سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای اندیشه

گه گاهی که بلند بلند فکر می کنم در این صفحه منعکس می شود .

گویا بعضی ها نمی خواهند بگذارند ما به داشتن فرصتی برای نوشتن پاسخ برادرمان احمد آقا برسیم !

لابد شما هم این لطیفه را شنیده اید که قرار بود تیم فوتبال ایران با آرژانتین مسابقه بدهد . مربی فوتبال برای اینکه خطر گل خوردن تیم را از بین ببرد به اعضاء تیم گفت : بچه ها مارادونا را بگیرید . در طول بازی حواس همه تیم به مارادوانا بود . تیم ایران بازیکنی داشت غضنفر نام ، در طول 45 دقیقه اول 3 تا گل به خودمون زد . مربی که دیگه کلافه شده بود فریاد زد : بچه ها مارادونا رو ول کنید ، غضنفر را بگیرید .

حالا حکایت این لطیفه شده حکایت فضای سیاسی جامعه ما و برخی آدمها که ادعای انقلابی گری و ولایتی بودنشان گوش فلک را کر می کند اما در عمل مصداق کامل غضنفرهای سیاسی ایران هستند .

" انسان مى‌بیند صریحاً و علناً به مسئولین کشور - کسانى که بارهاى کشور را بر دوش دارند - تهمت میزنند، نسبت به اینها شایعه‌سازى میکنند؛ فرق هم نمیکند، چه رئیس جمهور باشد، چه رئیس مجلس باشد، چه رئیس مجمع تشخیص مصلحت باشد، چه رئیس قوه‌ى قضائیه باشد؛ اینها مسئولین کشورند. مسئولین کشور کسانى هستند که زمام یک کارى به اینها سپرده است؛ مردم باید به اینها اعتماد داشته باشند، حسن ظن داشته باشند. نباید شایعه‌پراکنى کرد؛ دشمن این را میخواهد. دشمن میخواهد شایعه‌پراکنى کند؛ میخواهد دلها را نسبت به یکدیگر، نسبت به مسئولین بدبین کند "  

این بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در تاریخ 4 /9/ 88 است . یعنی هنوز یک ماه هم از این بیانات نگذشته است که به وضوح شاهد به فراموشی سپردن آنها و اقدام کردن به رفتارهایی دشمن شاد کن و خلاف صریح فرمایشات آرامش بخش رهبر معظم انقلاب توسط کسانی هستیم که مدعی سینه چاک ولایت فقیه و نظام و امام راحل اند . کسانی که هر کس را بخواهند با بهانه های با ربط و بی ربط ، با بی تقوایی و بی رحمی کامل به دم تیغ تهمت و افترا می سپارند و از چنین رفتارهای تند ، غیر عقالانه ، غیر اخلاقی و غیر شرعی هیچ ابایی هم ندارند . بد تر از همه این که این اقدامات قبیح بلکه مخرّب را با نام حمایت از ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی و امام راحل مرتکب می شوند .

"موسوی و خاتمی، حقیرتر، کوچک‌تر و پست‌تر از آنند که نظام بخواهد با آنها مقابله کند و حتی هاشمی هم کوچک‌تر از آن است که بخواهیم با وی مبارزه کنیم."

این هم تیتر خبری است که خبرگزاری فارس از سخنرانی جناب آقای روح الله حسینیان در تجمع اعتراض آمیز دانشجویان بر علیه هتک حرمت از امام راحل در حرم ایشان ، مخابره کرده است . من از نوع ادبیات توهین آمیز ایشان می گذرم ، از اهانت به آقایان خاتمی و موسوی هم می گذرم و اصلا وارد این بحث نمی شوم که به کار گرفتن چنین ادبیاتی ولو نسبت به انسانهایی که متکلم با آنها دشمنی داشته باشد ، سازگار با اخلاق اسلامی هست یا نه ! از سوی دیگر ، چون بنا ندارم چیزی را که عنوان می کنم در مسلخ اختلاف سلیقه های مخاطبان نسبت به افراد حقیقی قربانی شود با حاشیه های شخصیت حقیقی آیت الله هاشمی هم ‌کاری ندارم . اما نیم نگاهی به بیانات ذکر شده از رهبر انقلاب و سخنان جناب آقای حسینیان در خصوص ریاست مجمع تشخیص نظام کاملاً روشن می کند که امثال جناب آقای حسینیان آن بخش از فرمایشات رهبری را که با سلیقه و تفکرات آنها همسو نباشد ،  یا از پایه نمی شنوند یا اگر هم بشنوند به راحتی فراموش می کنند .

این که فلانی کوچکتر از آن است که ما بخواهیم با او بجنگیم بی تعارف و به صراحت به معنی قرار دادن رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام  و رئیس مجلس خبرگان رهبری در صف دشمنان آقای حسینیان و همفکران ایشان است و چون این عده خودشان را مدعی دفاع تمام عیار از نظام و امام و رهبری می دانند در نتیجه کسانی که این آقایان با آنها دشمن هستند لزوماً دشمن نظام و انقلاب هستند .

برای دشمنان انقلاب چه چیزی از این نشاط بخش تر است که بر خلاف تأکید رهبری معظم انقلاب با چنین سخنانی عده ای علیه مسئولین نظام تحریک شوند و موج کینه و دشمنی ها میان ملّت بلند تر از گذشته برخیزد و بی اعتمادی نسبت به مسئولین دامن زده شده و انشقاق داخلی و گرد و غبار حاصل از آن فرو ننشیند ؟

اگر چه قویّا بر این باورم که حیات سیاسی افراد و گروه های افراطی هر دو سوی نزاع ، در گرو وجود فضای پر تنش و غبار آلود است و همین امر هم موجب می شود نگذارند فضای سیاسی و اجتماعی جامعه به سوی آرامش و شفافیت برود اما آنچه موجب رنجیدگی خاطر من می شود آن است که چرا این تند روی هایی که به وضوح خلاف فرمایشات رهبری معظم انقلاب است به نام دفاع از ولایت فقیه ،‌امام و انقلاب انجام می شود ؟ چرا این گروه همه چیز را فدای اغراض سیاسی خودشان می کنند ؟ حتی نظام و رهبری و امام را !

تردیدی ندارم که دلزدگی بخشی از نسل جدید جامعه ما ( که به اندازه خودشان قابل توجه هم هستند ) نسبت به نظام و رهبری نظام ، معلول همین حرکتهای افراطی و دفاع های از تخریب بدتر مدعیان ذوب در ولایت و نظام و امام  است . چنین تفکرات تند و افراط گرایانه ای نه تنها موجب می شود که نسل جوان ما در تناقض رفتار و گفتار ما ، حق را به دشمنان زیربناهای اندیشه بنیانگذاران انقلاب اسلامی بدهند بلکه زمینه را برای فعالیتهای وسیع تر دشمن در القاء جنگ داخلی در ساختار نظام جمهوری اسلامی مهیا تر می کند .

اگر چنین رفتارهای غلطی که در تعارض صریح با توصیه های رهبر معظم انقلاب است ، گل زدن به دروازه خودی نیست پس چیست ؟ رفتارهایی که به فرموده رهبر معظم انقلاب دقیقا خواست دشمن است ، آب را به کدام آسیاب می ریزد ؟ چیزی که هست گل زدن به دروازه خودی گاهی با اتخاذ روشهای غلط از سوی آقایان موسوی و کروبی و ... اتفاق می افتد و گاهی هم با عملکردهای بی منطق و زیان بخش امثال آقای حسینیان . با این تفاوت که ضربه گلهای آقایانی که مدعی منحصر انقلابی گری  و حمایت از ولایت فقیه هستند بسیار محکمتر و مخرب تر از دیگرانی که به لیبرالیسم متهم اند بر دروازه نظام می نشیند و آن را بیشتر می لرزاند .

کاش سخنران محترم تجمع اعتراض آمیز طلاب در مدرسه فیضیه درباره لکه ننگی که از آن می نالند به این گروه از دوستانشان هم تذکر بدهند . کاش مسئولین قضائی ما که به ملّت وعده داده اند تا با هر گونه جرم و تحریک آفرینی و تفرقه سازی برخورد قاطع کنند ، سراغ این طایفه افراطی هم بروند تا بر همه ثابت شود که قوه قضائیه ما فقط یک جور ترازو دارد .

خلاصه اینکه به عنوان یک شهروند نظام جمهوری اسلامی ، یک طلبه کوچک ، یک فرزند شهید ، یک رزمنده ناچیز از میان خیل صدها هزار دلاور مرد رزمنده دفاع مقدس و به عنوان یک سرباز نظام جمهوری اسلامی و ولایت معظم فقیه ، به همه علاقه مندان به بقاء نظام جمهوری اسلامی و ولایت معظم فقیه به خصوص آن دسته از مسئولین امر که نه در شعار و ادعا بلکه در حقیقت خویش را دلسوز نظام ، امام و رهبری می دانند توصیه می کنم :

تا دیر نشده فکری به حال غضنفر ها کنید .

--------------------------------------------------------------------------

پ . ن . 1 = این فرمایش استاندار تهران را که در واکنش به درخواست مجوز راهپیمایی مجمع روحانیون برای محکوم کردن اهانت به امام راحل ، مطالعه بفرمائید : " فکر می‌کنم بنا به توصیه مقام معظم رهبری همه باید به این مرحله ورود پیدا کنند که از راه امام و مسیر آن که برای ما ترسیم کرده‌اند حفاظت کنیم. حالا این حفاظت حتما نیاز به راهپیمایی ندارد. آن هم می‌تواند در غالب یک بیانیه و اعلام موضع هم انجام دهند. ساده‌ترین راه را برای ابراز وفاداری به امام و ملت ایران باید انتخاب کنند حالا اگر خواستند راهپیمایی کنند باید حتما تن به ضوابط و معیارهای قانونی بدهند. " کاملا عنایت کنید ! به وضوح مشخص است که برخی از مسئولین ما دو جور ترازو دارند . معتقدم این دو جور ترازو داشتن یکی از عمده ترین علایم غضنفرهای سیاسی است .

اگر واقعا چنین چیزی نیاز به راهپیمایی ندارد چرا این همه راهپیمایی در سطج کشور در این موضوع اتفاق می افتد و شما واکنش نشان نمی دهید ؟ اگر راهپیمایی برای دیگران مجاز باشد چرا برای این گروه مجاز نباشد ؟ آیا اعطاء حقوق شهروندی مصرح در قانون اساسی  هم مرز بندی دارد ؟ اگر می گوئید این یک پوشش است ! چه مانعی دارد که شما بر طبق قانون به آنها مجوز بدهید و مسئولیت همه حواشی را هم به گردن آنان بگذارید آنوقت اگر از حدود قانون تخطی کردند و یا به شیوه ای دیگر عمل کردند حق هرگونه عکس العملی برایتان محفوظ باشد و بهانه هم از دست آنان خارج شود . دیگر این که چه کسی گفته که باید آسان ترین راه را برای اعلام وفاداری به امام راحل و ملت ایران انتخاب کنند ؟ این حرف شما بر اساس چه مبنایی است ؟ البته این حرفتان کاملا منطقی و صحیح است که اگر می خواهند راهپیمایی کنند باید به ضوابط قانونی تن بدهند اما این "اگر" به چه معناست ؟ برخی از مسئولین با این نحوه رفتار دقیقا بر خلاف منش رهبری معظم انقلاب عمل می کنند که صراحتاً در آخرین سخنرانی شان برای تأکید فرمودند : من همچنان معتقد به جذب حداکثری و حذف حداقلی هستم اما برخی اصرار به دفع شدن دارند . حالا که این عده می خواهند مرز خودشان را از ضد انقلاب با برگزاری راهپیمایی حمایت از امام راحل جدا کنند و از دفع شدن پرهیز کرده ، تعلقشان را به انقلاب تحکیم کنند به انواع بهانه برایشان مانع می تراشند ؟ آیا واقعا این چنین رفتاری منطبق بر فرمایشات رهبری معظم انقلاب است ؟ آیا چنین روشهای جذب حداکثری مورد نظر ایشان را تأمین می کند ؟ یا دقیقا نتیجه ای معکوس خواهد داشت ؟  امان از این غضنفرهای سیاسی !


بنا داشتم تا دومیّن پاسخ دوست گرامی ، احمد آقا را نداده ام ، فرصت اندکم را خرج کار دیگری نکنم اما آنچه در 16 آذر اتفاق افتاد و برخی از فرازهای سخنران محترم تجمع امروز حوزه علمیه قم شرایطی را رقم زد که مرا به نوشتن وا داشت.

ماجرای اهانت به تصویر امام راحل و مقام معظم رهبری در جریانات 16 آذر اتفاقی بود که از آغاز منازعات انتخاباتی و مناقشات و اغتشاشات پس از آن با چنین تصریحی ، صورت نگرفته بود . هر چند از قبل معلوم بود که عده ای از مخالفان که با اساس انقلاب و نهضت اسلامی عناد دارند ، نه امام راحل و نه رهبر معظم انقلاب و نه هیچ فرد دیگری که منتسب به تفکر حکومت جمهوری اسلامی باشد را از آن جهت که انتساب به قرائتی از اسلام دارند که سیاست را در حوزه دین می شمارد و به ضرورت وجود نظامی اسلامی معتقد است ، بر نخواهند تابید اما این که گروهی اندک با استفاده از فضای ملتهب و آشوب زده 16 آذر و در بستری فراهم آمده از جهل دوستان و دشمنی دشمنان بتوانند چنین حرکتی را انجام دهند جسارت تازه ای بود که سابقه نداشت و جریانی است که شناخت بسترهای وقوع آن ضروری می نماید .

قطعا هر فردی که به ریشه های انقلاب اسلامی ایران و اساس جمهوری اسلامی اعتقاد داشته باشد نمی تواند در برابر چنین حرکتی سکوت و یا احیانا از آن به هر شکلی حمایت کند چه این اتفاق فراتر از یک دشمنی با اشخاص حقیقی است . اهانت به تصویر امام راحل نه فقط به عنوان اهانت به یک فرد که به عنوان اهانت به پایه گذار نظام اسلامی و تابلوی هویت آن ، حائز اهمیت است . مرتکبین چنین عملی به وضوح نشان دادند که مشکل آنها نه با دولت ، نه با رهبری و نه حتی با شخص امام راحل بلکه با اساس نهضت اسلامی ملّت ایران است . رفتاری که آنها را از دایره امت اسلامی ما خارج کرده و در صف دشمنان نظام اسلامی می نشاند .

از افرادی مانند آقای کروبی و آقای موسوی توقع نبوده و نیست که از اصل پذیرش وجود چنین تفکری در میان هوادارانشان طفره بروند و به جای بر آشفتن بر علیه کسانی که تحت پوشش هواداری از ایشان ، به اصل نظام و انقلاب و به ساحت امام راحل می تازند و به جای گرفتن موضعی اصولی ، محکم و صریح در برابر چنین حرکاتی به تقبیح آن بسنده کنند .

من از این آقایان می پرسم : آیا حرمت دیگری برای اساس نظام اسلامی باقی مانده که به نام هواداری از شما نشکسته باشد ؟ پس چرا مماشات می کنید ؟ آقایان ! به باور من مماشات و برخورد متساهلانه با چنین رفتارهایی موجب آماده کردن بسترهای دیگری برای عاملین به این اعمال خواهد بود . آیا وقت آن نیامده که شما هم بدانید و اعتراف کنید که برخی از کسانی که نام شما را پرچم کرده اند ، نه معترض و منتقد درونی نظام که دشمنان انقلاب و نهضت بیداری دینی امام راحل اند؟ آیا وقتش نرسیده که حساب این گروه را با خودتان با صراحت تمام تسویه کنید ؟ قطعا اعلام انزجار از چنین رفتارهایی آخرین آزمون برای کسانی است که خود را دلبسته به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و امام راحل معرفی می کنند .

 از طرف دیگر در سخنرانی خطیب تجمع اعتراض آمیز امروز طلاب در مدرسه فیضیه نکاتی وجود داشت که جای تأمل دارد. شخصاً با برخی فرازهای فرمایشات ایشان موافقم اما در برابر برخی دیگر از آنها نمی توانم به طور مطلق تمکین کنم . قبلا نیز در نوشته ای تحت عنوان (دو جور ترازو )  به این مهم اشاره کردم که اگر ما مسلمان هستیم نباید دو جور ترازو داشته باشیم . نباید آنچه برای دیگری قبیح می دانیم برای خودمان عین صواب باشد . نباید همان کاری را که وقتی دیگری مرتکب می شود جرم می شماریم ، مرتکب شویم بی آنکه خودمان را گناهکار بدانیم و یا اگر کسی از ما مرتکب شد ، رفتارش را تحسین کرده و آن را جرم ندانیم . دوگونه ترازو داشتن یعنی به همان میزان از اسلام حقیقی فاصله داشتن .

سخنران محترم این تجمع ، این گفته دشمنان را که امروزه برخی عمامه به سر ها بهتر از ما جمهوری اسلامی را زیر سؤال می برند و به چالش می کشند ، مبنایی برای نشستن لکه ننگ به دامان برخی از افراد دانستند . اگر چه شخصاً با کلیّت این کلامشان موافقم اما چند نکته را هم باید یادآوری کنم:

اول این که اگر مسئولین نظام پیشتر از این فکری به حال کاستی ها ، سوء مدیریتها و فسادهای رایج در نظام ما (که هیچکس نمی تواند منکرش باشد) می کردند و راهی را برای نقد درون خانوادگی نظام باز می گذاشتند و هر نقدی را تخریب معرفی نمی کردند و هر مخالفی را با چوب ضد ولایت فقیه و ضد نظام نمی راندند و برچسب منافق نمی زدند و دایره دوستان خودی را تا این حد تنگ نمی کردند که فقط خودشان و کسانی که صد در صد آنها را تأئید می کنند در آن حلقه ماندنی باشند ، امروز هر انتقاد و چالشی برای دشمنان قسم خورده ما به معنای یک امتیاز نبود . قطعاً نظام اسلامی ما معصوم نیست و به همین دلیل هم نمی تواند ما فوق سؤال و اشکال و چالش باشد اما وقتی برخی از ما در هر جناح و گروه ، وزن آدمهای درون نظام را با کلیّت نظام برابر می کنیم و هر گونه نقدی به آنان را دشمنی و تخریب اساس نظام معرفی کرده و ناقد را در صف دشمنان به شمار می آوریم ، خود به خود به دشمنان واقعی نظام اجازه می دهیم تا هر گونه اعتراضی را ولو از ناحیه دوستان انقلاب هم باشد به منزله ابزاری برای مقابله با نظام به کار گیرند و نیز موجب می شویم تا دوستان نظام به خاطر انتقادهایشان و رفتارهای غلطی که به دلایل پیش گفته در مقابل آن اعتراضات انجام می شود ، خود به خود به جبهه دشمن رانده شوند .

دیگر اینکه اگر به چالش کشیدن انقلاب یا زیر سؤال بردن نظام به گونه ای که دشمنان خارجی ما بتواند از آن سؤء استفاده کنند به مثابه لکه ننگ باشد ! چرا چنین لکه ای فقط باید بر دامن کسانی بنشیند که در جبهه سیاسی مخالف ما هستند ؟ چرا وقتی برخی افراد عملکرد سی سال گذشته نظام را در سخنرانی ها و نطقهای انتخاباتی و غیر آن زیر سؤال بردند و مسئولین دهه های گذشته را بی آنکه اسناد محکمه پسندی ارائه کرده باشند و یا حکمی قضایی مبنی بر محکومیت آنان داشته باشند به فسادهای گسترده مالی و غیر مالی متهم کردند ، خطیب محترم با وجود اعتراض رهبر معظم انقلاب به آن گفته ها در حرم امام راحل و انتقادات برخی مراجع معظم تقلید ، فضلای حوزه علمیه و برخی از ائمه جمعه ، از جمله امام جمعه پیشین قم حضرت استاد علامه آیت الله جوادی آملی و ... متوجه این لکه ننگ نشدند ؟ آنروزها همین رسانه های بیگانه با خوشحالی فریاد زنند که (حرفهایی را که ما سی سال می گفتیم و مردم ایران باور نمی کردند امروز فلانی می گوید ) آیا واقعاً خطیب محترم و آنان که مطلقاً سخنان امروز ایشان را تأیید می کنند آن روزها حرفهای دشمنان خارجی نظام را نمی شنیدند ؟ یا آنکه چون آن روزها چنین رفتاری توسط کسی صورت گرفته بود که از جهت سیاسی با ایشان در یک جبهه بود ، موجب نشستن این لکه ننگ بر دامن آنان نمی شد ؟ ولو این که دشمنان انقلاب از آن سوء استفاده کرده باشند ! یا اینکه ترازوهای دوگانه ایشان موجب می شد و می شود که همچنان بر درستی آن و خطا بودن این اصرار ورزند ؟

گذشته از این ! چرا دوستان بزرگوار ما و مسئولین نظام ، کمتر به این فکر می کنند که چه چیزهایی به دشمنان تابلو دار نظام و انقلاب اجازه گستاخی و سوء استفاده می دهد ؟ آیا نادیده گرفتن ناراستی ها ، سوء مدیریتها ، فقر ، فساد ، تبعیض و بی عدالتی در برنامه ریزی های عملی و برخورد نا مناسب با آنانی که دلسوزانه به بیان دردها می پردازند و نیز محدود کردن آزادی های مصرّح در قانون اساسی نظام اسلامیمان ، موجب گستاخ شدن دشمنان نظام جمهوری اسلامی نمی شود ؟ آیا چنین رفتارهایی موجب نمی شود تا دشمنان ما با بزرگ نمایی نقائص مان بتوانند فضای جنگ روانی و جنگ نرم را بر علیه ما بهتر مدیریت کنند ؟ آیا زیان چنین حمایتهایی بیش از آن خیانتها نیست ؟

کلام آخرم این است که تا مسئولین ما دست از این ترازوی دوگانه بر ندارند و رفتارهایشان را با معیار واحد ، عدالت اسلامی و قانون اساسی مطابق نکنند ما و نظام ما در برابر جریاناتی که هر از گاهی در جامعه پیدا می شوند و افراطهایی که در حاشیه آنها رخ نشان می دهد و سوء استفاده های نا جوانمردانه ای که دشمنان تابلو دار نظام اسلامی از آنها به عمل می آورند مصونیّت نخواهیم داشت .


دوستی با نام احمد آقا روی نوشته ام با عنوان ( از ولایت فقیه تا ولایت کبری) کامنتی گذاشته اند و نظرشان را ابراز فرموده اند . این ابراز نظر موجب شد تا جوابی تفصیلی به نکات مطرح شده در آن مرقوم دارم . اینک این شرح این مکاتبه است که در محضر مطالعه شما برادران و خواهران بزرگوار قرار دارد . قبلا به عرض برسانم که متن کامنت این برادر بزرگوار با رنگ آبی از متن پاسخ تفکیک شده است .

----------------------------------------------------------

سلام.
کم پیدایی سید! تحویل نمی گیری!!

خوب نوشتی اما امایی دارد.(هر چند الان خیلی نمیتوانم حواسم را جمع کنم و خوب بنویسم).
* یک اشکال جدی که در طرفداران متعصب وجود دارد و اغلب در بحثها و نوشته هایشان وجود دارد(البته بیشتر در مورد عوام و کم سوادتر ها) دیده میشود روش مند نبودن استدلالات و استنتاجاتشان است(که شما هم به حق به روشمندی اشاره کرده اید) و همچنین منطبق نبودن بر اصول منطق است، به عنوان مثال میتوان گفت که بسیاری از این دوستان که در همین بلاگ شما هم تشریف میآورند و مبانی و ماخذ مورد استنادشان مشخص نیست و دوم اینکه روش خاصی در اندیشه ایشان دیده نمیشود مانند اینکه مثلا بعضی اوقات یه نص سخنان مرحوم خمینی و آقای خامنه ای استناد کرده (روش اخباری)و بعضی مواقع به تفسیر و تحلیل پرداخته و بعضی مواقع کشف الضمیر می فرمایند. در مورد تطبیق مصادیق وقایع کنونی(حوادث الواقعه) با وقایع صدر اسلام هم که دیگر وضع روشن است.
** پیشنهاد میشود حضرت عالی مانند مقاله منطق صفر و یک مقاله ای هم کلا در مورد منطق که همانا روش درست اندیشیدن میباشد و نیز در مورد روش شناسی در بحث و تفکر مخصوصا در مسائل دینی بنگارید که به زعم حقیر بسیار سودمند میباشد.

احمد آقای عزیز سلام

از این که نظراتتان را ابراز می دارید ممنونم و بی مقدمه به گفتگو درباره آنچه مرقوم داشته اید می پردازم .

در خصوص فقدان روشمندی بحث از ولایت فقیه در گفتگوهای برخی از دوستان با شما موافقم البته این مشکل تنها دامن گیر آنان نیست بلکه در بسیاری از موارد مخالفان آنان نیز به همین بلا مبتلا هستند . متأسفانه خود شما هم در نقد و نظرهایی که می نویسید گاهی استناداتی دارید که فاقد ذکر منبع است . دیگر این که هر نقل بیان و استناد به آن به معنی روش اخباری نیست . به هر حال اگر چه در کلیّت مسئله با شما موافقم اما فکر می کنم این مطلب را همه ما باید رعایت کنیم .

* اما اماها

1- من هم با این که فرموده اید ولایت فقیه شعبه ای از ولایت معصومین است(البته در نظریه اصلی نظریه پردازانش وگرنه من که قبول ندارم) موافقم چرا که خود مرحوم خمینی هم به صراحت چنین میگوید اما سیره وی چندان مؤید نظرش نیست چرا که در مقابل تقدیس شدنش موضع نمی گرفت. هر چند شما مثالی در این مورد آورده اید اما مثالهای نقض فراوانی هم وجود دارد.

اما اماها :

1-      علی رقم فرمایش شما سیره عملی امام راحل پر است از خود شکستنها و مقابله با تقدیس ها و تقدس سازی ها . برخورد با مرحوم آقای فخر الدین حجازی ، پاسخ نامه دانش آموزان کلاس پنجمی که می خواستند به امام انتقاد کنند ، جملات معروف و خاضعانه امام در دیدار با مردم و ده ها و صدها نمونه های فراوان دیگر که برخی در تاریخ مکتوب و برخی در تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی وجود دارند و فقط کمی انصاف و زحمت مطالعه می خواهد .

2- متاسفانه نظرات آیت الله مصباح یزدی در مورد منظور واقعی مرحوم خمینی از ولایت فقیه مانند فوق قانون بودن ولی فقیه بیشتر منطبق با سیره ایشان است تا تفسیری که مدافعان نظریه مشروعیت دوگانه از نظرات ایشان ارائه میکنند هرچند نمی توان منکر این واقعیت شد که مشی مرحوم خمینی بسیار دموکراتیک تر از رهبری فعلی می باشد.

2-      تقریرات حضرت آیت الله مصباح را به پای امام نوشتن و نظرات امام راحل را با معیار اندیشه آیت الله مصباح سنجیدن به دور از همان روشمندی و بحث منطقی است که آن را به دیگران توصیه می فرمائید .

2-1 بر اساس همان روش منطقی که توصیه فرمودید کاش اول روشن کنید که آنچه برای شما اصالت دارد و معیار سنجش است ، قواعد دموکراسی مشهور دنیاست یا برآیند آموزه های دینی ؟ چرا که سنجیدن رفتار امام راحل با قواعد دموکراسی لیبرال مقبول دنیای امروز ، پاسخی از پیش روشن دارد . بله ، اگر معیار ما قواعد دموکراسی لیبرال مقبول دنیاست قطعاً رفتار امام راحل که هیچ ، رفتار علی بن ابی طالب (ع) و شخص پیامبر اکرم (ص) هم کاملاً دموکراتیک نبوده است . بلکه اسلام دینی نیست که با تمام مؤلفه های دموکراسی لیبرال امروز دنیا سازگار باشد .  اما اگر معیار ما برآیند آموزه های دینی باشد آنوقت نخست باید روشن کنیم که دین کدامیک از قواعد دموکراسی را می پذیرد و کدام یک را نه !‌ و جایگاه رأی اکثریت در نظام اندیشه دینی چیست ؟ و آنگاه بر اساس آن الگو ، نظام جمهوری اسلامی و یا رفتار امام راحل را مورد نقد و بررسی قرار دهیم .


- نظریه ولایت فقیه آن چنان امر بدیهی عقلی که مرحوم خمینی معتقد بوده اند نیست  واز نظر نقلی و هم که خدشه های فراوانی بر آن وارد است. مانند اینکه هیچ روایت صحیحه ای در این مورد وجود ندارد. چنانکه معتبرترین آنها یعنی مقبوله عمر بن حنظله خدشه های فراوانی از نظرسند و رجالی دارد و اصولا خود ایشان ثقه بودنشان محل اشکال است و در صورت درستی همه اینها باز هم اشکالاتی بر آن مطرح است مانند اینکه به نظر بنده "چرا چنین موضوع پایه ای را امامان قبلی  مطرح نکرده اند و اینکه سیره حضرت علی در زمان خلافت خلفا و پذیرفتن خلافت ایشان و حتی شرکت در حکومت و مشاوره دادن به آنها(حتی جلوگیری از مرگشان) و حتی شرکت نمودن امام حسن و امام حسین در فتوحات زمان خلیفه دوم اصلا موید نظریه مطرح شده در روایت نیست مگر اینکه خلافت خلفای سه گانه را طاغوت ندانیم!" و در مورد مشهوره ابی خدیجه هم که خود مرحوم خمینی آنرا مثبت ولایت امر نمیداند و به توقیع شریف هم که خدشه جدی هم از نظر سندی و هم مضمونی وارد کرده است.
اما از نظر عقلی هم به نظر من اشتباه یا مغالطه بزرگ ایشان این است که اختیارات معصومین را از ناحیه عصمت ایشان متاثر نمی داند. اما با استناد به آیه 124 سوره بقره
"«و اذ ابتلى ابراهیم ربّه بکلمات فأتمّهنّ قال انّى جاعلک للنّاس اماما»"  و همچنین آیه عصمت می توان مشاهده کرد که امامت و رهبری الهی مشروط به گذراندن ابتلائات سخت الهی و همچنین داشتن عصمت است که این هر دو شرط علی رغم تفاوت مقام معنوی پیامبر اسلام و امامان معصوم در هر دو ایشان میباشد. که میتوان شرط رهبری الهی جامعه دانست اما در مورد هیج فقیهی صدق نمیکند و این سرچشمه اشتباه  و مغالطه مرحوم خمینی در اثبات عقلی ولایت فقیه است.

در مورد استخراج ولایت فقیه از قران هم که البته در مقوله اثبات نقلی است اگر نگوییم تفاسیر مخالف بیشتر است لااقل کمتر نیست و در ضمن علمای مخالف از درجات علمی به مراتب بالاتری میباشند. مانند علامه طباطبائی، خوئی، بروجردی،آخوند و ...



1-      اما مبحث ولایت فقیه ، اگر در نظرات همه فقهاء شیعه دقت بفرمائید متوجه خواهید شد که در خصوص ولایت فقیه در دو حوزه افتاء و قضاء اتفاق نظر بلکه اجماع وجود دارد و اگر چنین نبود هیچ فقیهی اجازه افتاء یا قضاوت در امور مختلفه مقلدهایش را نداشت . اختلاف کلام میان برخی فقهاء در حوزه تولّی امور سیاسی و اجتماعی مسلمین در عصر غیبت است . بنا بر این لطف بفرمائید و بگوئید ( اثبات ولایت سیاسی و اجتماعی برای فقیه امری بدیهی نیست ) و البته بنده کلام را فراتر از این برده عرض می کنم اصولاً ولایت فقیه در جمیع شئونش از مباحث نظری است و إلاّ اگر از ضروریات دین بود بحث و استدلال برای آن ولو در مقام اثبات بی معنا بود . اما این به آن معنی نیست که اگر مبانی و مقدمات براهین ولایت فقیه به درستی مورد بررسی و مداقّه قرار گیرد نتیجه ی روشن و بلکه ضروری التصدیق نداشته باشد بلکه برهان در صورت تصور درست مقدماتش از سنخ قضایایی است که (قیاساتها معها) . بنده معتقدم اولاً بحث ولایت فقیه یک مبحث درون دینی است و نه برون دینی ، بنابر این بررسی ، قبول یا نکول آن با معیار قرار دادن قواعد دموکراسی ، به نوبه خود یک مغلطه بزرگ است و ثانیاً اگر مقدمات تصوّری براهین ولایت فقیه به درستی فهم شود تصدیق آن بدیهی خواهد بود و شاید آنان که مسئله ولایت سیاسی – اجتماعی فقیه را از بدیهیات شمرده اند از همین باب بوده باشد.

3-1  ادلّه ای که بر ولایت فقیه اقامه می شود منحصر در ادلّه نقلی نیست تا به فرض عدم کفایت ادلّه نقلی دست از آن بکشیم . ادلّه عقلی محض ، ادلّه نقلی محض و ادلّه ملفق از دلیل عقلی و نقلی سه گروه دلایلی هستند که هر یک مستقلاً بر اثبات مسئله ولایت اجتماعی – سیاسی فقیه دلالت دارند . بدیهی است که به موجب اختصار این مقال ، تفصیل این سه گونه استدلال را باید در کتابهای علماء مُثبت ولایت سیاسی – اجتماعی فقیه بخوانید .

3-2 ادعای حضرتتان بر فقدان روایت صحیحی که بتوان از آن بر ولایت سیاسی اجتماعی فقیه استدلال کرد علاوه بر این که فقط بیان مدعا ، بدون بیان دلیل است ، پذیرفتنی هم نیست . اگر به فصل سوم از کتاب (ولایت فقیه) استاد علامه آیت الله جوادی آملی (دام ظله) مراجعه بفرمائید خواهید دید که ایشان در مقام ادله نقلی محض ، 19 روایت نقل می کنند که تعدادی از آنها صحیحه است و مقبوله عمر بن حنظله را در مقام روایت شانزدهم نقل می فرمایند . غیر از این که شما چنان به دو روایتی که بنا به زعم شریفتان محکم ترین روایات باب ولایت فقیه هستند تاخته اید که گویا تمام دستمایه روایی مبحث ولایت فقیه همین دو روایت است در حالی که استاد علامه در همان کتاب و قبل از بیان سلسله روایات می فرمایند که به دلیل این که وظیفه اصلی کتاب شان تحلیل، تبیین و تعلیل عقلی مسئله ولایت فقیه است به نقل برخی روایات وارده در موضوع می پردازند و این یعنی روایاتی که بر ولایت فقیه در هر سه محور افتاء ، قضاء و تولّی امور سیاسی و اجتماعی مسلمین دلالت دارد از این تعداد بیشتر است .

3-4 اما در مورد سند و دلالت روایت عمر بن حنظله ، فرموده اید ثقه بودن جناب ایشان محل تردید است . اگر چه باز هم منشاء تردید را ذکر نفرموده و به ذکر ادعا بسنده نموده اید اما بد نیست توجه شما را به سند و نتیجه بحث رجالی درباره جناب عمر بن حنظله جلب کنم .

راویان حدیث مزبور ، محمد بن یحی العطار ، محمد بن حسین الصفار ، محمد بن عیسی بن عبید ، صفوان بن یحی البجلی ، همگی توثیق شده و صحیح الحدیث اند . امّا داود بن حصین اسدی ، اگر چه مرحوم علامه حلّی در " الخلاصه " درباره او توقف می کند و برقی در "الرجال " او را واقفی مذهب معرفی می کند ، امّا نجاشی این رجالی بزرگ شیعه در صفحه 108 از کتاب رجالش او را (امامی ، ثقه و صحیح المذهب ) می داند و بنا بر فرض ثبوت واقفی بودن او توثیقش به قوت خود باقی است و ما در نقل خبر به چیزی بیش از وثاقت راوی نیاز نداریم ، علاوه بر این ،‌قول تحقیق آن است که ‌اصحاب حدیث آنچه از او نقل کرده اند قبل از واقفی شدن او بوده و پس از واقفی شدنش دیگر به اخذ حدیث از او نپرداخته اند . اگر نظر نجاشی را نادیده بگیریم ، وجود همین روای و شک در مورد او موجب تضعیف سند روایات شده است .

امّا درباره شخص ابو صخر، عمر بن حنظله عجلى کوفى. شیخ طوسى و مرحوم برقى او را از اصحاب امامان صادق و باقر- علیهما السلام، شمرده‏اند. عمر بن حنظله خود یکى از راویان مشهور است و بزرگان اصحاب، مانند: زرارة، هشام بن سالم، عبد اللَّه بن بکیر و عبد اللَّه بن مسکان و صفوان بن یحیى ... از وى روایت کرده‏اند، و همین براى وثاقت وى کافى است. علاوه بر آن روایت یزید بن خلیفه نیز بر مدح وى دلالت دارد.

3-5 اما اشکالاتی که شما مطرح فرموده اید ،‌ به روشنی متوجه نشدم این که فرمودید چرا از سایر ائمه (ع) چنان روایاتی نقل نشده است سؤال است یا اشکال ؟ اگر اشکال باشد که اشکال تامّی نیست . چرا که بر فرض صحّت ، عدم نقل از ائمه دیگر ، دلیلی بر موجّه نبودن نقل چنین عباراتی از سایر ائمه نیست چرا که روایات شأن صدور متفاوت دارند و اگر در زمانی شأنی برای صدور آنها نباشد طبعاً صدور روایت نیز منتفی خواهد بود و فقدان شأن صدور هم تابع شرایط زمانی و مکانی است . بله ، اگر از سایر ائمه (ع) روایاتی در ردّ مضمون این روایات در دست بود و در مقام تعارض هم امکان جمع بین متعارضین وجود نداشت آنگاه باید از هر دو روایات دست می شستیم در حالی که اینچنین نیست . اما اگر بیان شما سؤال باشد ، پاسخ به آن نیازمند به فحص دقیق در مجامع روایی است تا معلوم شود که روایت دیگری از سایر ائمه در همین موضوع و مضمون نقل شده یا نه؟ به هر حال نقل شدن یا نشدن چنین روایتی از ائمه قبل از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) تأثیری در اصل ماجرا نخواهد داشت . روشن است که به غیر از صورت فحص کامل و به صرف وقوع ظنّ و گمان بر عدم صدور روایاتی از این دست از سوی سایر اهل بیت نمی توان اعتنا کرد .

3-6 ماجرای علی (ع) و رفتار ایشان با خلفای سه گانه و حمایت از آنان با وجود آنکه حضرتش خلافت را حق آنان نمی داند ، امریست که چرائی آن را علاوه بر توضیحات وافی شخص حضرت امیر (ع) در خطبه سوم نهج البلاغه باید در شرایط زمانی ، مکانی ، اجتماعی و سیاسی آن روزگار جستجو کرد . شهید مظلوم دکتر بهشتی (قدس سره) نیز در کتاب (ولایت ، رهبری ، روحانیت) از صفحه 17 تا 27 تحلیلی جامعه شناختی ، تاریخی و سیاسی بسیار عمیق و زیبایی از چرائی این ماجرا ارائه داده است که شاید مراجعه به آن موجب حلّ مسئله شما و روشن شدن این چرائی باشد . به هر حال قطعاً قیاس ماجرای علی (ع) با آنچه در مقام نقد آن هستید قیاس مع الفارق است .

3-7 درباره خبر ابن ابی خدیجه نیز فرمایش شما صائب نیست . زیرا علاوه بر نقل قول از امام راحل، بدون استناد کلامتان به منبع سخن که البته خلاف همان روش مندی منطقی مورد توصیه شماست ،‌ چگونه ممکن است امام راحل آن را در اثبات ولایت امر ناتوان ببینند اما در صفحه 93 از کتاب ولایت فقیه شان و در موضوع اثبات ولایت فقیه از اطلاق روایات ، بعد از بحث از روایت عمر بن حنظله درباره خبر ابن ابی خدیجه بفرمایند که : (براى اینکه مطالب بهتر روشن شود و به روایات دیگر مؤید گردد، روایت‏ أبو خدیجه را نیز مى‏آورم ) . اگر چه امام راحل (قدس سره) نیز به حکم عدم عصمت ، ذاتا از خطا مبرا نیست اما چنین خطای واضحی که روایتی را که به عنوان مؤید در کتاب ولایت فقیه می آورند در جای دیگری ردّ کنند از ساده ترین متفکرانی که دستگاه فکری منظمی دارند هم بعید است تا چه رسد به امام راحل که هر متفکر منصفی ولو با او دشمن هم باشد به مراتب فضل و علم او اذعان دارد .

3-8 در خصوص مغالطه بزرگی هم که به امام راحل نسبت دادید به نظر من ایشان از این نسبت مبرا هستند و بالعکس این شما هستید که به مغالطه بلکه سفسطه ای بزرگتر از آن دست زده اید . ایشان به استناد همان نامه ای که در انتهای مقاله ( از ولایت فقیه تا ولایت کبری) آورده ام برخی از شئون ولایت معصومین را منوط به عصمت آنها می داند و فقط برخی از شئون آنان را نیابت پذیر می دانند که دو شأن از آن شئون سه گانه را همه فقهاء شیعه پذیرفته اند . اگر شما مطلق شأن امامت و ولایت را منوط به شرط عصمت می دانید باید این اشکال را به همه فقهاء وارد کنید چرا که معنی ندارد کسی که تنها در خصوص یک شأن از شئون سه گانه فقهاء با برخی دیگر از آنها اختلاف نظر دارد متهم به مغلطه در اساس فهمش از مسئله امامت و رهبری بشود اما سایرین که با ایشان در دو شأن دیگر متفق القول اند از این اتهام به دور باشند  . مضاف بر این ، اگر هیچ شأنی از شئون ائمه معصومین (ع) را نیابت بردار ندانید ، گذشته از صحت یا سقم چنین باوری ، باید به تعطیلی اسلام در تمامی زمینه های فروعات فقهی فردی ، اجتماعی ، اقتصادی ، احکام قضایی ، جزائی و ... در عصر غیبت معتقد شوید و روشن است که چنین باوری فتوا دادن به هدم اسلام است .

3-9 قطعاً همان طور که فرمودید امامت و ولایتی که مدلول آیات کریمه ایست که از آنها یاد کرده اید امامت و ولایت معصومانه است . چنین ولایتی در اندیشه دینی ولایت بالعرض است به این معنی که ولایت بالذات از آن خداست و اوست که کسانی را بر دیگران ولایت می بخشد . تا اینجا بواسطه اعتقاد به امامت خاصّه عترت (ع) وجودِ ولایت بالعرض ثابت است . ولایت فقیه نیز بنا بر ادله مفصّله ای که اشاره به آنها گذشت ، از اقسام ولایت بالعرض و مرتبه پائین تر از ولایت معصومانه و فوق سایر ولاء ها است که مع الواسطه و از سوی صاحبان همان ولایت معصومانه و در برخی از شئون نیابت پذیر ولایت و امامت ائمه معصومین جریان دارد . بنا بر این ولایت فقیه اولاً با مدلول آیه کریمه تعارضی ندارد و ثانیاً دقیقا استمرار شئون نیابت پذیر همان امامت و ولایت مذکور است . توضیحا به عرض می رسانم شئون نیابت پذیر یعنی آن دسته از شئونی که برای اقامه آنها به عصمت نیاز نیست بلکه عدالت نیز برای اداره آنها کافی است . نکول از نیابت پذیر بودن برخی شئون امامت و ولایت مستلزم آن است که سنّت الهی را بر وجود هادی و امام در هر امّت را در عصر غیبت تعطیل شده بدانیم حال آنکه به نص آیه 62 سوره احزاب ، سنن الهی تبدیل شدنی نیستند (لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً). اگر کسی بگوید که وجود غایبانه امام عصر (ع) در استمرار و عدم تبدیل این سنّت الهی کفایت می کند به او می گوئیم اگر چه امامت غایبانه امام عصر (ع) شئون فروانی از منصب امامت الهی را تأمین می کند اما فقدان حضور شاهدانه آن حضرت (با فرض نیابت ناپذیر بودن برخی شئون امامت) موجب می شود تا مسلمین به دلیل عدم وجود مرجع شرعی در ساحتهای مختلف احکام اسلامی به حرام مبتلا شده و مسیر شقاوت را بپیمایند و چنین چیزی مستلزم آن است که مقصود از امامت که همانا هدایت مردم در تمامی عرصه های اعتقادی و عملی و باز داشتن آنها از طیّ طریق شقاوت است معطل مانده بلکه به واسطه مشخص نبودن طول غیبت امام معصوم (ع) فاسد شود ، آنگاه مقصود خدای تعالی از نصب امام تتمیم نشده و فعل او عبث خواهد بود (تعالی عن ذلک علواً کبیراً) .

3-10 در زمینه آیات قرآنی اگر چه منکر وجود برخی تفاسیر مخالف نیستیم اما این که کدام تفسیر به حق نزدیک تر است امری است که باید در جای خود و با روش علمی خاصّش مورد بحث قرار گیرد و إلاّ صرف تعدد تفاسیر مخالف دلیل بر صحّت یا سقم آنها نیست . بسا که تعداد نظرهای مخالف با نظر فرد واحدی متعدد باشد اما عند التحلیل کشف شود که نظر آن فردِ منفرد اصح نظرات است .

3-11 درباره عظمت مقام علمی علمایی که نام بردید تردیدی نیست اما بر چه اساس و معیاری می خواهید برتری آنها را نسبت به امام راحل اثبات کنید ؟ آیا صرف قدمت آنان یا شهرت برخی از آثار آنان نسبت به دیگران ، معیار مناسبی برای برتری علمی است ؟ گذشته از آن که گویا این برتری را هم مطلق می پندارید !‌ مضاف بر این که در روش علمی و منطقی که به حق همه را به آن توصیه فرموده اید ، ما بنده دلیل هستیم نه سر سپرده عظمت نام مُستَدِل . و ای کاش لا اقل اشاره می کردید که مرحوم آخوند یا آیت الله بروجردی و آیت الله خویی کی و کجا به عنوان مفسّر شناخته شده اند ؟ و علامه طباطبائی در کجا در ذیل موضوع مورد بحث ، تفسیری مخالف با امام راحل دارد؟


4- اما ، امای بزرگتر اینکه این نقد به خود شما هم وارد است. مانند اینکه شما و همچنین بسیاری دوستان دیگر که از رهبری فعلی دفاع میکنید به خیال اینکه اگر ایشان را نقد کنید به جایگاه ولایت و کل نظام ضربه وارد میشود، به توجیه روی آورده و ایشان را مسئول هیچ خطا و خبطی نمی دانید و حاظر نیستید هیچ گونه نقدی به ایشان را بپذیرید. لطفا نفرمائید که نقد رهبری راهکار قانونی دارد و باید از طریق خبرگان ارجاع داد چون بنا به نص گفته خود مرحوم خمینی "هر کسی میتواند ولی فقیه را در حظور دیگران استیضاح کرده و ایشان موظف به به جوابگویی است" که بنده این را جمله ای راهبردی میدانم که متاسفانه خود ایشان هم در عمل آنرا رعایت نکرد. خود شما هم میدانید که خبرگان فعلی وضیفه نظارتی اش را انجام نمیدهد.(اما متاسفانه به جای نقد ایشان و اذعان به اینکه با راهکار فعلی قانونی نمیتوان نظارت بر رهبری را افاده کرد و ترویج لزوم رفع نقص قانون به جهت توجیه نمودن و فرار از موقعیت آنرا به راهکار قانونی حواله میدهید).

4-1- مثلا لطفا به این سوال بنده جواب دهید(منطقی): چگونه میشود که مثلا فردی مثل محسن رضائی(که فکر کنم شما با ایشان قرابت فکری داشته باشید) معتقد باشد که احمدی نژاد کشور را به ته دره میبرد و ایشان را تا این حد فاقد صلاحیت ریاست جمهوری بداند اما در عین حال قائل به این باشد که کسی که آنقدر حامی ایشان است و ایشان را لااقل اصلح تر از خود ایشان به ریاست جمهوری میداند واجد شرط "تدبیر" ولایت فقیه باشد. و یا استاد گرامی شما حضرت آیت الله جوادی شخصی را که از آدمی که در حضور ایشان حرفی زده و دفتر ایشان هم تایید کرده و بعد بارها و در تلویزیون آنرا تکذیب میکند و مرتکب گناه کبیره دروغگویی میشود.،تا آن اندازه حمایت میکند، واجد شرط "عدالت" ولایت فقیه میداند.(بنده واقعا از نظر منطقی در این موضوع گیج شده ام)
4-2- در مورد رهبر فعلی ، هم ایشان از نظر قانونی در زمان انتخاب شدنشان شرایط قانونی را نداشته اند و هم  شرط مصرح اعلمیت را که خود ایشان هم در مجلس بازنگری قانون اساسی به آن اذعان فرموده اند را شرعا نداشته اند.

1-      اما در خصوص نقدی که به من داشته اید . بنده هرگز منکر ضرورت وجود انتقاد سالم و استیضاح منطقی درباره رهبر انقلاب نیستم و چندان هم تعصب ندارم که بگویم ایشان فوق خطاست و فکر نمی کنم خود ایشان هم چنین باور یا حتی چنین ادعایی داشته باشد . اما متأسفانه آنچه در جامعه جریان دارد دو سوی افراطی گری است . گروهی به اسم انتقاد به صراحت هتاکی و تخریب گری می کنند و گروهی نیز برای شخص رهبر انقلاب ، بی آنکه تصریح کنند ،‌ مقام عصمت قائل شده اند . در این میان فضای انتقادی سالمی وجود ندارد که بشود نقد خیر خواهانه ای داشت . از سوی دیگر وقتی دشمنان قسم خورده نظام اسلامی نه شخص رهبری ، بلکه اساس باور به نظام جمهوری اسلامی را هدف قرار داده اند و ولایت فقیه را مشخصاً به عنوان رکن و تابلوی نظام اسلامی آماج حملات شان قرار می دهند و در این راستا از هر نقدی ولو نقد دلسوزانه به عنوان ابزار خودشان استفاده می کنند ، من ترجیح می دهم به قول شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی (رض) نگهبان نهضت باشم و چیزی نگویم که آب به آسیاب دشمنان نهضت ریخته باشم و می کوشم اگر مطلبی و نقدی دارم آن نقد را عمق کاوی کرده و تیشه ام را به ریشه مشکل بزنم . مقاله (از ولایت فقیه تا ولایت کبری ) یکی از همان ریشه هاست . دیگر این که معتقدم اول باید زیر ساختهای نقد سالم این جایگاه معظّم را فراهم آورم سپس به نقد میدانی آن پرداخت .

4-1 بنده نیز اشکال حقوقی دور را به نحوه انتخاب خبرگان وارد می دانم و معتقدم دور موجود در انتخاب خبرگان موجب می شود ظرفیتهای خبرگان رهبری پس از مدتی معطل شده و مقصود قانونگذار از چنین مجلسی از بین برود . اما معتقد نیستم که با هوچیگری و نقدهای رایج در ادبیات امروز مشکل حل شدنی باشد . بلکه بر این باورم که چنین رفتارهایی ما را در اصلاح آنچه نارسا می دانیم نا موفق تر و نا کارآمدتر خواهد کرد . اگر واقعا می خواهیم دردی را دوا کنیم باید دست از جنجال سازی و غائله پردازی برداریم و با افزایش آگاهی های عمومی به شیوه ای که نه موجب ماهی گیری دشمنان انقلاب از آب گل آلوده شود و نه بهانه ای برای بستن دهان و شکستن قلممان به دست افراطی ها بدهد به حلّ مسئله بپردازیم . قویّاً بر این باورم که اگر سطح دانش اجتماع و آگاهی آنان را به شکلی صحیح ، مبنایی ، عالمانه و عاقلانه بالا ببریم خواست اجتماعی که در همه سطوح جامعه پیدا می شود کار خود را خواهد کرد و زمینه اصلاح را مهیا و سپس اصلاح خواهد نمود .

4-2 اصلاح قانون جز از طریق قانون ، به هرج و مرج خواهد انجامید و ملّت را در برابر هم قرار خواهد داد و آنچه این میانه قربانی می شود اصل نهضت خواهد بود . این نه ظّن و گمان که هزم و عقل است . احاله اصلاح به قانون نه فرار از مسئولیت و واقعیت ، که فرار از واقعیت هولناک تر دیگری است .

4-1-1         فارغ از این که با چه کسی قرابت فکری داشته یا نداشته باشم ، انتقادات من از آقای احمدی نژاد مبتنی بر تحلیل ها و واقعیتهایی است که احساس می کنم و حمایتم از رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای (دام ظله) بر مبنای اعتقادم به اصل ولایت فقیه و بیعتم با ایشان است. در عمل به بیعتی که با ایشان به عنوان ولی فقیه دارم ،‌آنچه وظیفه شرعی من است التزام عملی است نه التزام نظری و نظر رهبر انقلاب درباره آقای دکتر احمدی نژاد ، نظر است نه حکم شرعی. آنچه بر من واجب است و به امید خدا هرگز از آن تخطی نخواهم کرد ولو به زیان خودم هم باشد ، تسلیم عملی در برابر احکام صادر شده ایشان به عنوان ولی فقیه است و در سایر موارد نظرات ایشان ، اگر چه برایم به عنوان نظر یک کارشناس خبره حائز اهمیت است اما بنده ی دلیل خواهم بود نه بنده ی تعبّد . ضمن اینکه بر فرض عدم تدبیر صحیح توسط ایشان در مقطعی از زمان ، ضعف تدبیرِ موردی ! به معنای اسقاط کلّی عدالت یا قوت تدبیر ایشان نیست . چه بسا فردا روزی حقایقی کشف شود که بر ما هم معلوم شود من و شما بی تدبیر بوده ایم نه ایشان ، همانطور که در مراحل مختلف دوران رهبری ایشان چندین بار این موضوع برای من به اثبات رسیده است . مضاف بر آنکه ، من خودم و دیدگاه سیاسی ام را مطلق نمی دانم و همواره احتمال خطا در آن می دهم . شما خود را مطلق می دانید ؟ اگر چه در زمینه تکذیب مسئله هاله نور توسط جناب دکتر احمدی نژاد و عدم واکنش رهبر معظم انقلاب نسبت به این دروغ واضح هنوز متحیرم .

4-2-2 در مورد عدم انطباق شرایط لازم برای رهبری در مقطع انتخاب آیت الله خامنه ای بر اساس قانون اساسی قبلی ، متن قانون در این مورد چنین بوده است :

" اصل 107 -   هر گاه یکی از فقهای واجد شرایط مذکور در در اصل پنجم این قانون از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری پذیرفته شده باشد همانگونه که در مورد مرجع عالیقدر تقلید و رهبر انقلاب ایت الله العظمی خمینی چنین شده است این رهبر ، ولایت امر و همه مسئولیتهای ناشی از آن را بر عهده دارد . در غیر این صورت خبرگان منتخب مردم درباره همه کسانی که صلاحیت مرجعیت و رهبری دارند بررسی و مشورت می کنند . هرگاه یک مرجع را دارای برجستگی خاص برای رهبری بیابند او را به عنوان رهبر به مردم معرفی می نمایند وگر نه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضاء شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی می کنند."

در نگاه بدوی به نظر می آید اشکالی که شما به تبع برخی حقوقدانان مطرح کردید وارد است اما با دقّت در آن مقطع زمانی و شرایط خاصّش و نیز فقدان راهکار قانونی مناسب این اشکال از پایه بی بنیان است و این که خبرگان به قانون اساسی قبل عمل نکرده است نه از سر بی توجهی به قانون بلکه از سر بن بستی بوده که نقص قانون به وجود آورده بود .

با استعفای آیت الله منتظری و پذیرش آن از سوی امام راحل (قدس سره) عملاً تنها مرجعی که تصور می شد با داشتن سمت مرجعّیت می تواند عهده دار رهبری گردد از شأنیت رهبری ساقط شد . پس از رحلت امام خبرگان به مرجعی که طبق قانون اساسی قبل از اصلاح ، واجد شرایط رهبری باشد نرسید . چرا که اصل پنجم آن قانون مقرر می کرد که رهبر باید واجد شرایط ذیل باشد فقیه عادل با تقوی ، آگاه به زمان ، شجاع ، مدیر و مدبّر . اگر چه فقیه عادلی که سمت مرجعیت داشته باشد در آن روز موجود بود اما خبرگان وجود سایر شرایط رهبری را در آنان احراز نکرده بودند . نه به صورت فردی و نه به صورت جمعی . و اگر منصفانه به آن روزها نگاه کنیم ما هم به همان نتیجه خواهیم رسید .

از طرف دیگر اصل 111 قانون قدیم هیچ راهکار جایگزینی برای چنین شرایطی در نظر نگرفته بود . اینجا بود که یا خبرگان می بایست تا پس از رفراندوم متمم قانون اساسی چند ماهی مملکت را بی رهبر رها می کرد و یا با استفاده از راهکار دیگری به انتخاب رهبری دست می زد . از سوی دیگر شرایط خاصّ ایران بعد از امام راحل (قدس سره) به گونه ای بود که انتخاب رهبر را ضروری می کرد . به باور من اگر خبرگان با توجه به تمام شرایط دست به این انتخاب نمی زد و مقام معظم رهبری علی رقم میل باطنی شان در آن شرایط زمانی رهبری را عهده دار نمی شدند ایران با جنگ داخلی مواجه می شد و دشمنانی که به واسطه وجود رهبری امام راحل سکوت پیشه کرده بودند در این فرصت ، سر بر آورده و برای ملت و نظام مشکلات اساسی می ساختند .

اگر مرا متهم به توجیه گری نکنید این واقعیتی است که آن را در روزهای رحلت امام لمس می کردم و هم نتیجه تحلیل جامعه شناختی آن روزهاست .

از این گذشته بر فرض که اشکال شما صحیح بوده باشد و ایشان مدتی را بدون اینکه صلاحیت قانونی داشته باشند مسئولیت رهبری را به دوش کشیده باشند ، بعد از تصویب متمم چطور ؟ آیا ابقاء آیت الله خامنه ای ، به رهبری انقلاب توسط خبرگان آن هم با استناد به قانون اساسی پس از تصویب را هم محل اشکال می دانید ؟ فرضاً که روزهای قبل از تصویب متمم ایشان فاقد مشروعیت قانونی بودند ،‌پس از تصویب متمم و ابقاء نظر خبرگان آن دوران به رهبری ایشان که دیگر جایی برای اشکال حقوقی نمی ماند . نگوئید که چون مدتی بدون صلاحیت قانونی و شرعی رهبری را پذیرفته اند مرتکب معصیت شده و از عدالت ساقط اند چرا که اولاً معنای عدالت ، مطلق معصیت نکردن نیست و چنین طهارت مطلقی عصمت است نه عدالت . ثانیاً وقتی قانون راهکاری برای برون رفت از شرایط آن روز نداشت ، قانون شرعی ( الضرورات تبیح المحظورات ) مشکل عمل نکردن به قانون را مرتفع می کرده است و چنین پذیرشی معصیت نبود . نفرمائید ضرورتی در کار نبود ؛ جائی که در صورت وضو گرفتن فرد احتمال بیمار شدنش برود شرعاً ضرورت محسوب می شود و وضوی واجب را برای فرد محتمِل اسقاط کرده و به تیمم اکتفا می شود ، آیا حفظ نظام جمهوری اسلامی که سالها زحمت امام راحل و مردم ایران و خون هزاران نفر از پاک ترین فرزندان این سرزمین برای تحقق آن نثار شده بود از ضروریات محسوب نمی شد ؟

4-2-3 فرمودید شرط مصّرح اعلمیت ؟! من که در متن قانون اساسی سال 58 چنین چیزی ندیدم ! شما از کجا مشاهده کردید ؟ آن هم با تصریح ! برادر من ، آنچه شرط بوده مرجعیت بوده نه اعلمیت . ( فکر می کنم متونی که مطالعه می فرمائید به شما خیلی آدرسهای غلط داده اند بد نیست کمی هم با دیده تردید به آنها بنگرید ).

5- جناب مخبر عزیز راه  نجات نظام فعلی از مسیر انحراف و سقوط  دست برداشتن از توجیه و تقیه و نقد بی رحمانه ناراستی ها است . شما که بهتر از بنده میدانید که شرایط آزادی بیان در زمان رسول الله چنان بود که حتی سالها پس از مرگ ایشان یک عرب بیسواد و بادیه نشین در مقابل خلیفه دوم با آن صلابت و خشونت می ایستد و به او میگوید که اگر بخواهی از راه خدا کج بروی با همین شمشیر راستت میکنم و کسی هم او را به جرم انتقاد از ولی امر وحکوم نمی کند. انصافا بفرمایید چقدر فضا با آن زمان تفاوت دارد.

2-      جناب احمد آقای عزیز . من هم با شما هم باورم . باید فضا برای نقدهای منصفانه و نه لزوماً بی رحمانه باز شود . باید دست از این بهانه های واهی برای بستن دهان آنان که بدون غرض ورزی و صرفا به جهت تقویت و پیرایش نظام از کاستی ها ، دست به نقد ارکان نظام و عملکردهای آنان می زنند برداشت . این روش ها به هر نامی پیاده شود قطعا روش دینی نیست و هر نتیجه ای هم در کوتاه مدت داشته باشد در دراز مدت نتیجه ای جز آسیب های جدی برای نظام که بواسطه بسته شدن راه نقد درون خانوادگی به وجود می آید نخواهد داشت . اعتراف می کنم که متأسفانه از این جهت میان فضای نظام ما با عهد رسول خدا فاصله زیادی به وجود آمده است که امیدوارم با وجود آزاد اندیشان منصف روزی این فاصله کم شود . ما هم به قدر خویش و با رعایت همه جوانب و مصالح به وظیفه مان عمل می کنیم انشاء الله .

در آخر ، ضمن تشکر از شخص شما بواسطه این که زمینه چنین گفتگویی را فراهم کردید و پوزش از این که پاسخ من نسبتاً تفصیلی و طولانی شد ، از خوانندگان پر حوصله ، فهیم و متعمقی که در استدلالهای مطرح شده توسط طرفین بی حبّ و بغض ، عاقلانه و منصفانه اندیشه می کنند و بر اساس آیات 17 و 18 از سوره زمّر که می فرماید (فَبَشِّر عِبادیِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب) بهترین آنها را بر می گزینند بی نهایت سپاسگذارم.