سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

 طهورا

گر چه نمی خواستم بین سلسله مباحث ( ازدواج موقت، جامعه ساز یا جامعه سوز ) با نوشته دیگری فاصله بیاندازم اما آشنایی نزدیک با دفتر توسعه وبلاگ دینی و برگزاری اردوی ویژه بانوان وبلاگ نویس با عنوان طهورا ( که در نوع خود بی نظیر بود ) مرا بر آن داشت تا نکاتی رو به همین بهانه مطرح کنم .

 این که چطور جناب آقای احسان بخش مسئول روابط عمومی دفتر توسعه ناغافل اینجانب رو گیر آورد و با بذل محبت ( و احتمالا کمی ریسک پذیری ) برای سخنرانی در این اردو دعوت کرد آن هم در حالی که اینجانب منزل مادر همسرم مشغول گذراندن دوران نقاهت بودم و چی شد که من هم از این لطف دوستان دفتر توسعه استقبال کردم و غیره و غیره و غیره بماند.

گر چه شرکت در جمع جوانان دانشجو یا طلبه برای من تجربه تازه ای نبود اما حضور در میان یکصد نفر از خواهرانی که در حوزه وبلاگ نویسی آن هم با دغدغه پرداختن به مسائل مختلف دینی از شهر های مختلف گرد هم آمده بودند، هم برام تازه بود و هم جالب . ( به همین دلیل هم بعدا کلّی غصه خوردم که چرا به فراست نیفتادم و همسرم را با این جمع پر نشاط همراه نکردم. بالاخره هر چی باشه ایشان هم داره وبلاگ نویس میشه .اما دوره های دیگه سرمون کلاه نمی رود).

این اردو از چند جهت حائز اهمیت بود . اول از همه اینکه برای اولین بار در ایران اسلامی یک سازمان غیر دولتی با همکاری معاونت امور زنان ریاست جمهوری و سازمان ملی جوانان استان قم ترتیب یک نشست چهار روزه آموزشی را برای کسانی تدارک دیده بود که بالاتفاق از بدنه جوان ، مؤمن ، پر نشاط، خلاق و غالبا فرهیخته ( یعنی قشر تحصیل کرده دانشجو و طلبه ) اجتماع بزرگ ایران اسلامی مان بودند.

 دیگر اینکه محور تمرکز و تجمع این عده صد نفری از خواهران که نماینده غیر رسمی صدها خواهر وبلاگ نویس بودند امر اساسی و حیات بخش دین بود. یعنی تمام خواهرانی که در این اردو شرکت کرده بودند به نوعی دغدغه اصلی شان پرداختن به آموزه های اسلامی و حضور در این عرصه مظلوم بود. با تمام اختلاف نگرشی که بین این خواهران در شیوه پرداختن به موضوع و یا سلیقه های سیاسی ، اجتماعی بود اما حضور گرم و صمیمی شان نماد زیبایی از اتحاد بچه های مسلمان را بر محور قرآن و عترت به نمایش گذارده بود و نشان می داد که می شود با پذیرش تکثر در سلیقه و تجمع بر اصول ، در عین اختلاف اتحاد داشت . ( چیزی که اغلب سیاسیون جامعه ما هنوز به باورش نرسیدند).

سوم اینکه شرکت کنندگان در این اردو را جمع با نشاط جوانانی تشکیل می دادند که تقریبا میانگین سنّی آنها بیش از 20 - 21 سال نبود . جوانانی که به جای هرز دادن توانائی ها و هدر دادن توانمندیها شون دست به کار نوشتن در بستر جهانی اینترنت شده بودند. البته آنچه این نوشتن رو ارزش می بخشید دغدغه الهی و معنوی این دسته از جوانان برومند میهن اسلامی بود که از آنها جوانانی عطش مند ، خلاق، کمال طلب ، روشنفکر و مؤمن ساخته بود . جوانان پرسشگری که تا آرام نمی شدند آرام نمی گرفتند .

مطلب دیگر اینکه این عده از جوانان نویسنده و متفکر از میان خواهران انتخاب شده بودند. خواهرانی که به جای پرداختن به امور ساده و کم ارزش خود را وقف هدفی والاتر و ارزشمند تر کرده بودند. دخترانی که کمال را در رشد یافتن اندیشه و ایمان جستجو می کردند نه جای دیگر. گفتگو هایشان، سؤالاتشان و حرکاتشان از بلندای روح شان خبر می داد و  می آموخت که زن مسلمان چگونه می تواند در عین حفظ حجاب ظاهر و باطن در صحنه مبارزه با فساد و افساد حضوری جدی و اثر گذار داشته باشد. جمع های جوانان را بسیار تجربه کرده بودم اما این انصافا چیز دیگری بود.

این اردو با تمام ضعفهایی که اقتضای اولین تجربه در چنین شکلی  ، کمبود امکانات فراوان ، کم لطفی سایر متولیان امر فرهنگ و ... بود ثابت کرد که اگر مسئولین امر فرهنگ اسلامی خواه آنها که مناصب دولتی دارند و خواه آنانی که در  دانشگاه ها ، حوزه ها و سایر مراکز فرهنگی فعالیت می کنند کمی واضح تر و واقعی تر به ماجرای فرهنگ و جوانان نگاه کنند و کمی از بند بوروکراسی های رایج در مدیریت امروز خود را برهانند و قدری از تنگ نظری ها و آمار طلبی ها را کنار بگذارند و به جای دیدگاه کمّی با نگاهی کیفی به ماجرا بنگرند می توانند با استفاده از همین انرژی های متراکم و استعدادهای بالقوه و بالفعل فضای جامعه را به سمت اصلاح ، تعالی و سلامت هدایت کنند.

یادمان نرود که امام عزیز و راحلمان فرمود : اصلاح فرهنگ رأس همه اصلاحات است. توصیه می کنم آقایان نگران تعداد محدود این دسته از جوانان نباشند و فکر نکنند سرمایه گزاری روی چنین جمع محدودی هدر دادن سرمایه است : اول اینکه « کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ »1 و بعد هم اینکه « مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعا »2 .

اساسا من نی فهمم کدام احیاء از زنده کردن عشق به خدا ، قرآن ، عترت و معارف برهانی و آرامش بخش آنان در دلهای جوانان پاک مسلمان ارزشمند تر است. چرا دیگران باید در عمل به قرآن از ما سبقت بگیرند و برای زدن راه اعتقاد، اخلاق، و اعمال یک نفر هزینه های هنگفت مالی و غیر مالی کنند و هر یک نفر برایشان ارزش یک ملتی را داشته باشد، در حالی که مخاطب این کلام علی (ع) که فرمود : ( اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لَا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُم )3 ما شیعیان و دوستاران آن حضراتیم .

در دنیایی که اوهام باطل غیر توحیدی و اضغاث احلام فساد انگیز اومانیستی غرب تا قعر خانه هایمان رخنه کرده است و در صفحه مانیتور رایانه هایمان مشهود جوانان شده ، در دنیایی که برخی مردم و جوانان می اندیشند حرفهای ارائه شده توسط ماهواره ها و اطلاعات موجود بر روی اینترنت وحی مُنزَل است ، در دنیایی که دشمنان توحید و منادیان اندیشه های ایسمیک دنیا ،میزان اثر گذاری این ابزار و تأثیر پذیری مخاطبانش را به درستی شناخته اند و از تصویر و فیلم گرفته تا موسیقی و نوشتار می کوشند تا دهکده جهانی را برابر نقشه امپریالیستی خود سامان دهی کنند ، تجهیز ، آموزش و حمایت از فرزندان بی ادعای پیامبر بزرگ الهی محمد مصطفی (ص) و امیر المؤمنین علی (ع) که با صرف نقد عمر ، سلامت جسم و هزینه مال می کوشند تا به اندازه توانشان و آن هم در عرصه ای جهانی مبلغین و مدافعین خوبی برای دین خدا باشند کمترین کاری است که می توان برای ارتقاء فرهنگ دینی میان جامعه خاصه بین جوانان میهن اسلامی مان انجام داد.

  

1- سوره مبارکه بقره ، آیه 249

2- سوره مبارکه مائده ، آیه 32

3- نهج البلاغه، نامه 47


نمی دانم شما اسلام ( یا به عبارت جامع تر دین ) را چگونه شناخته اید اما به اعتقاد من دین چون مجمع الجزایری از احکام و دستورات نیست که در کنار هم قرار گرفته باشند و تنها ربط شان به هم، کنار هم قرار گرفتن شان باشد  بلکه دین منبعث از یک سلسله اعتقادات به هم پیوسته است که محصولی از جنس اخلاق دارد و بر آیند آنها در مقام عمل پیدایش احکامی است که در عین استقلال از هم ، در بستری واحد به شدت با یکدیگر پیوند داشته و مرتبط اند به گونه ای که بر یکدیگر اثر می گذارند و نیز با مراحل  بالاتر معارف الهی ( اخلاق و عقاید ) ارتباطی یک سویه دارند به این معنی که عقاید و اخلاق در تبیین و فهم احکام الهی در مرحله عمل مؤثر خواهند بود و غالباً نمی توان یکی از احکام را بدون در نظر گرفتن ارتباطش با سایر مسائل دین مورد توجه قرار داد .خصوص این که اصول اعتقادی بر اصول اخلاقی و بسیاری از اصول اخلاقی بر احکام عملی تسلط دارند و به همین دلیل احکام عملی غالبا تابع اصول اخلاقی دین اند.

بنا بر این همانطور که مرحوم آیت الله علامه طباطبائی ( قدس سره ) در تفسیر گرانسنگ المیزان می فرمایند ، فقه یا دستورات عملی گر چه لازم اند اما به تنهایی برای تأمین سعادت بشر کافی نیستند .احکام و دستورات فقهی به منزله اسکلت یا مرحله سفت کاری یک ساختمان و دستورات و اصول اخلاقی به منزله نازک کاری و امکانات زیستی آن ساختمان است . گرچه برای سکونت به اسکلت ساختمان نیازمندیم اما هرگز نمی توان در خانه ای که تنها اسکلت بندی دارد و فاقد امکانات زیستی است زندگی کرد .

یکی از اصول مسلّم و محکم اخلاقی که می باید در بررسی مسئله ازدواج موقت مورد توجه قرار گیرد اصل ( مردود دانستن هواپرستی و هوسرانی ) در ادیان مختلف بویژه اسلام است . ما نمی توانیم به صرف پرداختن به منطوق یا مفهوم برخی روایات یا اکتفا به نتیجه فقهی به دست آمده از آنان و بدون در نظر گرفتن این اصل اساسی، در مورد چنین موضوعی نظریه پردازی کنیم و به جواز مطلق یا نهی مطلق آن حکم کنیم .

گر چه اسلام به جواز ارتباط جنسی متعادل و معقول حتی برای کامجویی نیز فتوا می دهد ( بر خلاف برخی ادیان که عمل جنسی را با هدفی غیر از انعقاد نطفه قبیح می شمارند ) اما هرگز آن را تا جایی که منجر به هوسرانی و هوا پرستی شود مجاز نمی داند. در روایات صحیحه ما، انسان (ذواّق) یعنی کسی که هدفش کامجویی از زنان یا مردان مختلف باشد و بخواهد تا آنان را مورد (چشش) قرار دهد ملعون یا مبغوض خداوند دانسته شده است .

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبْغِضُ أَوْ یَلْعَنُ کُلَّ ذَوَّاقٍ مِنَ الرِّجَالِ وَ کُلَّ ذَوَّاقَةٍ مِنَ النِّسَاءِ .  الکافی- ج6 - ص54   

این امتیاز اسلام بر سایر ادیان است که در عین نفی رهبانیت و اصالت ریاضت، هواپرستی و اصالت هوسرانی را نیز مطرود می داند. از نظر اسلام تمام غرایز می باید در حدود اقتضاء و احتیاج طبیعت سالم انسانی  اشباع و ارضاء شود و انسان هرگز مجاز نیست آتش غرایز را دامن بزند و آنها را به صورت عطشی روز افزون در آورد. به همین دلیل کافی است که چیزی رنگ هواپرستی و هوسرانی پیدا کند تا یقین کنیم که مطابق نظر اسلام نیست .

آنچه باید رعایت شود حکومت این اصل کلّی بر تلقی ما از مسئله حدود جواز عقد موقت است .

با بیان این اصل اساسی مشخص شد گر چه ارتکاب به عقد موقت برای شخص متأهل به عنوان اوّلی حرمت شرعی ندارد اما بسا که به عنوان ثانوی حرمت شرعی یابد اما قدر متیقّن آن است که حرمت اخلاقی خواهد داشت . روایات مختلفی نشان می دهد که حضرات معصومین (ع) از اشتهار دوستان و اصحاب شان به عاملین عقد موقت نا خشنود بوده اند و حتی گاهی این عمل را به خاطر ارتباط شان با آن حضرت به آنها حرام دانسته اند.

عن ابی عبد الله الصادق (ع) انّه قال لإسماعیل الجعفی و عمّار ساباطی : حرِّمَت عَلیکُما المتعة من قِبَلی ما دُمتما تدخلان علّی و ذلک لأنی أخافُ تؤخذا فتُضربا و تُشهرا فیُقال هؤلاء اصحاب جعفر .  کتاب المتعة لشیخ المفید، ص 15 

از امام صادق (ع) روایت شده که آن حضرت به اسماعیل جعفی و عمار ساباطی فرمود: تا وقتی به خانه من رفت و آمد دارید متعه را برایتان حرام می کنم زیرا خوف آن دارم که گرفتار آئید و بر شما تازیانه زنند و به این واسطه به ارتکاب چنین ( عملی ) مشهور شوید و دیگران بگویند اینان دوستان جعفر اند.

ممکن است بگوئید : نهی امام ناظر به تقیّه است اما روایت به روشنی نشان می دهد موضوع تقیه نیست . اقتضای تقیّه این بود که امام (ع) این عمل را مطلقاً غیر مشروع بداند نه اینکه آن را به قید ( مادام ) مقید نماید  چرا که اصل عمل مشروع شمرده شده اما به جهت ثانوی ( که وهن اصحاب امام است ) تحریم گردیده و جالب اینجاست که حتی خطر دستگیری و یا مجازات آنان سبب نهی امام از این عمل نیست بلکه اشتهاری که دوستان امام (ع) به واسطه چنین کاری را پیدا می کنند و به همین دلیل سبب وهن امام (ع) می شوند مطلوب امام (ع) نیست.

با توجه به آنچه گفته شد، برای مرد متأهلی که همسرش توانایی ارضای نیازهای جنسی معقول او را ندارد و یا از خانواده خود به نوعی دور شده که تحمل نیاز جنسی برایش نا مقدور است و می ترسد که اگر خویش را از راه حلال ارضاء نکند به حرام دچار شود انجام عقد موقت نه تنها امری مباح بلکه واجب شمرده میشود . اما حقیقت در مورد مرد متأهلی که با وجود همسری خوب و توانمند در ارتباط جنسی ، باز هم به دنبال چشیدن لذت زنهای دیگر است و مشروع بودن چنین عملی را بهانه می کند و یا انگیزه های انسان دوستانه را دستاویز قرار می دهداین است که او هیچ انگیزه ای جز هوسرانی، هواپرستی و پاسخگویی به شهوت تحریک شده و طغیان کرده اش ندارد و برای توجیه عمل خویش از دستور دین سوء استفاده می کند. یقیناً مقصود شارع از جعل و ایجاد چنین حکمی باز گزاردن دست هوسرانی مردانی که با وجود برخورداری از ازدواج دائم و همسری همراه، باز هم به کامجویی از دیگران علاقه مند است نبوده.

بر این باورم آنان که انجام بی قید و شرط عقد موقت برای مردان متأهلی که هیچ دلیلی جز رهایی طلبی و ارضاء غریزه جنسی ندارند را ترویج ، تحسین و توجیه می کنند ، یا از توجه به روح آموزه های اسلامی غفلت ورزیده اند و به شکلی گزیده و بریده از محتوای جمعی دین، تنها به احکام فقهی آن دل خوش داشته اند و اکنون با توهم دفاع از دین مقدس اسلام متحجرانه بر آن ایستادگی می کنند و یا خدای ناکرده ... .

انشاء الله در پست آینده به بررسی آیات قرآنی و برخی روایات در خصوص عقد موقت و آنچه از آنها در این مورد فهم می شود خواهیم پرداخت و سؤالهای به جا مانده از قبل را در ضمن آن بررسی خواهیم کرد . از اکنون می گویم که هیچ ابایی از مسلسل شدن این سلسله مباحث ندارم بلکه دغدغه اصلی ام بررسی نسبی اما در عین نسبیت کامل و جامع این حکم مترقی و جامعه ساز اسلامی و زدودن پیرایه های متعصّبانه یا متحجرانه از آن است و از خداوند رحمان و رحیم در این امر مدد می جویم و به دعای پر محبت شما خوبان احتیاج مبرم دارم.

پیشاپیش از این که میان این پست و پست بعدی فاصله یک هفته ای خواهد افتاد پوزش می طلبم و انشاء الله در جوار حریم پر فیض رضوی (ع) دعا گو و نائب الزیاره شما دوستان  عزیز خواهم بود .


اصلا نمی خواستم در این باره چیزی بنویسم . این ایام آنقدر در ردّ و قبول این موضوع مطلب نوشتند که دیگه نسبت به اسمش هم آلرژی گرفتم .اما وقتی می بینم که هنوز یا با نادانی و تعصب شبه روشنفکری این حکم مترقی اسلامی را مورد هجوم قرار می هند و یا با تعصب شبه تحجّر و گفتار غیر معقول چنان از آن دفاع می کنند که برای انهدامش از صد تا حمله هم مؤثر تره نمی تونم بی تفاوت از کنار قضیه عبور کنم.

براستی چرا در نگاه برخی از افراد جامعه اسلامی و شیعی ما - بر خلاف آنچه باید باشد - زشتی عمل شنیع زنا کمتر است تا  انجام عمل مباح و مشروع عقد موقت؟ چرا در حال حاضر بیشتر مشتریان عقد موقت مردهای ازدواج کرده و متأهل اند نه جوانان مجردی که سنّ شان از حدود عادی ازدواج هم گذشته و هنوز فاقد امکانات حدّ اقلّی شروع یک زندگی مشترک اند؟ بیراه نمی گویم ! این حقیقتی است که من به عنوان کسی که حداقل 5 سال است کار مشاوره خانواده می کنم و پیش از آن هم با مسائل خانواده ها در گیر بوده ام با آن مواجه هستم . برخی از مراجعین من خانمهایی هستند که شوهران به اصطلاح متدیّنشان با بهره مندی از همین قانون اصالتاً پاک، بنیان خانواده را به پاشیدگی کشانده اند و آثار بی نهایت هولناکی در روح همسر یا فرزندانشان به جای گذارده اند .

سوء تفاهم نشود، اگر می گویم به اصطلاح متدیّن می خواهم تا صف متدیّنان و مؤمنان حقیقی را از صف کسانی که تنها زمانی دیندار می شوند که دین و تظاهر به آن منفعت شان را تأمین کند جدا سازم.

جالب است که برخی انسانها روح تعالیم اسلام را رها می کنند و اخلاق را که زیبایی دین و عامل حیات آن در قلوب انسانها و هدف بعثت رسولان الهی و مبنای تشریع فقه و شریعت است[1] به هیچ می انگارند و از احکام انسان پرور و جامعه ساز اسلام برای خویش دستاویزی می سازند تا بلکه بتوانند شعله های سرکش هوس خویش را بدان وسیله فرو نشانند غافل از این که این آتش به آب تقوا و تعهد خاموش می شود نه به آتش فریب خویش و سوء استفاده از احکام دین.

اجازه بدهید وارد مقوله مجاز بودن یا نامجاز بودن آن در اسلام نشوم چرا که هم در وبلاگ های دیگر خوانده اید و هم می دانید که در قرآن مجاز شمرده شده است .

حرف من بر محور دیگری است . می خواهم به این سؤالها پاسخ بدهم که:

1-  آیا ارتکاب به چنین عملی پیشنهاد عمومی دین است و قرآن خواسته تا در کنار ازدواج دائم راه را برای مردان متأهلی _ که بدشان نمی آید غیر از همسرانشان ، زنان دیگری را هم امتحان کنند _ باز کند؟یا تشریع چنین قانونی به منظور دیگری بوده است ؟

 2- آیا عفت پیشه کردن و خود داری از انجام عقد موقت برای جوان مجردی که قصد دارد در آینده ( شاید دور ، شاید نزدیک ) ازدواج دائم کند ، ریاضتی صوفیانه و غیر شرعی است یا عملی مقرون به صلاح و عاقلانه ؟

3- سر آخر اینکه : آیا اسلام عقد موقت را به عنوان راه عمومی و عادی پیشنهاد می کند که هر کس در هر شرایطی به آن بپردازد یا به عنوان راهی برای آنانکه شرایط ویژه ای دارند و آیا حکمی است برای مشروعیت بخشیدن به هوسرانی ها یا دستوری برای نجات یافتن از فساد و فحشا و خشکاندن ریشه شجره خبیثه زنا در جوامع انسانی – اسلامی ؟

انشاء الله به زودی این پرسشها را پاسخ خواهم داد.



[1] همانگونه که حضرت صدیقه طاهره (س) در خطبه غرّای فدکیه نمونه هایی از آن را بیان می دارند. به عنوان مثال یکی از موجبات وجوب و تشریع نماز ( که واجب فقهی و جوارحی است ) را پاک شدن انسان از کبر ( که گناه اخلاقی و جوانحی است ) معرفی می نماید و وجوب ایمان را مرهون لزوم تطهیر از شرک می شمارد .  

فَفَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْر ( من‏لایحضره‏الفقیه ،ج 3 ،ص 567 )


در پست قبلی عرض شد که انسان کامل موجود مبارکی است که در تمامی مراتب کمالی حیات انسان حضور دارد و بر همین اساس است که چنین موجودات مبارکی در تمام عرصه های زندگی دنیا و آخرت نقش الگویی و هدایتی دارند .

با این بیان روشن شد که گر چه رسیدن به عین مقامی که ذوات معصومین (ع) بدان بار یافته اند برای ما ممکن نیست و خدا هم چنین چیزی از ما نخواسته است اما مشابهت با آنان ،برای ما مقدور است همچنان که برای سلمان، ابوذر، فضّه ،اسماء و دیگران مقدور بود و محقق شد و سعادت ما نیز در گرو  همین مشابهت است.

نمی خواهم بگویم ما سلمان یا ابوذر هستیم بلکه می خواهم بگویم همانطور که سلمان ایرانی ، ابوذر صحرا نشین ، فضّه خادمه خانه علی (ع) و بسیاری دیگر از بزرگان مکتب ما با شناخت ، پیروی و الگو پذیری از اسوه های انسانیت و عبودیت به اسوه هایی دیگر بدل شدند که امروز نامشان را جز با  تواضع و احترام نمی توان برد؛ ما هم می توانیم با شناخت و پیروی آگاهانه از آن اسوه های والای نورانی، همان مسیر را طی کنیم و به مقامی که سلمان ها و ابوذر های تاریخ رسیدند نائل گردیم.

گواه این ادعا ورود فضه خادمه در فضیلت سوره انسان است که همراه خاندان عصمت (س) مورد ستایش قرآن کریم، و در فضیلت مورد اشاره قرآن با آنان شریک قرار گرفته است در حالی که قبل از این پیروی و تشابه انسانی عادی همانند ما بود و شاید عادی تر از ما.

فاطمه ای که بتوان از او عشق و محبت به پدر، همسر، فرزند و دیگران را آموخت و از اصول رفتارش با همسر و فرزندانش یاد گرفت که چگونه روابط غریزی اما حلال را می توان با جهت گیری درست،به عبادتی مقدس بدل کرد که در عین لذت بردن از طبیعت غریزی آن برایمان ابزار وصول به قرب الهی باشد و از تعاملش با دیگرانی که با او ارتباط داشته اند دوست داشتنی آسمانی و دور از نگاه حیوانی را آموزش دید و الگوی عملی زندگی امروزین خود کرد و در عین حال عناصر معنوی علم ،ایمان ، تقوی، عبادت ، تقدس ، شجاعت ، مبارزه گری او در برابر تحریف و ظلم و ستم را نیز سرمشق  خود قرار داد، فاطمه ایست که می تواند زندگی ساز باشد .

این که برخی از ما به بهانه مقدس و آسمانی نگاه داشتن اسوه های بلند هدایت، عرصه های طبیعی زندگی مانند روابط خانوادگی ، ازدواج ،روابط زناشویی، روابط والدین با هم و با فرزندان شان و لطافت های تربیتی آن ، فعالیتهای اجتماعی و سایر شئون زمینی اهل بیت (ع) را از آنان میگیریم و آن انسانهای برتر را به موجوداتی برتر از انسان بدل می کنیم که تنها کارکرد شان تقدیس پذیری است، به شکلی ناخودآگاه آن اسوه های الهی را  به اسطوره هایی بدل می کنیم که نه تنها عینیت خود بلکه نقش اساسی شان در هدایت، تعلیم و تزکیه انسانها را هم از دست می دهند. همچنین بسنده کردن به حیثیت های طبیعی و زمینی آنان و محروم شدن از جنبه های ملکوتی و عقلی اسوه های آسمانی مان کوتاه نگری و زیانی آشکار است .

متاسفانه در بیشتر کتابهایی که حتی برخی از بزرگان درباره فاطمه (س) نگاشته اند او را با نگاهی جامع مورد بحث قرار نداده اند و به همین دلیل برخی جنبه ها و حیثیت های والای این بانوی بانوان جهان یا از اساس شرح و بیان نگشته و یا کمتر مورد توجه قرار گرفته است. پرداختن و پر رنگ کردن جلوه های ملکوتی ایشان و اختصار کردن به شرح تاریخ کوتاه زندگی او بعد از پیامبر عظیم الشأن اسلام بویژه در مدّاحی های عجیب و غریب امروزی که گاهی پا را از دامنه علّو به پرتگاه غلّو می گذارند فضایی را ایجاد کرده است که بسیاری از جوانانی که کمتر به منابع اصیل و اساسی اسلامی دسترسی دارند تصور درستی از اسوه های والای اسلامی بویژه فاطمه (س) نداشته باشند و تصور کنند دوره آموزه های آنان به 1400 سال پیش بر می گردد و این انسانهای نمونه حرفی برای زندگی امروز و انسان امروز ندارند.

من فکر می کنم باید با حفظ آن نگاه های والا و جلوه های ملکوتی و عقلانی اهل بیت (ع) جنبه های مادی و حیثیتهای زمینی آنان را نیز مورد بررسی و بیان و تبلیغ قرار داد تا انسانهای عاشق راهیابی به قرب خدای سبحان در همه مراتب زندگی بتوانند از آن انسانهای کامل و خلفای الهی بهره برند.


بین ما شیعیان کوچکترین اختلافی وجود ندارد که پیامبر اعظم و اهل بیت معصومش برترین مصادیق انسان کامل اند. برای اینکه بتوانم تعریف ساده و بهتری در مورد انسان کامل ارائه کنم باید به چند نکته اشاره کنم . بر اساس براهین فلسفی  هر موجودی که در این عالم یعنی عالم طبیعت یا ( ناسوت ) وجودی حقیقی دارد در عین حـال موجودیتی نیز در عوالـم سه گانه قبلـی یعنی عالـم مثـال یا ( ملکوت )، عقل یا ( جبروت ) و اِلاه یا ( لاهوت ) دارد به این معنی که در جریان تنزل آن موجود به عالم طبیعت که به خواست خدای سبحان صورت پذیرفته است ( قوس نزول ) ، عوالم سه گانه قبلی طی شده است و در مرحله صعود از عالم طبیعت به عالم الاه و یا به عبارت دیگر پس از موجودیت در این دنیا در سیری صعودی ( قوس صعود ) باید بر اساس اراده الهی ، با انتخاب و اراده خود و بواسطه علم ، ایمان و عمل صالح به آنها باز گردد. موجود طبیعی در عین این که صورت و وجودی طبیعی ،ملکی و ناسوتی دارد ،وجودی مثالی ( ملکوتی ) نیز دارد که مناسب با همان عالم است و در آن وجود مثالی مشاهده می شود ( چیزی مانند همان پیکری که در عالم خواب مشاهده میشود یا تمثل ملکوتی حضرت روح الامین علیه السلام به صورت جوانی زیبا برای مریم سلام الله علیها) ؛ و وجودی عقلانی ( که از وجود مثالی خود برتر است همچون وجود فرشتگان ) دارد ،که می تواند در ( قوس صعود ) به آن حقیقت عقلانی بازگردد و نیز وجودی الهی دارد که جز برای ذات اقدس الهی و یا کسانی که در خدای سبحان فانی شوند برای دیگری قابل درک نیست. باید دانست که این مراتب گر چه از جهت مرتبه با هم متفاوتند اما یک حقیقت موجود است که از عالم الاه تنزل می کند و تا پائین ترین سطح طبیعت ادامه می یابد و این حقیقت واحد مراتبی دارد که هر مرتبه احکام فلسفی خاص و نامی خاص خود دارد .

نکته دیگر مسئله تنزل است . تنزل به معنی پائین آمدن است اما نه پائین آمدنی که موجود متنزل، پس از تنزل خویش در مراتب بالاتر حضور نداشته باشد یعنی نه مانند قطرات باران که چون از ابر فرو می ریزند و به زمین می رسند دیگر در آسمان نیستند بلکه مانند ریسمانی است که از مراتب بالای آسمان آویخته شده و تا سطحی ترین مرتبه زمین ادامه پیدا می کند. بنا بر همین اصل است که حکمای الهی ، مرتبه تجردی ( روح ) تا حواس ظاهره پنجگانه را از مراتب مختلف نفس انسانی و ظهور و تجلّی آن می دانند .

انسان کامل همان موجود شریفی است که هم در قوس نزول و هم در قوس صعود هر چهار مرتبه هستی خود را درک کرده و مشاهده نموده است و در ذات اقدس الهی فانی گشته و وجودش در تمام مراحل تجلّی خواست و اراده الاهی گردیده است. گر چه در میان مصادیق انسانهای کامل هم اختلاف درجه و مرتبه وجود دارد و برخی از برخی کامل ترند.

بنا بر آنچه گفته شد روشن می شود که فهم صحیح از اهل بیت آن است که ما آن ذوات نورانی را در تمام مراحل وجودی شان بشناسیم و اسوه بودن آن حضرات را در تمامی مراتب زندگی طبیعی ، مثالی ، عقلی و الهی باور کنیم . بدینسان در هر مرتبه از مراتب کمالی خود، اسوه مناسب همان مرتبه را در اختیار داریم و دست هدایت گری پیامبر عظیم الشأن مان  و اهل بیت طاهره اش در هر مرتبه ای دستگیر ما خواهد بود.

منحصر کردن پیامبر و اهل بیت در عالم ملکوت و جلوه های ملکوتی و خالی دانستن آنان از جلوه های طبیعی  نه تنها کرامتی برای آنان نیست که منقصت و تنزل دادن مراتب وجودی آنان است چرا که انسانهایی که فقط سرگرم طبیعت اند یا از طبیعت بریده و فقط در اندیشه عوالم بالاترند هرگز انسان کامل نیستند. انسان کامل وجود یکپارچه ایست که از پائین ترین سطح مناسبات طبیعی تا بالاترین حالات عرفانی و الهی را در خویش دارد و پرداختن به هیچ کدام موجب غفلتش از مرتبه دیگر نمی گردد. همان گونه که در امام علی (ع) (که شاگرد رسول خداست) مشاهده می کنیم که هنگام نماز بواسطه عروج روحانی روح بلندش ، از خویش فارغ میشد به نوعی که تیر از پای حضرتش می کشیدند و از سوی دیگر در همان حال نماز از نیازمندی بندگان نیازمند خدا غفلت نمی ورزید و در همان اوج حالات عرفانی که خویش را فراموش می کرد از یاری رساندن به بندگان خدا غفلت نمی ورزید.

الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون. 55 سوره مائده

شایان ذکر است که در مکتب اسلام و اندیشه نبوی و علوی ، طبیعت نیز در اختیار حقایق بالاتر قرار میگیرد و ارزش نفسانی خود را از دست می دهد و به سوی رضایت الهی جهت میگیرد. اینجاست که انسان کامل و آنکه رهرو اوست تمام مناسبات و افعال حلال مادی و طبیعی که نیاز زندگی دنیایی است مانند ازدواج، خوردن ، خوابیدن ، پرداختن به لذتهای مشروع ، کار کردن و کسب درآمد و ... را انجام می دهد اما نه فقط به خاطر اقتضای طبیعت و نیاز غریزه ( آنگونه که اومانیستهای دنیا محور انجام می دهند) بلکه از آن جهت که پرداختن به حلال، محبوب الهی است و عمل بر طبق رضای خداوند متعال کمال آفرین است.

قرآن کریم ، سیره نبوی و اهل بیت طاهره اش و نیز ادعیه رسیده از آن ذوات نورانی  پر است از فراز هایی که تلویحاً یا تصریحاً به آنچه گفته شد اشاره دارد.

( اغننی بحلالک عن حرامک و بطاعتک عن معصیتک ) مصباح کفعمی ،ص 170

مرا بواسطه حلالت از حرامت  و بواسطه اطاعتت از سرکشیت بی نیاز کن .

بنا نداشتم این مطلب را بیش از دو پست ادامه بدهم اما بعد از کمی اندیشه به این نتیجه رسیدم که اگر نکات مطرح شده در این پست را به بهانه فنی بودن یا سنگینی مطالبش نگویم در حق شما خوانندگان عزیزم جفا کرده ام و حق مطلب را آنگونه که باید ادا نکرده ام .

به یاری خداوند متعال در پست بعدی مطلب را تمام می کنم . برایم دعا کنید.