانند آنچه در پست اول به آن اشاره کردم .

برخی از شایع ترین این امور که از گروه اول محسوب می شوند عبارتند از :

1- پرداختن بیش از اندازه به علائم ظهور :

در اسناد منقول و روایات شیعه دو دسته علامت برای ظهور امام عصر (عج) نقل گردیده است . این روایات برخی نشانه ها را علامتهای حتمی و برخی را نشانه های غیر حتمی دانسته اند . نشانه های حتمی ظهور  ده نشانه اند که خروج دجال، قیام سفیانی ، صیحه آسمانی  و ... از آن جمله اند [1]. اما سایر علائم ،نشانه های غیر حتمی اند یعنی نشانه هایی که یا اساسا امکان دارد به وقوع نپیوندد و یا اگر هم به وقوع بپیوندند دلیلی برای نزدیک شدن یا نزدیک نشدن ظهور آن حضرت به شمار نمی آیند . برخی از آن روایات در حقیقت شرح شرایطی است که ممکن است در جامعه جهانی عصر غیبت وجود داشته باشد و برخی دیگر مستقیما به نشانه هایی غیر حتمی اشاره دارند.

متأسفانه در روزگار ما به این روایات ( که در جریان مهدویت نقش حاشیه ای دارند) چنان پرداخته می شود که گویا معنی انتظار موعود ،چیزی جز انتظار وقوع علامات ظهور نیست . این افراطی گری ( که البته با جاذبه عوام پسندی هم همراه است ) موجب شده تا برخی به جای اندیشیدن در فلسفه اساسی انتظار و مسئولیت های انسان منتظر ، نقد عمر و سرمایه ذهن خویش را خرج کنکاش و جستجوی تحقق علائم ظهور کنند و از آنجا که علائم حتمی اتفاق نیفتاده ، یا با خرافه پردازی وقوع علائم حتمی را  قریب الوقوع معرفی کنند یا به چند و چون نشانه های غیر حتمی بپردازند.  همین انحراف زمینه را برای اشاعه سخنان بی اساس و شایعه های بی خاصیتی که در این زمینه ساخته می شود فراهم کرده است . حرفهای بی اساسی که یا به بزرگان و علما منتسب می کنند و یا با بزرگ نمایی و تحریف فرمایشات آنان، موضوع را به گونه ای دیگر جلوه می دهند. شنیده هایی از این دست که : فلان عالم فرموده اند : من در سر نماز دیدم که قاتل امام عصر به دنیا آمد ؛ یا فلان عالم  در سفری به مصر سفیانی را ملاقات کرده است و او به آن عالم گفته که به زودی خروج خواهم کرد  ، حضرت آیت الله ... فرموده آنقدر ظهور نزدیک است که باید وعده دیدار امام زمان را به پیر مرد ها هم بدهید و ... .

2- زمان ظهور امام منتظر (ع) :

مشاهده فرمودید که در روایات اهل بیت (ع) به نشانه های ظهور اشاره شده است اما هیچ زمانی برای ظهور آن حضرت معین نگردیده است . امروزه مشاهده می کنیم که متأسفانه برخی تلاش می کنند تا به نوعی ولو به صورتی مبهم این توهم را در جامعه دامن بزنند که زمان ظهور نزدیک است . البته نزدیک شدن زمان ظهور آخرین حجت الهی آرزوی هر مؤمن مشتاقی است اما بدان معنی نیست که با ایجاد چنین توهمی در میان مسلمانان مشتاق امام عصر (ع)،امیدی واهی بیافرینیم که عدم تحقق آن در زمان نزدیک موجب دلسردی یا شک و تردید گردد.  تعیین وقت برای ظهور ( گر چه به شکلی مبهم ) امری است که در لسان اهل بیت (ع) سابقه ندارد و آنان نیز خود از چنین امری اجتناب می ورزیدند [2] و آنان را که چنین امید بی اساسی را در میان مردم رواج می دهند دروغگو معرفی نموده اند . آنچه در جریان مهدویت از اهمیت برخوردار است زمان ظهور نیست بلکه شناخت حقیقت امامت و پایبندی به لوازم آن و تلاش علمی و عملی در راستای تحقق اهداف ظهور است شاهد من بر این ادعا روایتی است که از امام باقر ( ع) نقل گردیده و چنین کسی را فردی معرفی میکند که غیبت امامش برای او پایان یافته و مرگش در خیمه امام زمانش اتفاق می افتد.

عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) یَقُولُ ... مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ لَمْ یَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ کَانَ کَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ [3]

فضیل بن یسار می گوید از امام باقر (ع) شنیدم که فرمود : ... هر کس در حالی بمیرد که امام خویش را میشناسد جلو افتادن یا عقب افتادن ظهور امام عصر (ع) برای  او زیانی نخواهد داشت چنین کسی مانند آن کس است که با قائم (ع) و در خیمه اوست .

روزی شنیدم که شخصی می گفت :  والله صدای پای ظهور آن حضرت شنیده میشود . جای تعجب بسیار بود چرا که ایجاد امیدهائی این چنین خصوصا از سوی کسانی که در میان مردم مقبولیتی نیز یافته اند مشکل مضاعفی است.

جالب اینجاست که وظیفه اصلی منتظران نه تعیین وقت ظهور و نه تعجیل کردن در آن بلکه پرداختن به مسئولیتهای اساسی منتظران [4] و تسلیم شدن به زمانی است که خداوند متعال برای ظهور آن حضرت مشخص فرموده اند و این سخن با دعا برای تعجیل در ظهور آن حضرت بی آنکه برایش زمانی ولو مبهم در نظر بگیریم منافات ندارد.[5]

3- دیدار با امام زمان (ع) :

دیدن جمال وجه اللهی مهدی موجود موعود (ع) گر چه فضیلتی بزرگ و فوزی عظیم است اما با کمال تأسف به دلیل برخی افراطی گری ها بدل به هدفی نهایی و اساسی گردیده است . بازار آشفته ادعای دیدار امام عصر (ع) در زمان ما خود گواه صادقی بر این مدعاست.

( بر فرض صحت برخی از این ماجراها، اثبات اینکه شخص بزرگی که دیده شده همان حجت آخرین الهی باشد امری دشوار است چرا که اولا دیدار آن ولی مطلق جز برای چشمانی که طهارت را از درون و بیرون تحصیل کرده اند مقدور نیست و در ثانی آن حضرت کسانی را دارد که به امر او گره از کار انسانها می گشایند اما چون برای ما مجهول اند تصور می کنیم آنان امام عصر اند آنچه از مرحوم شیخ جعفر مجتهدی نقل گردیده نمونه ای از همین مقوله است )

آرزوی دیدار امام عصر چیزیست و غرق شدن در این آرزو چیزی دیگر . قطعا هیچ مسلمان آگاهی ادعا نمی کند که وجود مبارک امام عصر (ع) از وجود نازنین پیامبر گرامی خدا برتر  و نظاره جمال دلارای امام عصر (ع) اثر بخش تر از نظاره چهره بی مثال خاتم الانبیاء (ص) است .

بسا کسانی که در عصر نبی مکرم مان می زیستند بلکه شبانه روزشان را با ایشان به سر می بردند و چهره مشعشع آن جناب هماره در برابر چشمانشان بود اما نه از این نگاه طرفی بستند و نه بهره ای جز زیاد شدن نفاق و لجاج عایدشان شد . اگر کسی خویش را لایق دریافت انوار ملکوتی نبوت و امامت ساخت گر چه همچون اویس قرنی در عمر خویش به دیدار آنان نیز موفق نگردد مورد توجه آن بزرگواران خواهد بود اما آنان که وجود خویش را قابل دریافت انوار هدایت الهی نکرده اند حتی اگر به دیدار آن بزرگواران هم مشرف شوند ( لا یزیدهم الا خساراً ) .

 به یادم آمد که استاد فرزانه ، مفسر کبیر قرآن و عارف حکیم  حضرت آیة الله جوادی آملی ( دام ظله ) می فرمود : بیش از آنکه بخواهیم شاهد جمال امام عصرمان باشیم بکوشیم که مشهود حضرتش گردیم . آن هم نه نگاه عام آن حضرت چرا که همه موجودات عوالم ملک و ملکوت هر چه که هستند و هر گونه که باشند از فیض آن نظر سرمست می گردند بلکه طالب نگاه خاصی باشیم که تجلی همان نظره رحیمیه[6] خدای سبحان است . یقینا کسی که به افتخار چنین نگاهی می رسد و از چنین جامی مست فیض می گردد قابلیت می یابد تا اگر به زیارت جمال وجه الهی امام عصر (ع) نیز بار یافت از فیض نگاه او بهره برده و چونان تلقی آیات قرآنی، از نگاه او توشه رحمت و شفا برگیرد.[7]  




[1] عن أمیر المؤمنین (ع) قال: قال رسول الله (ص) عشر قبل الساعة لا بد منها السفیانی و الدجال و الدخان و الدابة و خروج القائم و طلوع الشمس من مغربها و نزول عیسى ع و خسف بالمشرق و خسف بجزیرة العرب و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس إلى المحشر .  الغیبة شیخ طوسی ، ص436

[2] عن أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ (ع) فَقَالَ: کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ .

 کافی،ج 1،ص 368 

[3] کافی،ج1 ،ص371   

[5] الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ مِهْزَمٌ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی عَنْ هَذَا الْأَمْرِ الَّذِی نَنْتَظِرُ مَتَى هُوَ فَقَالَ یَا مِهْزَمُ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هَلَکَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ. کافی،ج1 ،ص368   

[6]  و انظر إلینا نظرة رحیمة نستکمل بها الکرامة عندک . إقبال‏الأعمال ،ص299

[7] وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً  . سوره مبارکه اسراء، آیه 82


آنچه سعادت انسان را تأمین و حیات انسانی - الهی او را تضمین می کند و مرگ جاهلانه و کافرانه را از او دور میدارد گذر از دو قوس ( کمان ) معرفت و اطاعت است. بر اساس آیات الهی و روایات اسلامی جریان اطاعت، حرکتی صعودی دارد به این معنی که از امام معصوم آغاز میشود و به پیامبر گرامی او رسیده و به خدای سبحان ختم میشود . جهت حرکت در این کمان طولی است به این معنی که اطاعت از امام معصوم (ع) بر اساس اطاعت از دستور پیامبر خداست و اطاعت از پیامبر نیز به دلیل دستور خداوند سبحان است .

 « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ »1

 بر این اساس اطاعت از امام یا پیامبر هرگز مستقل از توحید در اطاعت و ربوبیت نیست بلکه در طول توحید قرار دارد به صورتی که اگر دستور خداوند نبود دلیلی برای اطاعت از پیامبر یا امام وجود نداشت .

اما جریان معرفت سیری نزولی دارد . حقیقت آن است که تا مسئله شناخت خداوند و باور به توحید حل نشود ، نه نبوت در جایگاه خود شناخته می شود و نه امامت . معرفت و شناخت این اصول مسلّم گر چه در مقام اثبات می تواند بعد از اطاعت عمق بپذیرد اما در مقام ثبوت لزوما قبل از اطاعت قرار خواهد داشت .

جریان مهدویت نیز از این قانون کلی مستثنی نیست . دعایی که امام صادق (ع) به زراره (ره) آموخت تکلیف امام شناسی را به وضوح روشن می سازد:

قال ابو عبد الله  (ع) : ... قَالَ یَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَکْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی.2   

ای زراره چون دوران غیبت را درک کردی اینچنین خدای را بخوان : ای خدای من خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانی پیامبرت را نخواهم شناخت ؛ خدای من پیامبرت را به من بشناسان که اگر پیامبرت را به من نشناسانی حجّت تو را نخواهم شناخت ؛ خدایا حجّتت را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی از دین خویش گمراه خواهم شد .

بنا بر این بزرگترین وظیفه یک مسلمان منتظر اطاعت عملی و معرفت صحیح نظری است که البته معرفت صحیح و برهانی به لحاظ رتبه از اطاعت عملی تنها برتر است چرا که ممکن است کسی از نظر عملی اطاعت بکند اما از درون و اعتقاد کوهی از شک و شبهه را به دوش داشته باشد.

دعای بالا با سایر ادعیه ای که در خصوص حضرت صاحب الامر (ع) نقل گردیده تفاوت جدی دارد و آن اینکه تنها مسیر صحیح شناخت امام (ع) را تبیین نموده است . ما مسلمانان شک نداریم که بالاترین مصادیق انسان کامل و خلفاء الهی بر روی زمین پیامبران اند  « إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة » 3 .

 آن که مستخلف عنه ( آن که خلیفه از ناحیه او منصوب شده و نماینده اوست ) را نشناسد چگونه می تواند خلیفه او را بشناسد و کسی که معنی خلافت اللّهی را نشناسد نبوت را نخواهد شناخت و چون نبوت شناخته نشد امامت که جانشینی و نمایندگی نبوت است شناخته نمی شود  و نشناختن امامت با گمراهی برابر خواهد بود .

در نتیجه شناخت خداوند سبحان و باور به توحید اصلی ترین وظیفه مسلمین در عصر غیبت خواهد بود و چون این شناخت حاصل شد قهراً نبوت و امامت شناخته می گردد. آنگاه باور به خصالی که در زیارت جامعه کبیره برای اهل بیت (ع) و از جمله آنان امام عصر ما (عج) نقل گردیده از شکل یک اعتقاد  سنتّی مبتنی بر تعصب یا آموزه های اجتماعی و خانواده گی خارج گردیده و به اعتقادی برهانی و متعهدانه بدل می گردد که جان منتظر را سیراب ساخته و راه انتظار و اطاعت از دولت حق را در مسیر صعود بر او هموار می سازد .

چنین مسلمان امام شناسی دیگر امام را برای اقامه حکومت عدل ، سرو سامان دادن کار دنیا ، برای برآورده شدن حوائج ، شفای مریض ها ، ادای دیون و بدهکاری ها و امثال آن نمی خواهد . گر چه همه این امور به اذن الهی از امام بر می آید اما او امام (ع) را به عنوان واسطه فیض خدا به آفریدگان از فرشته تا انسان و نبات و جماد ، پرچم راهنمای توحید و وصول به مقام عبودیت و معلم بندگی حق (سبحانه) میشناسد که تمام عالمیان به او نیازمندند و برای وصول به همین منظور خویش را با آموزه های توحیدی او هماهنگ می کند .چنین کسی که بعد از پیامبر ، امام را مظهر تمام نمای صفات الهی می داند هرگز به چشم استقلال به امام نگاه نمی کند و جلوه توحید را در اعتقاد و وصول به آن را در اطاعت او می جوید .

چنین شناختی همانند قلعه ای نفوذ ناپذیر صاحبش را در برابر گردبادهای تندی که هر از گاه می وزد و خانه اعتقاد دیگران را در هم می پیچد و یا اندیشه های راهزنی که خود را در لفافه ای از تقدس می پیچند و ذهن بسیاری از بندگان خدا را به خویش مشغول داشته و از پرداختن به نکات اساسی باز می دارند مصون نگه می دارد.

در ابعاد عملی انتظار، سخن گفتن از لزوم پاکسازی جان و اندیشه و عمل از  اعتقادات فاسد و رذایل اخلاق و اعمال قبیح ، توضیح واضحات است . آنچه باید در عرض این امور از بزرگترین دغدغه منتظرین آن حضرت باشد آن است که خویش و جامعه خویش را از تمام جهات آماده ظهور امام (ع) کنند. این وظیفه را امام صادق (ع) به این صورت تبیین فرموده اند : ( لیعدن أحدکم لخروج القائم و لو سهما )4 می باید هر یک از شما خود را برای قیام قائم آماده کند حتی به مقدار آماده کردن یک تیر .

از این کلام نورانی امام صادق (ع) چند چیز فهم می شود :

1-  از آنجا که هر آن ممکن است لحظه موفور السرور ظهور فرا رسد، زندگی انسان منتظر باید با هدف گذاری کلان به سوی ظهور آن حضرت برنامه ریزی شود.

2-  تمام فعالیتهای او باید در جهت آمادگی همه جانبه برای حضور در صف مجاهدان راه خدا و سربازان آن حضرت باشد .

3-  مسلمانان منتظر هر یک به قدر مقدور خود می باید در تمام آن چه جوامع انسانی در شئون مختلف خود به آن نیازمندند مانند رشته های مختلف علوم تجربی یا انسانی ، شعب گوناگون صنعت و تکنولوژی ، امور هنری ، توان نظامی و انتظامی و مانند آن، خویش را در نهایت تجهیز و بهره مندی قرار دهند تا در وقت ظهور آن حضرت دستاورد تلاششان را در اختیار اهداف الهی و توحیدی امام عصر (ع) قرار دهند.

چنین فهمی از انتظار نه تنها جامعه ای خمود و انتظاری منجمد کننده و تخدیر کننده نمی سازد بلکه حرکتی همه جانبه و رو به رشد را برای جامعه اسلامی به ارمغان می آورد که به جای بها دادن یا دامن زدن به خرافات بی اساس ( هر چند رنگ دین گرفته باشند ) می کوشد تا اجتماعی عاقل، عالم و پیشرفته بسازد .

شاید در پست آینده و در مدتی نه چندان دور به اندکی از اندیشه های رهزن در مسیر مهدویت اشاره کردم ؛کسی چه می داند ؟!

 

---------------------------------------------------

1-        سوره محمد آیه 33

2-        کافی، ج 1 ، ص337

3-        سوره بقره آیه 30

4-        الغیبةللنعمانی،ص 320


یک روز که در حرم مطهر حضرت معصومه (س) نشسته بودم دو تا جوان به طرفم آمدند و در حالی که با هم کلکل می کردند سلام کردند. من هم به رسم ادب و انجام واجب، جواب سلام آنها را دادم . احوال پرسی مختصری کردیم و یکی از اون جوانها پرسید : حاج آقا من با این دوستم خیلی درباره امام زمان (ع) مطالعه می کنیم  اما به یک مشکلی برخوردیم میشه کمکمون کنید؟ من هم که سرم درد می کنه برای این جور مسائل، مؤدبانه و مشتاقانه جواب مثبت دادم . جوان مذکور گفت : البته ما هر چی کتابهای مختلف را گشتیم به جواب این سؤال نرسیدیم . گفتم : حالا بفرمائید منم اگه بلد بودم جواب می دهم . گفت : حاج آقا ازدواج یک دستور اسلامیه درسته؟! حالا سؤال ما اینه  که آیا امام زمان (ع) ازدواج کردند یا نه ؟ بچه دار شدند یا نه ؟ آیا همسر و بچه ها شون می دانند ایشان امام زمانند یا نه ؟ آیا همسر امام زمان ... .

این که بعدش چی شد و بین ما چه گفتگویی جریان گرفت، خیلی مهم نیست ، مهم اینه که متأسفانه این اولین و آخرین نفری نبوده و نیست که به جای پرداختن به مسائل اساسی مهدویت، ذهنش درگیر سؤالها و مسئله های بی خاصیتی میشود که دانستن و ندانستن اش هیچ فرقی ندارد.

همه ما احتمالا بارها و بارها این روایت را شنیده ایم که پیامبر مکرممان ( ص) فرموده اند :

من مات و لم یعرف إمام زمانه فقد مات میتة جاهلیة1 

آنکه بمیرد و امام زمان خویش را نشناخته باشد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.

آنچه در این روایت به عنوان دستور الهی و حافظ انسان از مرگ جاهلی شمرده شده است شناخت امام هر زمانی است و مسلماً شناخت امام عصر ما یعنی وجود مبارک مهدی موجود موعود (عج) نیز اکسیر نجات بخشی است که عامل حیات فرد و جامعه است .

اما معنی چنین شناختی و چنان مرگی چیست ؟

 قرآن کریم انسانها را به دو دسته تقسیم می کند آنان که خود را در مسیر نورانیت قرآن و عترت قرار داده اند و آنان که چنین نیستند . آنگاه مومنان را صاحب حیات و غیر آنان را مرده معرفی می کند.

لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرین َ2

... تا افرادى را که زنده‏اند بیم دهد و بر کافران اتمام حجّت شود و فرمان عذاب بر آنان مسلّم گردد

خداوند سبحان در این آیه کریمه میان ( کافر ) و ( زنده ) تقابل انداخت در حالی که تقابل به طور معمول می باید میان ( کافر ) و (مومن ) از طرفی و ( زنده ) و ( مرده ) از طرف دیگر برقرار گردد .اما با این بیان نورانی آموزه ای را ارائه کرد که بر اساس آن تنها مومنان اند که از حیات حقیقی و انسانی برخوردارند و آنان که اهل ایمان نیستند در حقیقت بهره ای از زندگی و حیات حقیقی انسانی ندارند، گر چه حیات نباتی و حیوانی دارند اما فاقد زندگی انسانی اند .

با این تحلیل روشن می شود که مرگ جاهلانه ( که در برابر حیات عاقلانه است )  همان مرگ کافرانه ای  است که قرآن از او یاد می کند. برای رهایی از چنین مرگی شناخت امام معصوم هر زمان که همتای قرآن و حجت الهی است امری ضروری خواهد بود . اما آیا این چنین شناختی با شناسایی تاریخ و شناسنامه ای معصوم به دست می آید ؟ چنین شناختی آن مقدار لازم است که نسب آن امام را برایمان روشن سازد و اصول اساسی تاریخ امامت او را روشن کند تا مبادا در تشخیص او از دیگران اشتباهی رخ دهد و نه بیشتر از آن . چنینی شناخت سطحی و ساده ای که برای هر کافری هم ممکن است نمی تواند تامین کننده آن معرفت حیات بخش باشد.  ( همانطور که بسیاری از مستشرقینی که هیچ  باوری به اسلام ، قرآن و عترت ندارند در این سطح از شناخت، مطالب ، مقاله ها بلکه کتابها نوشته اند و سخنهای زیبا گفته اند اما هرگز به او ایمان نیاورده اند ) .

بر همین اساس باور دارم که پرداختن بیش از حد ضرورت به چنین سطحی از معرفت تاریخی و شناسنامه ای نه راهنما بلکه رهزن است . البته اندیشه های رهزن دیگری نیز هستند که نه تنها معرفتی نمی افزاید بلکه ذهن انسانها را به بیراهه ای می کشاند  که آرام آرام وظیفه اصلی خویش در برابر امامت و آموزه های اصیل مهدویت را به فراموشی می سپارند .

قبل از پایان این بخش به حکم وظیفه به آگاهی میرسانم آنچه به فضل خدا در این نوشته ها خواهید خواند برآیند مطالعه در آموزه های والایی است که ریشه های آنها را وامدار اندیشه های بلند و نگرش عرشی بزرگانی چون حضرت آیت الله علامه طباطبائی (ره) ، شهید مطهر آیت الله مطهری  (ره) و حکیم متأله و عارف فرزانه آیت الله جوادی آملی ( دام ظله ) هستم . 

به خواست خداوند و مدد دعای آن حضرت ، در پست بعدی کمی بیشتر ، معرفت حیات بخش را خواهم شکافت و در خصوص اندیشه های رهزن نیز سخن خواهم گفت .




1  مناقب شهر آشوب ، ج 1 ، ص246

2  سوره یس، آیه 70


داشتم یک چیزی در خصوص امام عصر (ع) می نوشتم که برخوردم به مطالب جالب توجهی که یکی از خواهران بزرگوار طهورائیم  در وبلاگشون ( پیاده تا عرش )  نوشته بودند و همین باعث شد به فکر بیفتم و مطلبی رو در خصوص جوان و جوانی و جوان موندن بنویسم .

جوانی چیست ؟ بر اساس گزارش توسعه انسانی برنامه عمران سازمان ملل متّحد 1 جوان کسی است که بین پانزده تا سی سالگی باشد و این نتیجه با برخی از روایات هم سازگاری داره مثل فرمایشی از امام صادق (ع) که سی سالگی را آغاز میان سالی می دانند.2 این تعریف درباره سنّ تقویمی جوانی است اما با توجه به ویژگیهای همین مقطع می توان تعریف دیگری را هم از جوانی به دست داد . جوانی دوران قوّت و کمال نیرومندی انسان است که نشاط و شادابی، لازمه جدا نشدنی آن است . به همین دلیل هم همه دوست دارند همیشه جوان بمانند .

اما آیا می دانید رمز و راز جوان ماندن چیست و چه کار میشود کرد که گذر زمان پیر مان نکند؟

 ... چی فرمودید ؟ خواندن کتابهایی مثل : مراقبت از جوانی پوست و بدن ، آموزش پرورش اندام توسط آرنولد ، چگونه با ورزش جوان بمانیم  و ... ؟! ... بله ؟ مطالعه کتابهای روانشناسی و گذراندن دوره های توانگری ، تسلط بر استرس ، کلاسهای N.L.P و ... ؟! شما، بله شما ... چی فرمودید ؟ بی خیال دنیا شدن و چسبیدن به عشق و حال ؟!  « از من و شما بعیده » اجازه بدهید.

گر چه راه هایی که بعضی از افراد به اونها باور دارند ( مثل راه های بالا ) ممکنه در به تعویق افتادن پیری مؤثر باشه اما راه نهایی جوان ماندن اینها نیست .

عنصر اصلی و اولیه جوانی را شادابی و نشاط روحی و روانی جوان تشکیل می دهد و دین ما وجود باورهای درست و حق  و انجام اعمال صالح را رمز تداوم و بقاء نشاط و شادابی جوانی در انسانها می داند . امامی که راه های آسمانها برای او آشنا تر از راه های زمین اند یعنی علی (ع) اهل ایمان را اینگونه معرفی فرموده است : « [ او را چنان می بینی که]  کسالت و تنبلی از او دور و نشاط و شادابی اش همیشگی است »3 و امام صادق (ع) درباره اصحاب کهف به یکی از اطرافیان شان فرمودند : « مگر نمی دانی که اصحاب کهف همگی میانسال بودند اما خداوند به سبب ایمان شان ، آنان را ( فتیه ) یعنی جوانان نامید؟ ای سلیمان ! هر که به خدا ایمان آورد و تقوا پیشه کند جوان است .» 4

واقعیت این است که انسانهای شایسته هر قدر ظاهرا پیر تر می شوند و حتی شادابی جسم شان درهم می شکند،  به قوت اندیشه و نشاط و شادابی جانشان افزوده می شود  .

استادفرزانه ، مفسر بزرگ کلام الهی و  حکیم متأله  آیت الله جوادی آملی ( دام ظلّه ) از استاد شان مرحوم حکیم آیت الله میرزا مهدی الهی قمشه ای ( ره) نقل می فرمودند که : ایشان غزلهای زیبایی می گفتند ، روزی دو تا از غزل هایشان را به ما دادند و فرمودند : بگویید کدام مربوط به دوران جوانی من و کدام مربوط به دوران کهنسالی من است ؟  ما هم نگاهی کردیم و آن غزلی که عاشقانه تر بود و سوز و گداز عاشقانه بیشتری داشت خدمت شان ارائه کردیم و گفتیم : این اثر دوران جوانی شماست . ایشان لبخندی زدند و فرمودند : نه خیر این را همین چند روز پیش گفته ام .

بله دوست عزیزم ، حقیقت این است که ایمان واقعی به خدا، عشق و آرامش می آورد، و کسی که هم عاشق باشد و هم آرام ، پیر نمی شود . مگر نخواندی که جناب حافظ (ره) می فرماید :

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم

 

flower




[1] گزارش وضعیت جهانی جوانان 2003، ص 81

[2] وسائل الشیعه ، ج 7، ص 302

[3] کافی ، ج2 ، ص 230

[4] تفسیر عیاشی ، ج2 ، ص 323