سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

این روزها که به مراحل حساس انتخابات نزدیکتر می­شویم خصوصاً پس از بیانات مقام معظم رهبری (دام ظله ) در مورد لزوم حضور حدّ اکثری مردم در انتخابات و نیز بیان بخشی از معیارها و ویژگی­های بایسته نامزدهای انتخاباتی مسئله انتخاب و دقت در تعیین نامزدی که به او رأی خواهیم داد از اهمیت بیشتری برخوردار شده است .

 

اگر چه ناگفته پیداست که بیشتر ما به جای برخورد معیاری با بیانات رهبر معظم انقلاب برخورد تطبیقی می­کنیم . به این معنی که قبلا شخص مورد نظرمان را برگزیده­ایم و سپس وقتی معیارها از سوی رهبر معظم انقلاب (دام ظله) بیان می­شود با تلاش ناخودآگاه یا خودآگاه ذهنی می­کوشیم تا نامزد منتخبمان را در آن قالب قرار داده و به اصطلاح ، بیانات رهبر معظم انقلاب را بر فرد مورد نظرمان تطبیق کنیم . درست به همین دلیل است که علی رقم صراحت مقام معظم رهبری (دام ظله) در عدم حمایت از فرد خاص ، پیش ذهنی­های ما موجب می­شود تا برداشتمان از بیانات مقام معظم رهبری را که با نگاه تطبیقی شکل گرفته است به عنوان نظر رهبری تلقی کرده و اظهار کنیم که منظور آقا فلان شخص بود و یا فلان شخص نبود و به این ترتیب ناخودآگاه با تنزل دادن رهبری معظم انقلاب از جایگاه فرا جناحی و فرا سلیقه­ای ، ایشان را به عنوان هوادار یک نامزد خاص ، در جبهه هواداران او قرار دهیم و سایرین را که حتی ممکن است با همان معیارهای ارائه شده توسط رهبری معظم انقلاب (دام ظله) به انتخاب دیگری رسیده باشند به تقابل با رهبر انقلاب و یا احیانا ضدیت با انقلاب متهم  می­کنیم و به دینسان دایره امت اسلامی را تنگ تر و تنگ تر کرده و توهم مخالفت مردم با نظام اسلامی را دامن می­زنیم .

چنین برداشت و چنان روشی به تحقیق بیماری روانی – سیاسی عصر ماست .

معیارهای ریاست جمهور از نگاه امام خمینی (قدس سره)

گذشته از آنچه به عرض رسید توجه دوستان بزرگوارم را به فرازهایی از سخنان امام راحل (قدس سره) به عنوان گوشه ای از معیارهای انتخاب ریاست جمهور که باید افزون بر معیارهای فرموده رهبر معظم انقلاب (دام ظله) مورد عنایت قرار گیرد جلب می­کنم .

----------------------------------------------------------------------------

چیزى که لازم است عرض کنم این است که در این موقع که یک مرحله دیگرى از مراحلى که در کشور ما مى‏خواهد تحقق پیدا بکند در دست اجراست، و آن تعیین رئیس جمهور است. باید توجه داشته باشند آقایان که آن صفتى که در قانون اساسى براى رئیس جمهور تعیین کرده‏اند مراعات کنند. قانون اساسى را ملاحظه کنند و صفات رئیس جمهور را در آنجا ملاحظه کنند، و کسى که داراى آن صفات بود و او را به آن صفات مى‏شناسید به او رأى بدهید، و اگر فاقد آن صفات باشد، احتراز کنید از رأى دادن به او. روز سرنوشت سازى است. مى‏خواهید زمام کشور را به یک کسى بدهید که مؤثر است در مقدرات کشور شما. سهل انگارى نکنید، و به پاى صندوقها بروید، و با هم اجتماع کنید، و کسى که لایق براى این مقام است و داراى آن صفاتى است که سوء سابقه نداشتن، وابستگى به رژیم سابق نداشتن، اینها از امورى است که باید ملاحظه بشود. و آقایان نباید سستى کنند در رفتن. به پاى صندوق بروند. لکن به کسى که این صفات را دارد رأى بدهند. خداوند ان شاء اللَّه شماها را حفظ بکند

صحیفه نور  ، ج‏11 ، ص 393  

 ما همین اوصاف رئیس جمهور را و اوصاف وکلایى که بعد مى‏خواهید ان شاء اللَّه تعیین کنید باید بگوییم و شما خودتان انتخاب کنید و از تفرقه و تفرق پرهیز کنید. اشخاص را هم ملاحظه سوابقشان را بکنید که قبل از انقلاب چه بوده‏اند، در حال انقلاب چه بوده‏اند، و بعد از پیروزى نسبى چه کردند و چه بودند. و پس از اینکه همه اوصافش را به دست آوردید و او را شخصى دانستید که لیاقت دارد براى یک همچو مسندى و مى‏تواند این مملکت را به طورى که خدا مى‏خواهد اداره کند تا آن حدودى که در اختیار اوست، و شخصى است که تعهد به اسلام دارد، اعتقاد به قوانین اسلام دارد، در مقابل قانون اساسى خاضع است و اصل صد و دهم ظاهراً که راجع به ولایت فقیه است، معتقد است و وفادار است نسبت به آن، یک همچو شخصى را شماها خودتان انتخاب کنید و گروههاى مردم را هم وادار کنید که یک همچو شخصى را انتخاب کنند و از تفرقه بپرهیزند. ممکن است که اگر شماها یا سستى کنید براى یک همچو امر مهمى و طورى باشد که به نظر بیاید که بى‏تفاوتید- اگر شد؛ بروید رأى بدهید، اگر نشد نروید- و یا گروههاى شما با هم اختلاف پیدا بکنند، ممکن است اشخاصى که لایق این مقام نباشند به این مقام برسند. این امرى است که بسته به نظر خودتان و باید با تمام قوا جدیت کنید که سرنوشت اسلام و مسلمین را به دست کسى که لایق براى این مقام نباشد، ندهید. و من امیدوارم که با اتکال به خدا این مطلوب هم حاصل بشود .

صحیفه نور  ، ج‏11 ، ص 485  

 سرنوشت اسلام و کشور خود را به دست کسانى دهید که به اسلام و جمهورى اسلامى و قانون اساسى معتقد و نسبت به احکام نورانى الهى متعهد باشند و منفعت خود را بر مصلحت کشور مقدّم ندارند

صحیفه نور ، ج‏12 ، ص 149

 امید است ملت مبارز متعهد به مطالعه دقیق در سوابق اشخاص و گروهها، آراى خود را به اشخاصى دهند که به اسلام عزیز و قانون اساسى وفادار باشند، و از تمایلات چپ و راست، مبرا باشند، و به حُسن سابقه و تعهد به قوانین اسلام و خیرخواهى امت معروف و موصوف باشند.

صحیفه نور  ، ج‏12 ، ص 178   

 ·         این فراز از بیانات امام راحل (قدس سره) اگر چه مستقیما با مسئله معیارها ارتباط ندارد اما با دقت در مفاد آن می­توان به نکته قابل تأملی راه یافت :

معیار در اعمال نهادها قانون اساسى است و تخلف از آن براى هیچ کس چه متصدیان امور کشورى و لشکرى و چه اشخاص عادى جایز نیست و متخلف به مردم معرفى مى‏شود و مورد مؤاخذه قرار مى‏گیرد. بنابراین، دخالت هر یک از مقامات در امور مربوط به مقامات دیگر بر خلاف قانون است و دخالت کننده به مردم معرفى مى‏گردد.

صحیفه نور ، ج‏14 ، ص 201

 


امام خمینی (قدس سره) و قانونگرایی

بنا داشتم به یاری خدا لزوم اتحاد بر محور قانون را در اندیشه امام راحل بررسی کنم و آن را به عنوان ادامه پست قبلی در اختیار خوانندگان محترمم قرار دهم . اینک لطف خداوند بزرگ شامل حالم شد و موفق به انجام گوشه­ای از این تصمیم شدم . البته لازم است که قبلا عرض کنم  آنچه در پی­ می­آید تنها گوشه­ای از اندیشه ناب امام راحل (قدس سره ) است که به عنوان قطره­ای از اقیانوس فرمایشات حیات بخش امام راحل(قدس سره) می­تواند موجب روشن شدن تکلیف نظام اسلامی و همه ملت باشد . بدون هیچ شرح و توضیحی نظر شریفتان را به بیانات امام راحل جلب می­کنم .

-------------------------------------------------------------------------------

اگر همه اشخاصى که در کشورمان هستند و همه گروههایى که در کشور هستند و همه نهادهایى که در سرتاسر کشور هستند به قانون خاضع بشویم و قانون را محترم بشمریم، هیچ اختلافى پیش نخواهد آمد. اختلافات از راه قانون شکنیها پیش مى‏آید. اگر قانون حکومت کند در یک کشورى [اختلافى دیگر نخواهد بود]. چنانچه از صدر عالم تاکنون تمام انبیا براى برقرار کردن قانون آمده‏اند و اسلام براى برقرارى قانون آمده است و پیغمبر اسلام و ائمه اسلام و خلفاى اسلام تمام براى قانون خاضع بوده‏اند و تسلیم قانون بوده‏اند. ما هم باید تبعیت از پیغمبر اسلام بکنیم و از ائمه هدى بکنیم و به قانون هم عمل کنیم و هم خاضع باشیم در مقابل قانون. قانون براى همه است. البته چنانچه به قانون بخواهند عمل کنند و یک دزدى را به جاى خودش بنشانند، آن دزد صدایش در مى‏آید، لکن باید به آن دزدى که مقابل قانون مى‏خواهد عرض اندام کند، توجه داد که این قانون است. اگر پسر رسول اکرم، دختر رسول اکرم، هم- خداى نکرده- دزدى کند، رسول اکرم دست او را مى‏برد، قانون است. قانون براى نفع ملت است، براى نفع جامعه است، براى نفع بعضى اشخاص و بعضى گروهها نیست. قانون توجه به تمام جامعه کرده است. قانون براى تهذیب تمام جامعه است. البته دزدها از قانون بدشان مى‏آید و دیکتاتورها هم از قانون بدشان مى‏آید و کسانى که مخالفتها مى‏خواهند بکنند از قانون بدشان مى‏آید، لکن قانونى که مال همه ملت است و براى تهذیب همه ملت است و براى آرامش خاطر همه ملت است و براى مصالح همه ملت است، باید محترم شمرده بشود. نباید چنانچه یک قانونى بر خلاف نظر من بود، من بیایم بیرون و هیاهو کنم که من این قانون را قبول ندارم، این قانون خوب قانونى نیست. قانون خوب است، شماها باید خودتان را تطبیق بدهید با قانون، نه قانون [خودش را] با شما تطبیق بدهد. اگر قانون بنا باشد که خودش را تطبیق بدهد با یک گروه، تطبیق بدهد با یک جمعیت، تطبیق بدهد با یک شخص، این قانون نیست. قانون در رأس واقع شده است و همه افراد هر کشورى باید خودشان را با آن تطبیق بدهند. اگر قانون بر خلاف خودشان هم حکمى کرد، باید خودشان را در مقابل قانون تسلیم کنند، آن وقت است که کشور کشور قانون مى‏شود.

اگر یک جایى عمل به قانون شد و یک گروهى در خیابانها بر ضد این عمل بخواهند عرض اندام کنند، این همان معناى دیکتاتورى است که مکرر گفته‏ام که قدم بقدم پیش مى‏رود، این همان دیکتاتورى است که به هیتلر مبدل مى‏شود انسان، این همان دیکتاتورى است که به استالین انسان را مبدل مى‏کند. اگر قانون در یک کشورى عمل نشود، کسانى که مى‏خواهند قانون را بشکنند اینها دیکتاتورانى هستند که به صورت اسلامى پیش آمده‏اند یا به صورت آزادى و امثال این حرفها. اگر همه این آقایان که ادعاى این را مى‏کنند که ما طرفدار قوانین هستیم، اینها باهم بنشینند و قانون را باز کنند و تکلیف را از روى قانون همه‏شان معین کنند و بعد هم ملتزم باشند که اگر قانون بر خلاف رأى من هم بود من خاضعم، اگر بر وفاق هم بود من خاضعم، دیگر دعوایى پیش نمى‏آید؛ هیاهو پیش نمى‏آید. اگر بنا باشد که یک جایى دادستان بخواهد روى قوانین عمل بکند، ما بخواهیم بگوییم که خیر، ما دادستان را قبول نداریم، این معناى دیکتاتورى است. دیکتاتورى همان است که نه به مجلس سر فرود مى‏آورد، نه به قوانین مجلس و نه به شوراى نگهبان و نه به تأیید شوراى نگهبان و نه به قوه قضائیه و نه به دادستانى و نه به شوراهاى دادستانى و همین‏طور به همه ارگانها. قانون معنایش این است که [همه‏] چیزها [را] به حسب قانون اسلامى، به حسب قانون کشورى که منطبق با قوانین اسلام است، همه را، وظیفه‏شان را قانون معین کرده. بعد از آنکه قانون وظیفه را معین کرد، هرکس بخواهد که برخلاف او عمل بکند، این یک دیکتاتورى است که حالا به صورت مظلومانه پیش آمده است و بعد به صورت قاهرانه پیش خواهد آمد و بعد این کشور را به تباهى خواهد کشید و این کشور وقتى به تباهى کشیده شد و این مردم متفرق و مختلف با هم شدند، این همان وظیفه‏اى که براى ابرقدرتها باید انجام بدهد این آدم انجام داده، ولو خودش نمى‏فهمد، اگر بفهمد که دیگر مصیبت بالاتر است، لکن خودشان ملتفت نیستند. اگر من این نصیحتها را مى‏کنم که شما همه به قانون عمل کنید، از هیاهو و جنجال دست بردارید، روزنامه‏ها از هیاهو و جنجال دست بردارند، قلمدارها از هیاهو و جنجال دست بردارند، نویسنده‏ها دست بردارند، گوینده‏ها دست بردارند، اگر این‏طور بشود، یک کشور قانونى ما پیدا مى‏کنیم که همان کشور اسلامى است و دیکتاتورى از این کشور بیرون مى‏رود.

صحیفه نور  ، ج : ‏14 ، ص : 413 – 416

من اول سال به آقایان عرض کردم که این سال خوب است سال اجراى قانون باشد. باید حدود معلوم بشود. آقاى رئیس جمهور حدودش در قانون اساسى چه هست، یک قدم آن‏ور بگذارد من با او مخالفت مى‏کنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت مى‏کنم. آقاى نخست وزیر حدودش چه قدر است، از آن حدود نباید خارج بشود. یک قدم کنار برود با او هم مخالفت مى‏کنم. مجلس حدودش چه قدر است، روى حدود خودش عمل کند. شوراى نگهبان حدودش چه قدر است؛ قوه قضاییه حدودش چى است؛ قوه اجرائیه. قانون معین شده است. نمى‏شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط مى‏کنى قانون را قبول ندارى! قانون ترا قبول ندارد. نباید از مردم پذیرفت، از کسى پذیرفت، که ما شوراى نگهبان را قبول نداریم. نمى‏توانى قبول نداشته باشى. مردم رأى دادند به اینها، مردم شانزده میلیون تقریباً یا یک قدرى بیشتر رأى دادند به قانون اساسى. مردمى که به قانون اساسى رأى دادند منتظرند که قانون اساسى اجرا بشود؛ نه هرکس از هر جا صبح بلند مى‏شود بگوید من شوراى نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسى را قبول ندارم، من مجلس را قبول ندارم، من رئیس جمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم. نه! همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید، ولو برخلاف رأى شما باشد. باید بپذیرید، براى اینکه میزان اکثریت است؛ و تشخیص شوراى نگهبان که این مخالف قانون نیست و مخالف اسلام هم نیست، میزان است که همه ما باید بپذیریم. من هم ممکن است با بسیارى از چیزها، من که یک طلبه هستم، مخالف باشم.

لکن وقتى قانون شد [تصویب‏] خوب، ما هم مى‏پذیریم. بعد از اینکه یک چیزى قانونى شد دیگر نق زدن در آن، اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فى الارض است؛ و باید با او دادگاهها عمل مفسد فى الارض بکنند. و اگر نه، رأى مى‏دهد آرام. با رأى آرام هیچ کس مخالف نیست. شما مى‏گویید که نخیر، اینکه گفتند اینها اشتباه کردند؛ ولى ما در مقام عمل قبول داریم. رأیمان این است که این‏جورى نیست؛ اما در عمل ملتزم هستیم.این هیچ مانعى ندارد

صحیفه نور ، ج : ‏14 ، ص : 378   

---------------------------------------------------------------------

پ . ن = شک ندارم که هر خواننده ای مطالب امام راحل را با مصادره ذهنی ، به سود کاندیدای مورد توجه خود تعبیر و تفسیر خواهد کرد اما خواهشم این است که برای یک لحظه هم که شده با دل و ذهنی خالی از محبتها و بی مهری­ها  و فارغ از هواداری کاندیدای مورد نظرتان و رقابت یا دشمنی با کاندیداهای دیگر ، به بیانات امام راحل توجه کنید و آن را همانطور که هست بخوانید . امیدوارم همه ما راهی را طی کنیم که صلاح نظام اسلامی و ملّت پر افتخار ایران در آن است .


اگر چه مقام  معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه­ای (دام ظله) امسال را سال اصلاح الگوی مصرف معرفی فرمودند اما این به آن معنی نیست که ما از آنچه ایشان با هوشمندی تمام در سال پیش مطرح فرمودند یعنی اتحاد ملّی و انسجام اسلامی بی نیاز شده باشیم . چرا که تحقق هر امر بزرگی در عرصه حکومت و گستره حاکمیت جز بر مدار اتحاد ملّی و انسجام اسلامی مقدور نخواهد بود .

وقتی سخن از اتحاد ملّی گفته می­شود باید به روشنی بدانیم که سخن از چه چیزی می­گوئیم . نمی­شود شعار ضرورت اتحاد ملّی و انسجام اسلامی داد و لوازمش را نشناخت یا به لوازم آن پایبند نبود .

اتحاد یعنی به هم پیوستگی دو چیز که در عین دو چیز بودن در جهتی واحد با هم مشترک هستند . معنای اتحاد نفی تفاوت­ها و نادیده گرفتن تغایرها نیست بلکه تمرکز بر محوریست که می­تواند تمام افراد یک ملّت را چون مغناطیسی پر قدرت به گرد خویش جمع کند و مانع جدایی و افتراق آنان شود . از سوی دیگر وقتی سخن از ملّت گفته می­شود قطعا منظور تنها بخشی از افراد یک مملکت نیست بلکه تمام افراد یک مملکت که خود را فردی از آن بدانند و سرنوشتشان با سرنوشت مملکتشان پیوند داشته باشد عضوی از ملّت محسوب می­شوند .

بی­شک در میان افراد ملّت ما اکثریت با مسلمانهاست اما این به آن معنی نیست که اقلیّت مسیحی ، یهودی و زرتشتی کشورمان را نادیده بگیریم یا آنان را از دایره پیوستن به اتحاد ملّی بیرون بپنداریم . علاوه بر این که در میان همین اکثریت مسلمان گروهی از هموطنان ما را خواهران و برادران اهل سنت تشکیل می­دهند. وقتی از اختلاف برخی مسائل عقیدتی میان شیعیان و اهل سنت سخن به میان می­آید لاجرم باید به انسجام اسلامی هم اندیشید . اگر چه دامنه انسجام اسلامی علاوه بر مرزهای داخلی ایران اسلامی تا اقصی نقاط مسلمان نشین دنیا نیز ادامه پیدا میکند اما تا ما نتوانیم در داخل مرزها و میان هموطنان ، این انسجام را به شکلی عملی محقق کنیم ، تحقق آن در ورای مرزهای جمهوری اسلامی به رؤیا شباهت بیشتری خواهد داشت .

اکنون این سخن مطرح می­شود که چه عاملی می­تواند محور اجتماع این اقلیت با آن اکثریت و در میان همان اکثریت عامل اتحاد میان شیعیان و اهل سنت باشد ؟

آیا باورهای حقّه شیعی می­تواند محور اتحاد ملّی و انسجام اسلامی مذکور باشد؟ آیا وادار کردن هموطنانمان به تسلیم در برابر اندیشه­های مترقّی شیعی اساساً شدنی است؟ بر فرض شدنی بودن آیا با کریمه « لا اکراه فی الدین» در تضاد نخواهد بود ؟ قطعا به غیر از تمسک به ادله عقلی و نقلی استفاده از هیچ ابزار دیگری برای انقیاد و تسلیم کردن دیگران به باورهای شیعی مجاز نبوده و نخواهد بود . حال اگر افرادی با وجود این ادله به هر دلیل نخواستند باورهایشان را با باورهای شیعی عوض کنند و همچنان بر باورهای مذهبی خویش باقی ماندند تکلیف چیست ؟ آیا باید قید ضرورت اتحاد ملّی و انسجام اسلامی را بزنیم و به جای اتحاد همچنان بر طبل افتراق بکوبیم ؟

به نظر من آن چیزی که می تواند محور این اتحاد و انسجام در سطح حکومت باشد فقط التزام عملی به قانون اساسی و قوانین عادی تأیید شده از سوی شورای نگهبان است . عقاید اسلامی و شیعی در عین حقانیّت و اقتداری که دارند نمی­توانند به عنوان محوری برای اتحاد ملّی و انسجام اسلامی در گستره حکومت مورد استناد قرار گیرند . چرا که الزام غیر مسلمین به پذیرش اعتقادات و ادله کلامی مسلمین و تبدیل اجباری دینشان مجاز نیست و  همچنین است الزام اهل سنت به انقیاد در برابر باورهای شیعی.

سؤالی که در اینجا می­تواند مطرح شود آن است که با توجه به آنچه گفته شد چرا باید هموطنان غیر مسلمان ما قانون اساسی را بپذیرند و آیا پذیرش قانون اساسی توسط آنان اکراه و الزام غیر مجاز نیست ؟ پاسخ آن است که چون اکثریت مردم مملکتمان مسلمان هستند ، قانون برخواسته از عقاید اقلیتها تکافوی تأمین همه شئون مردم کشور را نخواهد کرد علاوه بر این که اقلیتهای مذهبی در ایران متعدد هستند و ترجیح یک اقلیت بر اقلیت دیگر ترجیح بلا مرجح است . اما از آنجا که اکثریت مردم ایران را مسلمانها تشکیل می­دهند می­توانند با قانونی بر آمده از اندیشه­های اسلامی و حفظ حقوق شهروندی و آزادی مذهبی اقلیتها ، هم شئون خویش را مطابق با دینشان تأمین کنند و هم حق سایر شهروندان غیر مسلمان را حفظ کرده و اداره شئون آنان را به انجام رسانند و چنین چیزی به هیچ وجه اجبار و اکراه غیر معقول و غیر مجاز نیست.

سؤال دیگر درباره اهل سنت مطرح می­شود و آن این که با توجه به این که در عقاید شیعی حکومت حق معصوم (ع) است و در عصر غیبت این مقام بر عهده فقیه جامع الشرایط یا همان ولیّ فقیه است و در اندیشه اهل سنت چنین انحصاری برای حاکم مطرح نیست ، آیا عنوان شدن ولایت فقیه در قانون اساسی نقض حرفهای پیش گفته و تحمیل عقیده شیعی به غیر شیعه نیست ؟

پاسخ آن است که چون در باور برادران اهل سنت ، عصمت شرط اصیل حکومت نیست و لزومی ندارد که حاکم معصوم باشد بلکه هر فرد منتخب مسلمانان می­تواند حکومت را به دست بگیرد و به عبارت دیگر مشروعیت حکومت حاکم در نظر آنان عین مقبولیت اوست ، ولیّ فقیه نه از جهت اندیشه شیعی بلکه به استناد قانون و انتخاب خبرگان به عنوان فردی که به طور غیر مستقیم منتخب اکثریت مسلمانان است لازم الاطاعه است. این تقریر نه تنها تحمیل اندیشه شیعی بر غیر شیعه نیست بلکه علاوه بر انطباق با اندیشه والای شیعی با تفکرات برادران اهل سنت نیز ناسازگار نبوده و تحمیلی در بین نخواهد بود .

بر این اساس التزام عملی به رعایت قانونی که توسط آراء اکثریت ملّت - با همه اختلافات دینی و مذهبی­­شان - به میثاقی ملّی بدل شده است تنها و تنها محوریست که می­تواند ضامن تحقق اتحاد ملّی و انسجام اسلامی درون مرزهای ما باشد و عدم اعتقاد به قانون و یا عدم التزام عملی به آن ، دور زدن قانون و یا بی توجهی به آن به هر نام ، بهانه و شعاری که صورت پذیرد نتیجه­ای جز از هم گسیختگی اتحاد ملّی و شکستن انسجام اسلامی ملّت ما و در نتیجه اضمحلال نظام اسلامی ما نخواهد داشت.

انشاء الله در نوشتار بعدی به بررسی این موضوع در اندیشه­ی امام راحل خواهم پرداخت .


از مقدمه صرف نظر می­کنم و با انتخاب کردن 15 سطر ، همه را یکجا حذف می­کنم تا اصل حرفم را بزنم :

مشکلی قریب به دو دهه است که انتخابات را به جای امری نشاط آفرین و  انگیزه­بخش به صحنه بریده شدن روابط و عواطف دوستان از هم ، ، تبادل انواع تهمتها و نارواها ، بی­انگیزه و بی­اعتماد کردن برخی از مردم  و در نهایت تفکیک اجتماعی جامعه واحد اسلامی به دو یا چند صف متخاصم بدل کرده است . آن مشکل این است که متأسفانه در جریان انتخابات، رقابتها به دشمنی و هواداری به تعصب و اختلاف سلیقه­ها به اختلاف عقیده­ها بدل شده است . این آتش افروخته و زهر مسموم که کام جامعه را چون زهر می­کند و خرمن وحدتش را به آتش می­کشد هر لحظه توسط برخی دامن زده می­شود آنقدر که گویی حق همین است که هست .

دقیقا در همین بستر است که مطلق گرایی شکل می­گیرد و افراط و تفریط در دوستی یا دشمنی کردن و بی­بندوباری اخلاقی در رفتارهای انتخاباتی پر رنگ می­شود . سلایق آنچنان به جای حقایق می­نشینند که هر کسی مخالف سلیقه خویش را به هر چه ناپسند می­دارد متهم می­کند و از هیچ اهانتی نیز ابا ندارد . انگار نه انگار که این انتخابات در بستر حکومتی اسلامی شکل می­گیرد که بناست الگوی اخلاقی و عملی دنیا باشد ؟! به هر مسلمانی به جرم آنچه به زعم برخی از ما کفر و شرک است انگ ارتداد می­زنیم و به اندک سخن یا رفتار خطایی فاسق­اش می­خوانیم .

فکر خطا و عمل نادرست در هر فرد غیر معصومی ممکن الوقوع است اما چاره اصلاح فکر خطا و رفتار ناروا این نیست که ما می­کنیم . برخی از ما چنان شده­اند که حرف آخر را همان اول می­زنند و بیمار را معاینه نکرده به خاطر اندک بیماریی نه تنها به تیغ جراح که به غسال گورستان می­سپارند .

چه بی­باکانه از قرآن به برخی آموزه­هایش چسبیده و برخی­ را با بهانه­های بیهوده زیر پا گذارده­ایم . آیات جهاد و مذمّت نفاق و شرک را خوانده­ایم و آیات رحمت و دوری از سوء­ظن و لزوم اتحاد امت اسلام و ده­ها آموزه دیگر از این دست را به فراموشی سپرده­ایم ؛ و چه زود وصایای امام راحل و سخنان گوهربارش را که به منزله نظامنامه رفتار مسلمانی و انقلابی ماست یا به فراموشی سپرده­ایم یا در راستای اثبات افکار خویش و به نفع مصالحی که تخیّل می­کنیم ، پاره پاره کرده­ایم و با زبان رفتار فریاد کرده­ایم که : «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ » و برخی از ما به بهانه طی شدن آن ایام و متحول شدن شرایط و زمان ، با نفی امام و آثار و اندیشه­اش می­کوشیم تا به نام امام راه دیگری که با او بیگانه است باز کنیم «وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلا».

درد من این نیست که در این رقابت آقای احمدی نژاد رأی می­آورد یا آقای موسوی یا هر آقای دیگر . درد من این است که « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون » را فراموش کرده­ایم . گویا در میان رقبای انتخاباتی یک گبر است و دیگری معصوم ، چنان گروه گروه شده­ایم که گویا گروهی از ما لشگر اسلام است و گروه دیگر لشگر کفر ؛ و در این دو جبهه چنان یکدیگر را به تیغ تهمت و افترا می­زنیم که از آبروی محترم تر از کعبه­ی خواهران و برادران مسلمانمان چیزی باقی نمی­گذاریم و ابایی هم نداریم ؛ و گاه برای آنکه به عذاب وجدان مبتلا نشویم اول تجسس می­کنیم تا بلکه بتوانیم دیگری را بواسطه خطایی در فکر یا عملش به فسق متهم کنیم و از مسلمانی بیاندازیم آنگاه هر گونه که خواستیم با او رفتار  کنیم . گر چه پس از مدتی دیگر از وجدان چنین کسانی چیزی نمی­ماند تا برای عذاب نگرفتنش به دنبال دستاویزی هم بگردند .

دوستان احمدی نژادی من ، دوستان موسویی من ، دوستان کروبیی من ، برادران و خواهران اصولگرا و رایحه خوش خدمتی و اصلاح طلبم و ای همه کسانی که قبل از انتخابات خواهران و برادران من هستید و پس از این نزاع باز هم خواهران و برادران من خواهید بود .

والله که این چنین رفتاری رسم و آئین مسلمانی نیست .

---------------------------------------------------------------------------------------------------

حیفم آمد چشمانتان که خسته از خواندن متن ناخوشایند من است ، خسته رها کنم . گزیده­ای از فرمایشات امام راحلمان را در همین باب می­نویسم تا روح و دلمان به عطر سخنان آن روح همیشه جاوید خدا ، صفا گیرد :

... البته دو تفکر هست، باید هم باشد. دو رأى هست، باید هم باشد. سلیقه‏هاى مختلف باید باشد، لکن سلیقه‏هاى مختلف اسباب این نمى‏شود که انسان باهم خوب نباشد. من عرض کردم مثل طلبه‏ها که با هم مباحثه مى‏کنند، آن وقتى که مباحثه مى‏کردند جار و جنجال جورى بود که انسان خیال مى‏کرد دشمن هم هستند، وقتى مباحثه تمام مى‏شد مى‏نشستند به دوستى کردن و انس. اگر در یک ملتى اختلاف سلیقه نباشد، این ناقص است. اگر در یک مجلسى اختلاف نباشد، این مجلس ناقصى است. اختلاف باید باشد، اختلاف سلیقه، اختلاف رأى، مباحثه، جار و جنجال اینها باید باشد، لکن نتیجه این نباشد که ما دو دسته، بشویم دشمن­ هم. باید دو دسته باشیم در عین حالى که اختلاف داریم، دوست هم باشیم... .

صحیفه نور ، ج‏21 ، ص 47    لزوم دوستى با وجود اختلاف سلیقه


خجالت هم دارد !!!!

اخیراً در خبرها خواندم که جناب آقای اوباما رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا درباره سخنان اخیر ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در نشست ضدّ نژاد پرستی دوربان گفته بود : سخنان احمدی نژاد به موقعیت ایران در جهان لطمه می­زند . این اظهار نظر آقای اوباما موجب شد تا چند خطی بنویسم و امیدوار باشم که اگر ( به طور حتم و قطع ) ایشان این کلمات را نمی­خوانند برخی از دوستان داخلی بخوانند .

موضوع سخنرانی ریاست محترم جمهور آقای دکتر احمدی­نژاد و موافقت­ها و مخالفت­های افراد و جناح­های سیاسی داخلی از چند جهت قابل بررسی است :

1-      شکی نیست که تمام گروه­ها و احزاب داخل ایران که به قانون اساسی و نظام اسلامی متعهد هستند با تمام اختلاف سلیقه­هایشان در اینکه اسرائیل فرزند نامشروع استکبار و بارزترین مصداق نژاد­پرستی نوین در عصر حاضر است متفق القول هستند . هیچ فرد یا گروهی که در ایران خویش را متعلق به نظام بداند یافت نمی­شود که از اسرائیل و موجودیت آن دفاع کند و یا کوتاه آمدن در برابر این رژیم ساختگی و غاصب را در دستور کار خویش قرار داده باشد . بنا بر این بد نیست آقای اوباما بداند که آنچه از دهان ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران شنید به نوعی صدای همه ملّت و احزاب و گروه­های سیاسی دلبسته به انقلاب و مردم ایران است .

2-      آنچه در این زمینه مورد اختلاف سیاسیون داخل نظام قرار گرفته نه محتوای سخنان ریاست جمهور بلکه مسائل دیگریست که به هیچ عنوان نافی روح استکبار ستیزی و حق خواهی بیانات دکتر احمدی نژاد نبوده و نیست .

3-      برخی از سیاسیون ما نسبت به اصل حضور در چنین جلسه­ای اعتراض داشته و حضور در آن را با توجه به شرایطی که مورد تحلیلشان بوده روا ندانسته­اند . فارغ از صحت و سقم تحلیل این گروه از سیاسیون کشورمان درباره شرایط مورد بحث ، آقای اوباما باید بداند که سخن از رفتن یا نرفتن ، و احیاناً اعتراض به حضور در این نشست به معنی اعتراض به محتوای حقّ سخنان ریاست جمهوری نبوده و نیست .

4-      دسته دیگر از سیاسیون ما نیز ضمن محکوم کردن برخورد ناشایست حاضران در آن نشست با ریاست محترم جمهور ، به روش اتخاذ شده و عدم تدبیر دیپلماتیک لازم برای جلوگیری از چنین عکس العملهایی انتقاد داشتند که این هم به هیچ روی به معنی مخالفت با روح پیام ریاست محترم جمهور آقای دکتر احمدی نژاد نیست .

نتیجه این که جناب آقای اوباما به محض دیدن مخالفتهایی در درون احزاب سیاسی و رقبای انتخاباتی آقای احمدی نژاد ذوق زده و هول نشوند و به این تخیّل نیافتند که ملّت ایران نیاز به دایه مهربان­تر از مادر دارد و منتظر است تا ایشان برای وجهه بین المللی ما دل بسوزاند . اگر اختلافی میان احزاب سیاسی ما وجود دارد ، از آن دسته اختلافاتی است که در یک خانواده و میان اعضاء یک خانواده اتفاق می­افتد . خانواده بزرگی که در عین اختلافات سلیقه­ایشان به هم علاقه­مندند و در میان خویش بر اساس اعتقاد به امام راحل ، ولایت فقیه و قانون اساسی وحدتی ناگسستنی دارند. اختلافی که هرگز راه را برای نفوذ دیگران به حریم یگانه خانواده باز نمی­کند و به بیگانه اجازه مداخله نمی­دهد. 

برای ملّت ایران و نیز احزاب و گروه­های سیاسی با هر سلیقه و روش ، روشن و واضح است که آمریکا خیر خواه ما نیست و از این جهت هرگز دلسوزی امثال ایشان را باور نخواهد کرد . آمریکا چاره ای ندارد مگر این که یا با ملّت ایران از در صداقت و تغییر در رفتار در آید یا دندان طمع از این ملّت و کشور برای همیشه بکند .