• وبلاگ : سراي انديشه
  • يادداشت : يك گفتگو (قسمت اول )
  • نظرات : 0 خصوصي ، 43 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     
    + نظام مقدس 
    خب بزار ببينم درست فهميدم :
    من خامنه اي رو قبول ندارم و خميني رو هم قبول ندارم و نظريه ي ولايت فقيه رو هم قبول ندارم در نتيجه امام زمان رو هم قبول ندارم و نتيجتا و منطقا پيامبر رو هم قبول ندارم و از اينجا ميشه نتيجه گرفت که خدا رو هم قبول ندارم و کافر هستم پس اگه بيام تو خيابون بگم مرگ بر ديکتاتور رهبري ميشه نتيجه گرفت من کافر هستم و خون و مال و ناموسم بر شما مسلمانان حلال است . پس تجاوز هم اشکالي ندارد ولي مسئله سر اين است که تجاوز اگر دو نفري باشد چه حکمي دارد ؟ يا مثلا اگر مهريه و نفقه رو اقاي داماد(بخوانيد مسلمان) نپردازد چه حکمي دارد ؟
    مبارکتان باشد . به اون خدايي که همچين ديني فرستاده سلام مرا هم برسانيد و بهش بگوييدکمي کتاب بخواند تا فکرش باز شود .
    + نظام مقدس 
    خانم طهورا : من امام زمان که سهله خدا رو هم قبول ندارم . اتفاقا از وقتي اين تفکرات رو پيدا کردم بينهايت احساس رستگاري و خرسندي و رضايت ميکنم. باور کنيد قصد شوخي يا مسخره ندارم اين حرفم کاملا جدي هست . شما ها به ما چي ميگيد ؟ اهان .......کافر .البته خون ما حلاله همينطور زنان ما هم اگر در خيابان اسير شما شوند بر مردان شما حلال هستند مثلا همين حاج اقا اگه خواهر و مادر من در جنگ ي اعتراض يا جنبش خياباني اسير ايشان بشوند خواهر و مادر من طبق نص صريح قران و سيره ي پيامبر و اهل بيت و روايات متعدد بر ايشان حلال هستند همينطور مال و اموال من ايشون ميتونه بياد همينجوري مال و اموال من رو برداره ببره و خدا هم بهش هيچي نگه . به نظر من بايد به خدايي که همچين ديني رو براي بنده هاش فرستاده شک کرد . يک جوان 15 ساله شعورش از اين خدا بيبشتره .

    در جريان لگد مال کردن عکس امام يک موضوعي خيلي توجه مرا به خودش جلب کرد ..... کساني که اين کار را کردند چرا سوسک نشدند ؟
    + احمد 
    جناب طهورا:
    با اين حرفهاي بي پايه و استدلال و خالي از منطق هيچ مخالفي را موافق نخواهيد كرد.
    حتما شهيد دستغيب براي اين نتيجه گيري، مقدمه و استدلالاتي داشته اند. اما اينكه شما بدون مقدمه، نتيجه را فقط بگوييد، آنهم خطاب به فردي مثل «نظام مقدس» كه در مباني فكري با شما اشتراك ندارد. دردي را دوا نميكند.
    به قول حاج آقا: نحن ابناء الدليل.
    در ضمن قبول داشتن آقا امام زمان(عجل الله تعالي فرجه) هيچ ملازمتي با قبول نظريه ولايت فقيه ندارد.

    خطاب به جناب نظام مقدس كه جز بي ادبي و اهانت چيزي نياموخته

    شهيد آيه الله دستغيب:

    هرکس بگويد من امام زمان "عج" را قبول دارم ولي ولايت فقيه را قبول ندارم ، دروغ مي گويد . بدانيد امام زمان "عج" را هم قبول ندارد . اگر امام زمان "عج" هم بيايد او را هم اطاعت نخواهد کرد.

    + نظام مقدس 
    زحمات امام بعد از دو دهه به بار نشست. روحش شاد
    + نظام مقدس 
    تبريک ميگم به انتخاب دانشگاه اسلو و مجمع حقوق بشر خامنه اي به عنوان ديکتاتور سال برگزيده شد . چشم ولايت فقها روشن . چشم شما روشن حاج اقا .

    از دستاوردهاي خميني کبيره خدا عجرش( ؟؟!! )بده انقدر انقلاب رو صادر کرد که صادرات انقلاب دونشون پاره شد .
    اقا مبارکه ..... بفرماييد دهنتون رو شيرين کنيد .
    اشکال از مسلماني ماست
    حاج اقا گفته بودي باهاش بيعت کردي ؟ بيا....اونوقت من ميگم تو جبهه ي يزيديا هستي تو بگو نه . ...
    واقعا وضعيت خنده داري پيدا کرديد

    منبع : خبرگزاريهاي فيلتر شده
    + نظام مقدس 
    (خميني و حکومت) *منظور از حکومت اسلامي اين نيست که رهبران مذهبي خود حکومت
    را اداره کنند (مصاحبه با خبرنگار راديو تلويزيون فرانسه/23 شهريور1357/نجف)

    علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادي مجريان امور مي باشند (خبرگزاري
    رويتر/4آبان1357/پاريس)

    من هيچ سمت دولتي را نخواهم پذيرفت (گفت و گو با خبرنگاران/12آبان1357/پاريس)

    نه ميل و رغبت من و نه سن من و نه موقعيت من اجازه نمي دهد که شخصاً نقشي در
    حکومت جديد بعهده بگيرم (مصاحبه با خبرنگار خبرگزاري
    آسوشيتدپرس/16آبان1357/پاريس)

    من بنا ندارم که خودم يا اشخاصي که حالا در پيش من هستند از روحانيون، جانشين
    رژيم بشوند (گفت و گو با خبرنگاران/دي1357/پاريس)

    روحاني نبايد به کاري غير از روحانيت يعني بسط توحيد و تقوي و پخش و تعليم
    قوانين آسماني و تهذيب اخلاق بپردازد (کشف الاسرار/ص208)

    *و اما پس از پيروزي انقلاب:*

    مي گويند که روحانيت بايد بروند سراغ کار خودشان و ملت را بگذارند و سياست را
    بگذارند براي ما. شما در اين 50 سال هيچ غلطي نکرديد. شما را من مي شناسم. نمي
    خواهم اسمتان را ببرم. سر جايتان بنشينيد. آدم بشويد! (سخنراني درجمع فارغ
    التحصيلان دانشکده افسري/روزنامه جمهوري اسلامي/26آبان1359)

    اين را بدانيد که تنها روحانيت ميتواند در اين مملکت کارها را از پيش ببرد. فکر
    نکنيد که بخواهيد کنار بگذاريد روحانيت را (ديدار با نمايندگان مجلس شوراي
    اسلامي/6خرداد1360/جماران)

    *(خميني و دموکراسي) *دولت اسلام يک دولت دموکراتيک به معناي واقعي است (گفت و
    گو با خبرنگاران/18آبان1357/پاريس)

    در جمهوري اسلامي مطبوعات در نشر همه حقايق و واقعيات آزادند (روزنامه
    ايتاليايي پائزه سرا/11آبان1357)

    در جمهوري اسلامي کمونيستها نيز در بيان عقايد خود آزادند (روزنامه هلندي دي
    ولکرانت/16آبان1357/پاريس)

    حکومت اسلامي يک حکومت مبتني بر عدل و دموکراسي است (مصاحبه با خبرنگار روزنامه
    تايمز/16آذر1357)

    ما حکومتي را مي خواهيم که براي اينکه يک دسته مي گويند مرگ بر فلان کس، آنها
    را نکشند (مصاحبه با خبرنگاران/12آبان1357)

    *و اما پس از پيروزي انقلاب:*

    به آنها که از دموکراسي حرف مي زنند گوش ندهيد. آنها با اسلام مخالفند. مي
    خواهند ملت را از مسير خودش منحرف کنند. ما قلمهاي مسموم آنهايي را که صحبت ملي
    و دموکراتيک و اينها را مي کنند مي شکنيم (سخنراني 22اسفند1357/قم)

    آنهايي که فرياد مي زنند دموکراسي باشد، اينها مسيرشان غلط است. ما اسلام مي
    خواهيم (در جمع دانشجويان دانشگاه اهواز/روزنامه کيهان/3خرداد1358)

    من انقلابي نيستم. اگر ما انقلابي بوديم اجازه نمي داديم اينها اظهار وجود
    کنند! تمام احزاب را ممنوع اعلام مي کرديم، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام مي
    کرديم و يک حزب و آن حزب الله، حزب مستضعفان تشکيل مي داديم و من توبه مي کنم
    از اين اشتباهي که کردم (کيهان/27مرداد1358)

    اين ملت براي اسلام جنگيده نه آزادي (مصاحبه با اوريانا فالاچي/2مهر1358/قم)

    همه آشفتگي ها زير سر همين هايي است که مي گوييد دموکرات هستند (مصاحبه با
    اوريانا فالاچي /2مهر1358/قم)

    *(خميني و ملي گرايي) *يکي از بنيادهاي اسلام آزادي است. بنياد ديگر اسلام اصل
    استقلال ملي است (مصاحبه با خبرنگار روزنامه لاکروا/10آبان1357/پاريس)

    حکومت اسلامي، حکومت ملي است (صحيفه نور/جلدچهارم/ص58)

    *و اما پس از پيروزي انقلاب:*

    ملي گرايي مخالف اسلام است (سخنراني در جمع طلاب و دانشجويان/5خرداد1359)

    ملي گرايي برخلاف اسلام است. اين برخلاف دستور خدا و برخلاف قرآن مجيد است
    (صحيفه نور/جلد دوازده/ص110)

    ملي گرايي اساس بدبختي مسلمين است (سخنراني در کنگره قدس/19مرداد1359)

    آنهايي که مي گويند ما مي خواهيم مليت را احيا کنيم، مقابل اسلام ايستاده اند
    (پيام به مناسبت روز قدس/25مرداد1359)

    *(خميني و اقتصاد) *در جمهوري اسلامي مسأله اي بنام تورم براي مملکت نخواهد
    ماند (مصاحبه با خبرنگار روزنامه آلماني دنياي سوم/24آبان1357/پاريس)

    ما بانک هايي که بي بهره باشد بايد درست کنيم. ما بهره را جايز نمي دانيم
    (مصاحبه با خبرنگار روزنامه لوس آنجلس تايمز/16آذر1357/پاريس)

    دلخوش نباشيد که مسکن فقط مي سازيم، آب و برق را مجاني مي کنيم، اتوبوس را
    مجاني مي کنيم، دلخوش به اين مقدار نباشيد. معنويات شما را و روحيات شما را
    ]هم[ عظمت مي دهيم... ما هم دنيا را آباد مي کنيم و هم آخرت را
    (سخنراني/12بهمن1357/بهشت زهرا)

    *و اما پس از پيروزي انقلاب:*

    جوانها ريختند توي خيابانها، فريادشان اين بود که اسلام مي خواهيم. براي اسلام
    است که انسان ميتواند جان بدهد. اولياي ما هم براي اسلام جان دادند نه براي
    اقتصاد. اقتصاد قابل اين نيست! (سخنراني در جمع کارکنان راديو/17شهريور1358/قم)

    آنهايي که دم از اقتصاد مي زنند و زيربناي همه چيز را اقتصاد مي دانند‌، از باب
    اينکه انسان را نمي دانند يعني چه. اينها انسان را حيوان مي دانند. حيوان هم
    همه چيزش فداي اقتصادش است. زيربناي همه چيزش! الاغ هم زيربناي همه چيزش
    اقتصادش است! (سخنراني در جمع کارکنان راديو/17شهريور1358/قم)

    *(خميني و کشاورزي) *کشاورزي ما از ميان رفته است. طبق آماري که بدست آمده
    ايران 93 درصد از مواد غذايي مصرفي خود را وارد مي کند! (مصاحبه با خبرنگار
    روزنامه لوموند/4ارديبهشت1357/نجف)

    برنامه ما اين است که کشاورزي کشور با تأمين شرايط زندگي دهقانان هم سطح ساير
    مردم کشور به حدي برسد که کليه نيازهاي داخلي را تأمين کند (مصاحبه با خبرنگار
    مجله المستقبل/15آبان1357/پاريس)

    *و اما پس از پيروزي انقلاب:*

    مغرض ها انداخته اند توي دهن هاي مردم که بگويند ما خون داديم که مثلاً کشاورزي
    ما چه بشود. آدم خودش را به کشتن نمي دهد که کشاورزي اش چه بشود! (سخنراني در
    جمع کارکنان راديو/17شهريور1358/قم)

    *(خميني و زنان) *زنها را وارد ادارات کرديد. ببينيد در هر اداره اي که وارد
    شدند آن اداره فلج شد (سخنراني در مسجد اعظم قم/12آذر1341)

    روحانيت ملاحظه مي کند که در کنفرانس ها اجازه مي دهند که گفته شود در راه
    تساوي حقوق زن و مرد قدم هايي برداشته شده (سخنراني در مسجد اعظم قم/12آذر1341)

    *(خميني و بني صدر!) *آقاي بني صدر را همين مردم کوچه و بازار از پاريس آوردند
    اينجا و رييس جمهور کردند. براي اينکه مردي مسلمان است، مؤمن است، خدمتگزار است
    (درجمع استانداران کشور/18آذر1359/قم)

    اين آدم از اول ادعا مي کرد که مسلمان است و براي اسلام کار مي کند وکذا. من هم
    از اول فهميدم دروغ مي گويد! (در جمع افسران و درجه داران ارتش/3شهريور1360)

    *(خميني و منتظري!)* علاقه اينجانب به جنابعالي بر خود شما روشن تر از ديگران
    است، به حسب قاعده طول آشنايي صميمانه و معاشرت از نزديک مقام ارجمند علمي و
    عملي شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران، قداست و وجاهت و وارستگي کم نظير
    آنجناب... و احتياج مبرمي که جمهوري اسلامي و اسلام به مثل جنابعالي دارد
    انگيزه علاقه مبرم است (نامه خميني به آيت الله منتظري/12مهر1365)

    از آنجا که ساده لوح هستيد و سريعاً تحريک مي شويد، سعي کنيد در هيچ کار سياسي
    دخالت نکنيد... والله قسم من از ابتدا هم با انتخاب شما مخالف بودم! (نامه
    خميني به آيت الله منتظري/6فروردين1368)

    *و کلام آخر:*

    ما مي خواهيم اسلام را پياده کنيم. پس ممکن است ديروز من يک حرفي زده باشم و
    امرور حرف ديگري را و فردا حرف ديگري را. اين معنا ندارد که من بگويم چون ديروز
    حرفي زده ام بايد روي همان حرف باقي بمانم (صحيفه نور/جلد هجدهم/ص178)

    ما اين طور نيست که هرجا يک کلمه اي گفتيم و ديديم مصالح اسلام اين جوري نيست،
    بگوييم سر حرف خود هستيم. ما دنبال مصالح هستيم (صحيفه نور/جلد شانزدهم/ص211
    + احمد 
    ارادتمند حاج اقا هم هستيم.
    نخوندي هم نخوندي. اميدوارم به ياري حق اگر مشكلي داري حل شود.
    راستش خودم هم نوشتن پايان نامه رو بي خيال شدم و به دنبال اين مباحث بي خاصيتم. نميدونم چرا بيشتر فاز ميده!!
    يا علي
    + جوابيه احمد به حاج آقا(پنج) 
    حاج اقا مخبر عزيز ضمن اينكه بنده آمادگي خودم را براي هرگونه بحث كلامي و نظري در مورد ولايت فقيه اعلام ميكنم اما همانطور كه بعضي از دوستان گفته اند اين بحثها خيلي به درد عوام نميخورد . پس بنده پيشنهاد ميكنم تا با يك بحث عقلاني و با توجه به شواهد و مستندات در مورد موضوعاتي مانند عدم احراز شرايط رهبري توسط شخصيت حقيقي رهبر فعلي و يا دلايل عقلاني و منطقي رد نظريه ولايت فقيه و حكومت ديني بحث نمائيم.
    پاسخ

    احمد آقاي عزيز ما براي عوام بحث نمي كنيم . من بر عكس اين دوستان معتقدم تا زيربناي فكري و مباني علمي سامان نپذيرد رفتارهاي عيني سامان نمي پذيرد .
    + جوابيه احمد به حاج آقا(پنج) 
    فرموده ايد « شما خود را مطلق مي دانيد ؟ » بايد بگويم اگر چنين بودم امروز منتقد نظامي كه تا ديروز مدافعش بودم ، نبودم و تنها آنسانهاي احمق خود را مطلق ميدانند.
    فرموده ايد« اگر چه در زمينه تکذيب مسئله هاله نور توسط جناب دکتر احمدي نژاد و عدم واکنش رهبر معظم انقلاب نسبت به اين دروغ واضح هنوز متحيرم» بايد بگويم بنده هيچ تعجب نكردم با شناختي كه از شخصيت ايشان و سيره و منوياتشان دارم و حتي برايم غير منتظره هم نبود. اما بنده از استادتان جناب ايت الله جوادي توقع سكوت نداشتم.
    5-4- در مورد«4-2-2 در مورد عدم انطباق شرايط لازم براي رهبري ...» اولا بر خلاف اظهاراتتان قانون اينجا بن بست نداشته و راهكار شوراي رهبري را گذاشته ، ثانيا : خبرگان تحت هيچ شرايطي نميتوانسته برخلاف قانون عمل كند، فرموده ايد « خبرگان به قانون اساسي قبل عمل نکرده است نه از سر بي توجهي به قانون بلکه از سر بن بستي بوده که نقص قانون به وجود آورده بود » بفرماييد خبرگان از كي تا حالا قانون گذار شده است كه به رفع نقص قانون بپردازد؟ ثالثا: توجيهاتي كه شما به آن تمسك جسته ايد توجيهات است در مرتبه اول و در مرتبه دوم با استفاده از اين توجيهات هميشه ميشود قانون را دور زد.
    5-5- فرموده ايد « از اين گذشته بر فرض که اشکال شما صحيح بوده باشد و ايشان مدتي را بدون اينکه صلاحيت قانوني داشته باشند مسئوليت رهبري را به دوش کشيده باشند ، بعد از تصويب متمم چطور ؟ آيا ابقاء آيت الله خامنه اي ، به رهبري انقلاب توسط خبرگان آن هم با استناد به قانون اساسي پس از تصويب را هم محل اشکال مي دانيد ؟ فرضاً که روزهاي قبل از تصويب متمم ايشان فاقد مشروعيت قانوني بودند ،‌پس از تصويب متمم و ابقاء نظر خبرگان آن دوران به رهبري ايشان که ديگر جايي براي اشکال حقوقي نمي ماند » بايد بگويم حاج آقا ! واقعا از شما بعيد است اين حرفها! لطفا يك بار ديگر بخوان ! واقعا (ببخشيد) خنده دار است. آخه بنده خدا از كي تا به حال اول كار غير قانوني ميكنند وسپس براي حل مشكل، قانون را عوض ميكنند. ثانيا : اون خبرگاني كه پس از تصويب قانون ايشان را ابقاء كرده همان بوده كه اول ايشان را غير قانوني رهبر كرده است.
    فرموده ايد « نگوئيد که چون مدتي بدون صلاحيت قانوني و شرعي رهبري را پذيرفته اند مرتکب معصيت شده و از عدالت ساقط اند چرا که اولاً معناي عدالت ، مطلق معصيت نکردن نيست و چنين طهارت مطلقي عصمت است نه عدالت » فقط ميتوانم بگويم در مورد توجيه كوبنده تان هيچ پاسخ منطقي اي ندارم!!!
    فرموده ايد « قانون شرعي ( الضرورات تبيح المحظورات ) مشکل عمل نکردن به قانون را مرتفع مي کرده است و چنين پذيرشي معصيت نبود . نفرمائيد ضرورتي در کار نبود » بايد بگويم همين قوانين شرعي من درآوردي پدر اسلام را درآورده است. عزيز دل برادر شما ميگوييد قانون شرعي؟ من هم اين دو قائده را يادآور ميشوم قائده «المومنون عند شروطهم» و «اوفوا بالعهود(يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود)» ميگويم نص قران هم ميگويد «به تعهداتتان عمل كنيد» و آنرا يكي از صفات مومنين ميشمارد. و قانون هم عهدي است ميان ملت و حكومت. حاج آقاي عزيز! اجتهاد در مقابل نص نفرماييد لطفا ، حق ميفرمايد: إنمّا يتذكّر اولوالألباب الذّين يوفون بعهدالله و لا ينقضون الميثاق.(تنها صاحبان خرد متذكر مي‌شوند، كساني كه به عهد خداوند وفا مي‌كنند و پيمان را نمي‌شكنند) سپس در ادامة همين آيات، اشاره به عهدشكني عهدشكنان شده است: والذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه... اولئك لهم اللعّنة و لهم سوءالدّّار.(آنان كه عهد خداوند را پس از پيمان گرفتنش مي‌شكنند، همان كساني هستند كه به دوري از رحمت الهي و عاقبت بد گرفتار مي‌گردند). ، لطفا شما معني اين كلام حق را براي ما بفرماييد (يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ) مگر خداوند به يهود (انسانها) بدهكار بوده كه تعهد بدهد؟! عزيز من «ء تامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم» «لم تقولون ما لا تفعلون» چه طور فقط توقع داريد ملت به قانون پاي بند باشد ؟ به خدمتتان عرض كنم كه اين قائده هاي قراني حتي ما را ملزم به رعايت كنوانسيونها و معاهده هاي جهاني كه در انها شركت نموده ايم مينمايد اگر چه با كفار باشد!! اصولا منشا پيدايش تشخيص مصلحت هم براي همين است كه از اين احكام مصرح شرعي فرار كنيم بنده واقعا از اين چنين فقهي تعجب ميكنم كه با استناد به رواياتي ضعيف و مخدوش حكمي عظيم مانند «ولابت مطلقه فقيه» ميدهد و آنوقت در برابر نصوص، اين چنين اجتهاد ميكند! يا للعجب! .
    در ضمن حرفتان ناقض حكم قبلي تان است كه فرموده ايد «4-2 اصلاح قانون جز از طريق قانون ، به هرج و مرج خواهد انجاميد »
    5-6- در مورد «4-2-3 فرموديد شرط مصّرح اعلميت ؟! من که در متن قانون اساسي سال 58 چنين چيزي نديدم ...» بنده نگفته ام شرط اعلميت در قانون بوده(هر چند به طور ضمني بوده) شايد اشكال از نوشتار من بوده اگر دقت فرماييد آنرا شرط مصرح شرعي دانسته ام (هم شرط مصرح اعلميت را که خود ايشان هم در مجلس بازنگري قانون اساسي به آن اذعان فرموده اند را شرعا نداشته اند)
    براي روشن شدن اين مطلب هم اين لينك را ببينيد(http://hoghoogh.online.fr/article.php3?id_article=205 مشروح مذاكرات بازنگري قانون اساسي است پيشنهاد ميكنم وقت بگذاريد و مفصلا بخوانيد) خيلي جالب است در آنجا ميبينيد كه بين خودشان بر سر مسئله ولايت و شرط اعلميت اختلاف ميافتد و ايت الله اميني استفتائي از مرحوم خميني مي آورد و ده دوازده تا روايت كه همگي شرط اعلميت و افقهيت را لازم ميدانند. سپس محمد يزدي چنين تفسير ميكند كه نه اينجا اعلم به معناي اعلم به اداره امور است، نه اعلم فقه و جالب اينكه جناب آقاي خامنه اي خودش چنين ميگويد «اين جوابي كه جناب آقاي يزدي فرمودند كه اعلميت , يعني اعلميت به اداره امر , نه اين انصافاً خلاف ظاهراست علاوه بر اينكه افقهيت و فهيم من هوافقه منه وفيهم من هواعلم منه .
    اين را حالا آقايان علماء و فضلاء فكر كنند و يا برايش علاجي بكنند . حالا يا از لحاظ دلالت يا از لحاظ سند . يك كاري برايش بكنند» حاج آقا خواهش ميكنم وجدانن قضاوت كن آن جمله آخر را ببين « اين را حالا آقايان علماء و فضلاء فكر كنند و يا برايش علاجي بكنند . حالا يا از لحاظ دلالت يا از لحاظ سند . يك كاري برايش بكنند » واقعا فاجعه است ، فقه ما اين است؟ هرجا به مشكل خورديم و آيات و روايات با اهداف سياسيمان نخواند علماء براي دلالت و سندش علاجي پيدا ميكنند!!!!! فاجعه از اين عظيم تر؟ جالب اينكه خود همين آقا يك ماه بعد مسئوليت رهبري را بر عهده ميگيرد!!!!
    نكته خيلي جالبي كه در همين مذاكرات فهميده ميشود اين است كه مسئله ولايت فقيه اصولا براي خود اقايان هم جا نيفتاده ! حالا كي سال 68 ، يعني ده سال پس از تصويب اصل ولايت فقيه ، آنوقت ما راي يك پير زن بيسواد را مويد قانونيت ولايت فقيه ميدانيم!!
    به اينجا توجه كنيد كه يكي از اعظا به نام هاشميان ميگويد« حسين هاشميان- بسم الله الرحمن الرحيم , من اينجا چند تا سؤال دارم . سؤال اولم اين است كه همانطوريكه حضرت آيت الله مشكيني فرمودند و بعضي از آقايان هم اشاره فرمودند آيا رهبري و مرجعيت تقليد به حسب رواياتي كه براي ولايت فقيه وجود دارد اصلا اين تجزيه بردار است يا نه ؟ آنچه كه انسان فكر مي كند و اين روايات را بهم عرضه مي كند چه مقوله عمربن حنظله و ساير رواياتي كه وجود دارد مي بينيم كه اينها تجزيه بردار نيستند . يعني آن كسيكه رهبر جامعه است بايستي اجتهاد و فقاهت هم داشته باشد و ما با شبهه اعلميت كه شرط در تقليد باشد ما بيائيم اين دو عنوان را از هم جدا كنيم آيا دلائل با اين عنوان و با اين بحث ميسازد ؟ »
    واقعا جالب است. اتفاقا همين جا هم مقبوله عمر ابن حنظله را نام ميبرد.
    5-6-1- فرموده ايد «( فکر مي کنم متوني که مطالعه مي فرمائيد به شما خيلي آدرسهاي غلط داده اند بد نيست کمي هم با ديده ترديد به آنها بنگريد )» بايد عرض كنم كه شما هم كمي با دقتتر مطالب را بخوانيد و بعد هم بنده اصولا يك شك گراي منطقي هستم و سالهاست كه با استناد به خواندن يك متن و بدون خواندن و يا شنيدن نقدهاي مخالفش قضاوت نميكنم ، كتب شهيد مطهري و بهشتي و خميني و مصباح و سروش و شبستري و ... و انواع و اقسام تواريخ و يادداشتهاي سياستمداران را با هم ميخوانم . در ضمن اگر كسي به انسان آدرس غلط بدهد اشكالي ندارد كه انسان برود تا وقتي كه بفهمد واقعا غلط است يا نه و آنوقت مي تواند برگردد .بنده سالهاي سال آدرسهاي غلط حكام فعلي و نظريه پردازان ولايت فقيه را رفته ام و به بن بست خورده ام و الان دارم آدرسهاي ديگر را امتحان ميكنم. كاري كه فكر كنم شما نميفرمائيد!)
    5-7- در مورد «- جناب احمد آقاي عزيز . من هم با شما هم باورم . ..» كه مشكلي نداريم به جز در مورد نقد كه من اصلا نقد منصفانه را قبول ندارم و نقد فقط بايد بيرحمانه باشد تا موثر افتد.
    من الله توفيق

    پاسخ

    احمد آقاي عزيز سلام . از اين كه فرصت گذاشتيد و پاسخ مفصلي به عرائضم داديد ممنونم . حتما سر فرصت آنها را خواهم خواند و پاسخ خواهم داد. اين كه عرض مي كنم سر فرصت نه خداي نكرده به اين خاطر است كه مي خواهم پاسخ دادن را پشت گوش بياندازم بلكه اين روزها به دلايلي گرفتاري هاي فراواني پيدا كرده ام كه فرصت كمي برايم باقي گذاشته ا
    + جوابيه احمد به حاج آقا(چهار) 
    5-1- در مورد «4-1 بنده نيز اشکال حقوقي دور را به نحوه انتخاب ...» باز هم توجيهات را تكرار فرموديد اما ميتوانيد بفرمائيد چگونه ميتوان آگاهي عمومي را افزايش داد : با وجود صدا و سيماي حكومتي و مداح دولت؟ آيا تحقيقات در مورد تاثير شگفت آور تلويزيون را خوانده ايد ؟ خصوصا در جامعه بيسواد ما؟ با و جود چند صد امام جمعه مداح حكومت چه ميكنيد؟ وقتي ديگر تريبونهاي نماز جمعه ، رفسنجاني و جوادي آملي را هم تحمل نمي كنند؟ با وجود چند ده هزار مسجد و امام جماعت چه؟ خود شما ميدانيد چه طلبه هايي را براي تبليغ ميفرستند! با به اصطلاح مداحان اهلبيت چكار ميكنيد؟ با حاج منصور ارضي و تكفير مخالفان؟ با بسته شدن همه روزنامه هاي منتقد؟ با ماموران سانسور مستقر در چاپخانه ها چه؟ با فيلتر شدن سايتها و وبلاگهاي منتقد؟ آخه حاجي وقتي يك جوان وبلاگ نويس را به جرم گفتن اينكه «آقاي خامنه اي به من هم اندازه جوانان غزه توجه كن» دستگير، شكنجه و كشته ميشود چگونه ميخواهي كار كني؟؟؟! وقتي محمد نوري زاد را به جرم انتقادي مودبانه و دلسوزانه از رهبر از انجمن قلم اخراج ميكنند و ايشان كه مدعي نقدپذيري هم هستند هيچ نمي گويند. دلت به چي خوشه؟؟؟!!
    راستي وبلاگت چند تا خواننده داره؟ جسارتا بايد بگويم داستان، داستان «دو زار بده آش ..» هست!.
    5-2- در مورد «2 اصلاح قانون جز از طريق قانون ، به هرج و مرج خواهد انجاميد ..»
    بنده هم با فرمايشتان موافقم اما اين حكمي مشروط است و دو شرط عمده لازم است تا موثر افتد: 1- خود قانون راهكار اصلاح را باز گذاشته باشد كه متاسفانه در قانون اساسي ما، با اصل ولايت مطلقه تمام راهها بسته شده است، نمونه اش هم اصلاحاتي كه مجلس ششم و دولت خاتمي خواست انجام دهد مثل اصلاح قانون مطبوعات، افزايش اختيارات رئيس جمهور، قانون انتخابات، تعريف جرم سياسي و... كه با حكم حكومتي متوقف شد. و شرط دوم اينكه قابليت اجرا داشته باشد يعني مجري بخواهد و اگر نخواهد با فشار خود قانون و افكار عمومي مجبور به اجرا شود كه در اين مورد هم تكليف با وجود آدمهاي مثل احمدي نژاد و جنتي و قوه قضائيه قشنگمان مشخص است.آخه حاجي مگه اصل 27 قانون اساسي رو نداريم كه ميگه «تشكيل‏ اجتماعات‏ و راه‏ پيمايي‏ ها، بدون‏ حمل‏ سلاح‏، به‏ شرط آن‏ كه‏ مخل‏ به‏ مباني‏ اسلام‏ نباشد آزاد است‏. » اينم قانون، حالا كشتار تظاهر كننده ها چه معني ميده؟ جالب اينه كه در حكم محكومين هم مي آورند «شركت در راهپيمائي غير قانوني»!!! البته اونهايي كه قانون اساسي رو نوشته اند خيلي موذي بودند و يك ابهاماتي در اون گذاشتن ، مثل بمب كنترل شونده كه هر جا خواستند منفجرش كنند، مثل همين عبارت « مخل‏ به‏ مباني‏ اسلام‏ نباشد » تعريف مباني هم دست خودشونه و يا مثل اينكه در مورد شوراي نگهبان، مخالفت با شرع را اختيارش را فقط به دست فقهايش داده اما در مورد مخالفت با قانون اختيار با همه اعضا است. و يا مثلا تبصره(1) ‌ماده(188)‌قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در اموركيفري مصوب 1378 (اينم لينكش به سايت مجلس و ابلاغش به رئيس جمهور http://tarh.majlis.ir/?ShowRule&Rid=9516fde7-8807-4690-a5ba-3a53732651ab ) ميگه :« تبصره 1 - منظور از علني بودن محاکمه، عدم ايجاد مانع جهت حضور افراد در جلسات رسيدگي است. خبرنگاران رسانه‌ها مي‌توانند با حضور در دادگاه از جريان رسيدگي گزارش مكتوب تهيه‌كرده و بدون ذكر نام يا مشخصاتي كه معرف هويت فردي يا موقعيت اداري و اجتماعي شاكي و مشتكي‌عنه باشد منتشر نمايند. تخلف از حكم قسمت اخير اين تبصره در حكم افترا است. » حالا اين را مقايسه كنيد با دادگاههاي نمايشي! آيا به نظر شما پخش دادگاهها از تلويزيون و نام بردن از افراد ثالث كه اينجا در حكم افترا است ميتوانسته بدون هماهنگي با آقاي خامنه اي باشد؟ من كه هرگز نمي توانم قبول كنم . آيا رئيس قوه قضائيه از اين قانون بي خبر بوده؟ آيا رئيس دادگاه از اين قانون بي خبر بوده؟ آيا هيچ فرد كمي عاقل به چنين دادگستري و قضاتي شكايت قانوني ميبرد و اميد عدالت دارد. آيا آقاي خامنه اي اينجا مقصر و مسئول نيست؟ چرا رئيس سازماني كه چنين تخلف محرز قانوني را انجام داده توبيخ نكرده و قانون را اعمال نميكند ، چرا باز مسئوليتش را تمديد ميكند؟؟ زهي خيال باطل! زهي ساده لوحي!
    ضمنا همين حرف شما را ميتوان در 12 بهمن 57 به مرحوم خميني زد وقتي كه گفت «پدران ما چه حقي داشتند براي ما حكومت تعيين كنند»؟
    5-3- در مورد «-1- فارغ از اين که با چه کسي قرابت فکري داشته يا نداشته باشم ...»
    در مورد دفاع از آقاي خامنه اي اي كاش لا اقل از سخصيت حقوقي و جايگاهش پشتيباني ميكرديد و نه از شخصيت حقوقي و شخص ايشان، اگر شما اين همه ظلم عظيم را كه فقط در حوادث اخير بر مردم رفت را به ايشان منتسب نمي دانيد اگر باور نداريد كه فقط كسي كه به پشتي باني ايشان مستظهر باشد ميتواند كارهاي احمدي نژاد را بكند ، اگر كشتن فرزند مردم و آنگاه خودداري از تحويل جسدش را به خانواده و اخذ پول و تعهد در ازاي آن و آنگاه اجازه سوگواري و مجلس ختم و تشييع ندادن و پس از آن دستگسري مادران داغديده به جرم پيگيري قتل عزيزانشان، شكنجه و تجاوز به زندانيان را، ورود غير قانوني به حريم شخصي افراد و اهانت به ناموس و دستگيري بدون مجوز و بردن به نقاط نا معلوم و بازداشت موقت غير قانويني را ، زدن باتوم بر سر دختري بيگناه و بي دفاع را، حمله به خوابگاه دانشجويان در خواب را و.....
    را دليلي براي خروج از عدالت حكومت نمي دانيد و شخص آقاي خامنه اي را مسئول هيچ يك از اين جنايات نمي دانيد بنده حرفي ندارم ولي بايد تكليفتان را با مباني اعتقاديتان مشخص كنيد با اينها:
    1- با گفته علي در مورد خلخال زن يهودي
    2- با اين گفته علي( اگر ملت برتو گمان ستمگري بَرَد( حكم ترا ظالمانه بشمارد)، عذر خويش را با شفافيت تمام براي آنها بيان كن و بدگماني مردم را با دلائل روشن از خود دور ساز. مسلماً در اين (تمكين به حقوق و حاكميت مردم) رياضتي است كه بايد بر خود دهي، و رفاقتي است با مردم، و رسيدني است به آرمانت كه بايد برپاداشتن مردم در راه حق باشد (بند ??? عهدنامه).
    3- با اين گفته علي « “من بالاتر از اين نيستم كه اشتباه نكنم، مگر آنكه خدا كفايتم كند” (خطبه ???) »
    4- با اين گفته علي « بايد قسمتي از اوقات خويش را به كساني كه مطالباتي ازخودت دارند اختصاص دهي و در مجلسي عمومي كه نهايت تواضع را به خاطر خدا انجام مي دهي، بدون حضورنيروهاي نظامي، حراستي (امنيتي) و پليس، شخصاً حضوريابي تا گويندگان (شاكيان) بدون لكنت زبان با تو سخن بگويند، كه من از رسول خدا، نه يكبار، كه به كرات شنيدم كه مي‌فرمود: هرگز نظامي را كه حق ِ ضعيف بدون لكنت زبان از قوي ستانده نمي‌شود، نمي توان نظام مقدس (پاك و مبراي از عيب) شمرد… ( بندهاي ??? تا ???) »
    5- با اين گفته مرحوم خميني : -"ما حکومتي را مي‌خواهيم که براي اينکه يکدسته ميگويند مرگ بر فلان کس، آنها را نکشند"
    6- با اين گفته خميني: "-"حکومت اسلامي يک حکومت مبتني بر عدل و دموکراسي است "
    7- با اين گفته خميني " حکومت عدل اسلامي چنين است, مثل اين حکومت‌ها نيست که امنيت را از مردم سلب کرده‌اند؛ هرکس در خانه خود مي‌لرزد که شايد الان بريزند و کاري انجام دهند, چنانچه در حکومت معاويه و حکومت هاي مانند آن امنيت را از مردم سلب نموده و مردم امان نداشتند, به تهمت يا صِرف احتمال مي‌کشتند "
    8- با اين گفته خميني «در حکومت اسلامي همه افراد داراي آزادي در بيان هرگونه عقيده‌اي هستند. »

    فرموده ايد « ضمن اينکه بر فرض عدم تدبير صحيح توسط ايشان در مقطعي از زمان ، ضعف تدبيرِ موردي ! به معناي اسقاط کلّي عدالت يا قوت تدبير ايشان نيست » به نظر شما حمايت از كسي كه كشور را به ته دره ميبرد ضعف تدبير موردي است. به خدا كه اگر حمايت ايشان از شخص بي اخلاق و دروغگويي مثل احمدي نژاد دليلي بر بي تدبيري نيست ديگر هيچ چيزي بي تدبيري ايشان را نمي تواند ثابت كند با اين حال آيا به نظرتان ايشان در آن خطبه با حمايت از احمدي نژاد، باعث نشد كه اعتراضهايي كه تا آنروز متوجه دولت بود متوجه كل نظام شود؟ آيا اين هم بي تدبيري نيست?.
    فرموده ايد« چه بسا فردا روزي حقايقي کشف شود که بر ما هم معلوم شود من و شما بي تدبير بوده ايم نه ايشان » بايد بگويم اين ديگر آخر دليل و منطق است و حقا بنده برايش جوابي ندارم!!!

    + نظام مقدس 
    اي بابا احمد اقا اين گفته هاي شما که پر از سفسطه و مغلطه است لازم است شما يک دوره بروي و چيز ياد بگيري و با روش درست فکر کردن اشنا شويد . اين گفته هاي شما هيچکدام متواتر نيست و سنديت ندارد در ثاني اشکال از مسلماني ماست . (((جواب احتمالي حاج اقا به احمد از زبان نظام مقدس))
    + جوابيه احمد به حاج اقا (سه) 
    4—5- در مورد « 3-7 درباره خبر ابن ابي خديجه نيز فرمايش شما صائب نيست ....» اين هم سند :
    از اين معلوم مي شود که باب «قضا» غير از باب رجوع به سلاطين است، و دو رشته مي باشد.در روايت «عمر بن حنظله » که مي فرمايد از سلاطين و قضات دادخواهي نکنيد، به هر دو رشته اشاره شده است.منتها در اين روايت فقط نصب قاضي فرموده، ولي در روايت «عمر بن حنظله » هم حاکم مجري و هم قاضي را تعيين کرده است » امام خميني، ولايت فقيه (حکومت اسلامي)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س)، ص 82.
    در مورد اينكه فرموده ايد :« گر چه امام راحل (قدس سره) نيز به حکم عدم عصمت ، ذاتا از خطا مبرا نيست اما چنين خطاي واضحي که روايتي را که به عنوان مؤيد در کتاب ولايت فقيه مي آورند در جاي ديگري ردّ کنند از ساده ترين متفکراني که دستگاه فکري منظمي دارند هم بعيد است تا چه رسد به امام راحل که هر متفکر منصفي ولو با او دشمن هم باشد به مراتب فضل و علم او اذعان دارد»
    من بحثي ندارم.
    4-6 – در مورد « 3-8 در خصوص مغالطه بزرگي هم که به امام راحل نسبت داديد ...» لطفا بفرماييد اصلي ترين صفت و رسالت معصومين و امامان چه بوده است. قطعا اگر نگوييد رهبري امت حرفتان پذيرفته نيست. چه آنكه حضرت ابراهيم اول نبي بود و بعد رسول و امام ناس شد. پس تنها شاني كه نيابت بردار نيست رهبري است. اگر موافق نيستيد بفرمائيد آن امتحانات سخت و رسيدن به درجه عصمت براي كدام شان امامت است كه از رهبري مهمتر است. و به نظر من اين يك مغالطه بزرگ است.
    در مورد 3-9 – تان بايد بگويم اين نظرات حضرت ايه الله مكارم را بنده هم مطالعه كرده ام و در مورد اينكه ميفرماييد « توضيحا به عرض مي رسانم شئون نيابت پذير يعني آن دسته از شئوني که براي اقامه آنها به عصمت نياز نيست بلکه عدالت نيز براي اداره آنها کافي است» لطفا بفرماييد ايا پيامبراني كه رسول نبوده و نبي بوده اند عدالت نداشته اند مثلا آيا آن ابتلائات حضرت ابراهيم براي اثبات عدالت ايشان بوده. ويا مثلا بنا بر اعتقاد ما الان حضرت خضر هم زنده هستند و نبي الله و ولايت تكويني هم دارند پس چرا حجت و ولي زمان كس ديگري است. متاسفانه شما هم در دام اين مغالطه افتاده ايد.
    در مورد« 3-10 در زمينه آيات قرآني...» بنده هم متر و معياري ندارم جايي هم نديدم اما در مورد بقيه پاراگرافتان واقعا از نظر منطقي مشكل دارد و من پاسخي ندارم.
    در مورد «3-11 درباره عظمت مقام علمي علمايي ..» در اين مورد هم معياري نيست مگر نظر خبرگان فن و ميتواني نظر خود مرحوم خميني در مورد بزرگاني كه نام بردم مثل مرحوم خوئي ، بروجردي و آخوند را جويا شوي و تكليف علامه هم كه روشن است. اما من هم نگفتم كه آن عزيزان مفسر هستند بلكه گفتم تفسير موضوعي از ايات قران در مورد اثبات ولايت فقيه ندارند.
    5- در مورد «1- اما در خصوص نقدي که به من داشته ايد ..» متاسفانه باز هم همان توجيهات قديمي مثل آب به آسياب دشمن ريختن، آخه حاجي يه لحظه فكر كن مثلا اگه ما دشمنمون رو غرب و آمريكا بدونيم كه اين مانع نقد هيچ وقت برطرف نميشود. در ضمن ما هم دشمن آنها هستيم و احمدي نژاد از بام تا شام نويد نابودي آنها را ميدهد و بر طبل دشمني ميكوبد آيا آنها هم با توسل به اين حربه مخالفانشان را خفه كرده يا اينكه حكومتشان را نقد نميكنند؟. جهت مثال اسرائيل را مي آورم كه در اوج رسوايي و شكست جنگ سي و سه روزه به رئيس دولتشان به اتهام فساد مالي گير داده و در همه رسانه هاي جهاني تيتر يك شده بودند در حالي كه احمدي نژاد هم مدام دم از محو اسرائيل ميزد و يا پرداختن رسانه ها به مسوله واتر گيت در آمريكا و يا فشارهايي كه رسانه ها به دولت آمريكا در زمان جنگ ويتنام وارد كردند و يا فشاري كه رسانه ها و افكار عمومي بر كارتر هنگام گروگانگيري وارد كردند. نه! حاجي يا اين منطق تا ظهور امام زمان هم نبايد هيچي بگيم!
    5-1- در مورد «4-1 بنده نيز اشکال حقوقي دور را به نحوه انتخاب ...» باز هم توجيهات را تكرار فرموديد اما ميتوانيد بفرمائيد چگونه ميتوان آگاهي عمومي را افزايش داد : با وجود صدا و سيماي حكومتي و مداح دولت؟ آيا تحقيقات در مورد تاثير شگفت آور تلويزيون را خوانده ايد ؟ خصوصا در جامعه بيسواد ما؟ با و جود چند صد امام جمعه مداح حكومت چه ميكنيد؟ وقتي ديگر تريبونهاي نماز جمعه ، رفسنجاني و جوادي آملي را هم تحمل نمي كنند؟ با وجود چند ده هزار مسجد و امام جماعت چه؟ خود شما ميدانيد چه طلبه هايي را براي تبليغ ميفرستند! با به اصطلاح مداحان اهلبيت چكار ميكنيد؟ با حاج منصور ارضي و تكفير مخالفان؟ با بسته شدن همه روزنامه هاي منتقد؟ با ماموران سانسور مستقر در چاپخانه ها چه؟ با فيلتر شدن سايتها و وبلاگهاي منتقد؟ آخه حاجي وقتي يك جوان وبلاگ نويس را به جرم گفتن اينكه «آقاي خامنه اي به من هم اندازه جوانان غزه توجه كن» دستگير، شكنجه و كشته ميشود چگونه ميخواهي كار كني؟؟؟! وقتي محمد نوري زاد را به جرم انتقادي مودبانه و دلسوزانه از رهبر از انجمن قلم اخراج ميكنند و ايشان كه مدعي نقدپذيري هم هستند هيچ نمي گويند. دلت به چي خوشه؟؟؟!!
    راستي وبلاگت چند تا خواننده داره؟ جسارتا بايد بگويم داستان، داستان «دو زار بده آش ..» هست!.
    5-2- در مورد «2 اصلاح قانون جز از طريق قانون ، به هرج و مرج خواهد انجاميد ..»
    بنده هم با فرمايشتان موافقم اما اين حكمي مشروط است و دو شرط عمده لازم است تا موثر افتد: 1- خود قانون راهكار اصلاح را باز گذاشته باشد كه متاسفانه در قانون اساسي ما، با اصل ولايت مطلقه تمام راهها بسته شده است، نمونه اش هم اصلاحاتي كه مجلس ششم و دولت خاتمي خواست انجام دهد مثل اصلاح قانون مطبوعات، افزايش اختيارات رئيس جمهور، قانون انتخابات، تعريف جرم سياسي و... كه با حكم حكومتي متوقف شد. و شرط دوم اينكه قابليت اجرا داشته باشد يعني مجري بخواهد و اگر نخواهد با فشار خود قانون و افكار عمومي مجبور به اجرا شود كه در اين مورد هم تكليف با وجود آدمهاي مثل احمدي نژاد و جنتي و قوه قضائيه قشنگمان مشخص است.آخه حاجي مگه اصل 27 قانون اساسي رو نداريم كه ميگه «تشكيل‏ اجتماعات‏ و راه‏ پيمايي‏ ها، بدون‏ حمل‏ سلاح‏، به‏ شرط آن‏ كه‏ مخل‏ به‏ مباني‏ اسلام‏ نباشد آزاد است‏. » اينم قانون، حالا كشتار تظاهر كننده ها چه معني ميده؟ جالب اينه كه در حكم محكومين هم مي آورند «شركت در راهپيمائي غير قانوني»!!! البته اونهايي كه قانون اساسي رو نوشته اند خيلي موذي بودند و يك ابهاماتي در اون گذاشتن ، مثل بمب كنترل شونده كه هر جا خواستند منفجرش كنند، مثل همين عبارت « مخل‏ به‏ مباني‏ اسلام‏ نباشد » تعريف مباني هم دست خودشونه و يا مثل اينكه در مورد شوراي نگهبان، مخالفت با شرع را اختيارش را فقط به دست فقهايش داده اما در مورد مخالفت با قانون اختيار با همه اعضا است. و يا مثلا تبصره(1) ‌ماده(188)‌قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در اموركيفري مصوب 1378 (اينم لينكش به سايت مجلس و ابلاغش به رئيس جمهور http://tarh.majlis.ir/?ShowRule&Rid=9516fde7-8807-4690-a5ba-3a53732651ab ) ميگه :« تبصره 1 - منظور از علني بودن محاکمه، عدم ايجاد مانع جهت حضور افراد در جلسات رسيدگي است. خبرنگاران رسانه‌ها مي‌توانند با حضور در دادگاه از جريان رسيدگي گزارش مكتوب تهيه‌كرده و بدون ذكر نام يا مشخصاتي كه معرف هويت فردي يا موقعيت اداري و اجتماعي شاكي و مشتكي‌عنه باشد منتشر نمايند. تخلف از حكم قسمت اخير اين تبصره در حكم افترا است. » حالا اين را مقايسه كنيد با دادگاههاي نمايشي! آيا به نظر شما پخش دادگاهها از تلويزيون و نام بردن از افراد ثالث كه اينجا در حكم افترا است ميتوانسته بدون هماهنگي با آقاي خامنه اي باشد؟ من كه هرگز نمي توانم قبول كنم . آيا رئيس قوه قضائيه از اين قانون بي خبر بوده؟ آيا رئيس دادگاه از اين قانون بي خبر بوده؟ آيا هيچ فرد كمي عاقل به چنين دادگستري و قضاتي شكايت قانوني ميبرد و اميد عدالت دارد. آيا آقاي خامنه اي اينجا مقصر و مسئول نيست؟ چرا رئيس سازماني كه چنين تخلف محرز قانوني را انجام داده توبيخ نكرده و قانون را اعمال نميكند ، چرا باز مسئوليتش را تمديد ميكند؟؟ زهي خيال باطل! زهي ساده لوحي!
    ضمنا همين حرف شما را ميتوان در 12 بهمن 57 به مرحوم خميني زد وقتي كه گفت «پدران ما چه حقي داشتند براي ما حكومت تعيين كنند»؟

    + جوابيه احمد به حاج اقا (دو) 
    -"بشر در اظهار نظر خودش آزاد است"، -"مطبوعات در نشر همه‌ي حقايق و واقعيات آزادند"،-"ما حکومتي را مي‌خواهيم که براي اينکه يکدسته ميگويند مرگ بر فلان کس، آنها را نکشند."، -"در جمهوري اسلامي کمونيست‌ها نيز در بيان عقايد خود آزادند" ، -"حکومت اسلامي يک حکومت مبتني بر عدل و دموکراسي است"، -"حکومت اسلامي ما اساس کار خود را بر بحث و مبارزه با هر نوع سانسور مي‌گذارد".، -"در حکومت اسلامي همه افراد داراي آزادي در بيان هرگونه عقيده‌اي هستند." فقط همين 7 جمله (وجدانن وانصافا بفرماييد يك مورد از اينها رعايت شده يا ميشود؟)رفرنس همه آنها هم اينجا آمده http://www.akbaralami.com/Public/ContentBody.aspx?ContentID=2876 فقط در مورد آخري بگويم كه من زماني در پايين ترين رده كارمندي جمهوري اسلامي بودم اما همانجا هم به دليل انتقاد از حكومت مرا راحت نمي گذاشتند و ميديدم كه چگونه كارمندان در اظهار نظراتشان تقيه ميكردند.
    حاج آقاي عزيز فرموده ايد «آنگاه بر اساس آن الگو ، نظام جمهوري اسلامي و يا رفتار امام راحل را مورد نقد و بررسي قرار دهيم » خواهش ميكنم براساس همان هفت جمله بالا از مرحوم خميني رفتار ايشان را نقد فرماييد:كشتار فله اي و بدون محاكمه مقامات رژيم گذشته، كشتار دسته جمعي زندانيان سياسي بدون محاكمه ، تصفيه اساتيد دانشگاه، تصفيه كارمندان، انقلاب فرهنگي ، بي حيثيت كردن آيت الله منتظري، خفه كردن همه منتقدين و روزنامه ها، تكفير نهضت آزادي و خارج كردنشان از دايره حكومت و....را توضيح دهيد.
    4- در مورد «- اما مبحث ولايت فقيه ، اگر در نظرات همه فقهاء شيعه دقت بفرمائيد....» اولا- بنده در مورد ولايت در حوزه افتاء مشكلي ندارم هر چند براي رد همين موضوع هم براهين منطقي و عقلي محكمي دارم .دوما : ولايت در قضا را به هيچ وجه نمي توانم قبول كنم با آنكه شما درست گفته ايد. و براي آن هم دليل دارم مثل اينكه قضا در حال حاضر امري بسيار متفاوت از زمان صدور روايات است و شامل حلال و حرامي كه از آيات الاحكام استنباط ميشود نيست مثلا حقوق بين الملل و يا مثلا حقوق فضاي سايبر را كدام فقيهي ميداند و ميتواند در دعاوييش قضاوت كند. و اما در مورد ولايت سياسي هم بنده با قواعد دموكراسي كاري ندارم بلكه به شيوه جدلي ادله را زير سوال برده ام و در مورد اين كه فرموده ايد «و ثانياً اگر مقدمات تصوّري براهين ولايت فقيه به درستي فهم شود تصديق آن بديهي خواهد بود و شايد آنان که مسئله ولايت سياسي – اجتماعي فقيه را از بديهيات شمرده اند از همين باب بوده باشد.» واقعا از منطقتان تعجب ميكنم يعني با اين حكم ديگر باب اجتهاد در اين مسئله بسته ميشود!
    4-1- در مورد 3-1- بنده نگفته ام كه ادله، فقط نقلي است كه من هم همان سه گروه را ذكر كرده ام.
    4-2- در مورد 3-2-بنده هم ميدانم كه روايات ديگري از جمله :
    رواياتي همچون ( العلماء ورثة الانبياء)، (رواية اسماعيل بن جابر العلماء امناء)، مرسلة الفقيه ( اللهم ارحم خلفائي)، رواية علي بن ابي حمزه ( الفقهاء حصون الاسلام)، رواية السکوني (الفقهاء امناء الرسل)، رواية جامع الاخبار ، (علماء امتي کساير الانبياء )، رواية الفقه الرضوي (منزلة الفقيه في هذا الوقت کمنزلة الانبياء)، رواية الاحتجاج (العلماء اذا صلحوا)، رواية مجمع البيان (فضل العالم علي الناس کفضلي علي ادناهم)، رواية المنية (عظم العلماء)، (اما الحوادث الواقعة)، رواية تفسير الامام العسکري (1شد من يتم اليتيم المنقطع عن امامه)، رواية ابي خديجه (انظروا الي رجل)، رواية ابي خديجه (اجعلوا بينکم رجلا)، مقبولة عمر بن حنظله (ينظران الي من کان منکم)، حديث نبوي ( (السلطان ولي من لا ولي له)، رواية تحف العقول (مجاري الامور و الاحکام علي ايدي العلماء)، و رواية علل الشرايع (فلم جعل اولي الامر).
    اما
    اولا: تعدادي از اين روايات از نظر سند، خدشه هاي جدي بر آنها وارد است که از حوصله اين بحث خارج است.
    ثانيا: برخي رواياتي هم که از لحاظ سند اشکالي ندارند، صرفا بيانگر فضيلت و برتري علما و فقها بر ساير مردم بوده و دلالتي بر ولايت و سرپرستي و زمامداري آنان بر جامعه اسلامي ندارد.
    ثالثا: آن دسته از رواياتي هم که بر ولايت و زمامداري فقهاي عادل دلالتي دارند، فقط بر جنبه «حقانيت » مشروعيت الهي ولايت فقيه دلالت دارند و بر جنبه «قانونيت » آن يعني اثبات انتصاب الهي فقها هيچ دلالتي ندارند.
    همچنين محكمترين آنها همان سه روايت است و اينرا ميتوانيد از اينجا هم بفهميد كه در تمام متوني كه در مورد اين موضوع بحث شده از اين سه به تفصيل استفاده شده است.
    4-3 – «در مورد 3-4 اما در مورد سند و دلالت روايت عمر بن حنظله..»
    چيزي كه شما نوشتيد درست است اما اينها هم هست :
    در هر دو سند (سند مقبوله و مشهوره أبى خديجه) داوود بن الحصين واقع شده و علامه در خلاصه از شيخ طوسى نقل كرده: واقفى شد. از اين عقيده نيز نقل شده است. ولى نجاشى گفته: او, ثقه است و قوى تر در نزد من توقف در روايات اوست .(منتقى الجمان), حسن بن زين الدين, ج19/1, انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسين
    آقا جمال خوانسارى در سند روايت أبى خديجه اشكال كرده است:
    (امّا روايت دوم نيز, از نظر سند به طور جدّ ضعيف است; زيرا در سلسله سند آن معلّى بن محمد قرار دارد كه:
    علامه در خلاصه الرجال مى نويسد: وى, مضطرب الحديث و المذهب است. ابن غضائرى مى گويد: تعرف حديثه و ينكر و از ضعيفان روايت مى كند و مى شود به عنوان شاهد از حديث او استفاده كرد.
    ابوخديجه, كه همان سالم بن مكرم باشد, شيخ در فهرست وى را جزوِ ضعفا بر شمرده است. نجاشى مى نويسد: وى ثقه است.
    علامه در خلاصة الرجال مى نويسد: وجه است.
    در نزد من, توقف است, در آنچه روايت مى كند, به خاطر گوناگونى و ناسازگارى ديدگاهها درباره او.
    بارى, اعتمادى بر سند روايت او نيست, ولى اين بى اعتبارى و ضعف, با عملِ اصحاب و شهرت جبران مى شود.)( الحواشى على الروضه 321)
    و
    آقاى خوئى, در التنقيح, روايت را ضعيف مى داند و در معجم رجال الحديث عمر بن حنظله را ضعيف شمرده است, ولى در مصباح الاصول مى نويسد:
    (امّا سند مقبوله, گرچه مورد خدشه است; زيرا در كتابهاى رجالى, عمر بن حنظله توثيق نشده و امكان هم ندارد با روايت زراره در وسائل الشيعه, ثابت كرد كه او ثقه است; زيرا سند اين روايت نيز ضعيف است.
    ولى گفته مى شود اصحاب مقبوله را تلقى به قبول كرده و علماى قديم و جديد به آن استدلال جسته اند.((مصباح الاصول), تقريرات درسى آقاى خوئى, گردآورى: سيد محمد سرور بهسودى, ج410/3, چاپ نجف
    البته آقا جمال و شهيد ثانى در دو راوى ديگر نيز خدشه وارد كرده اند: محمد بن عيسى يقطينى و داود بن حصين
    4-4- درمورد « 3-5 اما اشکالاتي که شما مطرح فرموده ايد ..» و « ماجراي علي (ع) و رفتار ايشان با خلفاي سه گانه..» بايد بگويم بله اين اشكال است و شرحش هم اين است كه 1- اگر رجوع نكردن به طاغوت(هر حاكمي غير از ولي خدا) در اسلام منع شده و تا اين حد پايه اي است . اين مطلب را بايد امام علي و ديگر امامان هم مانند امام صادق مطرح ميكرده اند و اصولا مطلب بي اهميتي نيست كه بنشينند تا اگر كسي سوال كرد جواب دهند. در مورد سيره حضرت علي و امام حسن و امام حسين با خلفا و معاويه و يزيد هم هر چه بنده خوانده ام و ضمنن آن چيزي كه شما ميگوييد فقط توجيهات است. و حضرت علي و امامان ديگر با خلفا بيعت فرموده اند هرچند با تاخير و با نشان دادن اعتراضشان و حتي امام حسن و امام حسين كه حكومت معاويه را هم پذيرفته اند و جالب اينكه امام حسين به درخواست معاويه با لشكري به سركردگي خالد ابن وليد در جنگ شركت ميكند!
    همكاري هاي حضرت علي با خلفا و حتي كمك به حفظ جانشان و حتي پذيرفتن جانشيني خليفه دوم در هنگام خروج او از مدينه ، همه و همه نافي روايات عمر ابن حنظله و ابي خديجه و ولايت فقيه است.
    اين را هم بگويم كه تمام حجت مسلماني من «علي» است. آنگاه كه هرچه انديشيدم نتوانستم وجود خداي را براي خود اثبات كنم تنها اين برهان برايم دليل شد كه وقتي مردي چون علي ميگويد خدا هست حتما هست و اگر امروز زنده ام آنرا مديون ذكر يا حسيني هستم كه در تصادفي كه دو سال قبل برايم پيش آمد و دونفر بغل دستي ام در دم جان دادند، بي اختيار بر لبم جاري شد و با تمام وجود از ايشان كمك خواستم.
    حاج آقا متاسفانه ما شيعيان عامل ورود بسياري انحرافات در اسلام هستيم و براي همه اش هم توجيه داريم مثلا اذان را تحريف كرده ايم (واقعا اشهد ان علي ولي الله در اذان پيامبر بوده؟) صلوات را تحريف كرده ايم(آل محمدش را ما زياد كرديم) و خيلي چيزهاي ديگر، نمي خواةم بگويم سني ها و ديگر مذاهب اسلامي ، اسلام را تحريف نكرده اند ولي ما فعلا با خودمان كار داريم، مسئله ولايت فقيه هم يكي از تحريفات ديگري است كه اخيرا شيعه ايده ئولوژيك وارد اسلام كرده است.

    + جوابيه احمد به پاسخ حاج اقا(يك) 
    سلام مجدد خدمت حاج آقا و دوستان ديگر
    ضمن تشكر مجدد از حاج آقا به خاطر محبتشان و پاسخ مفصل اما بايد بگويم كه پاسختان متاسفانه براي من مقنع نيست و ايراداتش ذيلا عرض ميگردد.
    1- در مورد اينكه بنده عرضه داشته ام كه بحثها روشمند و منطقي باشد و خودم رعايت نكرده ام منكر نقص در خود نمي باشم اما منظور اين جانب از منابع و ماخذ و يا مباني استدلال اشخاص رفرنس دادن به كتاب يا مقاله خاصي نبود بلكه منظور منابع مورد استناد به طور كلي است مثل اينكه گفته ميشود منابع فقه عقل است و نقل و نقل شامل كتاب و سنت است. در مورد اينكه فرموده ايد هر نقلي روش اخباري نيست، بنده هم چنين عرضي ندارم بلكه منظور در روش است يعني زماني روش فقط اخباري است و تحليل و تفسير را برنمي تابند و زماني همان منابع را تفسير و بلكه تاويل مينمايند.
    2- در مورد قسمت "1- علي رقم فرمايش شما سيره عملي امام راحل پر است از خود شکستنها..." بايد عرض كنم كه قبلا هم عرض شد كه مثالهاي نقض فراواني هم وجود دارد. و در ضمن آنچه شما مثال زديد، از حرفهاي ايشان است كه متاسفانه با يك مطالعه نه چندان عميق اما بي طرفانه مشاهده ميشود كه ناسخ و منسوخ ، بلكه ميتوان گفت تناقض در گفتار ايشان زياد است با يك سرچ كوچولو توي اينترنت در مورد گفتارها و سخنان ايشان پيش و پس از انقلاب به تناقض بسيار شديدي خواهيد رسيد مانند آنچه ايشان در مورد نقششان در حكومت بيان داشته اند (گفته هاي آيت الله خميني در پاريس http://enghelab-57.blogfa.com/post-3.aspx و گفته هاي خميني در تهران و قم
    http://enghelab-57.blogfa.com/post-7.asp ). يا مثلا يك جايي فرموده اند « ميزان راي ملت است» و در جائي ميفرمايند « اگر 30 ميليون بگويند آري من ميگويم نه» (اين را هم حتما ببينيد توجيهاتي است از زبان خودشان در مورد بعضي از همين تناقضات http://madreseyema.blogfa.com/post-321.aspx و يا اينجا http://www.akbaralami.com/Public/ContentBody.aspx?ContentID=2876 (اين آخري را حتما ببينيد) قضاوت با خودتان، من را كه قانع نمي كند، يك قسمتش را براي كساني كه حوصله خواندن لينكها را ندارند مي آورم:
    « اينطور نيست که هر جا يک کلمه اى گفتيم و ديديم مصالح اسلام [است]، حالا ما آمديم ديديم اينجور نيست، اشتباه کرده بوديم، بگوييم ما سر اشتباه خودمان باقى هستيم. ما هر روزى فهميديم که اين کلمه اى که امروز گفتيم اشتباه بوده و ما قاعده اش اين است که يک جور ديگر عمل بکنيم، اعلام مى کنيم که آقا اين را ما اشتباه کرديم، بايد اينجورى بکنيم. ما دنبال مصالح اسلام هستيم، نه دنبال پيشرفت حرف خودمان.
    به من مهلت بدهيد که عرايضمان را به آقايان عرض بکنم - بنابراين، مسئله يک چيزى نيست که آقايان به ما بگويند: شما آن روز اينجورى گفتيد. راست است، ما آن روز خيال مى کرديم که در اين قشرهاى تحصيلکرده و متدين و صاحب افکار، افرادى هستند که بتوانند اين مملکت را به آن جورى که خدا مى خواهد، ببرند، آنطور اداره کنند. وقتى ديديم که نه، ما اشتباه کرديم، آمدند بعضيشان خودشان را به ما جا زدند - ما هم که غيب نمى دانيم. و بعضيشان هم خوب بودند لکن رايشان با راى ما مخالف بود - ما از حرفى که در مصاحبه ها گفتيم، عدول کرديم و موقتا تا آن وقتى که اين کشور را غير روحانى مى تواند اداره کند، آقايان روحانيون به ارشاد خودشان و به مقام خودشان برمى گردند و محول مى کنند دستگاههاى اجرايى را به کسانى که براى اسلام دارند کار مى کنند و تا مسئله اينطور است که ابهام پيش ما هست، احتمال هست. سخنراني 31 خرداد 1361 ـ صحيفه امام ـ جلد 16 »
    «پيش از انقلاب من خيال مى کردم وقتى انقلاب پيروز شد افراد صالحى هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند، لذا بارها گفتم روحانيون مى روند کارهاى خودشان را انجام مى دهند. بعد ديدم خير، اکثر آنها افراد ناصالحى بودند و ديدم حرفى که زده ام درست نبوده است، آمدم صريحا اعلام کردم من اشتباه کرده ام. اين براى اين است که ما مى خواهيم اسلام را پياده کنيم. پس در اين رابطه ممکن است من ديروز حرفى را زده باشم و امروز حرف ديگرى را و فردا حرف ديگرى را، اين معنا ندارد که من بگويم چون ديروز حرفى زده ام بايد روى همان حرف باقى بمانم امروز مى گويم مادام که احکام اسلام پياده نشده است و افراد صالحى نداشتيم تا طبق اسلام عمل کنند، علما بايد مشغول به کارهايشان باشند...»
    بيانات 20 آذر 1362 ـ صحيفه امام ـ جلد18) جناب مخبر همينجا و با استناد به همين گفته هاي مرحوم خميني استفاده ميكنم و عرض ميكنم كه ايشان بنا به همين گفته هايشان مثل آن چيزهايي كه در سايت آقاي اعلمي است و مخصوصا اين حرفي كه در 10 اسفند 57 در فيضيه گفته اند: «ا علاوه بر اينکه زندگي مادي شما را ميخواهيم مرفه بشد، زندگي معنوي شما را هم ميخواهيم مرفه باشد. شما به معنويات احتياج داريد.معنويات ما را بردند اينها دلخوش به اين مقدار نباشيد که فقط مسکن ميسازيم، آب و برق را مجاني ميکنيم، اتوبوس را مجاني ميکنيم.دلخوش به اين مقدار نباشيد. معنويات شما را، روحيات شما را عظمت ميديم. شما را به مقام انسانيت ميرسانيم...ما هم دنيا را آباد مي کنيم و هم آخرت را. يکي از اموري که بايد بشد همين معناست که خواهد شد. اين دارايي ها از غنائم ملت است و مال ملت است و مستضعفين. من امر کرده ام که به مستضعفين بدهند و خواهند داد. و پس از اين هم تغييراتي ديگر در امور خواهد حاصل شد» اصلا صلاحيت رهبري و اداره امور يك كشور را نداشته اند كه اقدام به انقلاب و تشكيل حكومت كرده اند. همين جمله اي كه زيرخط دار شده نشان ميدهد كه ايشان با الفباي حكومت داري هم آشنا نبوده اند لذا من فكر ميكنم ايشان شرعا هم به خاطر مشكلاتي كه امروزه به خاطر انقلاب دامنگير مردم ايران است مسئولند. در ضمن فيلمها و عكسهاي زيادي از دستبوسي و حتي پابوسي مردم و مسئولين از ايشان وجود دارد كه اين نشان دهنده عدم جلوگيري ايشان از تقديس شدنشان است.(لطفا نفرماييد كه اينكارها براي تبرك و تيمن بوده زيرا وقتي ايشان مقام حكومتي و قانوني دارند ديگر محلي از اعراب ندارد.) همچنين خاطره ها و نقل قولهاي زيادي مخصوصا در زمان جنگ انجام ميگرفت در خصوص ارتباط ايشان با امام زمان اما واكنشي از سوي ايشان و دفترشان مشاهده نمي شد.
    3- در مورد«- تقريرات حضرت آيت الله مصباح را به پاي امام نوشتن .. » بنده تقريرات اقاي مصباح را به پاي ايشان ننوشتم بلكه عرض كردم تفسير آيت الله مصباح از سيره و منويات ايشان با آنچه ديده، شنيده و خوانده ايم بسيار تطبيق بيشتري دارد. مؤيدش هم همان حرفهايي كه در لينكهاي ياد شده ميخوانيد.
    3-1- در مورد 2-1 تان : بنده گفته ام ايشان دموكراتيك تر از رهبر فعلي بوده اند به اين معنا كه گستره بيشتري از نيروهاي سياسي را در داخل حكومت راه مي داده اند والا ايشان به نص گفته خودشان هيچ اعتقادي به دموكراسي و راي مردم نداشته اند«اگر 30 ميليون بگويند آري من ميگويم نه» «آنهايي که فرياد مي‌زنند بايد دموکراسي باشد، اين‌ها مسيرشان غلط است. مسير ما مسير نفت نيست. ملي کردن نفت پيش ما مطرح نيست.ما اسلام مي‌خواهيم»«در انقلابي که در ايران حاصل شد در سرتاسر اين مملکت فرياد مردم اين بود که ما اسلام مي‌خواهيم. اين مردم قيام نکردند که مملکتشان دمکراسي باشد»«به آنها که از دموکراسي حرف ميزنند گوش ندهيد. آنها با اسلام مخالفند. ميخواهند ملت را از مسير خودش منحرف کنند. ما قلمهاي مسموم، آنهايي را که صحبت ملي و دمکراتيک و اينها را مي‌کنند مي‌شکنيم» و بيشتر http://enghelab-57.blogfa.com/post-7.aspx
    و اما در مورد منظور بنده از دموكراسي بايد بگويم بله بنده معتقد به دموكراسي ليبرال هستم اما به اساسش و اينرا هم ميدانم كه دموكراسي ليبرال هم وحي منزل نيست اما لااقل تا اينجاي تاريخ بشر بهترين مدل حكومت است البته ايراداتي هم بهش هست مانند چيزي كه آنتوني گيدنز يكي از بزرگترين و مطرح ترين جامعه شناسان معاصر در كتاب جامعه شناسي اش تحت عنوان پارادوكس دموكراسي عنوان ميكند «پارادوكس دموكراسي معماي گيج كننده ايست : از يك طرف دموكراسي در حال گسترش در سراسر كره زمين است، اما از طرف ديگر ، در جوامع دموكراتيك تكامل يافته كه نهادهاي دموكراتيك ديرپايي دارند سطح بالايي از ناخورسندي از فرايندهاي دموكراتيك وجود دارد»(گيدنز، ترجمه چاووشيان 1386ص 619). و كلا ميگويد با اينكه همه جوامع غير دموكراتيك به سمت دموكراسي ليبرال ميروند اما در خود كشورهاي كاملا دموكراتيك مردم از نظام سياسي ناراحتند. اما بنده به اساس آن معتقدم يعني 1- حكومت منتخب مردم2- جدايي دين از سياست (حكومت غير ديني ، نه ضد ديني)3- نظارت عمومي بر حكومت 4- ازادي انديشه 5- آزادي بيان .
    اما توقع ما زياد نيست اگر نظام فعلي فقط چند جمله اي را كه مرحوم خميني قبل از انقلاب به مردم وعده داده اند را رعايت فرمايند ما به همين بسنده ميكنيم:

       1   2   3      >